شناسهٔ خبر: 63376 - سرویس دیگر رسانه ها

گفت‌وگو با مترجم کتاب «دانش‌خطرناک» درباره ادوارد سعید و شرق‌شناسی: سعید از منظر ناسیونالیسم عربی به شرق‌شناسی حمله می‌کرد

محمد دهقانی می‌گوید: اروین به خلاف سعید به پیکره‌ای واحد به نام «شرق‌شناسی» اعتقادی ندارد. او در کتابش به اندازه کافی فکت‌های تاریخی از تضاد، رقابت و حتی دشمنی میان کسانی که در چارچوب شرق‌شناسی طبقه‌بندی شده‌اند ارائه داده است.

سعید از منظر ناسیونالیسم عربی به شرق‌شناسی حمله می‌کرد

فرهنگ امروز/  احمد ابوالفتحی: رابرت اروین در کتاب «دانش خطرناک؛ شرق‌شناسی و مصائب آن» شرحی تاریخی از روند شکل‌گیری دانشی که در نهایت با نام شرق‌شناسی شناخته شد ارائه داده است. دانشی که دشمنان قدرتمندی دارد و به نظر می‌رسد دشمنانش توانسته‌اند تا حدودی آن را بدنام کنند. عمده‌ترین دشمن شرق‌شناسی «ادوارد سعید» است. نظریه‌پرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی-آمریکایی که در اواخر دهه هفتاد میلادی با انتشار کتاب «شرق‌شناسی» توانست فضای آکادمیک شرق‌شناسی را تحت‌الشعاع ایده‌های خود قرار دهد. با محمد دهقانی پژوهشگر شناخته شده و کوشای حوزه ادبیات و تاریخ که مترجم کتاب «دانش خطرناک» هم هست، در زادروز ادوارد سعید درباره او و موضع کتاب «دانش خطرناک» نسبت به او گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
 
آن‌طور که از مقدمه‌ای که بر کتاب «دانش خطرناک» نوشته‌اید برمی‌آید ادوارد سعید برای شما از سالیان پیش یک مسئله ذهنی بوده است و همواره نسبت به او کنجکاوی داشته‌اید. این تعبیر از نظر شما درست است؟ از اساس چه شد که سعید و فعالیت فکری او برای یک پژوهشگر ایرانی که شما باشید تبدیل به مسئله شد؟
این‌که بگویم سعید برایم مسئله بوده به نوعی سخن درستی نیست. آن‌قدر ذهنم درگیر مسائل مهم‌تر بوده و هست که سعید را نمی‌توان در این میان مسئله به شمار آورد. من کتاب شرق‌شناسی را از طریق ترجمه‌هایی که از آن وجود داشت مطالعه کرده بودم و به‌خاطر مشکلاتی که این اثر در زمینه ارائه داده‌های تاریخی داشت متعجب بودم و تصورم هم این بود که اشتباه از ترجمه‌هاست. بعدتر که اصل کتاب را دیدم، مشاهده کردم که سعید در بسیاری از موارد فکت‌های تاریخی اشتباهی را مبنای کار خود قرار داده است و این موضوع برای منی که کارم در این حوزه است بسیار عجیب بود. البته این اشتباهات در درجه دوم اهمیت قرار داشتند. آن‌چه که مهم‌تر بود، دیدگاه سعید درباره مفهوم شرق بود. از مطالعه کتاب او چنین می‌شود نتیجه گرفت که سعید اگر نه در نظر، در عمل شرق را در دنیای اسلام و دنیای اسلام را در دنیای عرب خلاصه 

از مطالعه کتاب سعید چنین می‌شود نتیجه گرفت که سعید اگر نه در نظر، در عمل شرق را در دنیای اسلام و دنیای اسلام را در دنیای عرب خلاصه کرده است

کرده است. بعدتر که زندگی‌نامه سعید را مطالعه کردم فهمیدم که او نه از لحاظ فرهنگی، نه از لحاظ تربیت و پرورش خانوادگی به به دنیای اسلام ندارد. از اساس مسلمان هم نیست و تنها مدافع حقوق اعراب محسوب می‌شود. به‌عبارت دیگر به نظرم رسید کتاب او به نوعی ناسیونالیزم عربی دچار بود و از آن منظر نوشته شده بود.
 

 
کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید که بیان می‌کنید برآمده از نوعی ناسیونالیزم عربی است چگونه توانست تاثیری چنان جدی بر رویکردهای آکادمیک و روشنفکری در دوران خود بگذارد که هنوز بعد از بیش از چهل سال ما درباره آن سخن می‌گوئیم؟ چه شد که ضعف این اثر در زمینه فکت‌های تاریخی مورد توجه قرار نگرفت؟
اندیشه سعید و کتاب او با شعار بسیار مهمی درآمیخته و این شعار جنگ با امپریالیسم آمریکاست. به ویژه در آن دهه‌ای که سعید کتابش را نوشته است این رویکرد،بسیار اثرگذار و پرطرفداری بود. انقلاب ایران تقریبا همزمان با انتشار کتاب سعید رخ داده بود و نوعی بازنگری در رویکردهای امپریالیستی همواره مورد توجه روشنفکران آن دوران بود. این کتاب را باید در دنیای دوقطبی آن دوران مطالعه کرد و به هنگام مطالعه آن میزان نفرت از آمریکا و جهان غرب را مدنظر داشت. در آن دوران مسئله فلسطین هم بسیار پررنگ شده بود و همین موضوع مسائل جهان عرب را در سطح جهان جدی می‌کرد. از سوی دیگر آن دوران، دورانِ غلبه روشنفکری چپ بر فضای فکری و اندیشه‌ای بود و سعید هم چپ بود و هم به امپریالیسم می‌تاخت و هم درباره جهان عرب می‌نوشت و این خصوصیات باعث شد کتابش مورد استقبال قرار بگیرد. خیلی از کسانی که هنوز هم از این کتاب استقبال می‌کنند و به دیدگاه‌های آن تکیه دارند، به‌خاطر همین دیدگاه ضدامپریالیستی کتاب به آن توجه دارند. وگرنه آن‌ها نه از سنت‌های آکادمیک شرق‌شناسی چیزی می‌دانند و نه می‌توانند بفهمند گستره کار شرق‌شناسی تا چه حد است و نه از تاریخ شرق‌شناسی اطلاع دارند. می‌توان گفت استقبال از کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید بیشتر یک تصمیم ایدئولوژیک بوده است.
 
اروین در کتاب «دانش خطرناک» به این موضوع توجه کرده است که تصویری که سعید از دانش شرق‌شناسی ارائه داده، نوعی کل یکپارچه را به ذهن متبادر می‌کند. اگر بخواهیم تصویر دقیق‌تری از مقوله شرق‌شناسی داشته باشیم با چه پدیده‌ای مواجه خواهیم شد، آیا از اساس می‌شود تصویری از گستره دانش شرق‌شناسی ارائه داد؟
تفاوت بحث سعید با اروین دقیقا در همین است که اروین به خلاف سعید به پیکره‌ای 

خیلی از کسانی که هنوز هم از کتاب سعید استقبال می‌کنند و به دیدگاه‌های آن تکیه دارند، به‌خاطر دیدگاه ضدامپریالیستی کتاب به آن توجه دارند

واحد به نام «شرق‌شناسی» اعتقادی ندارد. اروین در کتاب خود به اندازه کافی فکت‌های تاریخی از تضاد، رقابت و حتی دشمنی میان کسانی که در چارچوب شرق‌شناسی طبقه‌بندی شده‌اند ارائه داده است. هر کدام از شرق‌شناس‌ها غرض‌ها و اهداف خاص خود را داشته‌اند و همه آن‌ها را، چنان‌که سعید آورده است، نمی‌توان در یک قالب گنجاند و در خدمت منافع امپریالیسم غرب دانست. بعضی از شرق‌شناس‌ها سودجو و کلّاش بوده‌اند، بعضی به دنبال شهرت بوده‌اند، بعضی هم در پی پاسخ‌گویی به کنجکاوی‌های علمی‌شان بوده‌اند و جان و سرمایه‌شان را در این راه گذاشته‌اند. در کتاب اروین به خوبی همه این موارد با فکت مورد توجه قرار گرفته است. آدم‌هایی با چنین غرض‌ها و اهداف متنوعی را به هیچ وجه نمی‌توان در یک کل یکپارچه گنجاند و به این قائل بود که همه هدف مشترکی داشته‌اند و آن هدف هم آن‌گونه که سعید مطرح کرده است استعمار اعراب بوده است. فقط اعراب را و نه هیچ جای دیگر دنیا! نه هندی‌ها را و نه چینی‌ها را. فقط اعراب را! چرا فقط اعراب را؟ شاید به این دلیل که سعید وسعت اطلاعات محدودی داشته و فقط از جهان عرب می‌توانسته مثال بیاورد.
 

 
شاید به این دلیل که بیشتر از این‌که از حوزه تاریخ آمده باشد، از حوزه نقد ادبی پا به این تحقیق گذاشته است.
حالا به هر دلیلی. ولی به هر حال میزان فکت‌ها محدود است و فکت‌هایی هم که ارائه کرده است در خیلی از موارد نادرست است که در کتاب «دانش خطرناک» به بسیاری از این موارد اشاره شده است.
 
کتاب «دانش خطرناک» در بازه‌ای از زمان به مقوله شرق‌شناسی می‌پردازد که ما از جهان دوقطبی و گفتمان ضدامپریالیستی حاکم بر فضای روشنفکری در آن دوران تا حدی گذر کرده بودیم. در چنین فضایی نگاه این کتاب به مقوله شرق‌شناسی چگونه نگاهی است؟ در برابر نگاه تقبیح‌کننده سعید، آیا این کتاب در پی تقدیر از شرق‌شناسی است؟
خیر. به هیچ‌ وجه نگاه تقدیرکننده‌ای ندارد. نگاهش بیشتر واقع‌گراست. تلاش اروین این است که تاریخ شرق‌شناسی را از دیدی بی‌طرفانه روایت کند.
 
شما علاوه بر نقش مترجم در این کتاب، یک پژوهشگر شرقی هم محسوب می‌شوید. بر این پایه می‌توانید ارزیابی خوبی از میزان موفقیت اروین در حفظ بی‌طرفی ارائه دهید. تا چه حد توانسته بی‌طرف باقی بماند؟
قاعدتا اگر کتاب را نمی‌پسندیدم برای ترجمه انتخابش نمی‌کردم. من هیچ شناختی از رابرت اروین نداشتم اما وقتی کتاب را 

عضی از شرق‌شناس‌ها سودجو و کلّاش بوده‌اند، بعضی به دنبال شهرت بوده‌اند، بعضی هم در پی پاسخ‌گویی به کنجکاوی‌های علمی‌شان بوده‌اند و جان و سرمایه‌شان را در این راه گذاشته‌اند. در کتاب اروین به خوبی همه این موارد با فکت مورد توجه قرار گرفته است. آدم‌هایی با چنین غرض‌ها و اهداف متنوعی را به هیچ وجه نمی‌توان در یک کل یکپارچه گنجاند

خواندم دیدم که حرفش حق است. این حرف حق را خیلی هم خوب بیان کرده است. بعدتر فهمیدم که اروین رمان‌نویس هم هست و در واقع در زمینه نثرنویسی هنرمندانه است. بر خلاف نثر سعید که بسیار مغلق و عالمانه می‌نویسد و مایل است مهارت خود در نوشتن را به رخ فرنگی‌ها بکشد، اروین بسیار مفهوم می‌نویسد. نثرش بازی‌های بلاغی ظریفی دارد که سعی کردم در ترجمه آن‌ها را منتقل کنم اما به دنبال بازی‌های زبانی افراطی نرفته است. جذابیت روایی کار و این موضوع که دیدگاهش به گمان من نزدیک به واقعیت و حقیقت بود باعث شد دست به ترجمه کتاب بزنم.
 
مدت‌های مدیدی است که مفهوم شرق‌شناسی رنگی از تحقیر به خود گرفته است و این موضوع از همان سطور اولیه کتاب نیز مورد توجه اروین بوده است. این کتاب که در پی اعاده حیثیت از مفهوم شرق‌شناسی بوده است تا چه میزان توانسته در این زمینه توفیق داشته باشد. آیا شما در زمینه اثرگذاری این کتاب در فضای آکادمیک و روشنفکری در سطح جهانی اطلاعی دارید؟
من این موضوع را دنبال نکرده‌ام و در این مورد کنجکاو هم نبوده‌ام ولی چون خودم به دلیل پژوهش در حوزه ادبیات و تاریخ و عرفان ایرانی و اسلامی با با مقوله شرق‌شناسی سروکار داشته‌ام می‌توانم بگویم این کتاب واقعیت را بیان می‌کند. اما این‌که چقدر تاثیرگذار بوده است؟ تحقیقی نکرده‌ام ولی به نظرم نمی‌رسد که تا زمانی که ما در یک دنیای ایدئولوژیک زندگی می‌کنیم تاثیر بنیادینی داشته باشد. این کتاب البته با زبانی نوشته شده که برای عامه قابل فهم است ولی بیشتر برای کسانی نوشته شده که خود درگیر در بحث تحقیق و پژوهش هستند و آن‌ها هم تکلیفشان با مقوله شرق‌شناسی تا حدود زیادی مشخص است. آنچه که برای من مهم بود فکت‌محور بودن کتاب و توفیق آن در نشان دادن جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک حول شرق‌شناسی بود. اصلا هم به این فکر نکردم که در جامعه ایران این کتاب چه میزان می‌تواند موثر باشد یا مورد توجه قرار بگیرد که البته طی مدت اندکی که از انتشار کتاب گذشته است، به نظر می‌رسد تا حد قابل توجهی مورد عنایت کتاب‌دوستان قرار گرفته.
 
بخش جالب توجهی از این کتاب به ایران و به‌ویژه جلال آل احمد می‌پردازد. نگاه اروین به ایران و آل‌احمد چه میزان با شناختی که شما به عنوان یک ایرانی از این دو مقوله دارید سنخیت دارد و چه میزان نگاه او بداعت دارد؟
من کتاب غربزدگی جلال آل احمد را برای اولین بار در سال 1358 خوانده‌ام. زمانی که دانش‌آموز دبیرستان بودم. همان زمان که من یک بچه دبیرستانی بودم و در فضای انقلابی می‌زیستم و آل احمد قهرمان ما بود، من به نظرم رسید که بسیاری از مطالب این کتاب مزخرف است. برای همین البته موضع اروین بداعتی برای من نداشت ولی این را هم باید گفت که اروین به نظرم جهت‌گیری فکری آل احمد و امثال آل احمد و کسانی مانند سیدجمال‌الدین افغانی یا اسدآبادی را خوب متوجه شده و جهت درستی را در نقد این افراد و اندیشه‌هایشان اتخاذ کرده است.

ایبنا