شناسهٔ خبر: 63833 - سرویس دیگر رسانه ها

اسلاوی ژیژک از فروپاشی مالی می‌گوید: بحران، همچون شُک‌درمانی

ترس، نخستین واکنش غیر ارادیِ مردمی است که بحران از فراغ خاطر بیرونشان آورده و مجبورشان کرده اصول بنیادین زندگی‌شان را به پرسش بکشند؛ امری که «بازگشت به اصول» را به‌دنبال خواهد داشت.

بحران، همچون شُک‌درمانی

فرهنگ امروز/ ترجمه‌ کامران برادران: آنچه در پی می‌آید بخشی از فصل نخست کتاب «ابتدا چون تراژدی سپس مضحکه» نوشته اسلاوی ژیژک است، کتابی که به بهانه وقوع بحران مالی در آمریکا و دیگر کشورها نوشته و منتشر شد. 

آیا فروپاشی مالی همچون لحظه‌ هوشیاری و سپس، بیداری از رؤیا خواهد بود؟ بستگی دارد به این‌که این رویداد چطور نمادین شود؛ به این‌که در کدام تفسیر یا روایت ایدئولوژیک جای بگیرد و خوانش کلی از بحران را شکل بخشد. هنگامی که جریان معمول امور، به شکلی آسیب‌زا مختل شده، فضا برای رقابت استدلالی و ایدئولوژیک مهیا می‌شود. برای مثال، در اوایل دهه 1930 در آلمان، هیتلر، با توسل به ایده توطئه یهودیان، توانست بهترین توضیح را برای بحران در جمهوری وایمار ارائه دهد و برای برون‌رفت از آن، راه‌حلی پیشنهاد کند. در 1940 نیز روایت ژنرال پَتن از قِبلِ شکست فرانسه بود که توانست بیشترین اقبال را به‌دست آورد. بدین ترتیب، هرگونه امید چپ‌گرایانه و ساده‌لوحانه مبنی بر این‌که بحران اقتصادی و مالیِ فعلی لزوماً فضایی را برای چپ رادیکال می‌گشاید، بدونِ شک، به شکل خطرناکی کوته‌نظرانه است. نخستین اثر مستقیمِ بحران حاضر، نه خیزش سیاستِ رهایی‌بخش و رادیکال که گسترش پوپولیسم نژادپرستانه، جنگ، افزایش فقر در کشورهای جهان سوم و ایجاد شکافِ بیشتر میان فقیر و غنی در جوامع است.

ترس، نخستین واکنش غیر ارادیِ مردمی است که بحران از فراغ خاطر بیرونشان آورده و مجبورشان کرده اصول بنیادین زندگی‌شان را به پرسش بکشند؛ امری که «بازگشت به اصول» را به‌دنبال خواهد داشت: بدین ترتیب، نتیجه چیزی نخواهد بود جُز تحکیمِ خشونت‌بارترِ رئوس اساسی ایدئولوژی حاکم. بنابراین، خطری که با آن مواجه‌ایم این است که فروپاشی فعلی همچون آن‌چه نوآمی کلاین «دکترین شُک» نامیده، به‌کار رود. به‌طور قطع، واکنش‌های غرض‌ورزانه‌ای که به کتاب اخیر کلاین نشان داده شده، بسیار عجیب است: این واکنش‌ها خشونت‌بارتر از آنی‌اند که انسان انتظار دارد. حتی لیبرال‌های چپ‌گرا و دلسوزی که از بعضی تحلیل‌های کلاین جانبداری کرده‌اند نیز او را به‌خاطر «یاوه‌گویی‌هایی که استدلالش را مبهم می‌کند» (همان‌گونه که ویل هیوتن در مقاله‌ انتقادی‌اش در «آبسِروِر» می‌گوید) نکوهش کرده‌اند. روشن است که کلاین با تزِ خود، ‌روی نقطه‌ حساسی دست گذاشته است: «تاریخ اقتصاد معاصرِ بازار آزاد براساس شُک نوشته شده است. برخی از شنیع‌ترین نقض‌های حقوق بشر در سی و پنج سال اخیرکه از آنها به‌عنوان اعمال سادیستیِ انجام گرفته به‌وسیله‌ رژیم‌های غیر دموکراتیک یاد می‌شد، درواقع، عالمانه و عامدانه، برای ترساندن و مطیع کردن مردم و آماده کردن زمینه برای بازسازی بنیادین اقتصاد بازار آزاد انجام گرفته‌اند.» [1]

تز بالا، از خلال مجموعه‌ای از تحلیل‌های عینی، از جمله جنگ عراق، بسط می‌یابد: آن‌چه بر حمله آمریکا به عراق، در ادامه‌ استراتژی نظامی «شُک و ترس»، صحه گذاشت این ایده بود که عراق می‌تواند به بهشتی برای اقتصاد بازار آزاد بدل شود و مردم این کشور آن‌قدر آسیب‌دیده‌اند که هیچ مقاومتی در برابر این حمله نشان نخواهند داد... بنابراین تروما (طبیعی، اقتصادی، نظامی) زمینه را برای تحمیلِ مناسبات اقتصادی بازار آماده و روندش را تسهیل می‌کند. این تروما، همانند قضیه‌ عراق، مردم را به دور ریختن تمام «عادت‌های قدیمی»شان وادار کرده، به «لوح‌های سفید»[2] ایدئولوژیک بدلشان می‌کند؛ به بازمانده‌های مرگِ نمادین خویش که آماده‌اند نظم جدید را، اکنون که تمام موانع به گوشه‌ای رانده شده، بپذیرند. با اطمینان می‌توان گفت دکترینِ شُکِ کلاین، در مورد مسائل بوم‌شناختی نیز صدق می‌کند: یک فاجعه‌ زیست‌محیطی تمام‌عیار و گسترده نه تنها سرمایه‌داری را به خطر نمی‌اندازد بلکه می‌تواند تحکیمش نیز بخشیده، فرصت‌های جدید و ناشنیده‌ای را برای سرمایه‌گذاری سرمایه‌داری پیش بکشد.
 


بنابراین آیا ممکن است بحران اقتصادی همجون «شُک»ی عمل کند که زمینه‌ ایدئولوژیک را برای لیبرال‌درمانی‌های آتی فراهم می‌آورد؟ این نیاز به شُک‌درمانی از جوهرِ یوتوپیایی اقتصادِ نئولیبرالی نشأت می‌گیرد (امری که غالباً به آن بی‌توجهی می‌شود). شیوه‌ واکنش بنیادگرایانِ بازار به نتایجِ ویران‌گرِ برنامه‌هایشان، نمونه‌ای بارز از اعمال «تمامیت‌خواه»های یوتوپیایی است: آنان تمام شکست‌ها را از چشمِ کسانی می‌بینند که دستشان را خوانده‌اند (مداخله‌ دولتی بیش از حد بود و غیره) و و به هیچ چیز دیگری نیز راضی‌شان نمی‌کند جُز تحقق تمام و کمالِ عقایدشان.

در نتیجهْ در بحران حاضر، اگر از واژگان قدیمی مارکسیستی بهره گیریم، وظیفه اصلی ایدئولوژی حاکمْ تحمیلِ روایتی است که تقصیر فروپاشی مالی را نه بر سیستم جهانی سرمایه‌داری به معنای دقیق کلمه، بلکه بر انحرافات احتمالی و فرعی بیاندازد (مقررات قانونی سهل‌انگارانه، فساد در مؤسسات بزرگ مالی و الخ). بر همین قیاس، در دوره سوسیالیسم واقعاً موجود،‌ نظریه‌پردازان طرفدار سوسیالیسم سعی داشتند ایده‌ سوسیالیسم را به‌وسیله‌ این ادعا نجات دهند که شکست «دموکراسی‌های مردمیْ» شکستِ نسخه‌ای نامعتبر از سوسیالیسم بود و نه خودِ ایده‌ سوسیالیسم. بر این اساس، دولتِ سوسیالیستی حاکم، تنها به اصلاحاتی بنیادین نیاز داشت، نه براندازی و سرنگونی. جالب اینجاست که نظریه‌پردازانی که زمانی این دفاع از سوسیالیسم را همچون امری موهوم به سخره می‌گرفتند و معتقد بودند این خودِ ایده بوده که شایسته‌ی ملامت است، اکنون در پسِ همین استدلال پناه گرفته‌اند: آن‌چه ورشکسته شده نه سرمایه‌داری، بلکه نسخه‌ای تحریف‌شده از آن است...
باید در برابر چنین گرایشی، پرسشی اساسی را پیش کشید: چه شکافی در دلِ این سیستم وجود دارد که فضا را برای وقوع چنین بحران‌ها و فروپاشی‌هایی باز می‌کند؟ نخستین چیزی که باید در نظر داشت این است که خاستگاه این بحران، خاستگاهی نیک‌خواهانه است: همان‌گونه که اشاره کردیم، پس از ترکیدن حبابِ دات‌کام، تصمیمی که با دو دسته‌گی گرفته شد تسهیل سرمایه‌گذاری در بخش املاک بود تا اقتصاد را سرپا نگه‌دارد و از بحران جلوگیری کند. بنابراین بحرانِ امروز، به‌سادگی بهایی است که باید برای طرح‌های  اتخاذ شده در ایالات متحده پرداخت، طرح‌هایی که چند سال پیش برای جلوگیری از بحران اعمال شد. بدین ترتیب، خطر اینجاست که روایت غالب از فروپاشیِ مالی، به‌جای آن‌که انسان را از خواب بیدار کند، سبب شود به رؤیاپردازی ادامه ‌دهد و همین‌جا است که باید نگران باشیم: نه فقط به‌خاطر پیامدهای اقتصادی بحران، بلکه به‌خاطر جان گرفتنِ وسوسه‌ آشکارِ «جنگ و وحشت» و مداخله‌گری آمریکا در جهت تحمیل سفت و سختِ معیارهای «تنظیم ساختاری». [3]

یکی از نمونه‌های بهره‌گیری از فروپاشی اقتصادی در قالب منازعه‌ سیاسی‌ایدئولوژیک، کشمکش‌های بر سر جنرال موتورز است؛ آیا دولت باید اجازه می‌داد این کمپانی ورشکست شود؟ از آنجایی که جنرال موتورز یکی از نهادهایی بود که تجسدِ رویای آمریکایی محسوب می‌شد، ورشکستگی‌اش غیر قابل تصور بود. با این حال، اکنون بسیاری معتقدند که فروپاشی مالی ما را به پذیرش امر غیر قابل‌قبول واداشته است. در نیویورک تایمز، مقاله‌ای با این عنوان بدیمن به چاپ رسید: «تصور ورشکستگی جنرال موتورز».

نویسنده این مقاله استدلال کرد: «درحالی که جنرال موتورز با خطرِ کسریِ بودجه در سال آتی مبارزه می‌کند درونمایِ ورشکستگی این کمپانی، که زمانی غیر قابل تصور می‌نمود، بیشتر و بیشتر به حقیقت نزدیک می‌شود.» [4] وی در انتهای مقاله، پس از چند استدلالِ بدیهی (ورشکستگی لزوماً به معنای تعدیلِ خودکارِ نیرو نیست، بلکه تنها به سازماندهی‌ای ختم می‌شود که کمپانی را ضعیف‌تر و حقیرتر و متناسب با شرایطِ سختِ اقتصادِ امروز می‌کند و الخ)، بر بن‌بست «میان جنرال موتورز و کارگران و بازنشستگان عضو اتحادیه» تمرکز می‌کند: «ورشکستگی به جنرال موتورز این امکان را می‌دهد که در چارچوب قوانین، به صورت یک‌طرفه، توافقاتِ کارمندان با کارفرما را رد کند.» به بیان دیگر، از ورشکستگی باید برای شکستن کمرِ یکی از آخرین اتحادیه‌های نیرومند در آمریکا استفاده کرد و هزاران نفر را با درآمد و حقوق بازنشستگی کمتر از قبلْ تنها گذاشت. به مغایرت این قضیه با نیاز مبرم به نجات بانک‌های بزرگ دقت کنید: در قضیه‌ی جنرال موتورز، جایی که بقای هزاران کارگر و بازنشسته در خطر است، هیچ عجله‌ای در کار نیست بلکه در عوض فرصتی است تا به بازار آزاد اجازه دهیم با خشونت عمل کند، توگویی مشکلات جنرال موتورز تقصیرِ اتحادیه‌ها است نه استراتژی‌های اشتباه مدیریتی! اینجاست که ناممکنْ ممکن می‌شود: آن‌چه پیشتر، در چارچوب استانداردهای مقبولِ کاری، غیر قابل تصور می‌نمود، اکنون قابل قبول شده است.

یادداشت‌ها: 

 1. Naomi Klein, The Shock Doctrine: The Rise of Disaster Capitalism, London: Penguin Books 2007.p. iii.
2.  مرحله‌ فرضی فکری که ذهنْ خالی از هرگونه تخیل و ایده می‌شود – م.
3. Structural adjustment 
4. "Imagining a G.M. bankruptcy," New York Times, December 2, 2008 ("DealBook" in the Business section).

ایبنا