شناسهٔ خبر: 63869 - سرویس دیگر رسانه ها

پهنه ایران فرهنگی/ جغرافیای تاریخی شاهنامه در گفت‌وگو با مهدی سیدی فرخد

درست است که وقایع و شخصیت‌های سه بخش اساطیری و پهلوانی و تاریخی شاهنامه تفاوت اساسی با هم دارند، به همان اندازه که میان جمشید و رستم و انوشیروان تفاوت است. اما از منظر جغرافیایی چنین نیست.

  

 فرهنگ امروز/ محسن  آزموده: شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، بدون تردید مهم‌ترین شاهکار در طول هزاره گذشته برای تبیین و توضیح هویت ایرانی است. کتابی که فروکاستن آن به صرف حماسه یا تاریخ یا کتاب شعر یا... اجحاف در حق آن است، چرا که شاهنامه در عین حال که همه اینها هست، فراتر از اینها نیز هست. دایره المعارف اساطیر ایرانی، محل نمود یافتن هزاره‌های تاریخی ایران و شرح پهلوانی‌ها و قهرمانی‌ها و شکست‌ها و پیروزی‌های مردمانی که در سراسر تاریخ، ایرانیان خوانده شده‌اند. خوشبختانه در سال‌های اخیر، پژوهش‌ها و مطالعات ارزنده‌ای درباره این کتاب بزرگ صورت گرفته و برخی از محققان و پژوهشگران از منظرهای متفاوت و جدیدی به آن نگریسته‌اند. مهدی سیدی فرخد، پژوهشگر ادبیات و تاریخ و جغرافیا که پیش از این نیز کتاب خواندنی پنج گفتار را درباره زندگی و زمانه فردوسی نوشته است، اخیرا کتاب ارزنده فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه را عرضه کرده است. ایشان در این کتاب، به معرفی محل‌ها و مکان‌هایی که نام‌شان در شاهنامه آمده پرداخته و نقشه جامعی از جغرافیای تاریخی شاهنامه ارائه کرده است. به این مناسبت با ایشان گفت‌وگویی صورت دادیم که از نظر می‌گذرد.

در ابتدا بفرمایید به نظر شما اهمیت توجه جغرافیایی به شاهنامه چیست و رویکرد جغرافیایی به شاهنامه چه چیزی را برای ما روشن می‌کند و چه سود و فایده‌ای دارد؟

جغرافیای شاهنامه پهنه ایران فرهنگی را می‌نمایاند. بدین معنی که هر شهر و ولایتی که در شاهنامه از آن ذیل ایران نام برده شده تقریبا متعلق به ایرانیان بوده، مگر کشورها و ممالکی که به انیران (نا ایران) تعلق داشته‌اند، چون: چین و ماچین و هند و روم و روس و نیز موطن ترکان و تورانیان و تازیان. بنا بر این شناخت این پهنه جغرافیایی در اصل ایران بزرگ پیشین را - که شهر و ولایات آن اینک میان ایران و حدود 20 کشور همجوار ان پراکنده شده‌اند - می‌نمایاند. پیداست که شناخت این نام‌های جغرافیایی هم مثل واژگان و نام‌آوران شاهنامه مهم هستند. با یک نگاه به نقشه‌ای که بنده از پهنه جغرافیایی شاهنامه تهیه و به ضمیمه کتاب چاپ کرده‌ام، اهمیت این مهم نمایان می‌شود.

شاهنامه حکیم فردوسی، چنان که مشهور است، از سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده است و به روایت تاریخ اسطوره‌ای - حماسی- سلسله‌ای ایران را از دیرباز تا زمان سقوط ساسانیان و مرگ یزدگرد سوم روایت می‌کند. روشن است که این تاریخ طولانی و درازمدت در یک جغرافیای مشخص صورت می‌گیرد و این وقایع در محل‌ها و مکان‌هایی معین و با اسم و رسم دقیق به وقوع می‌پیوندد. در ابتدا بفرمایید آیا فردوسی اسم این محل‌ها و مکان‌ها را آورده است؟

بله، این درست است که وقایع و شخصیت‌های سه بخش اساطیری و پهلوانی و تاریخی شاهنامه تفاوت اساسی با هم دارند، به همان اندازه که میان جمشید و رستم و انوشیروان تفاوت است. اما از منظر جغرافیایی چنین نیست؛ چون ایرانیان نیز مثل دیگر مردم جهان اساطیر و افسانه‌های‌شان را با توجه به همان جغرافیایی که در آن می‌زیسته و می‌شناخته‌اند، بازسازی کرده‌اند. یعنی اگر فریدون و ضحاک اساطیر هستند جغرافیای داستان آنها منحصر است به سرزمین تازیان، اروندرود، دجله، هندوستان، ایران، البرز، دماوند و...، نه جغرافیایی اساطیری و ناشناخته. البته استثناهایی هم هست، مثل نام بردن از سرزمین‌هایی ناشناخته (متعلق به مردم و اقوامی ناشناخته) مانند مازندران موطن دیوان و سگسار و گرگسار و...

ایرانشهری که در شاهنامه ذکر شده، تا چه اندازه منطبق با ایران کنونی است؟

کشور کنونی ایران بخشی از ایرانشهر یا ایران فرهنگی است. تقریبا نسل ما به یاد دارد که کشورهای ترکمنستان، افغانستان، آذربایجان شوروی و.... چگونه طی یکی، دو قرن اخیر به عنوان کشوری مستقل از ایران بزرگ جدا انداخته شدند! بقیه قسمت‌های ایران، اعم از ماورالنهر با شهرهای سمرقند و بخارا، ولایت سغد و ولایات چاچ و فرغانه و فاراب و خوارزم و... نیز به همین صورت از ایران جدا شده‌اند. اما در شاهنامه همه سرزمین‌های موطن مردم هم فرهنگ و تمدن ایرانی «ایران» یا «ایرانشهر» خوانده شده است. نام سرزمین‌های غیرایرانی همسایه ایران هم که عبارت بوده‌اند از هند با هندوستان، ترک یا ترکستان (حدودا منطبق با کشور قرقیزستان کنونی)، چین و ماچین و... تقریبا شناخته شده هستند. الا اینکه در شاهنامه و متون قدیم ما غرض از «ماچین» (یا مها چین= چین بزرگ) کشور چین کنونی و غرض از «چین» ‌ترکستان چین (چون ختن و کاشغر و..) بوده است. «ختا» هم به شمال مها چین گفته می‌شده و الی آخر.

بسیاری از جای نام‌ها در شاهنامه هست که محل مورد اشاره آنها چنان که شما نشان داده‌اید، منطبق با محلی که این جای نام‌ها اکنون برای آنها به کار می‌رود، نیست. نمونه برجسته مازندران است؛ مازندرانی که در شاهنامه از آن یاد می‌شود کجاست و چرا با مازندران امروزی متفاوت است؟

اولا نامگذاری‌های قدیم ولایات ایران بیشتر بر مبنای حوضه آبریز رودها بوده، به این معنی که از ابتدا تا انتهای یک رودخانه و حوضه آبریز نامی ویژه داشته. مثلا با اینکه شهر کابل و غزنه نسبتا در همسایگی هم بوده‌اند، چون کابل را رودخانه‌ای آبیاری می‌کرده که به رود سند می‌ریخته و غزنه را رود خانه دیگری که به سوی رود هیرمند جاری می‌شده، محل کابل را کابلستان و محل غزنه را زابلستان می‌گفته‌اند (که زابل کنونی ایران هیچ ارتباطی با ان زابلستان قدیم مذکور در شاهنامه نداشته است.) همچنین سیستان به حوضه آبریز رود هیرمند گفته می‌شده که از شهر بست تا دریاچه هامون را شامل می‌شده. اما مازندران از بحث‌انگیزترین جاهای شاهنامه و سرزمینی ناشناخته و موطن مردمی بدوی و کاملا ناایرانی بوده است در حدود ترکستان چین (آن سوی تبت و ختن تا مغولستان) که هیچ ارتباطی با ولایت طبرستان ایران نداشته است (برای اثبات این ادعا باید مدخل «مازندران» کتاب مرا خواند.)

یکی دیگر از جاهای مهمی که در شاهنامه از آن یاد می‌شود، البرزکوه است. تصور ما از البرزکوه، همین رشته کوهی است که از شمال خراسان کنونی تا شمال غربی کشور ایران امروز امتداد دارد، اما به نظر می‌رسد مثلا جایی که ضحاک در آن به بند کشیده می‌شود یا محل تولد زال که در شاهنامه البرزکوه عنوان می‌شود، متفاوت از این البرز باشد. اگر ممکن است در این مورد توضیح دهید.

البرز هم یکی دیگر از جای نام‌های بحث‌انگیز شاهنامه است چون البرز بزرگ از کوه‌های قفقاز (قاف اساطیری، در شمال گرجستان کنونی) آغاز می‌شده و البرز میانی در شمال ایران را شامل می‌شده، بعد تا خراسان و کوه‌های غور (در مرکز افغانستان کنونی) الی شمال غرب هندوستان امتداد داشته است. بدین سبب در شاهنامه هم فریدون را مادرش به البرز در هندوستان (یا مرز هند) می‌برد، هم زال را سیمرغ در سیستان به البرز می‌برد و هم کیکاووس ظاهرا از البرز به کمک چند عقاب به آسمان پرواز می‌کند (چون نهایتا در بیشه نارون مجاور آمل به زمین می‌افتد.) اما کسانی که البرز را محدود به کوه‌های شمال ایران می‌پندارند در شناخت البرز شاهنامه دچار ابهام می‌شوند.

باز یکی دیگر از محل‌های مورد مناقشه در شاهنامه، آمل است. آیا آمل در شاهنامه همین آمل کنونی است؟

تنها شهر آملی که در شاهنامه از آن نام برده شده همین آمل طبرستان بوده که به روایت شاهنامه پایتخت فریدون و اولین شهر ایرانیان بوده است چنانکه فریدون از آن شهر به تمیشه (شهر دیگری در سرحد طبرستان وگرگان) نقل مکان یا به روایت شاهنامه «ز آمل گذر سوی تمیشه» کرده است. شهری هم به نام «آموی» در ساحل چپ رودخانه «آمودریا» (همان رودی که عرب‌ها جیحون خوانده‌اند) وجود داشته که عرب‌ها آن را هم آمل خوانده، اما پسوندی به آن ضم کرده‌اند (مثل آمل زم، آمل شط، آمل مفازه) تا با آمل اصلی در طبرستان تمییز داده شود.

این تفاوت عناوین محل‌ها در جغرافیای شاهنامه با جغرافیای امروزی از کجا ناشی می‌شود؟

تفاوت نام‌های جغرافیایی در طول تاریخ و با توجه به آمدن و رفتن دودمان‌های حکومتی و اقوام مختلف در ایران، به وجود آمده است، چنانکه ساسانیان چون اشکانیان را بر انداختند نام‌های منتسب به آنها را هم عوض کردند، مثلا سرزمین زیستگاه اصلی آنها را که «پرتوه» یا «پرثوه» (موطن قوم پارت) نام داست تبدیل به «خراسان» کردند. تازیان هم بیشتر نام‌ها را عوض یا حذف کردند، مثل آمودریا که جیحون (نام توراتی) و شهر «آموی» در کنار آن «آمل» شد. همچنین ترکان و ‌ترکمانان و مغولان و ازبکان و... اغلب نام‌ها را مطابق سلیقه و مصلحت خودشان تغییر دادند. مثلا همان آموی را که عرب‌ها آمل کرده بودند. بعد از آمدن مغولان و تخریب آن، از زمان تیموریان به «چهارجو» شهرت یافت تا اینکه در همین چند سال قبل حکومت ترکمنستان آن را به «ترکمن‌آباد»! تغییر داد.

شما در پژوهش خودتان برای شناخت جغرافیای شاهنامه غیر از خود شاهنامه از چه آثار دیگری نیز بهره گرفته‌اید؟

در معرفی نام‌های جغرافیایی شاهنامه ابتدا هر جایی به استناد خود شاهنامه معرفی شده، پس از آن با استفاده از دیگر متون جغرافیایی و تاریخی و ادبی و حتی عرفانی آن موضع از آغاز تا زمان حال معرفی و تغییر نام‌های احتمالی آن بررسی شده، در نهایت هم خود من حتی‌المقدور با سفرهای علمی به محل آن مواضع (اعم از ایران و کشورهای ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، افغانستان) به شناسایی میدانی آنها پرداخته‌ام. حاصل این همه را هم (حدود ۳۶۰ جا) در نقشه‌ای که ضمیمه کتاب است با نام‌های اصلی و کنونی هر موضع قرار داده‌ام.

روزنامه اعتماد