شناسهٔ خبر: 64270 - سرویس دیگر رسانه ها

محسن حسام مظاهری از چالش‌های پیش روی جامعه‌شناسی تشیع می‌گوید؛ بدنه‌ سنتی حوزه و روحانیت روی خوشی به مطالعات اجتماعی تشیع نشان نداده است

محسن حسام مظاهری معتقد است: دینداران سنتی در مواجهه با جامعه‌شناسی به عنوان شاخه‌ای از علوم انسانی که درهرحال ریشه در غرب دارد، کماکان از این دو جبهه احساس خطر می‌کند: یکی الحاد و دیگری التقاط و البته برخی مواجهه‌های روشنفکران دینی و ادبیات بلاتکلیف برخی پژوهشگران این حوزه میان بررسی علمی و اصلاح‌گری روشنفکری بر این سوءتفاهمات دامن زده و بیم آسیب‌رساندن ورود مطالعات اجتماعی به حوزه‌ دین را تشدید کرده است.

بدنه‌ سنتی حوزه و روحانیت روی خوشی به مطالعات اجتماعی تشیع نشان نداده است

فرهنگ امروز/ شیلا قاسم خانی: دین و جامعه‌شناسی چه نسبتی با هم دارند؟ آیا جامعه‌شناسی می‌تواند دین را به صورت عام و تشیع را به صورت خاص مورد مطالعه قرار دهد؟ آیا جامعه‌شناسی در برابر دین سوژه ساکتی بوده یا اینکه تلاش کرده طی این سال‌ها فهم خودش را از امر دینی ارائه کند؟ جامعه‌شناسی تشیع به عنوان یکی از زیرشاخه‌های جامعه‌شناسی دین در چه جایگاهی قرار دارد و چه کارنامه‌ای داشته؟ آیا جامعه‌شناسی تشیع توانسته طی سال‌های اخیر علی‌رغم موانع و چالش‌ها توفیق داشته باشد.

این‌ها سؤالاتی است که می‌توان ذیل جامعه‌شناسی تشیع آن‌ها را مطرح کرد و به آن پاسخ داد. محسن حسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر مطالعات اجتماعی دین و جنگ است. فعالیت علمی او پیرامون مناسک و آیین‌های شیعه و همچنین تحلیل جنگ ایران و عراق است. او پروژه اصلی خود را بررسی سیر تغییرات و تحولات آیین‌های شیعه و فهم منطق این تغییرات می‌داند. مظاهری فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دانشگاه تهران است. با او درباره «جامعه‌شناسی تشیع؛ چالش‌ها و فرصت‌ها» گفت‌وگویی داشته‌ایم که مشروح آن را می‌خوانید:

شما از معدود پژوهشگرانی هستید که پروژه تحقیقاتی‌تان را طی سال‌های اخیر جامعه‌شناسی تشیع قرار دادید و در این زمینه هم آثار و پژوهش‌های متعددی را انجام داید. اساساً انگیزه‌تان از ورود به ژانری مانند جامعه‌شناسی تشیع چه بود؟
انگیزه‌ اولیه‌ من یک انگیزه‌ شخصی بود و مبتنی بر تجربه‌ زیسته‌ای که در جامعه‌ مذهبی داشتم و دارم. من به این جامعه تعلق داشتم و از کودکی فضای مجالس و محافل مذهبی را تجربه کرده بودم و در آن فعال بودم. از نزدیک شاهد تغییراتی بودم که از میانه‌ دهه‌ 70 در این مجالس و به‌طور مشخص در فضای مداحی بروز کرده بود. نسل جدیدی از مداحان جوان ظهور کرده و سبک تازه‌ای از مداحی را پدید آورده بودند که با سبک سنتی و متداول فاصله‌ زیادی داشت. همچنین آن مقطع -که مصادف با بروز تغییرات سیاسی فرهنگی به‌تبع انتخابات دوم خرداد بود- آغاز فصل تازه‌ای از حیات مجالس و مداحان سیاسی بود. به‌طور خلاصه آنچه امروز به‌عنوان مداحی پرمخاطب و رسانه‌ای می‌شناسیم، ریشه در آن مقطع دارد. به‌موازات این مسایل، در آن مقطع، در فرهنگ دینی جامعه نیز تغییراتی بروز کرده بود و مدل‌های تازه‌ای از دینداری با نقد الگوهای سنتی به‌تدریج ظهور کردند که مبدعان و مصرف‌کنندگانشان به گروه‌های سنی نوجوان و جوان تعلق داشتند. مشاهده و تجربه‌ این تغییرات به‌عنوان امری تازه و ناشناخته، من را -که آن زمان دانشجوی جامعه‌شناسی بودم- به سمت فهم و تحلیل آن‌ها سوق داد. تحلیلی که آن زمان البته بیشتر سویه‌ انتقادی داشت. به‌تدریج علاقه‌ام به این موضوع و تغییرات مناسکی که روزبه‌روز توسعه می‌یافت، بیشتر شد و از آسیب‌شناسی به فهم و تعمق بیشتر در زمینه‌ها و بستر اجتماعی وقوع آنها مایل شدم و این پرسش که منطق تغییرات مناسکی و منطق تغییر الگوهای دینداری چیست. جستجو برای یافتن پاسخ‌های این پرسش من را به مطالعات اجتماعی تشیع رهنمون کرد.      
 
جامعه‌شناسی تشیع از زمان ظهورش در ایران به‌ویژه در دهه 70 تاکنون چه تطور و فراز و فرودهایی داشته و کارنامه مکتوبات آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به‌جای جامعه‌شناسی تشیع من ترجیح می‌دهم که بگویم مطالعات اجتماعی تشیع که هم عام‌تر است و هم دانش‌های مجاور و در تعامل با جامعه‌شناسی (مانند انسان‌شناسی و مطالعات فرهنگی و ارتباط‌شناسی) را شامل می‌شود و هم کم‌تر مناقشه‌برانگیز است. در آن صورت مقطع سرآغاز نیز عقب‌تر از زمانی که اشاره کردید، می‌رود. نمونه‌های نخستین، پژوهش‌های پراکنده‌ای بودند که یا در فضای دانشگاهی (در قالب رساله‌ها) یا مؤسسات پژوهشی فعال در حوزه دین صورت می‌گرفتند و یا مهمتر از این دو پژوهش‌های انفرادی و شخصی آن دسته از محققان اجتماعی که به هردلیل دینداری و تشیع مسئله‌شان بوده. در این نسل از پژوهش‌ها، انگیزش فردی پژوهشگر حضور برجسته‌ای دارد. شاید بشود ادعا کرد در بخش قابل توجهی از این پژوهش‌ها نقطه‌ عزیمت پژوهشگر، درون‌دینی بوده است؛ علی‌رغم اینکه این حوزه ماهیتاً برون‌دینی است. اما آن انگیزش، آن خاستگاه، آن دغدغه‌ای که پژوهشگر اجتماعی را به چنین حوزه‌ای کشانده بود، «دینی» بوده است. همین‌جا اشاره کنم یک موضوع مهم -که شایسته‌ تحقیق و بررسی است- تجربه‌نگاری این پژوهش‌های نخستین اجتماعی درباره‌ تشیع و پژوهشگرانشان است. اینکه آن‌ها در آن مقطع چه فهم و درکی اولاً‌ از علوم اجتماعی و مشخصاً جامعه‌شناسی، ثانیاً‌ از امر دینی و ثالثاً از خودشان به‌عنوان یک جامعه‌شناس شیعه داشته‌اند. بررسی این تجربیات شخصی برای درک موقعیت این شاخه و درنگ در چرایی تأخیر در شکل‌گیری آن بسیار ارزشمند است. برداشت من این است که این نسل، در گام‌های نخست، هرکدام سطحی از آشوب درونی را پشت سر گذاشته‌اند. آشوب ناشی از موقعیت متناقض سوژه و ابژه. اینکه فرد، موضوع مطالعه‌ خودش هم باشد. بشود شیعه‌ شیعه‌پژوه. توجه داشته باشید که پای مقوله‌ حساسی مثل دین در میان است. مقوله‌ای پیچیده و با لایه‌های درونی. این‌ آشوبی نیست که خاتمه یافته باشد. هر پژوهشگر باورمندی که به این حوزه ورود کند،‌ در نخستین مرحله با این آشوب مواجه می‌شود و هرکس هم یک پاسخ به آن می‌دهد و یک جور این مسئله را برای خود حل می‌کند. این راه‌حل‌های شخصی که نوعاً جایی هم بیان نمی‌شوند شایسته‌ مستندسازی و تحقیق است. درهرحال به مرور زمان و با انباشت پژوهش‌های متفرقه‌ این پژوهشگران که ادبیات پراکنده‌ اولیه‌ای را شکل ‌دادند، توجهات مجامع دانشگاهی علوم اجتماعی به حوزه‌ دین بیشتر جلب شد. فعالیت برخی اساتید جامعه‌شناسی و ترجمه‌ آثار نظری مرتبط با این حوزه نیز به رونق نسبی آن کمک فراوانی کرد. شاهد آن هستیم که در این سال‌های اخیر رشد مطالعات اجتماعی تشیع چه در فضای آکادمیک و چه بیرون از آن رشد صعودی شتابانی داشته و با یکی دو دهه‌ قبل قابل مقایسه نیست. البته بااین‌ اوصاف من معتقدم ما هنوز در مرحله‌ تأسیس به سر می‌بریم. هنوز بنیادهای نخستین این حوزه پایه‌گذاری نشده و مرحله‌ آزمون و خطا و تجربه‌ تئوری‌ها و نظریات و روش‌های تحقیق در حوزه‌ شیعه‌پژوهی را پشت سر نگذاشته‌ایم. مطالعات جامعه‌شناختی بر شانه‌های مطالعات تاریخی روشمند و تحقیقات انسان‌شناختی باید سوار شوند و ما ازین نظر هنوز بسیار فقیریم و ابهامات و ندانسته‌هایمان به‌مراتب بیش از دانسته‌هایمان است.
 
چرا تقویت مطالعات برون‌دینی جامعه‌شناختی و فرهنگ‌شناختی زیست اجتماعی و تاریخی شیعیان امروزه ضرورت دارد و آیا جامعه‌شناسی تشیع در جهان امروزی ابژه ساکتی بوده؟
ببینید پاسخ این پرسش به سطح مسئله‌مندی تشیع بستگی دارد. ما در حوزه‌ مطالعات اجتماعی تشیع و فراتر از آن شیعه‌پژوهی به‌عنوان مجموعه‌ای از شاخه‌های علمی با رویکرد برون‌دینی در شناخت و فهم شیعه با فاصله‌ زمانی از آکادمیای غربی وارد شده‌ایم؛ اما علیرغم سابقه‌ تاریخی اسلام‌شناسی در غرب، شیعه‌پژوهی در خود آکادمیای غربی هم چندان عمر زیادی ندارد. صرف‌نظر از تلاش‌های فردی برخی محققان در نیمه‌ نخست قرن بیستم، جریان شیعه‌پژوهی در نیمه‌ دوم این قرن به‌طور جدی آغاز می‌شود. تازه در آغاز هم هنوز شیعه‌ امامیه در مرکز توجه نیست و مثلاً توجه به اسماعیلیه بیشتر است. چرا؟ چون هنوز برای جهان غرب، شیعه‌ امامیه مسئله نشده است. به‌تدریج با فعال‌شدن شیعیان در لبنان و ظهور موج تازه‌ اسلام سیاسی در ایران توجهات به سمت این شاخه‌ مذهبی جلب می‌شود. با پیروزی انقلاب اسلامی و وقایعی چون تسخیر سفارت آمریکا و آغاز جنگ با عراق، پرسش‌های فراوانی درباره‌ تشیع در افکار عمومی جهان غرب پدید می‌آید و همین پرسش‌ها تشیع را برجسته کرده و زمینه‌ساز رونق‌یافتن مطالعات شیعی می‌شود.
 
نهادهای رسمی شیعه‌پژوهی به ویژه در مراکز سنتی نشر آموزه‌های شیعی چه تأثیری در حرکت و پیشرفت جامعه‌شناسی تشیع داشته‌اند. آیا آن‌ها توانسته‌اند این حرکت را تسریع کنند؟
اگر منظورتان نهادهای حوزوی و دینی است، دین‌پژوهی در آن‌ها چون با رویکرد درون‌دینی و از منظر دانش‌های منسوب به دین است، ماهیت، غایت، تعریف، روش‌شناسی و مسیر متفاوتی با مطالعات اجتماعی تشیع دارند؛ اما گذشته از این در بدنه‌ سنتی روحانیت نوعی بدبینی تاریخی به جامعه‌شناسی به‌طور کلی وجود داشته و کمابیش هنوز ادامه دارد که به تجربیات اولیه‌ روحانیت با نمایندگان شاخص جامعه‌شناسی برمی‌گردد. در سال‌های پیش از انقلاب، دو شخصیت در افکار عمومی به‌عنوان جامعه‌شناس نامورتر از دیگران بودند که بدنه‌ روحانیت به هردو نفر رویکرد منفی داشت و با آنان به تقابل برخاست. یکی دکتر امیرحسین آریان‌پور که به داشتن اندیشه‌ مارکسیستی مشهور بود و دیگری مرحوم دکتر شریعتی که در مقام بازسازی هویتی شیعه، منتقد تشیع سنتی و آموزه‌هایش محسوب می‌شد. اولی به الحاد متهم بود و دومی به التقاط. و چنان‌که می‌دانیم مقابله با آن دو به‌خصوص با دکتر شریعتی ابعاد وسیعی یافت. درهرحال تأثیرات این مواجهه‌ اولیه هنوز هم مشهود است. بدنه‌ دینداران سنتی در مواجهه با جامعه‌شناسی به عنوان شاخه‌ای از علوم انسانی که درهرحال ریشه در غرب دارد، کماکان از این دو جبهه احساس خطر می‌کند: یکی الحاد و دیگری التقاط و البته برخی مواجهه‌های روشنفکران دینی و ادبیات بلاتکلیف برخی پژوهشگران این حوزه میان بررسی علمی و اصلاح‌گری روشنفکری بر این سوءتفاهمات دامن زده و بیم آسیب‌رساندن ورود مطالعات اجتماعی به حوزه‌ دین را تشدید کرده است. در بدنه‌ سیاسی و حاکمیتی حوزه نیز به نوعی دیگر جامعه‌شناسان با اتهامات سیاسی مواجه‌ بوده‌اند. به این موارد بیفزایید چالش‌های معرفتی و نظری درون خانواده‌ علوم اجتماعیِ دانشگاهی را که سبب شده است علی‌رغم رشد بسیاری از شاخه‌های علوم اجتماعی مضاف، کماکان امروز که با شما سخن می‌گویم، در جامعه‌ای که دین همواره یک عنصر کلان تعیین‌کننده و موثر در آن بوده، جامعه‌شناسی دین جزو مهجورترین شاخه‌های علوم اجتماعی در دانشگاه ایرانی باشد و در بسیاری محافل آکادمیک هنوز به رسمیت شناخته نشود یا با رویکردهای محافظه‌کارانه به آن روی خوش نشان داده نشود. هنوز هم این چالش‌ها در فضای دانشگاهی وجود دارد و یک پژوهشگر اجتماعی تشیع هم در داخل دانشگاه و هم بیرون از آن (از جانب منابع قدرت و متولیان دین یعنی روحانیت و حاکمیت) مورد اتهام و بازخواست است. به عبارت دیگر تا امروز به نظر می‌رسد بدنه‌ سنتی حوزه و روحانیت روی خوشی به مطالعات اجتماعی تشیع نشان نداده و در رشد آن نقش مثبت ایفا نکرده است. درحالی‌که این مطالعات برای نهاد حوزه و روحانیت می‌تواند راهگشا و منشأ تأثیرات مثبت بسیاری باشد؛ درصورت تغییر رویکرد.
 
به هر حال جامعه‌شناسی تشیع در ایران بیشتر به واسطه حرکت‌های فردی و خودجوش محققانی همچون شما که در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 فعالیتشان را در این زمینه آغاز کردند، قوت گرفت. تلاش و فعالیت‌های این جریان مستقل از نهادهای رسمی چه تأثیری بر جامعه‌شناسی تشیع در ایران داشت؟
سهم مهمی که برخی اساتید دانشگاهی (نظیر دکتر سارا شریعتی)‌ در جریان‌سازی علمی و سوق‌دادن گروهی از دانشجویان مستعد و نهایتاً رشد و بالندگی مطالعات اجتماعی تشیع در سال‌های اخیر داشته‌اند را نمی‌توان نادیده گرفت؛ ولی به ‌نظر می‌رسد که در فضای علوم اجتماعی بیرون از دانشگاه، به‌دلیل آن‌که امکان استقلال پژوهش فراهم‌تر است و چهارچوب‌های ایدئولوژیک سیطره و الزام رقیق‌تری نسبت به نظام رسمی دانشگاه دارند، پروژه‌ مطالعات اجتماعی تشیع امکان بسط و توسعه‌ بیشتری دارد. این امر البته مشروط به آن است که تأمین مالی این پژوهش‌ها وابستگی به ساختار اداری و رسمی پژوهش در کشور نداشته باشد. بلکه آن‌گونه که هم در سنت‌های تاریخی اسلامی و شیعی (نظیر وقف) و هم تجارب موفق دیگر کشورها (نظیر مؤسسات موقوفه‌ علمی) وجود داشته و دارد، بتوان پشتوانه‌ غیردولتی و مردمی را برای آن‌ها فراهم آورد؛ امری که البته آسان نیست و نیاز به فرهنگ‌سازی دارد.
 
مجموعه سرو از انتشارات آرما زیر نظر شما منتشر شده است؛ مجموعه‌ای که رویکرد اصلی آن همان پرداختن به مباحث جامعه‌شناختی و فرهنگ‌شناختی زیست اجتماعی و تاریخی شیعیان است. در این مجموعه به‌صورت ویژه‌ای به آیین‌ها و مناسک شیعیان پرداخته می‌شود. لطفاً درباره این مجموعه توضیحاتی ارائه دهید و اینکه پرداختن به آیین‌ها و مناسک شیعیان تا چه حد می تواند به روشن‌ترشدن زیست اجتماعی شیعیان کمک کند؟
«کتاب‌های سرو» درواقع مجموعه‌ای از پژوهش‌های فرهنگی ـ اجتماعی در موضوع تشیع و شیعیان است. ما در این مجموعه به تشیع به‌مثابه‌ دینِ زیسته می‌پردازیم و مقولات و مسایل انضمامی مرتبط با این مذهب و وضعیت پیروانش در دنیای امروز را مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهیم. به‌تبعِ تنوع این مقولات و مسایل، گستره‌ موضوعی کتاب‌ها نیز وسیع است و ازجمله مطالعاتی در موضوعات مناسک و آیین‌های شیعی (عزاداری‌، زیارت، نذر، اعتکاف و...)، سازمان رسمی شیعه (حوزه و روحانیت)، گفتمان‌های شیعی، زیست روزمره و فرهنگ مادی و معنوی شیعیان و موارد مشابه دیگر را شامل می‌شود. وجه اشتراک همه‌ این کتاب‌ها، پرداختن به مسایل انضمامی تشیع و شیعیان در دنیای امروز از منظر مجموعه دانش‌های اجتماعی (جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، ارتباطات و رسانه و مطالعات فرهنگی) است. علاوه بر پژوهش‌های داخلی، شناسایی و ترجمه‌ی آثار مهم یا جدید این حوزه از زبان‌های دیگر به فارسی هم یکی از محورهایی است که دنبال می‌کنیم. تا امروز ازاین مجموعه 20 عنوان کتاب منتشر شده که در 7 گروه موضوعی بوده‌اند. این گروه‌های موضوعی عبارت‌اند از: اول مطالعات حوزه و روحانیت (دو عنوان: «دوراهی روحانیت: جستارهایی درباره‌ی مرجعیت شیعه در ایران معاصر» و «پل تا جزیره: تأملاتی جامعه‌شناختی در موقعیت پساانقلابی روحانیت»)؛ دوم مطالعات جوامع شیعی (با شش عنوان: «مطالعات شیعه‌شناسی در ایتالیا»، «زیست شیعی: مناسکی‌شدن مسلمانان در ایران امروز»، «اسب کربلا: زیست مذهبی مسلمانان در هند»، «اخگر گداخته‌ی حکومت: تجربه‌ی دولت‌سازی شیعیان در عراق پساصدام»، «زمان در زندان: بررسی سیاستگذاری تقویم در سال‌های پس از انقلاب اسلامی» و «ساکنِ خیابان ایران: مسایل و چالش‌های دینداری در جمهوری اسلامی»)؛ گروه سوم مطالعات اعتکاف (با دو عنوان: «سفر به تنهایی: روایتی مردم‌نگارانه از تجربه‌ی دینی اعتکاف» و «تولدی دوباره: تأملی جامعه‌شناختی درباب اعتکاف»)؛ گروه چهارم مطالعات مهدویت و انتظار  (یک عنوان: «مهدی فقرا: پژوهشی در جامعه‌شناسی فقر و انتظار»)؛ گروه پنجم مطالعات اربعین (دو عنوان: «نیکی در آیین» و «پیاده‌روی اربعین: تأملات جامعه‌شناختی»)؛  گروه ششم مطالعات مناسک عزاداری (شش عنوان: «فرهنگ سوگ شیعی»، «تصوف ایرانی و عزاداری عاشورا»، «تراژدی جهان اسلام»، «هیئت‌های عزاداری در جامعه‌ی ایران»، «عاطفه‌گرایی و عقل‌گرایی در مراسم مذهبی» و «مجالس مذهبی در ایران معاصر»)؛ و گروه آخر مطالعات رسانه (یک عنوان: «آیین‌های تلویزیونی و بازنمایی حزن و فرح مذهبی»).
 
آیا پژوهش‌هایی که تاکنون در این زمینه انجام شده، پشتوانه علمی کافی بر اساس مباحث جامعه شناسی و انسان‌شناسی دارد؟
همانطور که گفتم معتقدم ما کماکان در مرحله‌ تأسیس هستیم و اگر در این مرحله گام‌های حساب‌شده و دقیق برداشته شود، می‌توان به آینده‌ این شاخه از مطالعات امید بست. من شخصاً‌ با توجه چنین موقعیتی برنامه‌ پژوهشی‌ام را تعریف کرده‌ام. در یک حوزه‌ خاص یعنی مناسک پس از بررسی بضاعت داده‌ای موجود و زیرساخت‌های موردنیاز برای پژوهش تلاش کرده‌ام به نوبه‌ی خود سهم اندکی برای رفع این خلأها داشته باشم. ازجمله انجام طرح‌های پژوهشی میان‌مدتی که هدف اصلی‌شان گردآوری و تدوین داده یا شناسایی و فرآوری داده‌های موردنیاز برای تحلیل اجتماعی مناسک است. پروژه‌ نگارش و تدوین دانشنامه‌ی تخصصی مناسک با نام «فرهنگ سوگ شیعی» -که به‌صورت گروهی صورت گرفته و در همین مجموعه‌ کتاب‌های سرو منتشر شده است- نمونه‌ دیگری از تلاش برای رفع خلأهای اولیه است. با این اوصاف ما کماکان در آغاز مسیر هستیم و راه دراز و دشواری تا تثبیت شاخه‌ مطالعات اجتماعی تشیع به عنوان یک شاخه‌ علمی مستقل و کاربردی پیش رو داریم.

ایبنا