شناسهٔ خبر: 64294 - سرویس دیگر رسانه ها

مترجم کتاب «یادگیری ادبی» در گفت‌وگویی مطرح کرد؛ دانش راهبردی یا استراتژیک چگونه در ادبیات محقق می‌شود؟

فواد مولودی مطرح کرد: مولف این کتاب از دانش راهبردی یا استراتژیک صحبت می‌کند که منظور از آن ارتباط بین محتواهای مختلف است. اینکه ذهن من چه ساختاری داشته است و من چگونه اندیشیده‌ام که این ارتباط خاص را بین محتواهای مختلف برقرار کرده‌ام.


دانش راهبردی یا استراتژیک چگونه در ادبیات محقق می‌شود؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  کتاب یادگیری ادبی یکی از آثاری است که به موضوع کمتر دیده‌شده روش تدریس ادبیات در دانشگاه‌ها می‌پردازد. نویسنده این کتاب، شری لی لینکن، خود مدرس ادبیات انگلیسی در دانشگاه است و در این کتاب به بیان تجربیاتش در تدریس ادبیات انگلیسی، معضلات و کاستی‌های آموزش این رشته به دانشجویان و... پرداخته است. به بهانه انتشار این کتاب از سوی نشر سمت، گفت‌وگویی با مترجم این ترتیب داده‌ایم. فواد مولودی که خود مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌ها است، با ترجمه این اثر، پاسخی به پرسش «چگونه ادبیات را درس بدهیم» داده است. 

فواد مولودی در آغاز درباره چرایی تصمیمش برای ترجمه این کتاب توضیح داد و گفت: «من همیشه در مقام دانشجو و استاد به این مسئله می‌اندیشیدم. اینکه یادگیری چگونه محقق می‌شود و آموزش باید چگونه باشد تا دانشجو را به خود جذب کند. یکی از دلایل من برای ترجمه این کتاب نیز همین بود. زیرا می‌دیدم با وجود زحمت‌هایی که در کلاس درس می‌کشم، نتیجه چندانی نمی‌گیرم و دانشجو قدرت تجزیه و تحلیل ندارد و نمی‌تواند داده‌ها را تفسیر کند و تفکر و مسیر ذهنش را نشان بدهد. این مشکل در تمام دوره‌هایی که زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کردم، وجود داشت. مخصوصا که با پایان ترم کار من با دانشجو تمام نمی‌شد و اتفاقا در آن زمان‌ها بود که من به دنبال جواب پرسش خود بودم. جرقه مطالعه آموزش و یادگیری نیز از همین جا در ذهن من روشن شد و این دغدغه دوستان مدرس من هم بود.»

او در ادامه درباره روند یافتن جواب این پرسش گفت: «با بررسی‌هایم متوجه شدم پژوهش‌هایی در این زمینه در ایران وجود ندارد. البته در رشته‌های تعلیم و تربیت یا روان‌شناسی درباره شیوه‌های نوین تدریس و آموزش تحقیقاتی وجود داشت، اما اینکه من استاد چه باید بخوانم که روش تدریسم موثرتر باشد و به یادگیری دانشجو کمکی کند، در جایی نیامده بود. در همان زمان کارگروهی در سازمان سمت با عنوان کارگروه آموزش رشته‌های علوم انسانی تاسیس شده بود. کار ما در آن کارگروه بررسی و ارزیابی پژوهش‌های غربی در حوزه آموزش علوم انسانی بود. خوشبختانه چندین منبع درباره آموزش و یادگیری ادبیات در دانشگاه یافتیم و توانستم با نگاه غربی‌ها در این زمینه آشنا شویم. کتاب‌هایی هم وجود داشت که غیراستاندارد تشخیص داده شد که شامل راهکارهای مدرسان در کار تدریس بود.»

                     



فواد مولودی درباره آشنایی‌اش با کتاب یادگیری ادبیات توضیح داد: «مولف کتاب یادگیری ادبیات مدرس ادبیات انگلیسی در دانشگاه‌های آمریکا بود. وقتی این کتاب را یافتم، دو ویژگی آن توجهم را به خود جلب کرد و تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم. اول اینکه نویسنده کتاب متخصص ادبیات انگلیسی بود، اما نوشته‌اش به کار آموزش ادبیات فارسی هم می‌آمد. در واقع ادبیات را در معنای عام آن در نظر گرفته بود و با زیرکی هرچه تمام‌تر متوجه شده بود که در آموزش ادبیات زبان‌های دیگر مشکلاتی مشابه وجود دارد. ویژگی دیگر این بود که از لابه‌لای سطور این اثرمی‌شد فهمید که نویسنده با نظریه‌های یادگیری ای که برآمده از سنت روان‌شناسی یادگیری و تربیتی است، آشنا است؛ اما اسیر آن‌ها نشده است و تنها آن‌ها را تکرار نکرده است. بلکه این نظریه‌ها را به عنوان زمینه کار در ذهن داشته، به آن دقت کرده و بعدتر در مقام یک استاد و یک پژوهشگر تیزبین به این فکر کرده است که این نظریه‌ها چه نسبتی با ادبیات دارند و چگونه می‌شود با توجه به این نظریه‌ها به آموزش ادبیات اندیشید؟»

او درباره محتوای این اثر توضیح داد:«با خواندن عمیق‌تر این کتاب متوجه شدم نویسنده علاوه بر پژوهش برای دریافت دیدگاه‌های کلان آموزش ادبیات، به بیان تجربه‌های شخصی‌اش در آموزش نیز پرداخته است. مولف زیرکی و هوشیاری خاصی در این کتاب به خرج داده است. در قدم اول به این پرداخته است که ادبیات چیست و چه جایگاهی در علوم انسانی دارد. این بررسی شامل ابعاد معرفتی، هستی‌شناسانه و زیبایی‌شناسانه نیز می‌شود. اینکه به چه چیزی ادبیات می‌گوییم و چه معیاری باعث می‌شود ادبیات را از علومی مانند جامعه‌شناسی یا روان‌شناسی جدا کنیم. او به‌درستی اشاره کرده است که ادبیات ذاتا ماهیتی میان‌رشته‌ای دارد. خواندن هر بخشی از ادبیات انسان را در شبکه علوم انسانی قرار می‌دهد. مثلا در آموزش تاریخ ادبیات ناگریز از اشاره به تاریخ و فلسفه تاریخ هستیم و خیلی مثال‌های دیگر.
بعد از اشاره به این موضوع فهم یک نکته اساسی از سوی نویسنده نظر خواننده را به خود جلب می‌کند که می‌شود گفت بسیاری از مولفان به آن توجهی نکرده‌اند. و آن اینکه نویسنده کتاب دو دانش را از هم تفکیک می‌کند: یکی از آن‌ها دانش محتوایی است و دیگری دانش استراتژیک یا راهبردی.»

مترجم کتاب یادگیری ادبی درباره این دو نوع دانش توضیح داد: «درباره دانش محتوایی باید گفت که منظور از آن محتواهای رشته ادبیات است. اینکه چه شاعرانی به این زبان شعر سروده‌اند یا چه آثاری به این زبان تالیف شده است، ادبیات معاصر و ادبیات کهن چه تفاوتی به هم دارند و... مثال‌هایی برای این نوع دانش است.»

مولودی با اشاره به مسائل موجود در دانشگاه‌های ایران در عرصه آموزش و چگونگی استفاده از این کتاب برای رفع آن توضیح داد: «بسیاری از اساتید ما هم تنها به انتقال این محتواها در کلاس می‌پردازند و می‌پندارند آموزش به انتقال این محتواها محدود می‌شود. مولف این کتاب یک قدم از این جلوتر می‌رود و درباره بعد دیگر دانش، یعنی دانش راهبردی یا استراتژیک نیز صحبت می‌کند که منظور از آن ارتباط بین محتواهای مختلف است. اینکه ذهن من چه ساختاری داشته است و من چگونه اندیشیده‌ام که این ارتباط خاص را بین محتواهای مختلف برقرار کرده‌ام. مولف کتاب می‌گوید اگر ما می‌خواهیم حق آموزش ادا شود، باید این استراتژی‌ها را به دانشجو آموزش دهیم. یعنی بیشتر از عرضه محتوا، باید به عرضه شیوه ارتباط برقرار کردن بین این داده‌ها توجه داشت. شری لی لینکن اسم این شیوه را «ادبی اندیشیدن» می‌گذارد و می‌گوید استاد خوب کسی است که همان‌طور که می‌اندیشد، پروسه اندیشیدن را نیز برای دانشجو باز کند و بگوید در این لحظه چگونه می‌اندیشد که به این نتایج رسیده است. البته ممکن است تعدادی از دانشجویان یا استادان ناخودآگاه همین شیوه را در پیش بگیرند، اما باید توجه داشت که ممکن است تعدادی دانشجو یا استاد هم باشند که به این مسئله واقف نیستند و برای خاطر آنان هم که شده، باید این شیوه را در پیش گرفت.»

از مترجم کتاب یادگیری ادبی خواستیم که با مثالی این نظریه را تبیین کند. او توضیح داد: «به عنوان مثال برای آموزش درباره شاهنامه باید از آنجایی شروع کرد که زمینه کلی پیدایش این اثر مطرح شود. اینکه این کتاب در چه‌ دوره‌ای از تاریخ نوشته شده است یا برآمده از چه شرایط اجتماعی‌ای بوده است؟ زبان فارسی در آن دوره چه نظام معنایی ای داشته است؟ نظام سامانیان چرا در عین حفظ دین زبان فارسی را گسترش بدهند؟ این کار چه تبعات و نتایجی داشت؟ و در قدم دوم به متن شاهنامه و ویژگی های آن می رسیم و نسبتش با متون پس و پیش از خودش و ...
وقتی این زمینه‌های کلی تبیین شود، دانشجو متوجه اهمیت تالیف اثر می‌شود و حتی درکی درست از متن به دست می‌آورد.»

فواد مولودی ادامه داد: «شری لی لینکن به‌درستی اشاره می‌کند که خطای استادان در بدیهی انگاشتن این زمینه‌ها است. به همین علت است که به آن نمی‌پردازد. در حالی که با وارد شدن به این زمینه‌ها است که ذهن دانشجو آماده دریافت اطلاعات تخصصی می‌شود و یادگیری نتیجه مطرح کردن همین بدیهیات است. این مسائل از یافته‌های اساسی کتاب یادگیری ادبی است.»

فواد مولودی درباره بخش‌های دیگر این اثر نیز توضیح داد و گفت: «شری لی لینکن در ادامه اشاره می‌کند که کلاس باید به چند بخش تقسیم شود. یک بخش از کلاس آموزش است. بخش دیگر آن تکالیف و وظایف دانشجو است که باید براساس همین تفکر راهبردی داده شود نه دانش محتوایی و حافظه‌محور. او نمونه‌هایی از تکالیفی که به دانشجویانش داده است و پاسخ‌های آن‌هارا در کتاب ارائه می‌دهد و با دلایلی به توضیح آن می‌پردازد.»

فواد مولودی با اشاره به ویژگی‌های دیگر کتاب یادگیری ادبی سخنان خودش را به پایان رساند و گفت: «یکی از ویژگی‌های بی‌نظیر این کتاب دوبعدی بودن آن است. یعنی هم به استاد نشان می‌دهد که چگونه آموزش دهد و هم به دانشجو می‌گوید چگونه یاد بگیرد. این کتاب می‌تواند بخشی ازغفلت‌های آموزشی ما را به ما تذکر بدهد تا بتوانیم آن‌ها را اصلاح کنیم.»

کتاب یادگیری ادبی به قلم شری لی لینکن نوشته شده است و فواد مولودب آن را ترجمه کرده است. این کتاب از سوی نشر سمت در 236 صفحه منتشر شده است.