شناسهٔ خبر: 64394 - سرویس دیگر رسانه ها

عاشق ایران/ یادداشتی به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق

  

فرهنگ امروز/ محسن آزموده

این روزها به علل و دلایل مختلف، ناسیونالیسم در گوشه و کنار دنیا به سکه روز بدل شده و تحت عناوینی چون وطن‌دوستی، میهن‌پرستی، ملی‌گرایی، عشق به مام وطن و... گرایش به این جهان‌بینی قوت گرفته است. در کشورهایی مثل ایران که دیرینه تاریخی طولانی و تداوم فرهنگی چشمگیر است و عشق و علاقه به وطن ریشه‌های عمیقی دارد، گرایش به ناسیونالیسم، شدت و حدت بیشتری می‌یابد. ناسیونالیسم یا چنانکه برخی ترجمه کرده‌اند، ملی‌گرایی، معناهای متفاوتی  یافته، از میهن‌پرستی افراطی و شووینیستی یا نگرش‌های ناسیونالیسم اقتدارگرا یا اشکالی از قوم‌گرایی نژادباور یا ملی‌گرایی برتری‌جویانه و دیگرستیز تا ناسیونالیسم مدنی و اندیشیده که به تعبیر فخرالدین عظیمی با «وطن‌دوستی خردورزانه تفاوت عمده‌ای ندارد.» (هویت ایران، تهران: نشر آگه، چاپ اول: 1399). به نوشته این استاد تاریخ دانشگاه کنتیکت امریکا «هر ناسیونالیسمی داستان خوارداشت دیگران و رجزخوانی پهلوانی و حدیث برتری قومی و نژادی نیست» بلکه «ناسیونالیسم می‌تواند با خردورزی درآمیزد و چنین آمیزه‌ای زمانی تحقق می‌یابد که فرد از دستاوردهای انسانی امروزین ملت و کشور خود در عرصه‌های گوناگون سرافراز باشد و هنجارهای مدنیت را در رفتار و گفتار هموطنان خود با خودی و بیگانه استوار بداند». 

محمد مصدق، سیاستمدار نامدار ایرانی، مصداق تام و تمام ناسیونالیسم مدنی است، صورتی از ناسیونالیسم که به نوشته عظیمی در برابر ناسیونالیسم اقتدارگرای دو پادشاه خاندان پهلوی قرار می‌گیرد. ناسیونالیسم اقتدارگرا در برابر آرمان‌های مشروطیت، آزادی‌های سیاسی و مدنی و حاکمیت ملت می‌ایستد و «ساختارها و فرآیندهای دموکراتیک را آهسته و ناکارآمد و ناسازگار با پیشرفت و نوسازی می‌داند.» در مقابل «ناسیونالیسم مدنی با هواداری از حاکمیت و مشارکت ملی، بیشتر و موثرتر از هر هماوردی پوینده راه استقلال‌خواهی بوده و هواداری حقیقی از سربلندی، یکپارچگی و استقلال کشور را از مهم‌ترین سنجه‌های وطن‌دوستی دانسته است.»
مصدق به نوشته عظیمی «ایران را «معشوقه ما» می‌دانست و از «سوابق درخشان و مفاخر تاریخی انکارناپذیر» ایران یاد می‌کرد.» مصدق در مجلس می‌گفت:«این مملکت باید استقلال خود را در مقابل دولت[های] مجاور اعم از بزرگ و کوچک حفظ کند. هیچ دولتی حق ندارد مستقیما یا به وسیله افرادی که مرام او را تبلیغ می‌کنند در این مملکت دخالت کند». رضا ضیاءابراهیمی هم با تاکید بر وجه دموکراتیک و مدنی مصدق، او را یک «ناسیونالیست مشروطه‌خواه» می‌نامد(پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ترجمه حسن افشار، تهران: نشر مرکز، چاپ اول: 1396). از دید این استاد تاریخ کینگز کالج لندن، «مصدق هرگز یک ناسیونالیست بی‌جاساز نبود». مراد ضیاءابراهیمی از ناسیونالیسم بی‌جاساز، آن ایدئولوژی قوم باور و نژادگرایی است که معتقد است «ذات ایرانی و عظمت ایران را باید در عصر طلایی پیش از اسلامش جست». مشکلات ایران را ناشی از حمله اعراب به ایران می‌خواند و بر این باور است که «ایرانیان از نژاد آریایی‌اند بنابراین نسبت خویشاوندی با اروپاییان دارند و از نظر نژادی، پاک سوای اعرابند.»
مصدق با چنین نگرشی مخالف است. او «علنا و حتی در محاکماتش از ایمان شیعی خود می‌گفت و در نطق‌های مجلس از امام حسین(ع) یاد می‌کرد و هیچ‌گاه پرچم آریایی‌گری بالا نبرد. هرگز به روایتی تاریخ‌زده استناد نکرد و خودشیفتگی نژادی بروز نداد. نه دوره ساسانی را بهشت موعود قلمداد کرد و نه جارچی غرب‌زدگی تمام عیار شد. بر عکس، او مرد عمل بود و هدف‌های سیاسی ملموس انقلاب مشروطه را دنبال می‌کرد: آزادی، استقلال و حکومت قانون».
نگاه به الگوی وطن‌دوستی و ناسیونالیسم مدنی مصدق، امروز و در شرایطی که انواعی از ناسیونالیسم‌های اقتدارگرا، افراطی، نژادگرا یا انحصارطلب و خیال‌پرداز در حال قدرت گرفتن هستند، ضرورت پیدا می‌کند. ناسیونالیسمی که در عین تعهد به وطن و تلاش برای اعتلای آن به انتقاد از تعصب، جزم و جمود، انحصارگرایی، دیگرستیزی و باورهای نااندیشیده و غلط هموطنان می‌پردازد و اهتمام به خویشتن را با پناه بردن به گذشته‌ای موهوم و خیالی یکی نمی‌داند. عشق به میهن، چشمان او را کور نمی‌کند و محبوبش را به شیوه‌ای درست و خردمندانه دوست دارد چنانکه فردوسی و دهخدا و مصدق ایران را دوست داشتند.

روزنامه اعتماد