شناسهٔ خبر: 7438 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

پاسخ‌های کتبی «ناصر فکوهی» به پرسش‌های فرهنگ امروز؛

منطق کمی‎گرا در نظام دانشگاهی ایران

ناصر فکوهی منطق دانشگاهی در ایران کاملا کمی‎گرا است. در دانشگاه‎ها به جای آن‎که به کیفیت توجه شود به کمیت توجه دارند. در این نظام مهم این نیست که چه مقالاتی در مجلات علمی پژوهشی داخلی یا خارجی منتشر می‎شود و این مقالات چه دردی را از جامعه ایران دوا می‎کنند، بلکه مسئله آن است که تعداد این مقالات چه تعداد است.

فرهنگ امروز: ناصر فکوهی استاد شهیر دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است؛ وی دانش‎آموخته دکترای انسان‎شناسی سیاسی از دانشگاه پاریس می‎باشد، همچنین دارای تألیفات، ترجمه‎ها و مقاله‎های متعدد در حوزه انسان شناسی و فرهنگ است. فکوهی در گفت‎وگو با فرهنگ امروز پیرامون موضع پایان‎نامه‎های دانشجویی و چگونگی انتخاب موضوعات پایان‎نامه‎ها ، به عنوان یکی از چالش‌های نظام آموزش عالی ایران، به پرسش‎های ما پاسخ دادند که در ادامه می‎آید.

 

تا چه میزان رساله‎های دانشجویی علوم اجتماعی مسئله محور و ناظر به حل مسائل جامعه ایران است؟

 

متاسفانه در این باره نمی‎توان اظهار نظر دقیق کرد؛ زیرا نیاز به مطالعات فراتحلیلی زیادی وجود دارد که رابطه میان موضوع پایان‎نامه‎ها و  مسائل کشور را  بررسی کنند و تا جایی که من  در جریان هستم، چنین کارهایی انجام نشده است. اما صرفا بر اساس تجربه می‎توانم بگویم که پایان نامه‎ها ارتباط زیادی به مشکلات کشور ندارند و بیشتر حاصل نیازهای درونی نظام دانشگاهی ما هستند. مثلا این نیاز که  به صورت تصنعی رشته‎های علوم اجتماعی از یکدیگر جدا شوند که  کاملا بی‎معنا است و بر عکس نگاه  و رویکردهای بین رشته‎ای  چندان مطرح نباشند که به نظر من بدون آن‎ها اصولا کاری نمی‎توان برای کشور کرد.

رشته‎های تاسیس شده در علوم اجتماعی، سطوح تحصیلی تعیین شده  و میزان رشد کمی ابدا با نیازهای کشور انطباق ندارند و بیشتر به  نیازهای  دانشگاه‎ها و کادر علمی آنها پاسخ می‎دهند که در  ادامه بحث و پرسش‎های شما مثال‎های مشخصی خواهم آورد. 

 

موضوعات پایان‎نامه‎های تحصیلات تکمیلی، تحت چه شرایطی انتخاب می‎شوند به عبارت دیگر آیا ضابطه‌ی مشخصی در این باره وجود دارد؟

 

موضوعات  قاعدتا باید بر اساس علاقه دانشجویان تعیین شوند، اما عملا چنین نیست. زیرا بخش قابل توجهی از درآمد اساتید  به خصوص در سطح دکترا، از محل پایان‎نامه‎های دکترا و گاه نیز  ارشد تأمین ‎می‎شود،  لذا بسیار دیده می‎شود که در این یا آن گروه دانشگاهی میان اساتید، برای گرفتن پایان‎نامه رقابت سختی در می‎گیرد و  بدیهی است که هر استادی نمی‎تواند، هر پایان نامه‎ای را راهنمایی کند؛ اما به هر شکل می‎خواهد این کار را انجام دهد. بنابراین  دانشجویان را تشویق می‎کند که در حوزه او پایان نامه بگیرند، بدون آن‎که توجه کند آیا آن موضوع  در اولویت‎های پژوهشی کشور است یا خیر. منطق دانشگاهی ما کاملا کمی‎گرا است. به جای آن‎که به کیفیت توجه کنند به کمیت توجه دارد.  برایشان مهم این نیست که چه مقالاتی در  مجلات علمی  پژوهشی داخلی یا خارجی منتشر می‎شود و این مقالات چه دردی را از ما دوا می‎کنند،  بلکه مسئله‎اش این است که تعداد این مقالات چقدر است.  به همین دلیل نیز برخی از این مجلات متاسفانه بدل به محل بده و بستان‎های دانشگاهی،  میان اساتید شده‎اند که به دنبال  امتیاز بیشتر و ارتقا هستند.

خود سیستم ارتقا در ایران یک مشکل اساسی است که ضوابطش تقریبا، کاملا کمی است و تقریبا محتوایی در کار نیست.  مهم این است که چه مقاله‎های علمی  و پژوهشی منتشر شده‎اند و این‎که این مقالات در چه سطحی  بوده‎اند و چه محتوایی داشته اند،  این‎ها چندان مورد توجه نیستند. تعداد مهم است و محل انتشار و مهر تأییدی که وزارتخانه‎ها بر آن‎ها زده‎اند. مهم این است که چند کتاب منتشر شده و این‎که محتوای آن‎ها چه بوده و چه مقدار  به درد کشور خورده است و ما را برای ارتقا علمی- واقعی و بین المللی کمک کرده‎اند، چندان مطرح نیستند.  مصاحبه کردن و  نوشتن در روزنامه‎ها و رسانه‎ها که در تاریخ علوم‎اجتماعی  مهم‎ترین راه تماس میان  نظام دانشگاهی با  مردم و مسئولان بوده است و از همین راه نظام دانشگاهی برای کارهای علمی دقیق‎تر و پیشرفته‎تر ابزارهای لازم را به دست آورده و حساسیت‎های  مورد نیاز را در میان مسئولان و مردم ایجاد کرده است، نه تنها برای دانشگاهیان امتیازی به حساب نمی‎آید، بلکه عموما کسی را که زیاد در حوزه عمومی کار کرده باشد، ولو آنکه کار علمی زیادی هم کرده باشد، به شدت مجازات و از ارتقا او جلوگیری می‎کنند.  تمام این‎ها، راه تقلب را در مجلات به اصطلاح علمی ایرانی و خارجی را می‎گشاید و بازار بزرگی درست کرده است که بدون هیچ واهمه‎ای روی دیوارها و حتی درون دانشکده برای خود تبلیغ می‎کنند. رساله‎های دانشجویی تبدیل به مقالات عملی- پژوهشی می‎شود و به نام  اساتید به عنوان نویسنده اصلی منتشر می‎شود. در این میان  یک کار اساسی و درست یعنی  انتشار مقاله مشترک که در همه جای دنیا باید وجود داشته باشد تا دانشجویان پیشرفت کنند، زیر سئوال می‎رود و به تدریج در سال‎های اخیر شاهد آن هستیم که اساتید صاحب نام و آبرو به همین دلیل دیگر حاضر نمی‎شوند به هیچ دانشجویی کمک کنند که مقاله منتشر کند و نام خود را در کنار او بگذارند، زیرا می‎دانند که از این امر می‎تواند علیه او مثلا در کمیسیون‎های ارتقا استفاده کنند. خود من از کسانی بوده‎ام که شاید در طول بیست سال کار علمی کم‎تر از ده مقاله علمی با بهترین دانشجویانم منتشر کرده‎ام. اما از امسال تصمیم گرفته‎ام دیگر مقاله‎ای تا زمانی که مشخص باشد، برای مسائل شخصی خود نیازی به این کار ندارم، مقاله‎ای با هیچ‎کس منتشر نکنم. اما فکر می‎کنم این بیشتر جفا درحق دانشجو است. 

شرکت در مجامع بحث و سخنرانی، حتی علمی، چندان جدی گرفته نمی‎شود و حتی در سطح بین المللی باز امتیاز  بسیار پایینی دارد. تنها گروهی از رویکردها مثل مقاله ‎های آی‎اس‎آی  مورد نظر است بدون آن‎که توجه کنیم، در علوم اجتماعی نمی‎توان مثل فیزیک و شیمی مقاله بین‎المللی ارائه داد،  برای این کار نیاز به همکاری‎های مشترک وجود دارد و این همکاری‎ها نیز پیش زمینه‎هایی می‎خواهد تا مشکلات دیگری برای کشور ایجاد نکند. پایان نامه‎ها نیز دقیقا از همین  ملاحظات پیروی می‎کنند، مثلا اینکه آیا می‎شود آن را تبدیل به مقاله برای مجله داخلی یا خارجی کرد یا نه؟ خوب حتی اگر تنها همین ملاحظه را بگیرید می‎بینیم که بسیاری از اساتید؛  دانشجویان خود را وادار می‎کنند، برای یک بازار داخلی یا خارجی با سلیقه خاصی و نه برای حل مشکلات اساسی کشور مطلب تولید کنند.

 

 اساتید در انتخاب موضوعات ناظر بر حل مسائل جامعه چه مقدار دخیل هستند؟

 

باز بنا بر تجربه  عملی بنده، بسیار کم دخیل هستند. زیرا اساتیدی که بخواهند وارد مسائل اجتماعی شوند و برای آنها راه‎حل پیدا کنند و مفید باشند در سیستم ارتقا،  مجازات می‎شوند.  در این سیستم بیشترین امتیاز به کارهایی داده می‎شود که نظری باشند و کاملا خنثی و غیر‌قابل دسترس حتی برای مسئولان، حال از مردم عادی بگذریم. به همین دلیل میزان نفوذ این مقالات به اصطلاح علمی تقریبا نزدیک به صفر است  و اصلا خوانده و دیده نمی‎شوند.  

همین مسئله به تدریج سبب شده است که  اساتید علوم‎اجتماعی ما چندان در جریان مسائل و مشکلات کشور به خصوص در حوزه اجرایی نباشند و به طرف هر چه نظری‎کردن سوژه‎های خود بروند و یا یک موضوع کاربردی را چنان نظری کنند که دیگر به هیچ دردی برای  تبدیل شدن به یک راه‎حل کاربردی نخورد. بنابراین در یک چرخه معیوب اساتید هر چه بیشتر با مسئولان بیگانه می‎شوند و زبان یکدیگر را نمی‎فهمند. مسئولان  به تدریج ترجیح می‎دهند به جای دانشگاه‎ها از سیستم‎های  پژوهشی درونی خود استفاده کنند و  دانشگاهیان نیز هر چه بیشتر ترغیب به این‎که برای خودشان کارهای آموزشی جدید  درست کنند: رشته‎های جدید  و شاخه شاخه کردن‎های هر چه بیشتر  به صورتی که دانشجوی علوم‎اجتماعی ما وقتی ازدانشگاه خارج می‎شود  مدرکی دارد که عنوانش بسیار تخصصی است، اما سطح معلومات او بسیار سطحی است و در واقع در هیچ رشته‎ای نمی‎تواند کار پیدا کند. چون اصلا دیدگاه بین رشته‎ای و شناخت لازم را از سیستم اجتماعی ندارد.   

نبود دیدگاه‎های اساتید ما نسبت به علم در سطح جهانی چه در عرب چه در کشورهای پیرامونی و تحول آن،  در برخی موارد حقیقتا تاسف برانگیز است. در رشته‎ای که خود من به آن تعلق دارم یعنی انسان‎شناسی،  ما سال‎های سال تلاش کردیم که نشان دهیم  جهان در همه کشورها،  از غرب تا شرق دارد به سوی جدید کردن سو‎ژه‎های این رشته می‎رود و به همین دلیل نیز این نام انتخاب شده است. این امر یعنی بیرون آمدن از منطق استعماری و دیدن این‎که  فرهنگ را باید در جوامع  غیر‎شهری و روستایی، و دورافتاده جستجو کرد، فاصله می‎گیرد و به این سو می‎رود که امروز همه جا ما با فرهنگ‎هایی روبرو هستیم که شهری شده‎اند، اما سنت و عرف و  آیین را با خود دارند،  ولی محیط‎شان تغییر یافته است، سال‎ها است تلاش کردیم، نشان دهیم که «انسان» باید در کلیتش بررسی شود و نه در مفهوم «مردم» که معنایی جز در زبان باستان‎گراها (در معنای شوینیست‎های ملی گرا)  به عنوان انسان ندارد.  ولی نتیجه آن شد که باز هم به دلیل پوپولیسم حاکم در  دولت‎های نهم و دهم، نام انسان‎شناسی زیر حمله قرار گرفته و «مردم‎شناسی» در حال جایگزین شدن آن است. مثل این‎که شما سال‎ها زحمت بکشید که واژه «شهرداری» را جا بیاندازید، ولی کسانی باز بیایند نام «بلدیه» را برای  آن مطرح کنند.  امروز هم می‎بینیم که سال‎ها زحمت کشیده شد که ما از سنت بیگانه‎پرست، باستان‎گرا  و استعماری که واژه «مردم‎شناسی»(ethnology)  را در ایران به خصوص  به وسیله مردم‎شناسان فرانسوی باب کردند،  فاصله بگیریم و  این در حالی است که  دوباره صحبت از احیای این نام می‎آید که ریشه‎اش دقیقا نه در فرهنگ بومی ما  بلکه در استعمار  و سپس شوینیسم ملی‎پرست (و نه ملی‎گرا)، استبدادی،  ضد عرب و ضد اسلام اوایل قرن بیستم در کشور ما بوده است و برای کشوری مثل کشور ما یعنی عقب‎افتادگی صد ساله در علوم‎اجتماعی.  این تنها یک نمونه از صدها نمونه بود که  عدم شناخت مسائل به صورت ریشه‎ای چگونه می‎تواند ما را در  حوزه انحراف تا نقاط خطرناکی پیش ببرد. هر چند که این ابدا به معنی کاربرد این واژه تا سی سال پیش نیست و به کاربرد آمرانه و به دور از واقعیت آن در حال حاضر است.  

 

در رابطه با کمیت و کیفیت پایان‎نامه‎های علوم اجتماعی برای حل مشکلات جامعه نظرتان چیست؟

 

کیفیت البته اصل است. اما در یک نظام دانشگاهی که  اصل را بر کمیت گذاشته است چگونه می‎خواهید که کیفیت تضمین شود. مشکل اصلی ما این است که دانشجویان باید تعداد بی‎شماری واحد را بگذرانند که  هرگز به درد آن‎ها نمی‎خورد، کاربردی نیستند، یا متعلق به مسائلی هستند که امروز  شامل یک در صد مردم ما هم نمی‎شوند. در کشوری که ۸۰ در صد مردم آن شهر نشین هستند ما باز هم به دنبال  اشکالی از  زیست هستیم که  حتی یک درصد جمعیت را هم پوشش نمی‎دهند. برای آنکه کار خود را توجیه کنیم، پشت سر سنت و  میراث‎فرهنگی و غیره  پنهان می‎شویم.  مسئله اهمیت نداشتن آن یک در صد نیست، مسئله آن است که  نیازها و اولویت‎ها مشخص باشد و بر آن اساس ما دانشجو بگیریم و کار تعیین کنیم و نه صرفا با دیدگاه‎های کمی‎گرایی که هیچ ربطی به واقعیت‎های جامعه‎ای که در آن زندگی می‎کنیم ندارند و از جهان، نه صرفا ازجهان غرب، بلکه به ویژه ازجهان شرق از فرهنگ‎هایی چون هند و چین و  آسیا و آمریکای لاتین که امروز در راس کشورهای پیرامونی در حوزه علوم‎اجتماعی قرار دارند، هر روز فاصله‎مان را بیشتر کنیم. 

 

چه راهکاری برای بهبود این امر که پایان‎نامه‎ها در کشور کاربردی باشند پیشنهاد می‎کنید؟

 

تنها راهکار به نظر من اصلاح رادیکال نه در معنای  انجام اعمال نمایشی و تند‎روانه بلکه بر عکس در جهت  برنامه‎ریزی و تفکر عاقلانه و  در محیطی به دور از  تنش،  درگیری و مسائل صنفی‎گرایانه؛ به وسیله افرادی که این صنفی‎گر نبودن را نه با  مدارک و رتبه‎های علمی صوری و مقاماتشان، بلکه در عمل نشان داده‎اند؛ است.  این افراد کم نیستند و همان‎هایی هستند که اتفاقا چون به بازی دانشگاه‎ها برای این کمی‎گرایی و جدایی از مسائل اجتماعی تن نداده‎اند، دارای سرمایه اجتماعی بسیار بالایی هستند و بسیاری از مسئولان و دانشجویان در همه محیط‎ها از آن‎ها استقبال می‎کنند، ولی اغلب در محیط‎های دانشگاهی خود مورد  حمله همکاران‎شان هستند. راه‎حل استفاده از چنین کسانی است که دیدی جهانی و منطقه‎ای و بومی را بتوانند  در جهت منافع کشور  به خوبی ترکیب کنند و نه آن‎که صرفا شعار عوام گرایانه بدهند  و بخواهند  شیوه‎های انحرافی را به نام  سنت و  بومی‎گرایی در قالب‎های علم تخصصی و علمی و حتی «اسلامی» که طبعا هیچ‎کدام این‎ها نیست، درست عکس آن‎ها است،  به مردم  و نظام تحمیل کنند.