فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: مقصود فراستخواه عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی و استاد جامعهشناسی درباره مشکلات امروز آموزش عالی کشور به طرح مساله پرداخت و از نابرابریهایی که در آموزش عالی در حوزهی دانشگاهی کشور وجود دارد، از نابرابریهای طبقاتی، سرزمینی، جنسیتی و ... سخن گفت و نیز مسائلی که زمینهی این نابرابریها را منجر شده است. در ادامه مشروح سخنان این نشست آمده است.
در ابتدای بحث مقصود فراستخواه به مفهوم واژهی نابرابری، برای روشنتر شدن موضوع پرداخت و گفت: منظور از نابرابری در مقابل کلمهی برابری به معنای حقوق بشری یعنی برابری شهروندها در تمام بخشهای زندگی، صرفنظر از دین، عقاید، باورها و غیره است. وی گفت: منظور از نابرابری در مقابل کلمهی برابری، مساوات نیست. این دو با هم متفاوت هستند. بر طبق درک سنتی از واژهی مساوات، مساوات یک ارزش بود و جایگاه خاص خود را داشت. و به آن به عنوان یک میراث بشری نگریسته میشود. اما در ایران معنای جدید برابری از دورهی قاجار با دیدگاه روشنفکران متبلور شد؛ با آرای کسانی چون ملکمخان، آخوندزاده، طالبوف و دیگران؛ این افراد بودند که مفهوم جدید برابری را در عصر معاصر رقم زدند.
فراستخواه در ادامه افزود؛ در دوره مشروطه این گفتمان اجتماعی یعنی گفتمان برابری، در حد محدود در سطح نخبگان به وجود آمد؛ مثل مجله مساوات، حزب عامیون و ... . و وقتی این واژه وارد حوزه دیناندیشان تحولگرا و نوگرا شد، در بین این قشر دچار ابهام شد. به طور مثال در آرای محمد عبده بین واژگان برابری و مساوات چندان تفکیکی صورت نمیگیرد. در آرای میرزای نایینی نیز همین مساله نمود دارد. و همچنین در دوره مشروطه در جای جای بحثها، برابری و مساوات یکی گرفته شده است. با این تفاسیر یک نوع ادبیات مشوش در روشناندیشی دینی به وجود میآید. همین موضوع در مورد دو واژهی شورا و پارلمان نیز وجود دارد.
عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در بحث نابرابری در آموزش عالی کشور به معنای آن در نزد جان رالز اشاره کرد و بیان داشت؛ برابری به معنای جان رالز، طرحی از انتخاب اجتماعی است. در این انتخاب اجتماعی یک همنوایی اجتماعی در پی یک نظم رضایتبخش از اشتراک مساعی و تقسیم عواید اجتماعی با موازنهی رضایتبخش برای خواستههای رقیب است. وی گفت: رالز تاکید دارد این برابری تنها در شرایط آزادی به دست میآید. و اگر شرایط آزادی فراهم نباشد برابری نوعا تبدیل به ضدخود میشود. در واقع باید این طور گفت، اگر برابری تحت قیمومیت گروهی قرار گیرد، نابرابری تازهای شکل میگیرد.
استاد دانشگاه تهران در ادامه گفت: بحث نابرابری در آموزش عالی کشور در چند دسته قابل تقسیم است. در این بخش در ابتدا باید به نابرابریهای طبقاتی اشاره کرد که شکل فاحش آن، پولی شدن دانشگاههای کشور است. مورد بعد، نابرابری سرزمینی است. ایران به عنوان یک واحد جغرافیایی با معنای تاریخی خاص خود، در آن نابرابریهایی دیده میشود. نابرابری سیاسی، از دیگر موارد نابرابریها است. همان طور که این روزها در اخبار میبینیم بسیاری از افراد بدون هیچ ضابطهای در مقطع دکتری جلو آمدهاند که تمام آن، ریشههای سیاسی و مدیریتی دارد.
وی در ادامه افزود؛ نابرابری جنسیتی نیز از نابرابریهایی است که بحثهای زیادی به دنبال داشته است. این نوع نابرابری را در سیاستگذاریهای کشوری نیز میبینیم. از دیگر نابرابریها در این حوزه، نابرابریها بر مبنای شهرت است که در سمینارها و مجلات وجود دارد؛ داورهایی که هر روز داورتر میشوند. در واقع گروهی خاص از افراد وجود دارد که همیشه داور هستند. و به موجب شهرت این نابرابری به وجود میآید. یا مثال واضحتر آن در مقالات استاد-دانشجو است که اسم استاد در ابتدا میآید.
این محقق در ادامه به نابرابریهای مدیریتی و پستهای دانشگاهی در حوزه آموزش عالی اشاره کرد و گفت: نابرابریهایی در بخش مدیریت است که ناشی از موقعیت است. کسانی که به طور مرتب مدیرگروه میشوند. این امر ناشی از موقعیت افراد است که منجر به نابرابری آموزش عالی شده است.
فراستخواه در ادامه گفت: این نابرابریهایی است که من در پیرامون خود شاهد آن هستم. و همین موضوع باعث طرح مساله شد. از این امر دیگر نمیتوان به عنوان پدیده نام برد زیرا در حد نو پدیده نیست و از آن عبور کرده است و متاسفانه تبدیل به رویه شده است. در اینباره باید به فروش آموزش در دانشگاه اشاره کرد که بدون کنکور، بدون هیچ ارزشیابی، چه در فرایندها و چه در واحدها و چه در پایاننامهها، در حال وقوع است. وی به مصداقها اشاره کرد و گفت: پذیرش دانشجو در مقطع ارشد و دکتری با شهریههای چند ده میلیونی در پردیسهای قشم، چابهار، کیش، منطقه آزاد تجاری ارس و ... از آن جمله است. وی در اینباره به مثالی اشاره کرد و گفت: به وجود آمدن پردیسها و گرفتن دکترا حکایت «نماز صبح، یک رکعت، بدون وضو است».
این استاد جامعهشناس ادامه داد؛ ۸۰ درصد دانشجویان کشور انواع پرداختیها را دارند. حتا دانشگاههای دولتی انواع پرداختیها را از دانشجویان خود دریافت میکنند که چه بسا از نظر کیفیت در حد مطلوبی نیز نیستند. او گفت: افزایش ظرفیتها پذیرش دانشجو، بدون هیچ ضابطه و قانونمندی، از دیگر مواردی که باید به آن اشاره کرد و در این فرایند هیچ ضابطهای وجود ندارد و در خروجیها نه دانشی انباشت میشود و نه سرمایهی انسانی به وجود میآید.
فراستخواه در نتیجهی این فرایند از سیطره یافتن پول بر امر آموزش یاد کرد و گفت: این موضوع مرا به یاد بحث زیمل میاندازد که از «سیطرهی پول بر امر یادگیری» نام میبرد. آن جایی که عنوان میدارد، چهگونه پول به جای متغیر وابسته تبدیل به متغیر مستقل میشود. زیمل در بحث «فلسفه پول» در چارچوب نظری خود که دیالتیک فرم و محتوا است، توضیح میدهد، مهم محتوای زندگی است که در اشکال مختلف صورتبندی میشود. در واقع مساله از آنجایی آغاز میشود که شکل، مستقل از محتوا گردیده و حتا آن را مخدوش میکند.
او گفت: در فلسفه پول، پول صورتبندی تولید و مبادله است و متغیر وابسته محسوب میشود. اما اکنون از محتوا، استقلال پیدا کرده است. بنابراین زندگی و علمآموزی به مثابه یک کالا شده و به مدارج علمی نیز، شیانگارانه نگریسته میشود. یعنی در نزد عموم میشنویم که مدام عنوان میشود دکترا دارید یا ندارید؛ این یعنی دکتری به حالت بتوارگی در آمده است و همچون کالایی خریداری میشود. زیمل از این فرایند به عنوان «بیرحمی پول» یاد میکند که گوشهای از تراژدی سلطهی عینیت بر فرهنگ است.
این استاد در ادامهی بحث خود اظهار داشت؛ جامعهی دانشگاهی ما به بیراهه میرود و اگر بخواهم در اینباره مثالی بزنم باید به سیستم آموزشی امریکا اشاره کنم. شما میبینید در امریکا آموزش به عنوان سرمایهگذاری عمومی است که در محتوای زندگی انجام میشود. سال تحصیلی ۶۵-۱۹۶۴ در این کشور، سرآغاز دگرگونی فوقالعاده در سیاستهای آموزشی میشود، که در آن لیندون جانسون بیان میکند؛ راه حل همهی مسائل ما و بلکه راه حل همهی مسائل جهان، در یک تحلیل واقعی به یک کلمه ختم میشود و آن «آموزش» است. وی در ادامه گفت: دختر ۱۰ سالهی افغانی که در یک عملیات انتحاری به خود مواد منفجره میبندد و آن را منفجر میکند، مسالهای است که ناشی از عدم آموزش یا فقر آموزشی ناشی میشود.
مقصود فراستخواه در ادامه افزود؛ برای توسعه به جرم نیاز است که در حال حاضر در کشور، ما این جرم اجتماعی را نداریم. دانشگاه به جای اینکه نهادی باشد برای تحرک اجتماعی و مقابله برای نابرابریها، خود به یک نابرابرساز تبدیل شده است؛ تولید نابرابری اجتماعی، یعنی کسانی که مدرک را میخرند و با این خرید و فروش مدرک، نابرابریهای اجتماعی و طبقاتی روز به روز بیشتر میشود.
او گفت: در باب بازتولید نابرابریها توسط دانشگاه، مباحث نظری مهمی وجود دارد. هم در سنت چپ در آرای افرادی چون آلتوسر، گرامشی و دیگران و هم در سنت وبری و این طرف. در این آرا به یقه طلاییها اشاره میشود که مدیریت و فنآوری میخوانند و نوآور میشوند و کسانی که در رشتههای پایینتر تحصیل میکنند و دیگر نوآور نیستند و کارمند میشوند. و این به علاقه و تلاش برنمیگردد. بلکه دلیل آن «عدم وجود پول» است که نابرابری را زمینهساز میشود.
وی در ادامه به ریشهی این نابرابریها اشاره کرد و گفت: ایدئولوژیها را نابرابرساز میدانم که باعث این مساله شدهاند. این ایدئولوژیهای نابرابرسازی که لازم میدانم دانشگاههای ایران از آن رها شوند، عبارتند از؛ ایدئولوژی «راه رشد»، که به طور مثال در قبل از انقلاب همان طور که سرمایهداری نفتی حاکم بود، دانشگاه در خدمت نخبگان شهری بود و نابرابریها را زمینهساز شد. این یک ایدئولوژی دولتی بود که روشنفکران حول و حوش آن جمع شده بودند و کار میکردند. و با این روند واقعا فکر میکردند در حال کمک به رشد علمی کشور هستند. و به نظر میرسد یکی از عوامل انقلاب ایران نیز این امر بوده است. انقلاب شد به خاطر وجود تعارضها و ابهامهایی که در برنامهها وجود داشت.
وی در ادامه اشاره کرد؛ بقیهی ایدئولوژیهای زمینهساز در این نابرابریها به بعد از انقلاب برمیگردد. در ایدئولوژی انقلاب، ما امر کدگذاری را داریم؛ انقلابی- ضدانقلابی. مورد بعد ایدئولوژی «دین دولتی» است. ایدئولوژی که سبب نابرابری چون گزینش، سهمیهبندی، جنسیت و ... میشود. مورد بعدی ایدئولوژی «بنگاهداری» است؛ سیطرهی پول، ایدئولوژی بازار و بنگاهداری. نگاه من در این مورد به عنوان فن اقتصاد، مساله مدیریتی نیست. به معنای این است که دانشگاهها را به بنگاه تبدیل کنیم که درآمد داشته باشیم. و این امر هم ناشی از این است که گفتهاند درآمد خود را از جایی به وجود آورید. در ایران اگر مدیر دانشگاهی بخواهد در سیاستهای آموزش عالی، از فن و صنعت سر در بیاورد، زمان میخواهد. ولی پول داده میشود و مدرک تحویل میگیرند. همانطور که صنعت نفتی، راه راحتی بود و بیان میشد فعلا با این مساله مشکلات را حل کنیم، فروش مدرک به افراد خاص نیز ادامهی همان راه است.
در ادامه فراستخواه به ایدئولوژی «معرفتی» اشاره کرد و گفت: ایدئولوژی معرفتی را با صدایی بلند ابراز میکنیم چنان که جایی برای نقد و ملاحظهی آن دیگر وجود ندارد. او ادامه داد؛ ایدئولوژی بعدی ایدئولوژی «آریستوکراسی علمی و دانشگاهی» است که آن را با اثر ماتیو باید توضیح داد.
عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی گفت: در مکتب نئولیبرال آمده است که بازار همهی کارها را نمیتواند انجام دهد و محدودیتهای خاص خود را دارد. رفاه اجتماعی با بازار اجتماعی ایجاد نمیشود. و نه تولید برخی کالاها و خدمات، تنها از طریق رقابتهای آزاد و بازار به نقطهی بهینه میرسد؛ و نه رفاه اجتماعی محقق میشود. جامعه مهمتر از بازار است و باید برای جبران شکست بازار، تدابیری نهادینه اندیشید. از همین روی آموزش عالی را نمیتوان به بازار سپرد که آموزش، تابعی از منطق بازار شود.
او گفت: بنابراین با سیطرهی پول، دانشگاه از فلسفهی وجودی خود بیگانه میشود. در همین رابطه بلوم بحثی به نام «شکست دانشگاهی» دارد. او در کتاب خود به نام «زوال ذهن امریکایی» میگوید؛ دانشگاه در امریکا در حال شکست است و دانشگاههای امریکایی از آموزش صحیح جوانان امریکایی برای یک زندگی مطلوب دموکراتیک درمانده است. البته او این دیدگاه را با محافظهکاری نقل میکند. اما در مقابل این نگاه محافظهکارانه نگاههای ادوارد سعید، فایرابند، لیوتار و دیگران را نیز داریم که با نگاه انتقادی، دانشگاهها و سیستم آموزشی را نقد و بررسی میکنند.
این استاد جامعهشناسی افزود؛ لیوتار در فصل ۱۲ کتاب خود میگوید، ارزشهای مبادلهای بر دانش غلبه پیدا کرده است. یعنی دانشجو به مشتری بدل شده است، درس دادن- حقوق گرفتن؛ مقاله نوشتن- ارتقا یافتن. لیوتار نقد میکند، دانشگاه به تدارکاتچی نهادهای قدرت و ثروت تقلیل یافته است و نیروی متخصص برای بوروکراسی دولت یا بنگاههای کار در بازار، تربیت میکند. و با این کار، تفکر انتقادی، خلاقیت، روشنفکری، اکتشاف و شور زندگی دانشگاهی از بین میرود. و نیز نقش دانشگاه در تحرک اجتماعی بلا موضوع میشود.
وی ادامه داد؛ این مبحث در آرای ریدینگز با عنوان دانشگاه در معرض ویرانی، بحث شده است. بوردیو در کتاب «انسان دانشگاهی» همین نقدها را دارد و به نقد رادیکالی آموزش عالی فرانسه میپردازد. مرتن و همکاران وی در بررسیهای جامعهشناسانهی علم، از مصاحبه با برندگان جایزه نوبل دریافتند که دانشمندان برجسته اعتبار زیاد و نامتناسبی برای خدمت خود به علم دریافت میکنند؛ در حالی که اشخاص جوانتر و نسبتا ناشناخته در قبال خدمت مشابه، به اعتبار اندکی دست مییابند. در واقع امتیاز منجر به امتیاز میشود و امتیاز، امتیاز میآورد.
این محقق گفت: الگوی تولید علم در ایران، الگوی استاد- دانشجو است. در کنفرانسهای علمی، ارائه مقالات توسط افراد مشهور معمولا پاداش بیشتری به همراه دارد نسبت افرادی که در مسیر ترقی هستند. و نیز در آثار دارای چند مولف به ویژه در پایاننامهها، این مساله نمود بیشتری دارد. همچنین داورها، داورتر و ناداورها، ناداور باقی میمانند.
این استاد جامعهشناسی عنوان داشت؛ برخی مشکلات در این زمینه، به آییننامه ارتقا برمیگردد. در سالهای گذشته، ارتقا شامل نفر اول میشد. در حالی که استاد راهنما باید یک نوع ارتباط اخلاقی- معرفتی داشته باشد که بسیار ارزشمند است. اما متاسفانه این رابطه به بتوارگی بدل شده است. او ادامه داد؛ در بحث ماتیو مسالهی دیگر زنان دانشمند است که با پدیده جنسیت در ارتباط است. زنان دانشمند در سوگیریهای سیستماتیک نسبت به فعالیتهای علمی و شناختی خود، اعتبار لازم را کسب نکردهاند. زنی که زن شده، همان طور زنتر میشود و مردان علم، مردتر میشوند. به طور مثال در ایران تنها ۲۰ درصد از اعضای هیات علمی دانشگاهها به زنان اختصاص دارد. در دانشگاههای غیرانتفاعی و آزاد این رقم کمتر است و در دانشگاه پیامنور بیشتر، که باز هم به مسالهی سیطرهی پول برمیگردد. وی گفت: در سطح سازمانی هم این نابرابریها وجود دارد. طبق تحقیقات انجام شده، دانشگاههای دولتی، ۷/۲ برابر ظرفیت خود، دانشجو میپذیرد. و همین امر خلاقیت را از دیگر دانشگاههای غیردولتی میگیرد.