فرهنگ امروز: با گذشت بیش از سه دهه اجرای سیاستهای اسلامی شدن دانشگاه و تحول علوم انسانی در ایران کماکان این دغدغه وجود دارد که این نوع اقدامات در نیل به نتایجی را که میبایست در پی داشته باشد، چندان کامیاب نبوده است. با توجه به این امر فارغ از نهادهای مسئول سیاستگذاری و اجرای این موارد که در پی یافتن موانع تحقق این امر تا بدین جا هستند، افراد دغدغهمند دیگری نیز نسبت به این ناکامی و موانع پیشرو میاندیشند. دکتر مسعود آذربایجانی را باید یکی از این افراد دانست که فارغ از جایگاه حقوقیای که در اجرای این فرایند داشته و دارد، از حیث جایگاه حقیقی نیز به مشکل میاندیشد. مسعود آذربایجانی قائم مقام پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است که در حوزه روانشناسی اسلامی نیز متمرکز است. در ادامه گفتوگوی فرهنگ امروز با وی را میخوانید:
با وجود گذشت سه دهه از بحثهای مربوط به اسلامیسازی دانشگاهها و تحول علوم انسانی، کماکان نتایج درخوری از اجرای این سیاستها به چشم نمیخورد. به نظر شما موانع و مشکلات کار در کجاست؟
به هرحال اسلامیسازی علوم انسانی چون از قبیل تولید علم و نظریه پردازی است و در حقیقت نوع کار، به نوعی است که دارای جنبههای علمی است. همچنین نیازمند بستر خود نیز میباشد؛ یعنی به صورت بخشنامهای و دستوری، نمیتوانیم علم را تولید و نظریه پردازی کنیم. در حقیقت تحول علوم انسانی و اسلامیسازی علوم انسانی مستلزم این نوع نگاه است. هم باید نگاه عالمان ما به این مسئله تغییر کند، هم انگیزههای آنان در این مسئله به وجود آید تا به این سمت بروند. یکی از علتهای مهم این است که خود موضوع نیاز به زمان دارد. این خود یکی از موانعی است که در کار قرار میگیرد. البته این جهت از واقعیت اجتناب ناپذیر است. جهت دیگر به نظر من بخشی است که قابل مدیریت بوده، و آن این است که اراده و اهتمام جدی هیچ زمانی در پشت این قضیه نبوده است. یعنی به مدت تقریبا دو سه سال بعد از انقلاب با فرمان معروف امام در سال 60 یا 61 به این مسئله نگاه جدی شد و بعد از دو سه سال ادامه پیدا کرد و در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه این بحث نیمه تمام ماند. چون در جهت حرکت فعلی ادامه پیدا کرد. اخیرا هم با فرمایش مقام معظم رهبری به این مسئله نگاه جدی شد. پس اگر ما بگوییم سه دهه گذشته است؛ واقعیت امر این است که به اندازه سه دهه هیچ زمانی اراده و اهتمام جدی در این امر وجود نداشته است و از طرف مسئولین نگاه عامی وجود داشته است.
نکته دوم این است که هیچگاه به عنوان یک برنامه راهبردی و ملی به این مسئله نگاه نکردیم. یعنی بحث تحول علوم انسانی و اسلامی نیاز جدی کشور است. مانند نان شب به این مسئله نیاز داریم. جای بسترهای اصلی و مهم تمدن اسلامی برای آینده را علوم انسانی است که میتواند مدیریت کند. قطعا بخش نرم افزاری تمدن، علوم انسانی است. اگر نگاه نسبی و راهبردی و جامع به آن داشته باشیم و متناسب با همان نگاه به روی آن سرمایهگذاری کنیم؛ از جهت نیروی انسانی و جهت مسائل مالی، از جهت اختصاص و سازمانها و مراکز؛ نتیجه نیز خواهیم گرفت. نکته دیگر نیز میتواند ناشی از سیستم آموزشی نامناسب باشد. استعدادهای بالا به دلیل آنکه به سمت علوم تجربی و ریاضی و پزشکی میرفتند؛ بنابراین به سمت علوم انسانی استعدادهای قوی جذب نمیشدند. البته اسلامیسازی به دلیل آنکه نیازمند نظریهپردازی است، هوشمندی و استعداد بالایی را نیاز دارد که در این زمینه به آن نرسیدهایم.
پس شما معتقد به این هستید که حضور جدی بحث اسلامی سازی سه دهه نبوده است بلکه بسیار کمتر چنین سرمایهگذاری انجام شده است؟
بله یعنی به مقداری که سرمایهگذاری کردیم، نتیجه گرفتیم. در آن مراکزی که این امر وجود داشته است؛ مانند پژوهشگاه حوزه و دانشگاه محدود بوده است. در حوزه پژوهش بیشتر کار انجام دادهاند. در برخی از مراکز آموزشی نیز مانند دانشگاه امام خمینی یا دانشگاه امام صادق مقدار بیشتری کار انجام دادهاند. برخی از پژوهشگاههای دیگر نیز در حد خود نتایجی گرفتهاند. به هیچ وجه نمیتوانیم بگوییم که کاری انجام نشده است. اما این فعالیتها محدود بوده و متناسب با میزان سرمایهگذاریها نبوده است.
از نظر حضرت عالی در راه نیل به دانشگاه اسلامی، باید بیشتر نسبت به تولید و دست یابی به علم دینی نظر داشته باشیم یا اینکه همچون برخی از اقدامات سالهای گذشته به سمت برخی سیاستگذاریها اعم از تفکیک جنسیتی، کاهش پذیرش دانشجو در برخی رشتههای علوم انسانی و یا حتی نحوه جذب و به کارگیری اساتید توجه داشته باشیم؟
سند دانشگاه اسلامی تهیه شده است. مسئله اصلی ابعاد است که قطعا یک حوزه نیست. یکی از اضلاع مهم آن بحث علم دینی است؛ دیدگاه موثق و جامعی که شامل علوم انسانی و نیز علوم طبیعی و ریاضی شود. اما مهمتر از آن در بحث دانشگاه اسلامی، انسانهایی است که دارای خلاقیت باشند. یعنی انسانی که قرار است در نظام جمهوری اسلامی برای آن هدف، تولید شوند. به دنبال این هستیم که از نظر ارزشهای اخلاقی و تعالی روحی و معنوی در جایگاه شایسته و بایستهای باشیم. در عین حالی که یک فردی عالم است باید مومن و رو به تعالی و دارای ویژگیهای اخلاقی متعالی نیز باشد. دانشگاه اسلامی باید جایی پرپا شود که مهد چنین انسانهایی باشد. در رشد و بالندگی دانشجویان در این خصوص نیز موثر باشد. ما باید به این سمت حرکت کنیم و این مسیر را نیز در بحث دانشگاههای اسلامی فراهم کنیم. یکی از مسائل نیز افزایش متون و منابع و سر فصلهای علم دینی است و باید اساتید را به آن سمت اهتمام دهیم.
نگاه بنده به دانشگاه اسلامی نگاه چند بعدی است. به نظرم باید به اضلاع مختلف آن در کنار هم توجه شود. از نگاههای روبنایی به شدت پرهیز کنیم. یعنی بحثهای تفکیک جنسیتی و بحثهای از این دست باید در راستای هدف ما باشد. اگر هدف ما را به خوبی تأمین میکند، میتواند یکی از هدفهای خوب باشد. اما اگر تنها این بحث را در نظر بگیریم و بحثهای زیر بنایی را فراموش کنیم و مسائل اخلاقی را رها کنیم، دچار نوعی فرمالیست و ظاهر گرایی میشویم که اهداف عالی را فدای آن میکند. من معتقدم مسائل زیربنایی مهمتر است، در آن راستا چون یکی از ارزشهای دینی بحث حیا و عفت و رعایت این موارد است، شاخصهای آن را باید فراهم کنیم.
در فرایند اسلامی کردن دانشگاه متصدیان امر قایل به دو نگاه هستند. گروهی بر این باورند که تنها با نفی علوم انسانی غربی به علم دینی دست پیدا میکنیم و عدهای دیگر بر این مسئله تاکید دارند که در دستیابی به علم دینی میتوان از علوم انسانی منتسب به غرب هم بهره برد. البته شق سومی هستند که از بنیان طرح این مسئله را غلط میدانند. نسبت علم دینی مد نظر گفتمان انقلاب اسلامی با علوم انسانی غربی چیست؟
علوم انسانی را بهتر است به جای آنکه علوم انسانی غربی بگوییم؛ علوم انسانی موجود نام ببریم. معتقد نیستم، علوم انسانی موجود را باید صد در صد کنار بگذاریم. در حقیقت دو بخش میشود، یک بخش از علوم انسانی موجود مبتنی بر عقلانیت است. همچنین مبتنی بر گزارهها یا برخواسته از گزارههایی است که پشتوانه قرآنی و عقلی محکمی دارند، البته پشتوانههای قابل تأیید نیز وجود دارد. در حقیقت صرفا امور فنی و گمانی نیستند. این موارد را باید در مبانی خود عرضه کنیم. با توجه به مبانی که داریم باید با مبانی اجتماع نیز هماهنگ شویم؛ دلیلی ندارد که آن را کنار بگذاریم. در گفتمان علم دینی و در گفتمان انقلاب اسلامی این موارد جای میگیرند. به معنای آنکه آنقدر گفتمان آن موثق است که تمام آن را در خود جای میدهد و آن را به عنوان مهمان عزیزی تکریم میکند. اما در کنار آن مواردی است که آنها دسته دوم گزارههایی هستند که یا پشتوانههای عقلی و تجربی محکمی ندارند یا معارض با مبانی ما هستند. این مبانی، مبانی هستیشناسی و انسانشناسی و معرفتشناسی آنان است، در مواردی که تعارضی با هستیشناسی ما دارند، آن موارد را کنار میگذاریم. به نظرم عام و خاص محور است، یعنی بخش مشترکی دارند که هر دو در کنار هم هستند. یک بخشی نیز وجود دارد که قابل قبول نیست و کنار میرود. بیشتر نظرمان این است باید نگاه انتقادی باشد. باید اشکالات را بیان کنیم. نمیتوانیم آنان را از صفحه روزگار حذف کنیم. این مواردی است که در دانشگاهها مطرح شده است. باید با نگاه انتقادی کاستیها و ضعفهای آن را بررسی کنیم.
آیا میتوان در تولید علم دینی مطلوب از علوم انسانی غرب بهره برد؟ تفاوت ماهوی این دو چه میشود؟
بله میتوان بهره برد. چراکه مشابه آن را در اشاعه تمدن اسلامی در قرن 4 و 5 داشتهایم. در قرن 4 و 5 که دوره تمدن طلایی اسلام بوده است، نهضت ترجمه از دستاوردهای علمی و فلسفی یونان، روم و ایران استفاده کرد. هیچ زمانی این مباحث را از نو تولید نکرده است و همه در ادامه آنان بوده است. همچنین در علومی مانند ریاضی و فلسفه و بسیاری از علوم دیگر استفاده کرده است. البته به تدریج برخی از این موارد را نیز نقد کرده و یا دیدگاههای جدیدی را مطرح کرده است. در باب تمدنسازی نمیتوانیم چشم خود را بر دستاوردهای بشری ببندیم و بگوییم تنها افرادی هستیم که میخواهیم با رشته خود این مسیر را طی کنیم. پس میتوانیم از علم دینی برای علوم انسانی استفاده کنیم و بهره ببریم. البته با نگاه انتقادی که نه بدون تفکر هر دو را بپذیریم نه آنکه رد کنیم. در رابطه با مطلب بعدی که اشاره کردید باید با دقت صحبت کرد و نمیتوانیم کلی بگوییم. اگر این نگاه ما باشد؛ علم دینی بخشی از آن در مورد علوم انسانی است که علوم انسانی دینی یا اسلامی میگوییم. اما در اینجا با دو دسته گزاره سر و کار داریم یک دسته از این گزارهها همگرایی دارند. چراکه مبانی عقلی محکم دارند و آنان را میپذیریم. البته مخالفتی نیز با علم دینی ندارند و در آن چهارچوب نیز قرار میگیرند و ما نیز آنان را میپذیریم. مانند آن جملهای که میگویند حکمت را بگیرید حتی اگر در کافر باشد. این موارد حکمتهایی است که دیگران به آن رسیدهاند و ما باید از آن استفاده کنیم. دسته دیگر نگاه انتقادی است. چرا که مبانی آنان با ما متفاوت است، آن را در چارچوب علم دینی قرار نمیدهیم. با نگاه انتقادی اشکالهایی که به آن وارد است را بیان میکنیم و ضعفها را میگوییم. بیان ضعفهای آنان باعث رشد و بالندگی چرخه علم میشود. میتواند در رشد علم به ما کمک کند. فرضا هنگامی که اشکالها و لغزشهای نظریههای روان تحلیلی را در روان شناسی بگوییم، روان شناسی که خود بنیان میکنیم در آن لغزشها و اشکالها نخواهد بود.
به عنوان یک فرد مجرب و صاحب نظر در عرصه روانشناسی، این رشته دانشگاهی تحت تأثیر تحولات و سیاستگذاریهای صورت گرفته پس از انقلاب، تا چه اندازه به سطح مطلوب و مورد نیاز نزدیک شده است؟
در حال حاضر قدمهای بسیار خوبی را برداشتهایم. در شورای تحول کارگروه روانشناسی، اولین فاز حرکت آن به نتیجه رسیده است. روانشناسی پس از حدود سه سال تلاشی که دانشمندان و روانشناسانی که معتقد به این حرکت تحولی بودند؛ تلاشهایی را داشتند که نتیجه آن این بود که تحول جدی در روانشناسی به وجود آمده و میتوانیم بگوییم بیش از 50 درصد نسبت به گذشته تغییر کرده است. همچنین عناوین و سرفصلهای درسهای روانشناسی در سطح کارشناسی ابلاغ شده است. این سرفصلها به روی سایت وزارت خانه نیز قرار گرفته است که دوستان میتوانند مشاهده کنند. برخی از دانشگاهها از مهرماه 92 این تحول را آغاز کردند. برخیها نیز از سال 93 این امر را پیگیری خواهند کرد. البته ما در این سطح امیدوار هستیم و در سطح کارشناسی تغییرات خوبی به وجود آمده است و در سطح ارشد و دکتری نیز این بحث دنبال میشود. امیدواریم تا سال آینده بتوانیم دستاوردهای آن را نیز مشاهده کنیم و از آن نیز استفاده کنیم. البته این موارد در بعد آموزشی است و در بعد پژوهشی طبیعتا زمان بر است و نیاز دارد؛ در حداقل 5 یا 6 سال آینده با یک اهتمام جدی نتایج خوبی را به بار آورد.