فرهنگ امروز: سه متخصص رشتهی انسانشناسی در نشستی، از کمینگی علوم انسانی در ایران، نخبگانی که نمیتوانند یک رشته را نجات دهند، وجود گسست نسلی میان انسانشناسان ایرانی، در خود ماندگی انسانشناسان ایران، بیتوجهی انسانشناسان ایرانی به میدان، لزوم تشکیل دپارتمانهای انسانشناسی برای تعامل با انسانشناسان منطقه و دنیا و آرزوی تشکیل مرکز مطالعات خلیج فارس سخن گفتند.
انسانشناسی را «علم انسان» میدانند، رشتهای که نخبگانش معتقدند برخلاف نقش مهمی که این رشته میتواند در بهبود روابط اجتماعی، حل اختلافات انسانی، شناخت و پیشبینی صحیح رفتارهای قومیتی، ارائهی راه حل برای مشکلات پیچیدهی امواج مدرنیزاسیون و اصلاح مشکلات روابط انسانی ایفا کند، از طرف برنامهریزان و مدیران مورد غفلت قرار گرفته و از رعایت اصول رشتههای آکادمیک کشورهای پیشرفته بازمانده است.
برای گفتوگو دربارهی این موضوع، نشستی با حضور دکتر علیرضا حسنزاده، دکتر مهرداد عربستانی و دکتر اصغر ایزدی جیران - از متخصصان رشتهی انسانشناسی - در ایسنا برگزار و در آن، دربارهی موانع و راهکارهای رشد و ارتقای این رشته بحث شد.
انسانشناسی از علوم انسانی مجزا نیست
مهرداد عربستانی با محدود ندانستن توسعهنیافتگی به رشتهی انسانشناسی در میان رشتههای علوم انسانی، گفت: وضعیت رشتهی انسانشناسی از وضعیت علوم انسانی در ایران مجزا نیست؛ بهطور کلی، علوم انسانی در ایران دچار کمینگی هستند، ولی وضعیت رشتههای علوم پزشکی، علوم محض و فنی - مهندسی متفاوت است. وضعیت این رشتهها با معیارهای جهانی قابل قبول و در حد انتظار است، اما در علوم انسانی، ضعف و کمینگی مشاهده میشود و این فقط مخصوص انسانشناسی نیست. نمیتوانیم بگوییم که رشتههای دیگر و معیارها و استانداردهای حوزهی علوم انسانی کشور در وضعیت مناسبی قرار دارند. البته هر رشتهای از جمله انسانشناسی، دچار علل خاص خودش نیز است.
او ادامه داد: کیفیت یک محصول، به سطح استاندارد آن بستگی دارد، وقتی سطح استاندارد متفاوت است، کیفیت حاصل کار نیز متفاوت از آب درمیآید. محصولی که یک کشور جهان سوم با استانداردهای محلی میسازد، برای رقابت در بازار بینالمللی، کیفیت لازم را ندارد. برای ارتقای کیفیت محصول باید معیارهای کیفیت در سطح بالاتری قرار گیرند. با نگاهی به وضعیت رشتهی انسانشناسی در کشورهای مختلف، متوجه میشویم که تفاوت در استانداردهای کشورها روی این رشته تأثیر میگذارد. کشورهای پیشرو در حوزهی انسانشناسی طبعا معیارهای بالایی را برای تولیدات انسانشناختی و آموزش دارند. تا زمانی که استانداردهای آکادمیک جهانی برای کار انسانشناختی در ایران که دانش، مهارت و کیفیت بالایی را میطلبد به کار گرفته نشود، همچنان شاهد ادامهی وضعیت موجود انسانشناسی با تمام معضلات و توسعهنیافتگیهایش خواهیم بود. برای پیشبرد یک رشته باید معیار کار علمی خود را منطبق بر استانداردهای جهانی کنیم.
انسانشناسی علم عتیقهشناسی نیست
حسنزاده نیز در اینباره توضیح داد: برای صحبت کردن از موانع رشد رشتهی انسانشناسی در ایران، باید تاریخ و پیشینهی این رشته را مرور و بررسی کرد و از نگاهی انتقادی به این تاریخ نگریست. نخست باید گفت که سنتی قوی از ابتدای شکلگیری این رشته تا زمان حال وجود داشته است که رشتهی انسانشناسی را به نه بهعنوان دانش شناخت فرهنگ، بلکه به مثابهی دانش یا بهتر بگویم ابزار بازنمایی فرهنگ و دیرینگی آن در ایران تعریف کرده است. این نوع نگاه به رشتهی انسانشناسی، جایگاه این رشته را بهعنوان یک علم کاربردی با چالش مواجه کرده و به آن، بعدی موزهیی و عتیقهشناسانه داده و از سوی دیگر هم منجر به آسیبهایی شده است که از جملهی آنها میتوان به شکلگیری کلیشههایی اشاره کرد که در آنها صرفا ایران باستان و فرهنگ آن ابزار درک فرهنگ امروز میشود یا در آن، این رشته تا حد دانش فرهنگ عامه تقلیل مییابد و فاقد جنبهی میدانی میشود.
او که دانشآموختهی مقطع دکتری انسانشناسی در دانشگاه «گوته» آلمان است، اظهار کرد: رشتهی مردمشناسی با تأسیس موزهی مردمشناسی و ادارهی فرهنگ عامه در ایران مورد توجه قرار گرفت و از همان آغاز نیز در این رشته، مشکل درهمتنیدگی انسانشناسی و مطالعات فولکلور وجود داشت و برخلاف سایر نقاط دنیا، یعنی کشورهایی که در آنها انسانشناسی بسیار رشد کرده و انسانشناسانی مانند «بوآس»، دانش فرهنگ عامه یعنی فولکلور را تحت تأثیر انسانشناسی قرار دادند، انسانشناسی در ایران اسیر گفتمان فرهنگ عامه شده و بیشتر متأثر از فولکلور است. از سوی دیگر، در دورهی پهلوی، نگاه دولت به انسانشناسی به مثابه رشتهای بود که میتواند دیرینگی فرهنگ و تمدن را بازنمایی کند. بنابراین انسانشناسی در درجهی اول دانش شناخت فرهنگ نبود و دیدگاهی کاربردی نسبت به این رشته وجود نداشتف بلکه این تصور وجود داشت که به وسیلهی این رشته میتوان فرهنگهای بومی ایران را که در ایران باستان ریشه دارند، بازنمایی کرد.
بیمهری حکومت و روشنفکران پهلوی به انسانشناسی
این عضو هیأت علمی پژوهشکدهی مردمشناسی بیان کرد: این نگاه در فستیوالهای دورهی پهلوی که در آنها، فرهنگهای محلی بعد نمایشگاهی داشتند، قابل توجه است. مرکز مردمشناسی هم که پس از ادارهی فرهنگ عامه به وجود آمد، سه گروه داشت؛ گروه مردمشناسی روستایی، مردمشناسی عشایر و مردمشناسی شهری که تنها دو گروه نخست فعال بودند و روش و سنت غالب تحقیق، روش و سنت مردمشناسی غیرکاربردی و گردآوری اطلاعات بدون دغدغهی کاربردی و مردمشناسی روستایی بود.
او دربارهی دیگر موانع رشد رشتهی انسانشناسی در ایران، توضیح داد: در دورهی پهلوی اول و دوم فقط تعریف اقتصادی از توسعه وجود داشت و در آن تعریف، بعد بومی و فرهنگی توسعه و سازگاری آن با سنتها و نظامهای فرهنگی موجود در جامعه مورد غفلت قرار گرفت، این نگاه از تعریف علمی توسعه که توسعه را فرهنگمدار، انسانمدار و دانشمدار و سازگار با نظام های بومی، هنجاری و اخلاقی جامعه تعریف می کند، فاصلهی زیادی داشت. بنابراین انسانشناسی به علت اینکه به مباحث فولکلورو روستایی محدود میشد؛ مورد استفادهی نظام حاکم در اموری مانند بررسی آسیبشناختی توسعه نبود و نتوانست به بحث توسعه و آسیبشناسی مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه وارد شود. فقدان دانش فرهنگ یا دست کم گرفتن آن، باعث تضاد توسعه و نوسازی با فرهنگ جامعه بود. به بیان دیگر، انسانشناسی دانش برپایی نمایشگاههای فولکلوریک و جمعآوری موزهیی اطلاعات بود و به پروسهی توسعه، نگاه انتقادی داشت.
وی دربارهی یکی دیگر از مشکلات رشد رشتهی انسانشناسی در زمان پهلوی، گفت: این رشته مبتنی بر اصل نسبیت و تنوع فرهنگی است که طبعا با گفتمان مسلط علمی آن دوره که جامعهشناسی مارکسیستی بود و سعی در بررسی جامعه بر پایهی «گراند نرتیوها» یا روایتهای بزرگ داشت، در تضاد بود. بنابراین هرگز نه در سطح دولتی و نه در سطح روشنفکری به این رشته بهصورت رشتهای که بتواند مشکلات و مسائل فرهنگی جامعه را حل کند و به توسعه، بُعد بومی ببخشد، نگاه نشد. این مسأله تنها مختص ساختار غیرآکادمیک نبود و حتی کسانی مانند نادر افشار نادری متأثر از ایدهی «سروایوال» یا «انسانشناسی به مثابه ثبت اشکال» در معرض فراموشی و نابودی بودند. در نتیجه، از منظر گفتمانی این رشته بهعنوان یک رشتهی غیرکابردی به حاشیه رانده شد و نتوانست در این دوره وارد بحث نقد و تفسیر توسعه شود و بگوید که توسعهی اقتصادی نیز به توسعهی فرهنگی نیاز دارد و اساسا این توسعه بدون سازگاری با فرهنگ جامعه ممکن نیست. نکتهی مهم دیگر این است که این رشته در چارچوبهای شناخت فولکلور و فرهنگ روستا به مثابه دانش بازنمایی فرهنگ و نه دانش شناخت فرهنگ محدود ماند و حتی انسانشناسی فولکلور هم در حاشیهی مطالعه فولکلور قرار داشت.
از پیشینهی غنی خود غافل ماندهایم
حسنزاده یکی دیگر از مشکلات رشتهی انسانشناسی را استفاده نکردن از سنتهای قدیمیتر و بازتولید و باززایی انسانشناسی بر پایهی ادبیات و سنتهای بومی عنوان کرد و گفت: این اصلا خوب نیست که بعد از این همه سال، تازه به این نتیجه رسیدیم که روز تولد ابوریحان را باید روز مردمشناسی تلقی کنیم و آن هم به قول دکتر ایزدیجیران به همت آقای دکتر فیاض بوده است که جامعه را متوجه جایگاه ابوریحان کرد. آثار ابوریحان یک پیشینه به ما میدهد و ما را متوجه این موضوع میکند که دانش انسانشناسی فقط دانش شناخت دیگری نیست، بلکه دانش شناخت خود هم هست. این درست نکتهای است که انسانشناسی در موجهای نیمهی دوم قرن بیستم به آن رسید و عصر استعمار را سپری کرد. انسانشناسی، دانش شناخت فرهنگها و جوامع نزدیک و نه صرفا دانش شناخت فرهنگها و جوامع دور تعریف شد. بنا بر آنچه گفته شد، ابوریحان را باید بنیانگذارانسانشناسی جوامع نزدیک و دور بهشکل با هم یا حداقل در جهان اسلام دانست.
انسانشناسی در ایران با اثر مستوفی آغاز شد، نه هدایت
او ادامه داد: در این زمینه باید بگویم که حتی سنتهای خود را نتوانستیم به سنتهای خلاق تبدیل کنیم و از پیشینهی قدرتمندی که داریم استفاده کنیم. این در حالی است که دیگر کشورها این کار را کردهاند. برای مثال، انسانشناسی آلمان با توجه به پیشینهی فلسفی این جامعه، یک انسانشناسی فلسفی است و بر رشد زیرشاخههای فسلفی انسانشناسی هم تأثیر فراوانی دارد. این نشان میدهد که کشورهای دیگر چگونه از سنتها و پیشنیهی ادبی و علمی خود استفاده میکنند. ما حتی تاریخ انسانشناسی را بهدرستی تألیف نکردهایم و در مرور تاریخ انسانشناسی، متأثر از پیشداوریهای روشنفکرانه بودهایم. برای نمونه، حق «عبدالله مستوفی» در تاریخ رشتهی انسانشناسی باید استیفا شود. کتاب «شرح زندگانی من» یک شاهکار انسانشناختی است و آن را باید یک خود «قومنگاری» محسوب کرد. همیشه این بحث مطرح است که انسانشناسی در ایران با «صادق هدایت» آغاز شد. در حالی که معتقدم چنین نیست و قومنگاری با کتاب عبدالله مستوفی در ایران آغاز شده است.
حسنزاده با بیان اینکه شرح زندگی من نوعی خود قومنگاری است، توضیح داد: وقتی این کتاب را میخوانیم، احساس میکنیم با یک دوربین فیلمبرداری همهی زوایای زندگی ایرانیان را در عصر قاجار به ما نشان میدهد. حال این اثر را با کارهای فرهنگ عامهی هدایت مثل « نیرنگستان» مقایسه کنید، کدام وجدان منصفی است که نیرنگستان را که اثری فاقد توجه به بافت است با کار مستوفی همسنگ بداند؟! این در حالی است که بخش مهمی از مطالعات غیربافتی انسانشناسی در آثار کسانی مانند «انجوی شیرازی» که متأسفانه هنوز بهعنوان یک روش غیرعلمی و کلیشهیی ادامه دارد و حتی ستایش هم میشود، متأثر از هدایت و کارهای او مانند نیرنگستان است. اگر روش مستوفی را به جای هدایت در انسانشناسی ادامه میدادیم، مسلما کارهای علمیتری تولید میشد و حداقل اهمیت بافتمندی قومنگاری را درک میکردیم.
او اظهار کرد: یکی از انتقاداتی که به انسانشناسان ایران وارد میشود، این است که بعد از انقلاب اسلامی، مباحث انسانشناسی با مواضع گفتمانی انقلاب همسو بود؛ اما انسانشناسان تا کنون نتوانستهاند از این همسویی برای جذب نگاه و حمایت مالی دولت برای پیشرفت بیشتر این رشته استفاده کنند. انقلاب اسلامی بحث اخلاقی توسعه، تجربهی معنوی و بحث تنوع فرهنگی را در سطوح گفتمانی خود مطرح کرد. در سورهی حجرات و سورهی رم هم آموزههای اسلامی، تنوع فرهنگی را مورد توجه قرار میدهند و این بحث مطرح میشود که هر سرزمینی آداب و رسوم و بافت فرهنگی خود را دارد و این مرزهای فرهنگی، وسیلهی شناخت و غنای فرهنگی است. میبینیم که انسانشناسی هم بر تنوع فرهنگی تأکید دارد. گفتمان انقلاب اسلامی موضعی منتقدانه نسبت به گراند نرتیوها و بزرگ ایدههای غربی و روشنفکرانه داشت و از جمله، موضوع توسعهی بومی را بر پایهی عنصر فرهنگ معرفی کرد. این نگاهی است که انسانشناسی هم دارد، یعنی توجه به زمین و بافت فرهنگی متفاوت.
نسبت به سنتهای غلط، نگاه انتقادی نداشتیم
حسنزاده با بیان اینکه انسانشناسان باید با توجه به این ادبیات و نگاه، توان خود را در تعریف توسعهی بومی بیشتر نشان میدادند، بیان کرد: مشکل این است که نسبت به سنتهای غالب انسانشناسی (آنچه از گذشته به ما رسیده است) دیدگاه انتقادی نداشتهایم و نتوانستیم از همسویی گفتمان انقلاب اسلامی با رویکردهای بافت محور رشتهی انسانشناسی در این زمینه برای رشد این رشته و تشویق دولت برای حمایت از آن بهره ببریم. نمونهی بارزی از نداشتن نگاه انتقادی به سنتهای غالب انسانشناسی در گذشته طرح مردمنگاری سرزمین است. این طرح، طرحی است که تا حدی در پیش از انقلاب اسلامی توسط مرکز مردمشناسی انجام شد و قرار بود ادامه پیدا کند.
او گفت: میبینیم که پژوهشکدهی مردمشناسی نیز طرح مردمنگاری سرزمین را ادامه میدهد. در این طرح، ما با یک اتنوگرافی (قومنگاری) مکانیکی و ضدبافتی مواجه هستیم که در هیچیک از سنتهای علمی دنیا نمیتوان نشانی از آن را پیدا کرد. طبق این طرح، ناگهان ۲۰ روستا در مدت یکماه مورد تحقیق قرار میگرفت. بنابراین چیزی که در اینجا فدا میشود اخلاق گفتوگو و معانی بافتمند است که اساس کار این رشته محسوب میشود. در این طرح، جایگاه انسانشناس در حد یک توریست تقلیل پیدا میکند و هرگز این مطالعه، اینتنسیو یا عمیق نیست و مشاهدهی مشارکتی هم در آن معنایی ندارد.
این پژوهشگر انسانشناس با بیان اینکه نگاه انتقادی نداشتن به سنتهای شکلگرفتهی غالب، باعث تداوم آنها میشود و انسانشناسی را به بیراهه میبرند، توضیح داد: به همین دلیل، انسانشناسی در مباحث توسعه نتوانسته به نیازهای جامعه پاسخ دهد و علم انسانشناسی علم بازنمایی فرهنگ شده است. مثلا رسم، جشن و ... خاصی را نمایش میدهد. در حالی که این رشته میتواند مباحث جدیتری را مطرح کند و بازوی قدرتمندی برای سازمانهای دولتی باشد که بتوانند همسویی توسعه را با واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی جامعه تضمین کنند. در حال حاضر هم تصور بر این است که انسانشناسی، دانش ثبت و ضبط است که این هم قابل قبول نیست. از سوی دیگر، انسانشناسان ایران در فصلهای مهم تاریخ ایران مانند شناخت ابعاد فرهنگی جنگ تحمیلی، مشارکت نداشتهاند. در حالی که شاخهی انسانشناسی جنگ از شاخههای مهم و کاربردی انسانشناسی است. انسانشناسی باید از فضای غیرگفتمانی و غیرکابردی خارج شود و بُعد کاربردی و گفتمانی بگیرد.
گسست نسلی، مشکل انسانشناسی ایران
وی با بیان اینکه در رشتهی انسانشناسی از زمان ورود آن به ایران تا کنون، قائل به چهار نسل است، توضیح داد: معتقدم گسست میان نسلها، مشکل دیگر رشتهی انسانشناسی است. میان نسلهای مختلف انسانشناسان ایران تضاد و تقابل وجود دارد و نه ترکیب ایدهها و بارورتر کردن سنتهای علمی از طریق این ترکیب. در حالی که در کشورهای غربی میان نسلها پیوند وجود دارد و این مسأله باعث رشد انسانشناسی در آنجا میشود. برای نمونه میبینیم که چگونه در مکتب «منچستر»، «ترنر» راه «گلوکمن» را ادامه میدهد و خود گلوکمن متأثر از «ژنپ» است. آغاز یک حرکت در یک نسل بهصورت یک سنت در نسلهای دیگر تداوم پیدا میکند و با سنتهای دیگر ترکیب میشود. یکی از مشکلات انسانشناسی ایران ترکیب نشدن سنتهای فکری و علمی آن است.
حسنزاده اظهار کرد: فعالیتهای انسانشناسان، فردی است و به یک جریان تبدیل نمیشود. مثلا ما انسانشناسان بزرگی مانند دکتر علی بلوکباشی را داریم که آثار آنها کم از انسانشناسان دیگر نقاط دنیا ندارد، اما نمیتوانیم هنوز از مکتب انسانشناسی ایرانی سخن بگوییم یا مکاتبی در داخل ایران. ناتوانی ما در این زمینه با وجود استعدادهای درخشان فردی و با وجود پیشینهای مانند آثار ارزشمند ابوریحان بیرونی، مایهی تأسف است. در حال حاضر ما در سطح فردی انسانشناسان بسیار قوی، به صورتی گروهی از نخبگان انسانشناسی ایران (حداقل ۳۰ انسانشناس با استاندارد بالا و بینالمللی و همتراز با انسانشناسان کشورهای پیشرفته) داریم که آثار آنها هیچ کمبودی نسبت به انسانشناسان غربی ندارد؛ اما ما در سطح جمعی نتوانستهایم آنچنان که باید باعث رشد انسانشناسی در ایران شویم.
او با بیان اینکه تولید مجلهی معتبر بینالمللی یا تأسیس دپارتمانهایی با اعتبار جهانی نیاز به کار گروهی دارد، ادامه داد: این در حالی است که ما در کار گروهی یا ضعیفیم یا بستر آن در قالب مراکز قوی و دپارتمانهای متعدد و کافی وجود ندارد. آثار انسانشناسان ایرانی توسط ناشران معتبر بینالمللی مثل نشر «راتلج» چاپ شده است، اما ما هنوز یک دپارتمان بینالمللی انسانشناسی یا یک مجلهی بینالمللی نداریم.
محل تولد انسانشناسی ایرانی جایی جز دانشگاه بود
در ادامهی این نشست، دکتر ایزدی جیران با تأیید بحث گسست نسلها، اضافه کرد: یکی از وجوه تمایز انسانشناسی غرب و ایران در این است که سنتهای فکری انسانشناسی غرب در داخل آکادمی پدید آمده و بهصورت یک جریان در نسلهای دیگر ادامه پیدا کرده است؛ ولی انسانشناسی ایران در داخل آکادمی بهوجود نیامده است. در نسل اول انسانشناسی فقط یک تیپ پژوهش گردآوری توصیفی آن هم فقط از یک بخش جامعه (فرهنگ عامه در مقابل فرهنگ نخبه) بهوجود آمد. متد علمی دقیقی در این کارها نمیشود پیدا کرد. بنابراین تکیه کردن بر این سنت اساسا کار درستی نبود.
او اظهار کرد: یک بحث مهمی که در مباحث انسانشناسی روز مطرح است، تفاوت دو واژهی انسانشناسی و مردمشناسی است. مردمشناسی غالبا به معنای فولکلوریستی به کار میرود و بیشتر به مطالعهی فرهنگ عامه و بویژه محیطهای روستایی و عشایری با دیدگاهی توصیفی میپردازد. همین موضوع باعث میشود که جای تحلیل و آسیبشناسی موضوعات مختلف انسانی خالی بماند. این مسأله میتواند ضربهی بزرگی به توسعهی این رشته در ایران بزند. موضوعی که اکنون مطرح است و نسل جدید انسانشناسی برای تداوم سنت یک دههی گذشته، رسالت انجام آن را برعهده دارد، جا انداختن رویکرد تحلیلی و مدرن انسانشناسی به جای رویکرد توصیفی و سنتی مردمشناسی است.
این استاد دانشگاه بیان کرد: انسانشناسی این قدرت را دارد که از میدان کلاسیک نسلهای اولیه (مردمنگاری روستایی و عشایری) درآید و به گفتمان مدرن انسانشناسی با متد مطالعهی مناسب در قالب فنون مشاهده، مشاهده مشارکتی، مصاحبه و فرمهای نوشتاری جدید وارد شود. اگر این رشته بخواهد وارد عرصهی تأثیرگذاری شود باید بتواند از این مشکل عبور کند. بحث این نیست که انسانشناسی نباید به محیطهای سنتی در ایران بپردازد، بلکه بحث دقیقا نه میدان، بلکه رویکرد است. انسانشناسی میتواند هر سه الگوی زیست شهری، روستایی و عشایری را مطالعه کند؛ اما در این مطالعه، روش کاملا دقیق و آکادمیکی دارد و خود را به مرحلهی گردآوری و توصیف محدود نمیکند، بلکه دیدگاه تحلیلی دارد و حتی فراتر از تحلیل، بهدنبال پروراندن مفاهیم و نظریهها از درون دادههای خام پژوهشی است. حوزهی معنایی واژهی انسانشناسی به داشتن رویکرد تحلیلی و قدرت ساختن مفاهیم از میدان برمیگردد. البته میتوان پیشنهاد دیگری داد و آن این است که دو سنت متفاوت برای مردمشناسی و انسانشناسی قائل باشیم و به این ترتیب، هر دو کنار همدیگر زیست کنند.
انسانشناسی دچار اوتیزم است
در ادامه، عربستانی نیز گفت: تأیید میکنم که مطالعات به اصطلاح انسانشناسی که در ابتدا در ایران شکل گرفت، روشمند نبود، حال آنکه کار علمی با روششناسی علمیاش شناخته میشود. بدون اینکه اصولا نظری به انسانشناسی بهعنوان یک حوزهی علمی داشته باشند. کارهایی در گذشته انجام شد، ولی این کارها نمیتوانست روششناسی و مدلی برای دنبالهروی ایجاد کند. یکی از مشکلات حوزهی انسانشناسی این است که نتوانست خود را به حوزهی توسعه مرتبط کند. در حوزهی آموزش هم تبعا سردرگمی بهوجود میآید. یک دانشجوی انسانشناسی وقتی فارغالتحصیل میشود دقیقا نمیداند چه آموختهاست، چه فن و هنری برای عرضه به چه بازاری دارد.
او با بیان اینکه در رشتهی انسانشناسی دچار «اوتیزم» یا «در خود ماندگی» شدهایم، ادامه داد: در خود پیچیدهایم و و مشکلات و تلاشهایمان هم فقط برای خودمان معنا دارد، ولی راه برونرفت ندارد. بیشتر دربارهی انسانشناسی صحبت میشود تا اینکه کار انسانشناختی انجام شود. سوای اینکه معمولا پژوهشی دربارهی فرهنگها و کشورهای دیگر انجام نمیشود، حتی دربارهی آنها مطالعه هم صورت نمیگیرد. برای خروج از این وضعیت باید در «معرض» قرار بگیریم، در معرض شیوهی پرسش انسانشناختی، رویکرد انسانشناختی به فرهنگ و جامعه و شیوهی آموزش و تولید انسانشناختی آنگونه که این رشته در فضای آکادمیک بینالمللی آموخته میشود و به کار میرود. این کار باعث میشود که در نتیجهی مقایسه، نیاز به ارتقا را حس کنیم و بهدنبال آن، پیشنیازهای دانشی و مهارتی لازم برای این کار را بهدست آوریم.
عربستانی دربارهی مقایسهی شیوه ی آموزشی در ایران و دنیا، گفت: وقتی شیوهی درس خواندن را در ایران و کشورهای دیگر، که نظام کارآمدتری دارند، مقایسه میکنیم، میبینیم که نظام آموزشی این کشورها بهگونهای است که از روز آغاز کار، از دانشجو انتظار میرود که شیوهی صحیح تولید علم و به اشتراک گذاشتن آن بهصورت مقاله یا گزارش و نیز راه انتشار آن را بیاموزد. از مدرس هم انتظار میرود که علاوه بر اینکه مهارت و دانش لازم برای مشارکت علمی در جامعهی علمی را به دانشجو بیاموزد، خود نیز چنین دانش و مهارتی را بهخوبی بهنمایش بگذارد. لازمهی چنین مشارکتی در جامعهی علمی، ممارست در خواندن و آشنایی با متون معیار و توانایی پژوهش، نوشتن و انتشار با استانداردهای قابل قبول علمی است. این وضعیت بهصورت قابل پذیرشی در نظام آموزشی ما تعبیه نشده است و تولید آثار مطلوب بیش از اینکه نتیجهی یک شیوهی نظاممند باشند، متکی بر تواناییها و تلاشهای فردی هستند. برای این موضوع باید راه حل مناسبی پیدا کرد.
مانند کشورهای پیشرو از «خود تنظیمی» استفاده کنیم
این دانشآموختهی رشتهی انسانشناسی در مقطع دکتری، اظهار کرد: معتقدم راه حل اساسی برای ارتقای سطح آموزش و کار انسانشناختی، کار روی تعبیه و تثبیت نظام بررسی توسط همتایان (Peer Review) است، یعنی نظام بررسی و داوری کارهای علمی توسط دیگرانی که در همان حوزه فعالیت میکنند به هدف بهبود کیفیت، ارتقای استاندارد یا اعطای رتبهی علمی. این نظام در واقع، نظام خود تنظیمی است که اصولا حوزههای آکادمیک براساس آن کار میکنند. امروزه، برخلاف انتقادهایی که از برخی لحاظ بر این سیستم وارد شده، این سیستم تنها سیستم پذیرفتهشده و کارآمد برای ارزیابی و ارتقای فعالیتهای علمی است و جایگزین کارآمدی برای آن مطرح نشده است. با ورود سریع فناوری دیجیتال و اینترنت، امروزه این شیوه بهطور فزایندهای در حال تغییر و پیچیدهتر شدن است و با نمایهسازی (Indexing) تولیدات علمی، امکان انجام محاسباتی مانند تأثیرگذاری نویسنده، یا ژورنال در جامعهی علمی و بسیاری از اطلاعات دیگر ممکن شده است.
او ادامه داد: البته این، جبران عقبافتادگی در بهرهگیری از این نظام را سختتر میکند. ژورنالهای علمی، کنفرانسهای معتبر، انتشارات آکادمیک، داوری علمی پایاننامهها، تشویق نقد آثار، همگی شیوههای بررسی توسط همتایان هستند. این سیستم در فضای دانشگاهی ایران هم کموبیش به کار رفته، ولی مسأله اینجا است که بهدلیل باقی ماندن در سطح محلی و نبودن ارتباط با جامعهی علمی جهانی، کیفیت و استاندارد از نظر روششناسی، نگارش و کاربرد نظریه همچنان در سطح محلی باقی مانده است.
این پژوهشگر حوزهی انسانشناسی دربارهی یکی از مشکلات سیستم آموزشی ایران، توضیح داد: به علت به کار گرفته نشدن شاخصهای جامعهی علمی جهانی، افراد براساس ورودیهایشان ارزیابی میشوند نه براساس خروجیهایشان! و نتیجه این میشود که اشخاص خودشان معیار میشوند، نه آثارشان. این در حالی است که در آکادمی، افراد براساس کیفیت و اثربخشی خروجیهایشان در جامعهی علمی ارزیابی میشوند، نه براساس مثلا موقعیت شغلی اساتید، محل تدریس یا تحصیل و ...
عربستانی با بیان اینکه کشورهای پیشرفته از سیستم خود تنظیمی بهره میبرند، گفت: در سیستمهای آموزشی کشورهای پیشرفته، استانداردهایی وجود دارد که افراد و نهادها برای کار کردن در آنها ناچارند خود نتظیمی و خودشان را با استانداردهای لازم هماهنگ کنند. هر چیزی، یک معیاری دارد؛ ممکن است برخی معیارهای آکادمیک را تحمیلی قلمداد کنند و رویکردی انتقادی به آن داشته باشند، ولی باید توجه کرد که رویکردهای رادیکال و انتقادی هم عرصهگاهها و معیارهای خودشان را دارند که با همان نظام بررسی توسط همتایان میتوانند سره را از ناسره جدا کنند. خلاصه اینکه راه برونرفت از وضعیت فعلی پذیرش استانداردهای بالا و حرکت از سطح محلی به سطح جهانی است.
در انسانشناسی از کار میدانی غافلیم
در ادامهی این بحث، ایزدی جیران بیان کرد: نگاهی به وضعیت آکادمی غرب که انسانشناسی در آن قوی است، نشان میدهد که دانشگاه سمبل پژوهش هم هست. اساتید برجستهای که وظیفهی آموزش برعهده دارند، کار میدانی نیز انجام میدهند و تحقیقات میدانی خود را در قالب آموزش در اختیار دانشجویان قرار میدهند. بر این اساس، یک درهمتنیدگی بین پژوهش و آموزش در آکادمی غرب وجود دارد. متأسفانه مشکلی که در نظام علمی ایران وجود دارد، گسست میان این دو است، به این صورت که استاد اغلب فقط آموزش میدهد و پژوهشگر فقط پژوهش میکند. این مسأله میتواند آسیبزننده باشد.
این پژوهشگر حوزهی انسانشناسی با تأیید بحث مهرداد عربستانی مبنی بر اینکه انسانشناسان دچار اوتیزم و در خود ماندگی شدهاند، گفت: در ایران شاید بیش از ۵۰ انسانشناس وجود دارد که ارتباط بسیار اندکی با یکدیگر دارند؛ اما بهطور ویژه، نسل جدید و جوان انسانشناسان ایران نباید این ضعف ارتباطی را ادامه دهد، بلکه باید به فکر بازسازی شبکههای ارتباطی باشند.
ایزدی جیران با انتقاد از ضعف فعالیت جمعی در رشتهی انسانشناسی، تأکید کرد: ما به محافل رشتهای نیاز داریم که در آنها، انسانشناسان میتوانند با یکدیگر و دنیا تعامل کنند، همین محافل، مقدمهی تشکیل اجتماع علمی خواهند بود. اجتماع علمی در قالب یک فعالیت سازمانیافته، انجمن علمی قدرتمندی به وجود میآورد که میتواند برنامههای کاری مختلفی با چشماندازهای متناسب با قلمروی سرزمینی ایران بهوجود آورد. حتی نباید کار به یک انجمن علمی ختم شود، بلکه باید چند انجمن بهطور دائم توسط انسانشناسان ایران کار کنند. بدون وجود چند انجمن قدرتمند علمی، تداوم سنت انسانشناسی در ایران و پیشرفت آن یک توهم است.
انسانشناسی که نوشتن نداند، انسانشناس نیست
او ادامه داد: یکی از وظایف انجمنهای علمی، ایجاد ارتباط با انجمنها و اتحادیههای جهان در حوزهی انسانشناسی است. هر سال، هر کدام از ما بهعنوان پژوهشگران حوزهی انسانشناسی، مقالهای را به کنفرانسهای بینالمللی ارائه میکنیم، ولی از آنجا که ارتباطی با انجمنهای بینالمللی وجود ندارد، حاصل کار ما بینتیجه میماند و نمیتوانیم به پژوهشهای مشترک با انسانشناسان دیگر نقاط جهان وارد شویم. اتحادیهی بینالمللی علوم انسانشناختی و قومشناختی (IUAES) دقیقا چنین کاری میکند و تقریبا اغلب انجمنهای انسانشناسی کشورها عضو آن هستند.
ایزدی جیران با بیان اینکه بحث آموزش، یکی از مسائل اصلی رشتهی انسانشناسی است، گفت: دانشجویان انسانشناسی بعد از فارغالتحصیلی، مهارت کافی ندارند. دانشجویان باید در فرآیند آموزش، حداقل به دو مهارت عمده مسلح شوند؛ آن دو مهارت عبارتاند از شیوهی تجربهی جامعه و موضوع مورد مطالعه و همچنین شیوهی بازنمایی تجربه در قالبهای نوشتاری، یعنی مقاله یا کتاب. یکی از دغدغههای بزرگ من بهعنوان مدرس و پژوهشگر رشتهی انسانشناسی این است که میبینم دانشجویان کارشناسی ارشد این رشته قدرتهای نوشتاری اندکی دارند. نوشتن متون انسانشناختی به مهارت نویسندگی وابستگی فراوانی دارد. اگر فردی نتواند بنویسد، انسانشناس نخواهد بود. به نظر من، دانشگاه در این زمینه میتواند نقش زیادی ایفا کند.
وی یکی دیگر از مشکلات رشتهی انسانشناسی در ایران را نداشتن متن ارزیابی کرد و افزود: متون اندکی از انسانشناسی ترجمه شده است. بیشتر متون متعلق به جامعهشناسی هستند و در مباحث انسانشناسی موضوعات با جامعهشناسی تلفیق میشود. البته معتقدم دانشجویان وظیفه دارند خودشان بهدنبال متن بروند، چون دورهی استادمحوری تقریبا روبه افول است. ایدههای مشارکتی کردن کلاس درس، حضور قدرتمند جهان مجازی و دسترسی آسان به مقالات و کتب به زبان اصلی، باعث شده است تا بهتدریج نقش دانشجو نیز به اندازهی نقش استاد پررنگ شود. دانشجویان باید بهصورت خودکار مقالات و کتب معیار را مطالعه کنند. در این زمینه، باید تسلط بر زبان انگلیسی، حداقل در سطح خواندن، یکی از دغدغههای تحصیلی دانشجویان انسانشناسی شود.
آموختن زبان بینالمللی را جدی بگیریم
در ادامهی این نشست، عربستانی گفت: یکی از مشکلات بنیادین دانشگاه، بحث سیاست زبانی است. اگر بخواهیم در سطح جهان کار کنیم، باید بتوانیم به زبان بینالمللی بنویسیم، بخوانیم و صحبت کنیم که این، با گذراندن شش واحد انگلیسی در دانشگاههای ایران میسر نمیشود. هیچوقت سیاست زبانی در ایران تشویق نشده است و نگرشهای ایدئولوژیک و ملیگرایانه نیز این تقابل را بهصورت تضادی لاینحل درآوردهاند. در حالی که مسألهی زبان، بسیار بنیادی است. بهخاطر همین مشکل زبان است که متون خارجی خوانده نمیشوند و امکان تعامل واقعی آکادمیک پدید نمیآِید. این در حالی است که تبادل استاد و دانشجو در دانشگاهها باید امری روزمره و بخشی از کار دانشگاهی باشد که البته پیشنیاز اصلی آن، تسلط بر زبان بینالمللی است.
نخبه نمیتواند یک رشته را نجات دهد
در ادامهی این نشست، حسنزاده در تأیید سخنان عربستانی گفت: مسلم است که ما به تولید آثار انسانشناختی به زبان جهانی نیاز داریم، اما باید پذیرفت که حتی انسانشناسان ایرانی که به زبانهای جهانی مقاله یا کتاب مینویسند، مورد حمایت قرار نمیگیرند و حمایت نشدن، یعنی فردیتر شدن تلاش برای جهانی شدن ادبیات انسانشناسان ایرانی. این در حالی است که در کشورهای دیگر از حضور محققان انسانشناس در سطح بین المللی حمایت میشود، چه در قالب شرکت در کنفرانس، چه نوشتن مقاله یا کتاب.
حسنزاده در تأیید سخنان ایزدی هم اظهار کرد: در ایران، دانشگاه برای دورههایی طولانی، بستر رشد انسانشناسی نبوده است و انسانشناسی در حوزهی روشنفکری و ادبیات روشنفکری شکل گرفت که با وجود بعضی از نقاط مثبت مانند نقد فقر، روشمندی علمی آن جای بحث و چند و چون دارد. در اینجا روشنفکر به مثابه منبعی از ارزشها به مردم و فرهنگ آن نزدیک میشد و نه با دغدغهی شناخت علمی فرهنگ.
او در پاسخ به این پرسش دربارهی نقش نخبگان در حل مشکلات مربوط به رشد انسانشناسی، گفت: نخبگان نمیتوانند یک دانش را نجات دهند. نخبگان توانایی مانند دکتر بلوکباشی و بهنظر من، در حوزهی غیرآکادمیک عبدالله مستوفی را داریم که آثار معیار را خلق کردهاند، اما نمیتوان از آنها انتظار داشت که بهتنهایی یک رشته را در یک کشور نجات دهند. برای مثال، این به آن میماند که انسانشناسی در فرانسه را محدود به «لوی اشتروس» کنیم. رشد انسانشناسی فقط به توانایی فردی انسانشناسان برنمیگردد و نیاز به نهادهای علمی (مراکز پژوهشگاهی و گروههای دانشگاهی) دارد. کسانی که باید برای رشد این رشته کاری کنند، مدیران و برنامهریزان فرهنگی کشور هستند. آنها میتوانند برای یک رشته برنامهریزی کنند. در کشورهای پیشرفته بهجز توجه به نقش نخبگان، این دانشگاهها و مراکز علمی هستند که نقش مهمی را در پیشرفت یک رشته بازی میکنند. دانشگاهها محل ظهور، تلقی و پیوند استعدادها و نگاههای افراد و متخصصان هستند.
این پژوهشگر حوزهی انسانشناسی ادامه داد: آدمها در کنار یکدیگر کار میکنند، تعامل میکنند و نظریات جدید خلق میکنند و به این ترتیب، مکاتب انسانشناسی بهوجود میآیند و شاید یکی از مشکلات ما این است که نهادهایی که انسانشناسان را در تعامل با یکدیگر قرار دهند، به حد کافی وجود ندارند. هرچه تعداد این نهادها بیشتر باشد، استعدادهای بیشتری ظهور خواهند کرد.
مدیران و برنامهریزان به نقش انسانشناسان توجه کنند
این انسانشناس با بیان اینکه مدیران و برنامهریزان فرهنگی باید به نقش انسانشناسی توجه داشته باشند، اظهار کرد: مباحث انسانشناسی همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی است. در گفتمان انقلاب اسلامی، توجه ویژهای به بعد اخلاقی و بومی توسعه وجود دارد و از تنوع فرهنگی سخن رفته است. به همین دلیل، انسانشناسان میتوانند به دولت نشان دهند که چه توانی در تعریف بومی و فرهنگی توسعه وجود دارد و کژکارکردهای توسعه را چگونه میتوان درمان کرد. از سوی دیگر، در حال حاضر در سطح دنیا رشتهای که حضور کشورها و ملتها را در سطح دنیا از نگاه تمدنی و فرهنگی بازنمایی میکند و تصویر هویتی آنها را در سطح دنیا میسازد، انسانشناسی است. دولت میتواند با استفاده از این رشته، تصاویری را که از ایران در سطح دنیا وجود دارد، واقعیتر کند.
انسانشناسی بیشترین کمک را به بازسازی تصویر ضد ایرانی میکند
حسنزاده دربارهی نمونهای از آنها گفت: مثلا نویسندهای که در انگلیس زندگی میکند و کار میدانی هم در ایران نکرده، میگوید فوتبال ایران و فرهنگ آن نژادپرستانه است و حتی ادعا میکند، بازی نکردن ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران اسراییلی بهدلیل تمایلات نژادپرستانهی ایرانیان علیه یهودیها است، این چیزی است که اصلا صحت ندارد. چه کسی بهجز انسانشناسان ایران باید این اطلاعات کاذب را مورد نقد قرار دهند. انسانشناسی میتواند بیشترین کمک را به دولت برای بازسازی تصویر ضد ایرانی در گفتمانهای شبهعلمی تولیدشده در بیرون از ایران کند. با حضور توریستی در ایران، دربارهی فرهنگ و تمدن این کشور نباید صحبت کرد. دورهی انسانشناسی استعماری به پایان رسیده است و ما در دورهی انسانشناسی در خانه (انسانشناسی بومی) و پسا استعماری قرار داریم. اگر میخواهیم تصویری درست از ایران در دنیا مطرح شود که جانبدارانه و بر ضد فرهنگ و تمدن ایرانی نباشد، باید به این رشته بها دهیم.
او ادامه داد: قطعا پاسخ چنین مطالبی را انسانشناسان ایران با مطالعات انسانشناسی خود باید دهند. امروزه در غرب سخن از انسانشناسی پسا استعماری است و تلاش کشورهایی مانند هند در این زمینه میتواند الگویی مناسب برای کشورهایی مانند ایران باشد. در واقع، انسانشناسی هند نه یک انسانشناسی پست مدرن، که یک انسانشناسی پسا استعماری است. از این رو، ما صد درصد به کمک و حمایت دولت برای پیشرفت رشتهی انسانشناسی در ایران نیاز داریم و نمیتوان به کمک NGOها، یک جریان قدرتمند علمی در انسانشناسی به راه انداخت یا نخبهای را یافت که یک رشته را بهتنهایی رهبری کند، نخبه فقط میتواند اثر معیار خلق کند یا آغازگر باشد و نه تمامکننده. برای جریانسازی، مدیران آگاه میتوانند بیشترین نقش را ایفا کنند.
نخبگان عزیز هستند؟!
عربستانی نیز اظهار کرد: با تأیید سخنان آقای حسنزاده دربارهی نقش نخبگان باید بگویم که نخبه فقط میتواند کار معیار انجام دهد و کار دیگری برای نجات یک رشته نمیتواند انجام دهد. نخبهای که بخواهد برای نجات یک رشته اقدام کند، دیگر نخبه نیست، یک قهرمان است. البته بعضی نخبگان هم ممکن است نقش قهرمان را بازی کنند. به هر حال برای فعالیت نخبگان هم حمایت ساختاری و مالی نیاز است.
ایزدی جیران نیز دربارهی نقش نخبگان در پیشرفت نکردن رشتهی انسانشناسی، بیان کرد: وقتی بحث نخبگان این رشته مطرح میشود باید ببینیم نخبگان عزیز هستند یا نه؛ اگر عزیز بودند نظرشان خوانده میشود، دعوت میشوند و بعد طبق نظرات آنها اقدام میشود.
در ادامه، حسنزاده با بیان اینکه بعد از بیان چالشهای این رشته باید راهکارهای بهبود وضعیت آن را شناسایی کنیم، گفت: یکی از دلایل تولید نکردن نظریه در ایران، این است که اتنوگرافی یا همان قومنگاری قوی نداریم. تا وقتی اتنوگرافی دقیقی شکل نگیرد، نظریه هم بهوجود نمیآید. متأسفانه در حال حاضر، انسانشناسی با یک مشکل بسیار جدی روبهرو است و آن، کلیشهسازی از مطالعات است که بهدلیل انجام نشدن کار میدانی عمیق و طولانیمدت شکل گرفته و میوهی جریانی است که میتوان آن را انسانشناسی غیرمیدانی یا قومنگاری مکانیکی و توریستی دانست. مشکل اساسی دههی ۹۰ انسانشناسی در ایران، شکلگیری مطالعات کلیشهیی و غیرمیدانی در حوزهی انسانشناسی است . از سوی دیگر، همانطور که دکتر عربستانی گفت، بدون توانایی نگارش به زبان انگلیسی نمیتوانیم نقشی در شکلگیری تصویر انسانشناسانهی ایران و فرهنگ آن در سطح دنیا داشته باشیم. بنابراین این انسانشناسان غیرایرانی خواهند بود که بهتنهایی این تصویر را شکل میدهند.
او اظهار کرد: تأسیس یک دپارتمان بینالمللی انسانشناسی یا یک انتشارات قوی انسانشناسی که بینالمللی باشد، یک گام مهم در این مسیر است و باید حمایتهای لازم در این زمینه انجام شود. درغرب، این سیستم دولتی است که حتی وقتی موانعی در مسیر حضور یک نخبه جوان وجود دارد، از او برای رشد و پیشرفتش حمایت میکند. در حال حاضر انسانشناسان جوان ایرانی به این حمایت دولت نیاز دارند.
پتانسیل تشکیل مراکز انسانشناسی با محوریت زبان و دین
حسنزاده با بیان اینکه راهکار دیگر این است که نگاه مدیران و برنامهریزان تغییر کند، گفت: باید ابعاد کاربردی این رشته در حوزههای آسیبشناسی و کاربردی مورد توجه قرار گیرد. مدیران و برنامهریزان باید با انسانشناسی آشنا شوند و نیروی انسانی این رشته را بهخوبی بشناسند. اکنون در حوزهی انسانشناسی، یک پتانسیل قوی از نیروی انسانی وجود دارد که متأسفانه خارج از فضای کاری دانشگاهی و پژوهشگاهی قرار گرفتهاند و نیاز جدی به حمایت دولت دارند، این نیروها تمایل دارند که کار کنند. اغلب آنها در خارج از ایران تحصیل کردهاند، ولی چون کشورشان را دوست داشتند برگشتند. بنابراین مدیران و برنامهریزان باید برنامهای ترتیب دهند تا این نیروی انسانی، تواناییهای خود را برای پیشرفت کشور و کمک به دولت در توسعه به کار ببندند.
او با بیان اینکه برنامهریزی برای تأسیس مراکز قوی و کارآمد، یکی دیگر از راهکارهای توسعهی رشتهی انسانشناسی است، توضیح داد: دو محور تمدنی داریم که انسانشناسی میتواند به دولت در برنامهریزی برای آنها کمک فراوانی کند، میتوانیم کارهای علمی و فرهنگی و گفتمانی مربوط به این دو محور را با رشتهی انسانشناسی مرتبط کنیم. ایران یکی از کشورهایی است که میتواند فرهنگ اسلامی (شیعی) را بهمنظور وحدت تمدنی در جهان اسلام انعکاس دهد. مردم ایران دارای هویت فرامرزی و فراملی هستند. میتوانیم با کشورهای شیعی دیگر مانند عراق، لبنان، سوریه، بحرین و ... ارتباط برقرار کنیم و با ایجاد مراکز انسانشناسی، اتصال بین ملتهای شیعه را قویتر کنیم. این مراکز میتوانند بینالمللی شوند و محققان این کشورها را برای انجام تولیدات، تألیفات و تحقیقات مشترک حداقل بهطور موقت (چند ساله) در کنار انسانشناسان ایرانی قرار دهند و جذب کنند.
حسنزاده اظهار کرد: محور دیگری که هویتی فرامرزی و فراملی را انعکاس میدهد، محور جهان ایرانی است و شامل کشورهای ایرانی، فارسی و دری زبان است. همچنین با ایجاد مراکز قوی انسانشناسی میتوانیم پیوندی میان کشورهای فارسی - دری زبان ایجاد کنیم. کشورهای فارسی - دری زبان مانند ایران، تاجیکستان، افغانستان و ... میتوانند با محوریت زبانشان ارتباط بیشتری داشته باشند. باید براساس دیپلماسی فرهنگی بهدنبال برگزاری همایشها، کنفرانسها و سمینارهای منطقهیی و بینالمللی باشیم. در این برنامهها، محوریت و نقش ایران را نیز میتوانیم نشان دهیم. شخصیتی مانند ابوریحان میتواند جهان اسلامی و ایرانی را بههم پیوند دهد و میتوانیم مسابقاتی شبیه نوبل یا اسکار ترتیب دهیم، با جایزههایی مانند جایزهی ابوریحان باستانشناسی، جایزهی ابوریحان مردمشناسی، ابوریحان رمان و شعر، ابوریحان هنرهای سنتی، ابوریحان معماری، ابوریحان موسیقی و ...
آرزوی تشکیل مرکز مطالعات خلیج فارس
او با بیان اینکه یکی از آرزوهای انسانشناسان این است که یک مرکز مطالعات خلیج فارس در کشور داشته باشیم، گفت: این مرکز مطالعات میتواند حوزهی علوم انسانی را دربرگیرد و آثاری را به زبانهای جهانی تولید کند. وقتی اسم لیگ فوتبالمان «خلیج فارس» میشود چه اشکالی دارد یکسری مراکز جهانی علمی به این نام داشته باشیم؟ رشتههایی مانند انسانشناسی که تصویرساز تمدن و فرهنگ هستند میتوانند وارد این فضای گفتمانی شوند و به دولت برای تولید گفتمانهای علمی در سطح جهانی و منطقهیی یاری رسانند. این کاری است که برای نمونه، ترکیه انجام میدهد و در سطح منطقه، به محل مهمی برای برگزاری همایشهای بینالمللی و منطقهیی تبدیل شده است. اگر یک مرکز جهانی علوم انسانی با نام خلیج فارس با تولیدات بینالمللی قوی شکل گیرد، میتواند گفتمان منطقهیی ما را تقویت کند.
دپارتمانهای انسانشناسی افزایش یابد
این پژوهشگر حوزهی انسانشناسی با بیان اینکه به قول دکترعربستانی، اگر نخبگان میخواهند قهرمان باشند باید قهرمانی کنند و تعداد دپارتمانهای انسانشناسی در ایران را افزایش دهند، ادامه داد: افزایش دپارتمانهای انسانشناسی و افزایش مراکز پژوهشی برای رشد و پیشرفت این رشته نیاز اصلی است. باید رقابت میان دپارتمانی و میان مرکز پژوهشی ایجاد شود. در حوزهی انسانشناسی فقط یک پژوهشکدهی مردمشناسی داریم که ۲۵ نفر نیرو دارد و یک مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران داریم. جای خالی انسانشناسی در دانشگاههایی مانند شهید بهشتی، علامه طباطبایی و تربیت مدرس و پژوهشگاههایی مانند پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دیده میشود. دانشگاه علامه طباطبایی بزرگترین دانشگاه جهان اسلام در علوم انسانی است و دکتر فرهادی هم که از انسانشناسان توانای ایران است، یک استادتمام در این دانشگاه است، یعنی این دانشگاه بالقوه امکان داشتن دپارتمان انسانشناسی را در تمام مقاطع در کشور دارد.
در ادامهی این نشست، ایزدی دربارهی راهکارهای توسعهی رشتهی انسانشناسی، توضیح داد: یکی از مسائل مهم درک معنای «انسانشناسان بودن» است. در فضای آموزشی و پژوهشی، این معنا چندان جدی گرفته نمیشود. معتقدم یکی از راههای انسانشناس بودن، انجام کار میدانی است. هر پژوهشی در این حوزه باید در میدان انجام شود، پژوهشگر باید در جامعهی مورد مطالعهی خود زندگی کند. متأسفانه در ایران، این اتفاق کمتر میافتد. در انسانشناسی ایرانی، کار میدانی حضور بسیار کمرنگی دارد. غالبا نیز مسائلی مانند نبود بودجه برای انجام کار میدانی مطرح میشود، در حالی که پیدا کردن میدان بسیار آسان است، شاید حتی ضروی نباشد که به میدان دوردست در معنای کلاسیک آن رفت، مثلا میتوان برای مطالعهی انسانشناختی، به میدان انقلاب در تهران رفت و از میدان مطالعهی آنجا استفاده کرد. علاوه بر این، حضور کمرنگی در میدان دیگری نیز داریم و آن میدان تأثیرگذاری در عرصهی تصمیمگیریهای فرهنگی است. انسانشناسان باید حضور موثری در سیاستگذاری برای اقدامات فرهنگی داشته باشند، حضور یعنی کنشگری، عاملیت و تأثیرگذاری. اگر چنین نشود مدیران فرهنگی هیچوقت سراغ ما انسانشناسان نخواهند آمد. با حضور است که میتوانیم ارزش خود را ثابت کنیم و نشان دهیم که در بافت پیچیدهی شهر تهران میتوانیم برای معضلات فرهنگی راهکار مناسب نشان دهیم. دانشمند اجتماعی، تعهد اجتماعی هم دارد.
سطح توقعات را بالا ببریم
عربستانی در ادامه با تأکید بر بالا بردن استانداردهای پژوهشها و آموزشهای انسانشناسی، گفت: غالب مسائلی که دربارهی کمینگی حوزهی انسانشناسی مطرح شد، خود معلول پایین بودن و کاملا محلی بودن سطح استانداردهای علمی است. باید سطح توقعات بالا رود. اگر سطح توقعات بالا رود، کارهای قابل قبولی شکل میگیرد. یکی دیگر از راهکارهای بهبود شرایط، نمایهسازی (Indexing) مقالات و آثار علمی است. وقتی مطالب نمایهسازی نشوند با مشکلاتی مانند دزدی ادبی، استفادهی بیاجازه و بدون ارجاع از آثار علمی و ادبی دیگران، گم شدن و فراموشی کارهای انجامشده و در دسترس نبودن منابع روبهرو میشویم. اصولا مهارت بهرهگیری از منابع آنلاین، نرمافزارهای مدیریت مراجع، پایگاههای آنلاین دادهها (Database) که در دانشگاههای دنیا جزو مهارتهای پایه و فراگیر محسوب میشود، در ایران جایگاه شایستهای ندارد.
وی اظهار کرد: یکی از راهکارهای مهم بهبود شرایط کنونی، جلوگیری از مسألهی دزدی علمی است. خوشبختانه بهتازگی تلاشهایی برای نمایهسازی آثار علمی در داخل کشور انجام شده است؛ ولی بهدلیل ناقص بودن این نمایهسازیها همچنان بسیاری از آثار تولیدی یا در سطحی نیستند که بهطور جهانی نمایهسازی شوند یا بسیاری از آثار همچنان از حوزهی نمایهسازی خارج میمانند. از تبعات این مسأله، دزدیهای گستردهی علمی و گم شدن آثار تولیدشده است.
او اضافه کرد: در دانشگاههای جدی دنیا، آشکار شدن دزدی علمی در مقاله یا کتاب یک استاد در دانشگاهی، به معنای خاتمهی کار علمی او است؛ ولی در ایران متأسفانه روزانه شاهد دزدیهای علمی در تمام سطوح هستیم و جالب است که حتی آشکار شدن آن هم خدشهای به شغل و موقعیت نویسنده وارد نمیکند و حتی ایشان خودشان را موظف به توضیح نیز نمیبینند! بگذریم که گاهی افشاکنندگان تهدید هم میشوند. این همه دکان فروش پایاننامه، مقاله و ... واقعا یک رسوایی است. همهی اینها و برخورد جدی نکردن با دزدان علمی - ادبی، از تبعات توسعه نیافتن جدی گفتمان نقد و بررسی توسط همتایان در سطح اجتماع علمی بینالمللی، نمایهسازی و خلاصه، استقرار نیافتن گفتمان آکادمیک است.
منبع: ایسنا