فرهنگ امروز/زهرا رستگار: نشست «سیاستگذاری فرهنگی و آموزش عالی» در پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم تحقیقات و فناوری برگزار شد. در این نشست ۳ صاحبنظر در حوزهی سیاستگذاری فرهنگی و آموزش عالی حضور داشتند. «حسین ابراهیمآبادی» استادیار و عضو گروه مطالعات اجتماعی در پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، «کیومرث اشتریان» استاديار و عضو هیئت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران و سردبیر فصلنامهی تخصصی سیاستگذاری عمومی، «نعمتالله فاضلی» دانشیار دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداختند. در این هماندیشی تعاریف و نکات سیاستگذاری فرهنگی و آموزش عالی مطرح شد. هریک از صاحبنظران پیرامون این موضوع نکاتی را مطرح کردند که عمدهی آن عبارت بود از آنکه سیاستگذاری عرصهی عمل دولت است؛ اما دولت باید در سطح خاصی بر اعمال فرهنگی نظارت داشته باشد و باقی آن را به دست دانشگاهها بسپارد. همچنین سیاست فرهنگی بهمثابهی سیاست آزاد در نظر گرفته شود و منظور از این آزادی، آزادی علمی باشد تا رشد و توسعه در عرصهی علمی کشور صورت گیرد. گزارشی از این نشست را با هم میخوانیم.
سیاستگذاری عرصهی عمل دولت است
حسین ابراهیمآبادی در ابتدای سخنان خود پس از اشاره به آنکه مطالبی که مطرح میکند ورود به بحث است، گفت: سیاستگذاری فرهنگی ۳-۲ سالی است که تأسیس شده است و هنوز متن قابل توجهی برای آن ارائه نشده است. در مورد سهگانهی فرهنگ، آموزش، دانشگاه یا سیاستگذاری فرهنگی صحبت میکنیم. رشتهی سیاستگذاری فرهنگی گرایش دارد که به سمت آموزش عالی حرکت کند و گرایش صرف به فرهنگ، مورد نظر نبوده است. بحث فرهنگ و آموزش یکترمی است که در بحثهای آموزشی، به دلایل انتقادی که در دنیا شکل گرفت، مطرح شد. افرادی هستند که در دنیا به آموزش توجه دارند و تعلیم و تربیت را امر یا عمل فرهنگی میدانند. پس از توسعهی جهانی در دههی ۸۰، بحث علم و فرهنگ و فناوری فرهنگ مطرح بوده است یا فرهنگ یادگیری یا برنامهی درسی یا یادگیری پنهان وجود داشته است. همچنین مفهوم جامعهپذیری که یک مفهومی در زیر مقولهی آموزش و پرورش دارد. رشتهای به نام روانشناسی اجتماعی، بحثهای فرهنگی را مطرح میکند. بحثهای فرهنگ معلم، زبان بیان و رفتارهای آن مطرح میشود. در رابطه با سیاستگذاری نیز اطلاع دارند که سیاستگذاری فرهنگی سابقهی کمی در آموزش و پرورش نداشته است. از شکلگیری دولت رفاه، سیاستگذاری فرهنگی وارد حوزهی آموزش شده است و دولت نیز در این حوزه دخالت میکند. بحث یکپارچگی اجتماعی، کاهش نابرابریها و ... مطرح شده است.
فرهنگ امری پیچیده است
ابراهیمآبادی اظهار کرد: اما هنگامی که به سیاستگذاری فرهنگی میرسیم، متوجه میشویم جنبههایی از آن نیز مطرح است؛ مثلاً در حوزهی سینما، کتاب، منابع، کتابخانهی عمومی، تلویزیون و ... به نوعی دخالت دولتها را میبینیم. در سطح دانشگاهها حمایت از تشکلهای دانشجویی، انجیاوهای دانشجویی یا نوعی برنامهی آموزشی که به بحث جامعهپذیری و فرهنگپذیری کمک کند، دیده شده است. سیاستگذاری پس از انقلاب ایجاد شد. قبل انقلاب بهعنوان سیاستهای فوقبرنامه در دانشگاه تهران، ملی شیراز بهعنوان فعالیتهای فوقبرنامه دیده شده است تا فعالیتهایی که معطوف به فرهنگ و دخالت در امر فرهنگی دانشگاهی باشد.
مسئلهای که بعضاً در سالهای اخیر هویدا شده است، این است که دانشگاه کار ویژههای خاص خود را دارد. هنگامی که مقولهی فرهنگ را به دانشگاه وارد میکنید یا امر فرهنگی را سیاستگذاری میکنید، به تعارض میرسید. چه معنایی از فرهنگ مورد نظر ماست؟ یا خود این پرسش که آیا میتوان در دانشگاه سیاستگذاری فرهنگی کرد، مسئلهی مهمی است. مگر در غالب همان جامعهپذیری که این امر در مدرسه قویتر میشود. سیاستگذاری فرهنگی در آموزش عالی، ادبیات خوبی را تولید نکرده است. من معتقدم لزومی ندارد منتظر باشیم ادبیاتی تولید شده باشد، در ایران با توجه به شرایط و فرهنگ خودی میتوانیم در این زمینه مفاهیم را تولید کنیم و به بحثهایی دامن بزنیم از جمله سیاستگذاری فرهنگی و برنامهریزیهای کلان فرهنگی را در کار داشته باشیم.
بنابراین، اگر ما در قلمرو آموزش عالی و دانشگاه، به فرهنگ و سیاستگذاری فرهنگی بخواهیم نگاه کنیم، کمی کار را پیچیده میکند و دشواری و سختی را بیشتر میکند. فرهنگ یک امر پیچیده است و وقتی آن را در قلمرو یا نهاد دانشگاه و نظام آموزشی عالی میآوریم این کار را پیچیدهتر میکند.
این استاد دانشگاه اذعان داشت: اگر فرض این باشد که دربارهی سیاستگذاری فرهنگی در نظام آموزش عالی صحبت میکنیم، یا دربارهی سیاستگذاری آموزش عالی صحبت میکنیم، این مقولهای است که باید ابعاد آن روشن شود؛ اما این امر که سیاستگذاری فرهنگی بین چه مقولهای از دانش قرار میگیرد، تا حدودی سیاستگذاری عمومی است یا سیاستگذاری اجتماعی است، یا برداشت در ایران تلفیقی از سیاستگذاری و برنامهریزی استراتژیک است و سپس سیاستگذاری فرهنگی به وجود میآید، یا منظور ما از سیاستگذاری فرهنگی مطرح کردن بحثهای مهمی است بهجز امکان و امتناع آنکه چه مقدار میتوانیم سیاستگذاری فرهنگی را انجام دهیم. بحث این است که میخواهیم به چارچوبی برسیم و اگر امکان آن باشد به چارچوبی در آینده برسیم، طبیعتاً در این چارچوب صحبت میکنیم که سیاستگذاری در عرصهی عمل دولت است.
ابراهیمآبادی در انتها اشاره کرد: آیا میتوانیم به سمت یک نوع چارچوب یا مفهوم در سیاستگذاری فرهنگی در نظام آموزش عالی یا سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی برسیم؟
مفهوم سیاست فرهنگی در آموزش عالی
نعمتالله فاضلی سخنران دوم این نشست بود و در ابتدا با طرح سؤال به بررسی مفهوم سیاستگذاری و نظراتی در این باره پرداخت و اظهار کرد: سیاست فرهنگی در آموزش عالی یا سیاست فرهنگی آموزش عالی از لحاظ مفهومی چیست و در جامعهی ایران این امر چه بار معنایی دارد؟ البته با توجه به مطالعاتی که در این حوزه داشتم از منظر مطالعات فرهنگی به بحث نگاه میکنم تا از منظر مدیریت به معنای اخص کلمه بحث کنم، البته تنها به چارچوب دیدگاه خود میپردازم. سؤال این است که اساساً سیاست فرهنگی و آموزش عالی را چگونه میتوان توضیح داد؟ چه مفهومی دارند؟ از چند زاویه میتوان به آن نگاه کرد، یک پاسخ این است که اساساً این پرسش بیمعناست، به دلیل آنکه خود نهاد آموزش عالی بهعنوان یکی از حوزههای اصلی که در فرهنگ است، اشکال مختلف آن را میتوان توضیح داد.
رابطهی علم و فرهنگ و هر چیزی که ذیل آموزش عالی انجام میدهیم سیاست فرهنگی است. اینگونه نیست که چیزی در آموزش عالی وجود دارد بهعنوان سیاست غیرفرهنگی که بخواهیم از آن صحبت کنیم که بخش فرهنگی آموزش عالی کدام است. آموزش عالی کارهایی که انجام میدهد بهطورکلی عبارت است از نوعی تولید و توزیع و کاربست نهادها. در نهاد آموزش عالی و کارکردهایی که نهاد آموزش عالی با آن سروکار دارد این موارد است، اولین و شاید آشکارترین آن تربیت نیروی ماهر و متخصص است. کاری که دانشگاههای ما از طریق آموزش انجام میدهند عبارت است از تربیت دانشآموختگان، در تربیت دانشآموختگان کاری که اتفاق میافتد عبارت است از نوعی جامعهپذیری فرهنگی و علمی و اشکال مختلف جامعهپذیری که اتفاق میافتد. در این کارکرد سروکار ما با انتقال فرهنگ است. به نوعی قصد داریم علم، معرفت، مهارت، قابلیت و توانمندیهایی که در حوزهی فرهنگ قرار میگیرد را به دانشجویان انتقال دهیم. از این زاویه نگاه کنیم، کارکرد اصلی آموزش عالی چیزی جز فرهنگ نیست.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: دومین کارکرد مهم آموزش عالی عبارت است از تولید دانش. در کارکرد تولید دانش نیز با فرهنگ سروکار داریم. تولید دانش بخشی از ذخیرهی علمی فرهنگ بهحساب میآید. ما از طریق دانشگاهها و نظام آموزش عالی سعی میکنیم تا معلومات دانشجویان را از راههای متفاوتی مانند علم و معرفت یا پژوهش و تحقیق و ... توسعه دهیم. اینجا نیز با فرهنگ سروکار داریم؛ چون آنچه که انجام میدهیم فرهنگ است؛ یعنی در بحث اول آموزش عالی با انتقال فرهنگ سروکار داشتیم، اینجا با تولید فرهنگ سروکار داریم.
سومین کارکرد اصلی آموزش عالی عبارت است از نوعی کمک به مشارکت در فرایند توسعه از جمله توسعهی فرهنگی است. کسانی که به دانشگاه میآیند با این پیشفرض هستند که بتوانند از طریق دانشگاه به نوعی جایگاه وسیعتر و مناسبی برای فرهنگ زندگی جمعی، سیاسی، اجتماعی فرهنگی خود پیدا کنند. بنابراین کارکرد دانشگاه بهعنوان جایی که قرار است به توسعهی جامعه کمک کند، باز هم کارکرد فرهنگی دارد؛ زیرا به توسعهی فرهنگی کمک میکند.
دانشگاه بخشی از یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی
استاد دانشگاه علامه در ادامه توضیح داد: از هر زاویهای که بخواهیم کارکردهای دانشگاه را توسعه دهیم، به فرهنگ میرسیم؛ بنابراین هنگامی که میگوییم سیاست فرهنگی در آموزش عالی خیلی معنادار نیست به این دلیل است که کل نهاد آموزش عالی هر فعالیتی که انجام میدهد سیاست فرهنگی است. البته در جامعهی ما کارکرد دیگری نیز برای دانشگاه تعریف کردهاند که در ذیل توسعه نیز میتوان توضیح داد و کارکرد مستقلی نیز برای آن گفت. اینکه در کشورهایی مثل جمهوری اسلامی ایران که حکومت ایدئولوژیک است و همه چیز که به دولت ارتباط دارد یا ندارد، انتظار دارد که نقش بازوی حکومت را بازی کند و هر جایی که بتواند کمک میگیرد تا شهروندانی مطیع و خادم و مناسب برای نظام سیاسی تربیت کند؛ بنابراین دانشگاه نیز مانند مدرسه بخشی از یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی است. این به خدمت گرفتن نظام آموزش عالی یا نظام آموزش و پرورش بهعنوان بخشی از دستگاه ایدئولوژیک دولتی نیز بخشی از وظیفهی جامعهپذیری سیاسی حاکمیت است. کارکرد دانشگاه بهعنوان نهاد تربیت شهروند دولتی، در حوزهی فرهنگ قرار میگیرد. بنابراین یک زاویه دید این است که کل آموزش عالی و کل سیاستگذاری فرهنگی در آموزش عالی که انجام میگیرد تماماً سیاست فرهنگی است.
دیدگاه دوم این است که بگویم خیر، اینگونه نیست که بگوییم تمام سیاستگذاری فرهنگی در آموزش عالی عبارت است از سیاستگذاری فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... بهصورت مستقل. سیاستگذاری فرهنگی از جایی که در جهان ایجاد شد، انواع سیاستگذاری و قلمرو وجود داشت که در چنین شرایطی سیاستگذاری فرهنگی بهعنوان یک حوزهی مستقل پذیرفته شد. البته نه تنها در مورد بحث آموزش عالی بلکه بهطورکلی در کل نظامهای سیاسی و دولتهای ملی این پدیده به وجود آمد.
البته دولتهای ملی از همان ابتدای پیدایش خود در قرن ۱۸ بهنحو فعالی در حوزهی فرهنگ برای شکل دادن به هویتهای ملی استفاده میکردند؛ اما با نام سیاستگذاری فرهنگی گفته نمیشد. از سالهای پس از جنگ جهانی دوم، استقلال در این حوزه شکل میگیرد و در قرن ۱۹ نیز همهی دولتها بهطور گسترده در حوزهی فرهنگ دخالت میکنند. حتی در ایران در دورهی قاجار و دورهی بعد از ناصرالدین شاه و پس از آن دورهی دخالت دولت در سیاست فرهنگی را داریم. یکی از سیاستهای فرهنگی آن زمان ایجاد قرائتخانه و توسعهی کتابخانهها بود، البته با این عنوان سیاست فرهنگی نبود. در واقع دورههایی سیاستگذاری فرهنگی داشتیم؛ اما بدون آنکه سیاست فرهنگی داشته باشیم. البته استالین نیز سیاست فرهنگی و دخالت دولت در فرهنگ را ایجاد کرد و معتقد بود وظیفهی حکومت سوسیالیست تربیت مردم است و باید شهروندان را به بهشت سوسیالیست برساند. آلمان نازی نیز این کار را انجام میداد و در موسیقی، هنر و ... دخالت میکرد و به مردم وعدهی بهشت میداد.
ارتباط ارگانیک نهادها با یکدیگر
فاضلی پس از طرح پرسش عرصهی سیاست فرهنگی از کجا به وجود آمده است، به توضیح در اینباره پرداخت و ادامه داد: یک بعد آن پس از جنگ جهانی دوم است و از جایی شروع شد که گسترش نتایج و تکالیف دولتها برای مردم و بهتدریج اشکال گوناگون تعریف میشد، حقوق فرهنگی نیز تعریف شده و به وجود آمده است؛ اما پس از جنگ جهانی دوم این ایدهی سیاست فرهنگی ایجاد شد. به دلیل آنکه دولت وارد عرصهی تفکیکپذیری نهادی و رشد فرایندهای تفکیکپذیری نهادی شد؛ یعنی به مقداری که نهادها بهتدریج تفکیک میشوند و قلمرو نهادهایشان نهادینه میشود، روابط بین نهادها و سازمانها با مراکز، استقلال پیدا میکند، نه آنکه بیارتباط باشد؛ زیرا با یکدیگر ارتباط ارگانیک نه ارتباط مکانیک پیدا میکنند؛ به این معنی که نهادها نسبت به یکدیگر یک استقلال در تعریف شرح وظایف و کارکردهای خود پیدا میکنند و برای ایفای نقشهای خود با یکدیگر ارتباط ارگانیک پیدا میکنند و این امر را میشود در حوزهی سیاست نیز دید. هر مقداری که کشورها پیشرفت کردند و به جلو آمدند، نهادهای آنان استقلال پیدا میکردند. استقلال نهادی به معنای آن بود که کمکم حکومت پای خود را از گلیم زندگی اجتماعی مردم کوتاهتر میکرد، در واقع میپذیرفت که بازار با منطق خود عمل کند، جامعه در فیلد میدان خود عمل کند.
به عبارت دیگر، رشد تفکیکپذیری نهادی به معنای آن است که حکومت دست از سر مردم بردارد و تنها در سطح بالاترین حد ممکن و حکومتمندی دخالت کند. قواعد کلی و عام بازی را حکومت تعریف کند؛ اما آن را بین گروههای اجتماعی توزیع کند و بپذیرد که همهی گروهها با منطق خود حق فعالیت دارند. از اینجا سیاست فرهنگی به وجود میآید؛ زیرا حوزهی هنرها و ادبیات و علم و ... استقلال نهادی پیدا میکنند و بر اساس منطق خود فعالیت انجام میدهند. حکومت در مورد علم و ادبیات و ... دخالت مستقیم نکند، بلکه زیرساختها را فراهم کند و قواعد بازی را تعیین کند. در این صحبتها منظور این نیست که حکومت کاری به فعالیتها نداشته باشد، منظور این است که در چارچوب خاصی مداخله صورت بگیرد. آن چارچوب عبارت است از پذیرش قواعد منطق هر میدان.
در میدان دانشگاه، به تعبیر بوردیو باید سرمایهی معرفتی حرف اول را بزند نه سرمایهی سیاسی، درحالیکه در میدان نظامی و پادگانها طبیعی است که منطق در پادگان با دانشگاه متفاوت است. از اینجاست که سیاست فرهنگی به وجود میآید و عرصهها از یکدیگر تفکیک میشوند تا بتوان به کمک این تفکیک جلوی مداخلههای غیرمنطقی و ناسازگار با قواعد بازی فرهنگ توسط دولت را بگیریم. مفهوم سیاست فرهنگی بر این بود که هم دولتها بتوانند دخالت کنند و هم مداخلهی آنان قاعدهمند و مطابق قواعد بازی باشد. مداخلهی دولت در یک سطح مشخص کلی و عام باشد. اگر از این زاویه نگاه کنیم شاید بتوانیم برای دانشگاه نیز از این سیاست فرهنگی خاص استفاده کنیم. در دانشگاه اگر بخشهایی را بهعنوان فرهنگ تعریف کنیم، در آن صورت میتوانیم از حوزهی سیاستگذاری فرهنگی نیز صحبت کنیم.
ایدهی فرهنگی شدن دیدگاه فرامدرن
در ادامه عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دیدگاه سوم را مطرح میکند و توضیح میدهد: دیدگاه سوم سیاست فرهنگی برای دانشگاه را میپذیرد، نه بهعنوان اینکه دانشگاه فرهنگ است، پس همهی آن فرهنگی است و نه به این معنا که کلاً نفی کند و نه به این معنا که بگوید مقولهی سیاست فرهنگی نیست، نه آنکه فرهنگ را خیلی خاص ببیند و بخواهد در امور دانشگاه به این عنوان مداخله کند، بلکه در یک چارچوب جدیدتر پستمدرن یا رویکردهای فرامدرن که امروز مطرح میشود، میتوان سیاستهای فرهنگی در دانشگاه را بیان کرد. دیدگاه فرامدرن امروز ایدهی کالچرالیزیشن و یا همان فرهنگی شدن را مطرح میکند. این ایده میگوید فرهنگ برای نظامهای سیاستگذاری و برنامهریزی هم هدف و هم ابزار و هم راهبردهای اصلی است؛ مثلاً در حوزهی شهر، هدف برنامهریزی شهری است. این ایده میگوید با توجه به آنکه شهرها فرهنگی شدند، کل برنامهریزی شهری فرهنگی میشود. برای توسعه و برنامهریزیها باید به بسیج منابع فرهنگی بپردازیم.
دیدگاه سوم ایدهی فرهنگی شدن دارد. ایدهی فرهنگی شدن، به معنای ادغام حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در فرهنگ است. در دهههای اخیر آن استقلال نهادی که پارسونز از آن تعریف میکرد، در مورد جوامع توسعه یافته صنعتی و غربی دیگر وجود ندارد؛ اما به این معنا وجود ندارد که حوزهی فرهنگ آنقدر رشد کرده که این حوزهها را در خود ادغام کرده است. حوزه فرهنگ میتواند ادغام از نوع استالینی باشد یا از نوع هیتلری که میگوید هیچ حوزهی مستقلی وجود ندارد. استقلال، هر چیزی را به هم میریزد، به دلیل آنکه حکومت میخواهد خواستههای خود را به همه چیز تحمیل کند؛ اما نگاه فرهنگی شدن متفاوت از این نوع نگاه است و میگوید چون نمادهای فرهنگی ارزش تجاری پیدا کردند، صنایع فرهنگی به وجود آمده است و حوزهی تجارت و اقتصاد توسط فرهنگ فتح شده، در نتیجه حوزهی اقتصاد در حوزهی فرهنگ ادغام شده است. صنایع فرهنگ سرگرمیسازی، صنایع ارتباطی، و ... بیشترین بخش اقتصاد دنیا را تشکیل میدهد. در این فرایند جامعه فرهنگی میشود و حکومتها آن را میپذیرند.
دانشگاه موتور محرک فرهنگ
استاد دانشگاه علامه در ادامه به زاویهی سوم پرداخت و متذکر شد: از زاویهی سوم نوعی فرهنگی شدن به معنای ادغام سیاست، اقتصاد، اجتماعی است. بنابراین از این زاویه سیاست فرهنگی در دانشگاه وجود دارد و دانشگاه اصلیترین بنگاه یا بازار، هدایتکننده و تأثیرگذار در جامعهی امروز است؛ یعنی کل فرایندهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی را به پیش میبرد. اگر روزی گفته میشد بنگاه تولیدی و صنعتی کانون جامعهی مدرن و صنعتی را تشکیل میدادند، امروزه گفته میشود که بنگاههای آموزشی یعنی مراکز آموزش عالی جای آن بنگاههای صنعتی را گرفتند و از آن زاویه، دانشگاه بهعنوان موتور محرک فرهنگ ایفای نقش میکند و حوزههای صنعتی، اجتماعی و سیاسی از طریق دانشگاه ادغام میشود.
بنابراین دانشگاه در کشور ما مسئلهساز شده است و از یک پایگاه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی بالایی برخوردار شده است و به بزرگترین چالش فرهنگی ما تبدیل شده است؛ چون سیستم متوجه شده است آنچه جامعه را پیش میبرد عملاً دانشگاه است. البته دانشگاه با این تعارض نیز روبهروست که جای سیاست را نیز میخواهد بگیرد؛ اما سیستم این امر را نمیخواهد؛ چون سیستم قصد دارد بهعنوان یک ابزار به دانشگاه نگاه کند و نه بیشتر. سیستم نمیخواهد توسط نهاد علم هویتش تعیین شود، بلکه میخواهد دانشگاه توسط سیستم، هویت خود را پیدا کند. سیستم نمیخواهد بازار توسط دانشگاه اداره شود؛ یعنی دانشگاه توانسته است اقتصاد را فتح کند. در جامعهی ما سیستم نمیتواند اقتدار دانشگاه را بپذیرد و دچار نوعی پارادوکس در سیاستگذاری فرهنگی میشود. هم میخواهد دانشگاه را توسعه دهد، هم میخواهد دانشگاه را توسعه ندهد. هم میخواهد کنترل کند، هم به آن وسعت دهد؛ اما ابزاری که دارد ابزار فرهنگ است.
چون سیستم ایدئولوژیک و مذهبی است، تنشهای آن با دانشگاه زیاد است. به اعتقاد من در عرصهی کنونی دانشگاه عرصهی پرتنش و پرتناقض آموزش عالی ایران است. در عام تعریف خود سیاست فرهنگی عبارت است از نوع و شیوهی مداخلهی سازمانیافتهی نهادهای حکومتی یا عمومی در فرهنگ. فرهنگ در آموزش عالی چیزی است که ضمانت آزادیها را دارد. سیاستگذاری فرهنگی یعنی سیاست آزادی در غاییترین تعریف خود، این جمله را از دکتر اشتریان یاد گرفتهام. وقتی قرار باشد سیاست فرهنگی برای محدود کردن یا کنترل دانشگاه قرار بگیرد دچار تعارض میشود و این تعارض خود بزرگترین مسئلهی سیاست فرهنگی در دانشگاه میشود؛ یعنی سیاست فرهنگی برای هدفی قرار میگیرد که نمیتواند آن هدف را اجرا کند.
سیاستگذاری؛ اعمال نفوذ و قدرت یا ایجاد ارتباطات
کیومرث اشتریان سومین سخنران این نشست بود که سخنان خود را به دو بخش تقسیم کرد و اظهار داشت: در ابتدا دو مقدمه ذکر میکنم و سپس وارد مقدمهای که مورد بحث است، میشوم. مقدمهی اول در خصوص واژهی سیاستگذاری است، سیاستگذاری چیست؟ سیاستگذاری اعمال نفوذ و قدرت است. نگاه سنتی این است که سیاستگذاری یعنی اعمال نفوذ و اعمال قدرت. در سطح جامعه، دولت منویات خود را در عرصهی دین و اجتماع، قدرت سیاست خود را دنبال میکند. البته این امر در بسیاری از کشورهای پیشرفته و غیرپیشرفته وجود دارد؛ یعنی اعمال نفوذ و قدرت است و این امر در لوح اجتماع ترسیم میشود. البته امتیازهایی مانند امتیازهای اجتماعی، سیاسی و ... به عدهای ارائه میشود. بنابراین، این اعمال قدرت کردن سیاستگذاری است. نگاه دیگر این است که در سیاستگذاری فرهنگی دورهی اعمال این نوع قدرتها گذشته است. در شکل قبلی یکسری ابزارهای اجبارآمیز به کار میبرید مانند قدرت نظامی، اعمال کمتر اجبارآمیز؛ اما اجبار هم در آن وجود دارد مانند بودجه. برخی ابزارهای غیراجباری یعنی داوطلبانه نیز وجود دارد که افراد را اقناع میکنیم.
فلسفهی وجودی دولت ارائهی خدمات است
در نگاه دیگر سیاستگذاری چیزی جز ایجاد ارتباطات و شبکهسازی نیست. به بیان سادهتر سیاستگذار یا دولت مانند بنگاهدار میماند؛ یعنی کسانی که میخواهند خدمات ارائه کنند را به کسانی که میخواهند خدمات بگیرند وصل میکند. دولت تعامل اجتماعی را مدیریت و هدایت میکند. فرض کنید در حوزهی کتاب، ناشرین، نویسندگان، توزیعکنندهها، گروههای اجتماعی که صاحب نفوذ هستند و حرفی برای گفتن دارند و تقاضاهایی دارند، دور هم جمع میشوند و مسئول ممیزی کتاب میشوند. دولت کار ممیزی و سانسور را انجام نمیدهد و به دست این نهاد میسپارد. در حوزهی سینما و حوزههای دیگر نیز همان روند اتفاق میافتد. در حوزهی دانشگاه نیز معلم، استاد و مدیر و دانشجو و مردم هستند، لزومی ندارد دولت دانشگاه را راهاندازی کند، دولت فقط وظیفهی دور هم جمع کردن این بخشها را دارد. دولت در این دیدگاه حکم واسطه یا آن بنگاهدار را دارد. در حقوق اداری، فلسفهی وجودی دولت ارائهی خدمات است. سیاستگذاری اعمال نفوذ و اعمال قدرت بوده است؛ اما در حال حاضر به معنای ایجاد شبکهها و ارتباط بین آنها است.
سیاستگذاری فرهنگی بهمثابهی روش زندگی علمی
عضو هیئت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران در ادامهی سخنان خود توضیح داد: مقدمهی دوم که بیشتر وارد بحث میشویم این است که همان دو نگاهی که در تعریف فرهنگ وجود دارد اینجا نیز در ارتباط بین آموزش عالی و سیاست فرهنگی به کار میرود. تعریفی داریم، فرهنگ بهمثابهی خدمات علمی، ارائهی خدمات، مصارف علمی و ... است؛ بنابراین سیاست فرهنگی به معنای ارائهی خدمات فرهنگی است. منظور از فرهنگ حوزهی خدمات فرهنگی است؛ بنابراین وزارت علوم مسئول راهاندازی دانشگاهها، ایجاد خدمات فرهنگی مانند بورسیهی تحصیلی و خدماتی که در ارتباط بینالمللی برای دانشجویان است، میز و نیمکت، کارمند و استاد، پژوهشها و ... است. این یک تعریف از فرهنگ و رابطهی سیاستگذاری فرهنگی است. با این تعریف بخش بیشتری از کار وزارت علوم در این راستا است. تعریف دوم فرهنگ که در ادبیات نیز آمده است، فرهنگ بهمثابهی روش زندگی است. در اینجا من حاشیهای به فرهنگ میزنم، فرهنگ به معنای روش زندگی علمی است، وقتی برنامهی آموزشی داریم، سیاستگذاری در وزارت علوم انجام میدهیم.
بخشی که از آن جا ماندهایم نظریهپردازی در حوزهی آموزشی در وزارت علوم است. نظریهپردازی در حوزهی پژوهش نیز انجام نشده است. اینکه چگونه معاونت پژوهشی وزارت آموزش علوم را اداره کنیم، نیاز به نظریههای مختلف دارد. آیا اینکه در رشتههای مختلف لیسانس و فوقلیسانس داریم درست است؟ معمولاً افرادی که در این پستها فعالیت میکنند عموماً از رشتههای فنی و مهندسی هستند. متأسفانه این افراد علیرغم هوش خوبی که دارند، درک نظری در این باره ندارند. خدمات آموزشی که عرض کردم به معنای آن است که باید تمام فعالیتهای ذکرشده را مورد مطالعه قرار دهند. فعالیت آموزشی خود را نیز باید بر این آموزشها و فعالیتها قرار دهند.
فرهنگ فعالیتهای علمی، نیاز کشور است
اشتریان در قسمت دوم صحبتهای خود اذعان کرد: بخش دوم فرهنگ بهمثابهی روش زندگی، سیاستگذاری فرهنگی بهمثابهی روش زندگی است. اولین موردی که نیاز داریم، فرهنگ فعالیتهای علمی در کشور است؛ زیرا در دانشگاهها زندگی علمی داریم. زندگی علمی را چگونه انجام میدهیم، با چه نوع فرهنگی انجام میگیرد؟ این فرهنگ از اخلاق و متدها گرفته تا بیاخلاقی در مقالهها وجود دارد. مقاله را دانشجو مینویسد و استاد اسم خود را پای آن میگذارد که این بخش نیز در مقولهی فرهنگ قرار میگیرد.
باید بدانیم آیا عقلانیت اقتصادی بر فرهنگ فعالیتهای علمی ما تأثیر دارد؟ آیا یک نوع سیاستزدگی بر فرهنگ فعالیتهای علمی ما حاکم است (به خصوص در فعالیتهای علوم انسانی)؟ معاون فرهنگی وزارت علوم باید به این موارد بپردازد. معاونت فرهنگی باید به این فعالیتهای علمی بپردازد. میتوان بخشی از فعالیتها را نیز به ازدواج دانشجویی اختصاص داد؛ اما برای بخشهای دیگر هم باید فرصت گذاشت؛ چون آنها فعالیتهای جنبی فعالیتهای اصلی است، فعالیتهای فرهنگ و رابطهی علم و فرهنگ هم باید در نظر بگیرند. در برخی از دانشگاهها، دانشجوی سیاستگذاری فرهنگی هنوز دکترا نگرفته است، به سراغ پروژههای میلیونی میرود. به نظر من دانشگاه باید پولساز باشد و پول خود را در بیاورد. سیاستگذاری فرهنگی در حوزهی آموزش باید به این موضوعات بپردازد. این بخش که دولت چه تصمیمی بگیرد، در چه سطحی وارد شود، بحث دیگری است. دولت میتواند اینجا بهعنوان یک مسئولیت اجتماعی وارد عمل شود. در جایی که احساس میکند علم برای علم تضعیف میشود بدون اینکه سربار بودن را به مخاطبین ارائه کند، به افراد کمک کند.
سیاست فرهنگی بهمثابهی سیاست آزاد
عضو هیئت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران در ادامهی سخنانش اظهار کرد: نکتهی دیگری که در سیاستگذاری فرهنگی مطرح است، همان است که دکتر فاضلی نیز اشاره کردند. بحث سیاست فرهنگی بهمثابهی سیاست آزاد است؛ چون فرهنگ یعنی روش زندگی با این نگاه، پس سیاست فرهنگی یعنی سیاست روش فرهنگی و سیاست روش زندگی؛ یعنی سیاستی که ما بر آزادیهایی که برای انسانها در روش زندگیشان وجود دارد، اعمال میکنیم. فرهنگ و انسانیت به شکل کلی بر اساس یک زمینهی آزاد رشد میکند و پرورش مییابد؛ بنابراین سیاست فرهنگی باید مرتبط با فرهنگ باشد و به همینسان سیاست فرهنگی در دانشگاهها بر اساس علم باید باشد و آموزش عالی باید بر روی این نکته تمرکز بیشتری داشته باشد. آزادی در دانشگاهها، بخش مهم و اصلی آن به فعالیتهای آزاد علمی بازمیگردد، نه به مفهوم فعالیتهای آزاد سیاسی روز که دانشجویان با هم درگیر شوند. این سیاست فرهنگی به مفهوم آزادی مبانی دیگری هم دارد و آن، این است که دانش و علم چیست؟ علمی که ما در دانشگاه میبینیم نسبی است؛ زیرا امروز یکی میگوید و فردا دیگری آن را نقض میکند. این فعالیت آزاد علمی و فکری است که یکسری دستاوردهای فکری را برای ما به ارمغان میآورد که به آن فکر میگویند دانش. خود این دانش بهخودیخود ارزش حقانی ندارد؛ زیرا هر روز تغییر میکند.
بنابراین علم یعنی روش و علم یعنی آزادی. هرچه آزادی کارشناسی بیشتر باشد محصولات مختلف فکری تولید میشود، و به راههای درستتر برای ادارهی امور میرسیم. بنابراین سیاستگذاری آموزش عالی باید در این حوزه تأکید بسیار زیادی داشته باشد. ساختارهای نهادی را برای فعالیتهای علمی که معطوف به نیازهای اجتماعی باشد، نداریم که وزارت علوم باید در نظر داشته باشد.