به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ هفتمین شماره هفته نامه خبری - تحلیلی «سام» با پروندهای درباره ادبیات انقلاب و لیست پیشنهادی مطالعه درباره انقلاب در کتاب فروشیهای معتبر تهران توزیع شد.
در این شماره علاوه بر گفتگویی خواندنی با نویسنده رمان «شاه بیشین» و ارتباط میان غنی سازی و نوشتن درباره شاه (!)، یادداشتها، گفتارها و پیشنهادهایی از حمیدرضا پگاه، فرزاد فرزین، نیکی کریمی، میترا حجار، محمد حنیف، حبیب احمدزاده و... به چشم میخورد. همچنین یک گفتگوی متفاوت با آلکس فرگوسن درباره کتاب جدید و حواشی تازه انتشار خاطراتش دیده میشود.
بخشهایی از گفتگوی فرزاد فرزین:
آقای فرزین شما معتقدین که خوانندهها و موزیسینها، نیاز چندانی به مطالعه ندارند اما باید به روز باشند؟
خیر. اصلا هر کسی که کار موسیقی، حالا در هر شاخهای انجام میدهد، باید الزاما مطالعات به روزی داشته باشد. اگر این مطالعات به روز نباشد، نمیتواند آن نیاز روز جامعه را بشناسد و آن را در قالب یک اثر موسیقایی به مردم عرضه کند؛ برای اینکه به روز باشی باید مطالعات روزمرهای داشته باشی تا بتوانی با رصد نیازها، جلوتر از زمان جامعهات حرکت کنی.
بیشتر در چه حوزهای مطالعه داشتید؟
هم در حوزه رمان و هم در حوزه موسیقی.
تاثیرگذارترین کتابهایی که در حوزههای رمان و موسیقی مطالعه کردید کدام هستند؟
در هر دورهای، کتابهایی بودهاند که با توجه به حس و حال آن روزهایم، تاثیرات بسیاری روی من گذاشتند. در برخی سالها، کتابهای علمی و تخیلی مانند کتابهای «ژول ورن» را خیلی دوست داشتم، برخی اوقات هم کتابهای «بزرگ علوی» و «صادق هدایت» و در دوران ابتدای جوانی نیز به شدت به مطالعات کتابهای موسیقی متمایل شدم.
کدام کتاب این نویسندگان، بیشترین تاثیر را بر روی شما داشتند؟
این اسمهایی که آوردم، بابت سبک کاریشان است و تنها به کتاب خاصی محدود نمیشود. من تمام کتابهای این نویسندگان را دوست دارم و پس از مطالعه کلی این کتابها بود که متوجه شدم این نویسندگان، کارهای درخور توجهی خلق کردهاند.
آخرین کتابی که مطالعه کردید چه بوده؟
کتابی مشتمل بر ترانههای «روزبه بمانی» که خیلی آن را دوست دارم. حتی در آلبوم جدیدم که دو، سه هفته پیش منتشر شد نیز بر روی ترانههای روزبه، تمرکز خاصی داشتم چرا که جنس این گونه کارها را بسیار دوست دارم.
بخشهایی از گفتگوی الکس فرگوسن
فرگوسن از جزئیات روابطش با بازیکنان و مربیانی سخن گفته که شاید مدتهاست برای خیلی از ما جای سوال بوده؛ دلایل اخراج و شکافتن ابروی بکهام، اخراج روی کین و یاپ استام، تمام نشدنی بودن رایان گیگز، عوامل پیشرفت کریس رونالدو، مقایسه دقیق رونالدو و مسی و چرخ و فلک بارسلونا و... انتشار این کتاب واکنشهای مختلفی را در میان اهالی فوتبال به وجود آورد و خیلیها از فرگوسن به واسطه مطالب مطرح شده در آن انتقاد کردهاند. برای نمونه روی کین، کاپیتان اسبق تیم منچستر یونایتد در واکنش به انتشار این خاطرات به رویترز گفته است: فرگوسن هنوز معنای بسیاری از لغاتی را که به کار میبرد، نمیداند و به همین خاطر درباره من نوشته است: وقتی انتقاد روی کین به عنوان کاپیتان تیم از عملکرد بازیکنان تیم زیاد شد، ترجیح دادم او را اخراج کنم. او ادامه داده: «فرگوسن عادت داشت از بازیکنان قدیمی تیم انتقاد کند و من فکر میکنم او معنای لغاتی را که بهکار میبرد، بهخوبی نمیداند. از مردی ۷۱ ساله با این همه تجربه و کسب این همه افتخار بعید است که چنین چیزهایی را در کتاب جدیدش مطرح کند، زیرا ما افتخارات زیادی برای منچستر یونایتد به دست آوردیم و سزاوار این انتقادات نیستیم. این شرط انصاف نیست.» با این وجود فرگوسن در واکنش به انتقادهایی که به کتاب زندگینامه او مطرح شده است، گفت: من این کتاب را برای هواداران فوتبال نوشتهام تا بفهمند در طول ۲۷ سال دورانم در منچستر یونایتد چه تصمیمهایی گرفتهام و چه صحبتهایی را به رسانهها نگفتهام...
به نظر میرسد کمی در کتاب جدید مهربانتر و نرمتر از گذشته شده باشید. الکس فرگوسن نرم در مقابل یک الکس فرگوسن سخت در کتاب قبلی؟
این حرف درست است. کمی نسبت به سالهای قبل نرمتر و منعطفتر رفتار میکنم. البته رفتار با بازیکنانی از فرهنگهای مختلف کمی سخت است و شما باید این مسئله را درک کنید. آنها خیلی زودرنج هستند و هرچه میگویی زود به دل میگیرند. آنها از خاستگاههای فرهنگی دیگری میآیند و اگر قرار باشد برای هر کدام یک کلاس جداگانه بگذارید تمام ساعات شبانه روز خود را باید صرف کنید.
نکته جالب درباره شما در برخورد با این همه ستارههای منچستر مثل بکام، روی کین، ون نیستلروی و... است رفتاری قاطع و بدون هیچ لطافتی. به نظر درباره کدام بازیکن زیاد سختگیر بودید؟
البته هیچ بازیکنی برای من فرقی نمیکرد. ستاره بودن برای یک تیم زیاد فرقی نمیکند. هر بازیکنی باید برای تیم خودش را فدا کند. چیزی که مهم است چگونگی رفتار با بازیکنان یک تیم است نه اینکه ستارهها را بشمارید. مهمترین نکته درباره مربیگری تیم منچستر یونایتد این است که در هیچ شرایطی کنترل خود را از دست ندهید. اگر بازیکنی بخواهد این کنترل را از شما بگیرد باید در مقابلش قد علم کنید.
یعنی کنترل همه چیز است. یکی مثل استالین...
اوه! البته اینجوریها نیست. ولی خوب باید کمی در برخورد خشن بود و اقتدار نشان داد.
ظاهراً این اقتدار در بیرون از میدان فوتبال هم ادامه داشته است. در بسیاری از کنفرانسهای مطبوعاتی خوب از عهده خبرنگاران برمیآمدید. شما مهار کردن افراد در صحنههای مختلف را دوست دارید؟
خیر اینطور نیست.
در مورد شبکه بیبی سیچطور؟
گفتم که اینطور نیست ولی وقتی قرار باشد یک رسانهای دروغ بنویسد خیلی زمان برای مصاحبه با آن را صرف نمیکنم. بسیاری از نوشتههای شبکه بیبیسی دروغ است و هرچیزی که مطرح میکنند بر اساس خیالاتشان است.
شما طرفدار کتابی راجع به آبراهام لینکلن هستید که همیشه از دشمنانش در کابینه استفاده میکرد چون به استعدادشان احترام میگذاشت و در عین حال میخواست آنها را از نزدیک زیر نظر داشته باشد.
بله، او میخواست ببیند آنها چطوری هستند و چگونه رفتار میکنند. از نزدیک رفتارشان را زیر نظر داشته باشد و تصمیمات را بر اساس نظرات مختلف بگیرد. البته من فکر میکنم که لینکلن در آن زمان سختترین دوران یک رئیس جمهور آمریکا را تجربه کرده بود.
کمی درباره کتاب حرف بزنیم. در این کتاب درباره تیمهای آلمانی خیلی بحث کردید، چرا؟
من عاشق دیدن بازی دورتموند هستم. من از دیدن فوتبال آلمان لذت میبرم. ساختار کار، بسیار خوب است و استادیومها همیشه پر هستند. بازیهای جذاب و پر گلی هم برگزار میشود. دورتموند از ورشکسته شدن به اینجا رسیده است که واقعاً فوق العاده است. فکر میکنم که یورگن کلوپ کار فوق العادهای انجام داده است.
در کتاب به موضوع مربیگری تیم ملی انگلیس نیز اشاره کردید. کمی درباره آن بگویید.
هیچ راهی وجود نداشت که هدایت انگلیس را قبول کنم. اولین بار که اتحادیه بهم پیشنهاد داد کمتر از ده ثانیه طول کشید تا آن را رد کنم. فکر کنید هدایت انگلیس را قبول میکردم آنوقت چطوری میخواستم به اسکاتلند برگردم.
به نظرتان کدام مربی لیگ برتر موفقتر از بقیه است.
البته که مورینیو. وقتی مورینیو در سال ۲۰۰۴ به چلسی پیوست احساس کردم که به تهدیدی بزرگ برای من تبدیل میشود به ویژه بعد از آنکه خود را در نخستین نشست خبری آقای خاص لقب داد. نخستین درگیری ما در لیگ قهرمانان اروپا بود. او در آن زمان سرمربی پورتو بود. اعتراض زیادی به او در دیدار برگشت داشتم چرا که بازیکنان او به قصد فریب داور خود را به زمین میزدند. بعد از آن دیگر رابطهمان خوب شد.
بخشهایی از پرونده ویژه انقلاب/ آخرین روزهای شاه به روایت محمدحسنین هیکل
هواپیمایش که وارد آسمان ایالات متحده شد، در فرودگاهی غیر از فرودگاه اصلی نیویورک فرود آمد، وقتی علت را پرسید گفتند که تشریفات گذرنامه و گمرک باید پیش از ورود به نیویورک انجام شود زیرا احتمالا فرودگاه نیویورک پر از خبرنگار است و ممکن است فرصت نباشد که این بررسی ضروری انجام شود. او در سفرهای سابقش به ایالات متحده چیزی دربارۀ این بررسیهای ضروری نشنیده بود.
پس از عمل جراحی در نیویورک هنوز دوره نقاهت بعد از عمل را نگذرانده بود که از او خواستند از آمریکا خارج شود چون فضا در ایران به سبب ورود او به بیمارستانی در ایالات متحده به شدت ضد آمریکایی شده است. وقتی اعلام کرد که حاضر است ظرف ۴۸ ساعت از آمریکا خارج شود گفتند که خروجش نباید بیش از ۲۴ ساعت بعد باشد و پناهگاهی دیگر در پاناما برایش تهیه کردند چون مکزیک استقبال از او را رد کرده بود. او را در بیمارستان، به بخش بیماران روانی منتقل کردند تا به نظر بیاید که از بیمارستان خارج شده است. روز بعد از در پشتی بیمارستان، در ورودی کالاها و خروج پسماندها، خارج شد!
وقتی به پاناما میرفت فقط یک خواهش داشت: خانهای که در اختیارش میگذارند تلفن داشته باشد زیرا ملکه «اگر نتواند با دوستانش در تماس باشد دیوانه خواهد شد». به او قول مثبت دادند و وعده دادند که موضوع را با ژنرال عمر توریخوس، دیکتاتور پاناما در آن زمان، در میان بگذارند.
همراه آمریکایی او، که وکیلی بود که خواهرش اشرف برایش استخدام کرده بود، وقاحت را به جایی رساند که در بحثی بر سر یک موضوع فرعی گفت: «ظاهرا اعلیحضرت عقلشان را از دست دادهاند!» و شاه با ترشرویی به او نگاه کرد و هیچ نگفت.
وقتی در پاناما مستقر شد، آمریکاییها پشت سر مشغول مذاکره برای تحویل دادن او به ایران بودند. در عمل، دادگاهی دستور بازداشت سریع و شبانه او را صادر کرد. او خیلی زود از این تصمیم باخبر شد و با هواپیما به قاهره رفت. یکی از مشاوران کارتر پیشنهاد کرد که هر جا، در میان راه، هواپیمایش فرود آمد آن را نگه دارند تا همچنان بتوان بر سر آن در موضوع گروگانها مذاکره کرد.
شاه در هواپیما اتفاقی فهمید که امور مربوط به او در پروندههای دوایر آمریکا با اسم رمز مطرح میشود که به محض خروجش از تهران این اسم رمز تعیین شده بود: عملیات سیخ! وقتی به فرودگاه قاهره رسید، اولین چیزی که با چشمان گریان به سادات گفت این بود: «میدانی آنها در طول این مدت سیخ صدایم میکردند؟»
شاه پیش از خروجش از ایران، بسیار به وضعیت مالی خود اهمیت میداد. قدرت ثروت به جای قدرت حکومت. او با ثروتی هنگفت از ایران خارج شد که حدس و گمانهای بسیار درباره آن زده شد: از پنج میلیارد تا بیست میلیارد دلار. شاه با شنیدن این حرفها، هوا را از دهانش بیرون میداد ـ مثل هر بار که حرفی میشنید که نمیپسندید ـ و میگفت: «کسانی که این حرفها را میزنند میفهمند میلیارد دلار یعنی چه؟ یعنی یک کوه اسکناس.»