فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: غلامرضا آذری، محقق، مترجم و تحليلگر مسائل حوزهی رسانه، فرهنگ و جامعه است و در اين زمينه صاحب دهها مقالهی علمي معتبر در مطبوعات و فصلنامههاي تخصصي علوم ارتباطات است. وی در حال حاضر استاديار و عضو هیات علمي گروه علوم ارتباطات دانشگاه آزاد تهرانمركز و استاديار مدعو دانشكدهی صدا و سيما و نیز دانشكده سينما و تئاتر دانشگاه تهران است. در زمینهی چالشهای پیش روی آموزش عالی کشور و به ویزه مسائل و چالشهای آزمون دکتری، با وی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن در ادامه میآید.
به نظر شما رویکرد آزمون تستی در جذب دانشجوی دکتری چه مخاطراتی به دنبال دارد؟
مخاطرات بسیار زیاد است؛ چون معتقدم آزمون دکتری باید تشریحی برگزار شود، برای اینکه شما با پرسشهای تشریحی میتوانید ابعاد و انعطاف بحثهای مختلفی که فرد دارد را کاملاً زیر نظر داشته باشید. یکی از مخاطرات آزمون تستی همان سطحی بودن سؤالات و عمق نداشتن بحثها است. در آزمونهای کارشناسی و کارشناسی ارشد میتوانیم افراد را به شکل آزمون تستی جذب کنیم؛ اما در دورهی دکتری خیر؛ زیرا در دورهی دکتری ما به یک سپر هدایتی و عرف سواد کلی قائل هستیم. مورد دوم اینکه، اگر آزمون فقط با تست برگزار شود حجم دادهها خیلی فشرده و باز -بهطور نوار ضبطصوتی- به خورد دانشجو داده میشود که دانشجو به الزام فقط باید همان را یاد بگیرد، یک قاب آشنا با یکسری آزمونهای مشخص. با این عملکرد، قدرت انعطافپذیری و قدرت حفظ و جذب اطلاعات به معنای واقعی کلمه را از او گرفتهایم.
با توجه به تخصصی بودن آزمون دکتری، آیا ورود سازمان سنجش و گزینش سؤالاتی خاص برای دانشجویانی با گرایشها و تخصصهای مختلف به نوعی باعث تبدیل آزمون مقطع دکتری به یک آزمون عمومی کلیشهای نمیشود؟
بله، معتقدم که خود سازمان سنجش باید از پرسشها و مباحثی استفاده کند که بیشتر بُعد توصیفی و تبیینی دارند، این خود به اطلاعات و افزودن دانشِ دانشجو خیلی کمک میکند، اینکه به جای ماندن در سطح و فقط حفظ یک سلسله کلیدواژه، به مباحث بهصورت عمقی و تفسیری وارد شود و کار کند، در غیر این صورت ثمری به بار نخواهد آورد.
چه عواملی در زمینه برگزاری یک آزمون موفق که بتواند دانشجویانی با توان پژوهشی بالا را جذب کند، وجود دارد؟
عوامل زیادی وجود دارند؛ بهطور مثال یکی از این زمینهها زبان انگلیسی است، انجام طرحهای تخصصی، پژوهشی در کنار اساتید صاحبنام و متخصص است. به نظر من، خودِ زبان عامل بسیار مهمی در برگزار یک آزمون موفق است و از دیگر موارد وسعت دید و شناخت متون کلاسیک و دانشگاهی است. منظور از متون این نیست که ما فقط دانشجو در دورهی دکتری جذب کنیم و دانشجو نیز تنها برای مدرک گرفتن وارد دانشگاه شود و بعد مجموعهای واحدهای درسی از پیش تعریفشده و قواعدی که در وزارت علوم تصویب کردهایم به او بدهیم و دانشجو موظف باشد فقط در آن قاعده حرکت کند. اعتقاد من این است که با این برنامهریزیهای سنتی، متنشناسیِ تخصصی دانشجو بسیار ضعیف میشود و تمرکز او کاهش پیدا میکند. برای دانشجوی دورهی دکتری، متنشناسی حرف اول را میزند و منظور از متنشناسی، متون تاریخی، فلسفی، کلاسیک و جستارهای اولیه و بنیادی هر رشتهای است. دانشجویی که متون پایهای و ابتدایی را نخواند و نداند، نمیتوان او را دانشآموختهی دورههای تحصیلات تکمیلی و آموزش عالی دانست. حالا آن متون تا چه اندازه میتواند مهم باشد، درجهبندیهای آن به چه شکلی باید باشد، ارزشگذاریهای آن بر چه واقعیاتی استوار است، بحثهایی است که وقت دیگری را برای طرح و گفتوگو میطلبد.
به نظر شما دانشجویان برای موفقیت در جذب و گذراندن آزمون دکتری میبایست چه دستاوردهایی در مقطع قبلی (کارشناسی ارشد) داشته باشند؟ در واقع شاخصههای لازم برای یک دانشجوی دکتری چیست؟
خیلی چیزها؛ بهطور مثال همین که یک فرد ۲۶ یا ۲۷ ساله را بهعنوان دانشجوی دورهی دکتری وارد دانشگاهها نکنند. شروط سنی، هوشی، خلاقیت یا مواردی نظیر شرایط، موقعیت و موضع دانشجو خیلی مهم هستند، البته با استثناها کاری ندارم اینکه یک نفر در اروپا یا امریکای قدیم یا هر جای دیگر دنیا مثلاً جهشی خوانده و در ۲۷ سالگی دکتری گرفته است، یک استثنا است، عصر حاضر با دورههای گذشته خیلی متفاوت است.
اغلب شاخصهای لازم برای یک دانشجوی دکترای خوب برای موفقیت و جذب، حضور دائمی وی در همایشهای علمی، نوشتن مقالات تخصصی و داشتن سخنرانیهای فردی است؛ یعنی خود دانشجو در حوزهای خاص، در رشتهی خودش متخصص شود و فقط در آن زمینه کار کند؛ مثلاً منِ نوعی بهعنوان متخصص ارتباطات سالهای زیادی است که در زمینهی تاریخ و فلسفهی ارتباطات، نظریههای ارتباطات یا ارتباطات و سینما و نیز مطالعات فیلم فعالیت میکنم، نباید از یک شاخه به شاخهی دیگر رفت، پراکندهنگری کیفیت کار را پایین میآورد و از طرفی نیز مدرکگرایی صرف را به وجود میآوریم؛ یعنی دانشجو را میبریم به سمتی که کاملاً به دنبال فقط یک مدرک برای ارائه است. برای دورهی دکتری معتقدم دانشجویان باید ترجمه یا مفهوم زبان انگلیسی متون را بلد باشند، باید بتوانند زبان تخصصی آنها را درک کنند. دانشجویی که به زبان دوم مسلط نباشد و نتواند متنهای اصلی و کاربردی را بشناسد، به واقع نمیتواند با آنها ارتباط علمی برقرار کند، متنها را نخواهد شناخت و تصویری نیز از آنها نمیتواند داشته باشد.
در برگزاری آزمون سال گذشته، شکل همسانی از آزمون حین مصاحبه را در همهی دانشگاهها شاهد بودیم که به نوعی بیانگر دستور کار یکسان در زمینهی شکل و جزئیات مصاحبه بود، این رویکرد به نظر شما چه مزایا و معایبی دارد؟
ببینید اگر دستور در یک کمیتهی علمی تصویب شده باشد که این کمیته مورد تأیید وزارت علوم یا بسیاری از استادان و کارشناسان وقت باشد، به یقین اغلب گزینههای ضروری در نظر گرفته شده است و آن دستور عمل، نتیجهی یک کار گروهی و علمی است و مراکز دانشگاهی باید بپذیرند. من اینجا ۲ توصیهی مهم دارم که یکی از آنها را بهعنوان مزیت معرفی و مورد بعدی را بهعنوان عیب و نقص بیان میکنم. من در واقع این پیششرط را در نظر دارم، درصورتیکه هیئتمنصفهای تشکیل شود باید از هر دانشگاهی در این هیئتمنصفه یک نماینده وجود داشته باشد، کاری که اکنون وزارت علوم در حال انجام آن است. فکر میکنم دورهی رابطهبازی به اتمام رسیده است، ما باید از رابطهبازی فاصله بگیریم، هرچند که فرد مورد نظر متخصص باشد. ادعای ما باید بر این مبنا باشد که افراد تشکیلدهندهی این هیئتمنصفه از بیطرفترین افراد هستند؛ لیکن، اگر شما در هر زمان یا مکانی مثل یک فرد رابطهپرست حرکت کردید، در هر نظام آموزشی یا جامعهای که «دانش و علم» برایش مسئله باشد با اشکالاتی مواجه میشوید.
یک مثال بارز بزنم، در بهترین دانشگاه استرالیا کافی است گروهی برای خود باندی داشته باشند، بدون استثنا بدانید که آنها برنده هستند؛ ولی این برنده بودن بهعنوان موفق بودن نیست، بلکه به اعتقاد کسانی که اخلاق حرفهای خود را در محیطهای دانشگاهی حفظ میکنند این به معنی شکست است؛ چون آنها القائات خود را بر این مسئله اعمال میکنند و این به نوعی نقص کار در تشکیل هیئتمنصفه محسوب میشود.
به اعتقاد شما ضریب و نمرهای که اکنون برای عملکرد پژوهشی دانشجویان در نظر گرفته میشود، کافی است؟ بهطور مثال در حال حاضر نسبت نمرۀ آزمون به مصاحبه ۳۰ به ۷۰ شده است، به نظر شما این نسبتبندی مشکلات موجود را حل میکند؟
خیر، نمره و امتیازی که بر اساس این نوع ارزشها، رتبهبندی میشوند به نظر من باید پیوسته تغییر کنند و با توجه به شرایط زمانی و مکانی ارزشگذاری شوند. ازاینجهت که ۳۰ و ۷۰ درصد نمیتواند معیار خیلی روشنی باشند، مشکلاتی ایجاد میکند؛ زیرا در اینجا سلیقه، اعتقادات، مذهب، نگاهها و نگرشهای سیاسی، جامعه و ایدئولوژی فرد، همه و همه به میان میآیند. شکل عادلانه و مشخص آن این است که ۵۰ به ۵۰ باشد یا اینکه به فرض ۵ تا ۲۰ نمره در نظر بگیریم و بر آن اساس تقسیمبندی کنیم. استعداد عمومی، مصاحبهی حضوری، تمرکز در امتحان و نحوهی پاسخگویی به پرسشها و ...، برای هریک ۲۰ نمره جداگانه داشته باشیم. به نظرم به این شکل ترکیبی بهتر بتوانیم به پاسخ برسیم و نیز اعتقاد دارم که میتوانیم دیدگاههای تلفیقی نیز ایجاد کنیم؛ یعنی هم تست، هم پرسشهای تشریحی و هم مصاحبه را طراحی کنیم. برای روشن شدن مطلب، مثالی عرض میکنم؛ مثلاً در رشتهی علوم ارتباطات، مبانی کلی ارتباطات جمعی و نظریههای ارتباطات را در یک روز بگذاریم، مبانی کلی را به شکل تست و نظریهها را تشریحی برگزار کنیم، برای اینکه سرعت و دانش کار ارتقا پیدا کند؛ یعنی دانشجو مبانی را در دورهی کارشناسی و کارشناسی ارشد خوانده است و میتواند تستهای مربوط به آن را پاسخ بدهد؛ ولی نظریه نیاز به تحلیل و توصیف دارد.
در مصاحبه نیز مصاحبهگر باید تخصص کافی در زمینهای که قرار است با دانشجو به گفتوشنود بنشیند، داشته باشد. به فرض من بهعنوان متخصص اگر برای مصاحبهی آزمون بخش تاریخ، نظریه و مکتبشناسیِ ارتباطات به جلسهای دعوت میشوم باید حداقل بالای ۵۰ ساعت تدریس موفق، بالای ۱۲۰ ساعت مشاوره، نشست و سخنرانی داشته باشم و در این مسیر به مرتبهای از ورزیدگی یا تخصص رسیده باشم که دانشجویی که روبهروی من قرار میگیرد از طریق کارهایی که پیشتر انجام دادهام، مرا بشناسد. این خیلی کمک بزرگی به روند مصاحبه و حوزهی دید دانشجو دارد؛ ولی چون این اعمال نمیشود، نتیجه این میشود که دانشجویان بهحق و صادقانه ارزیابی نمیشوند.
اگر مصاحبههای دورهی دکتری به این شیوه انجام شود، گفتوشنود کاملاً علمی و درست برگزار خواهد شد؛ بنابراین، در آن فرایند جذب، شرایطی یکسان برای تمام دانشجویان فراهم خواهد بود که در زمینه همان تجربیات علمی که در دورهی قبل کسب کردهاند محک زده شوند و با کولهبار تجربیات خود مراحل آزمون را طی کنند، البته به این شرط که خود دانشجو از نظر علمی به یک درجهی قابل قبولی از پذیرش رسیده باشد.
به نظر شما آیا چنین شیوهای برای مصاحبه گرفتن در دانشگاهها انجام میشود؟
خیر؛ ولی معتقدم اگر وزارت علوم چنین برنامهریزی آموزشی داشته باشد، عادلانه و با بار علمی بالایی خواهد بود. در واقع، فکر میکنم با این شیوه تعداد ردشدهها، بسیار بیشتر از قبولشدهها خواهد بود. با مختار گذاشتن دانشجو در انتخاب استاد در دانشگاهی که قصد دارد به ادامه تحصیل بپردازد، دانشجو در همان ابتدا سعی خواهد کرد در یک زمینه و در یک نظریه، متخصص و کارآمد شود و با انتخاب استادی که در آن موضوع و نظریه کار کرده است، منصفانه ارزیابی خواهد شد؛ مثلاً کسی که میخواهد در دورهی «دکتری جامعهشناسی» ادامه تحصیل بدهد باید محضر دکتر باقر ساروخانی را درک کند. یا کسی که میخواهد «دکتری فلسفهی علم» بخواند باید محضر دکتر غلامرضا اعوانی را طی کند؛ زیرا آنها در این زمینه کار کردهاند و تخصصهای حرفهای و دانشگاهی کسب کرده و صاحب مقام استادی کامل و اجتهاد علمی شدهاند. تمام این بحثها با سلایق شخصی متفاوت است، درحالیکه اغلب اوقات با وارد کردن سلایق و نظرهای ناقص، بازار را بیشتر آشفته و پریشان میکنیم.
یک دانشجوی دکتری به شکل بالقوه، یک معلم و مدرس است، آیا در مصاحبهی آزمون دکتری، برای آزمون ظرفیتهای بالقوه داوطلب فرصتی در نظر گرفته میشود؟
بله، اغلب کسانی که کمتر یا بیشتر از ۱۰ سال در مرتبهی مربی بودهاند و دارای کارشناسی ارشد هستند، اغلب دانشگاهها سعی میکنند که آنها را در مقطع دکتری یا دانشوری که معادل دکتری است به شیوهی فرصت مطالعاتی یا ارتقا علمی وارد کنند و من مخالف این امر نیستم و طبیعی است که باید این ظرفیت در نظر گرفته شود. در گذشته، برخی از دانشگاهها به این امر خیلی اعتقادی نداشتند و خیلی از استادان آنها با مرتبهی مربی بودن و حتی استادیار بودن بازنشست شدهاند، درحالیکه بسیاری از ترجمههای خوب و کارهای علمی بزرگ از طریق همین استادان که در رتبهی مربی یا استادیاری بازنشست شدند، به چاپ رسید.
شیوهی برگزاری مصاحبه در دانشگاهها پرسشهای زیادی را در پی خود داشته است، اینکه هر دانشگاهی ترجیح میدهد دانشجوی خود را بپذیرد، دلیل آن را هم آشنا بودن آن دانشجو با سیستم آموزشی و علمی دانشگاه مربوطه میدانند، نظر شما در این باره چیست؟
مهم این است که آن استاد یا دانشجو در سیستم آموزش عالی کشور چقدر مفید واقع شود، حالا میخواهد در دانشگاه دولتی دانشجو باشد یا تدریس کند یا در دانشگاه غیردولتی به تحصیل بپردازد یا تدریس داشته باشد، هدف مفید واقع شدن در حوزهی علم است. به نظر من آموزش در دانشگاههای غیردولتی از نظر کیفیت در نقطهی مطلوبی قرار دارد. اعتبار هر دانشگاهی به استاد آن دانشگاه است و در حال حاضر میبینید که اغلب استادان هم در دانشگاههای دولتی و هم بهعنوان استاد مدعو در دانشگاههای غیردولتی تدریس دارند.