فرهنگ امروز/ زهرا رستگار: روز جمعه ۱۶ اسفند کنکور دکترای تخصصی برگزار شد، البته شرکتکنندهها در این کنکور در حدود ۲۴۰ هزار نفر بودند؛ یعنی ۲۳۹ هزار و ۹۰ داوطلب در آزمون ورودی دورهی دکتری نیمه متمرکز سال ۹۳ شرکت کردند و این آمار در حالی است که نسبت به آزمون دکتری سال گذشته با افزایشی در حدود ۲۱ هزار نفری شرکتکنندگان در این دوره مواجه هستیم. البته بسیاری از اساتید پذیرش دانشجوی دکتری در کشور ما به دلایل اقتصادی و همچنین خالی شدن صندلیها در مقطع کارشناسی میدانند چرا که بخشی از تأمین هزینههای آن صندلیهای خالی از این طریق توسط دانشگاهها صورت میگیرد. در این راستا به سراغ دکتر محمدامین قانعیراد رفتیم و سؤالاتی را در خصوص این آزمون مطرح کردیم. پاسخهای ایشان به دو سوال فرهنگ امروز را در ادامه میخوانید.
با توجه به اعلام سازمان سنجش مبنی بر اینکه در کنکور ۹۳ دکترای تخصصی حدود ۲۴۰ هزار نفر شرکت کردهاند، این میل و کشش نسبت به شرکت در آزمون دکتری را شما مثبت یا منفی ارزیابی میکنید؟ نظر خود را تبیین بفرمایید.
این حجم بالای شرکتکننده متناسب با ظرفیت و توانایی آموزش عالی ایران نیست، به دلیل آنکه باید نسبتی بین دانشجویان دکتری که پذیرش میشوند با تعداد اساتید به معنای استاد تمام که در دانشگاهها هستند، وجود داشته باشد. برای هر استادی باید فرض کنید حداکثر یک دانشجوی دکتری بگیرند؛ بنابراین باید محاسبه کنیم که چند استاد داریم که این تعداد دانشجوی دکتری پذیرش میشود یا یک عدم تناسبی در این بخش وجود دارد. در برخی از دانشگاهها نسبت دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری در حال نزدیک شدن با یکدیگر است؛ بهطور مثال دانشجوی کارشناسی و دکتری، در یک سطح گرفته میشود، درحالیکه در دورهای که ما پس از انقلاب به کارشناسی ارشد یا فوق لیسانس آمدیم ۱۵ دانشجوی فوق لیسانس گرفتند و ۳ دانشجوی دکتری پذیرش شدند، نسبت ۱ به ۵ وجود داشته است؛ اما در حال حاضر این نسبتها در حال بههمریختگی است و امکان جذب این افراد و مشاغل مناسبی برای آنان وجود ندارد و نخواهد داشت. مشکل بزرگ عدم وجود مشاغل مناسب است و عمدتاً دانشجویان دکتری را باید برای کارهای آموزشی و پژوهشی آماده ساخت نه برای اشتغال در شغلهای اجرایی و مسائلی مانند این امر. در هیچ کجای دنیا پی. اچ. دی را برای آن پذیرش نمیکنند که شما یک شغل اداری معمولی داشته باشید، بلکه باید ظرفیت آموزشی و پژوهشی وجود داشته باشد، ردیفهای خالی در این بخشها وجود داشته باشد تا بتوانند این افراد در آن شغلها شروع به فعالیت کنند، درحالیکه ظرفیت شغلی پایین برای این امر وجود دارد، به ناچار دکترهایی خواهیم داشت که این افراد نمیتوانند استاد دانشگاه یا پژوهشگر باشند؛ بنابراین اگر امکان استخدام نیز برای آنان فراهم شود، در شغلهایی استخدام میشوند که در حد یک فارغالتحصیل لیسانس است، این امر موجب بیاعتبارسازی میشود.
دلیل اشتیاقی که نسبت به دکتری ایجاد شده است، میتواند این باشد که معیارهای عمیقی برای ارزیابی و توانایی افراد وجود ندارد و به چند معیار ظاهری بسنده میشود که یکی از آنها همان مدرک تحصیلی است و تاکنون اینگونه بوده است. همچنین نسبت این موارد با جریانهای سیاسی که میتواند در انتخاب آنها تأثیرگذار باشد؛ یعنی مدرک دکتری دارند یا خیر؟ چه نسبتی با جریانهای سیاسی دارند؟ همچنین فاکتورهای دیگری که در این انتخابها و انتصابها وجود دارد.
در واقع بخش زیادی از این افراد، دانشجویان دانشگاه آزاد یا فارغالتحصیلان دانشگاه آزاد هستند. دانشگاه آزاد نیز از روی تربیت دورههای کارشناسی به کارشناسی ارشد به سمت تربیت دکترای تخصصی روی آوردند؛ چراکه دیگر تقاضای زیادی برای کارشناسی وجود ندارد، درحالیکه در دورهای تعداد زیادی لیسانس تربیت کردند و زمانی که تقاضا برای لیسانس کشور کاهش پیدا کرد به سمت فوق لیسانس و دکتری آمدند و به همان افرادی که برای لیسانس تربیت کرده بودند، فوق لیسانس ارائه کردند، به همین دلیل نیز تمایل زیادی در این افراد وجود دارد که دکتری را نیز دریافت کنند. به این دلیل است که من مورد مثبتی در این امر، یعنی پذیرش حجم بالای دانشجو، به وجود آوردن مجموعهای از انتظارات در کنار عنوان، نداشتن امکانات شغلی در ردهی پژوهشگری و آموزشی نمیبینم.
در صحبتهای خود به نبود امکانات پژوهشی و آموزشی و شغلی اشاره کردید، با توجه به اعلام سازمان سنجش مبنی بر پذیرش ۱۰ هزار نفری از بین این شرکتکنندگان در مقطع دکتری، به نظر شما چه نیازی به این تعداد دانشجوی دکتری داریم و یا آنکه بر چه اساسی و بر اساس چه نیازی این تعدا افراد در مقطع دکتری پذیرش میشوند؟
ابتدا باید ظرفیتهای شغلی موجود را سنجید و سپس متناسب با آن بورسی برای دانشجویان ایجاد کرد، حتی برای دانشجویان دکتری مبلغی تهیه کنند تا آنها در رشتهای که قصد دارند، برای ادامه تحصیل بیایند، هزینه دریافت کنند، چرا؟ چون شما قصد دارید در آینده از این افراد در جایی استفاده کنید، در حال حاضر باید هزینهی تحصیل او را تقبل کنید و بهنحوی به او بورسیه دهید و پس از آنکه فارغالتحصیل شد جای او را از قبل تعیین کرده باشید؛ اما این بخش در کشور ما وجود ندارد و بخشی از این افراد باید پول دهند تا بتوانند درس بخوانند؛ یعنی آموزش عالی در حال بازاری شدن است و با شاخص بازاری و مالی و غیره به آن پرداخته میشود. برخی از دانشگاهها کمبودهای بودجهی خود را با گرفتن دانشجوی دکتری بهصورت بدون کنکور و آزمون جبران میکنند، همچنین از طریق قراردادهایی که برخی از سازمانها با دانشگاهها دارند یا خود هزینه را متحمل میشوند و یا به طرق دیگر و به نحوه و شیوههایی پذیرش میگیرند. البته این ۱۰ هزار نفر آمار رسمی است و ممکن است مانند سالهای گذشته تعدادی نیز خارج از این آزمونها پذیرش شوند. افرادی هم هستند که به دلایل اقتصادی وارد دانشگاهها میشوند و پول پرداخت میکنند. در دانشگاههای مختلف میگفتند فلان سازمان ۲۰ نفر را معرفی میکند ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان، یک میلیارد تومان نیز دانشگاه از بودجهای که دارد، پرداخت میکند، به دلیل آنکه میگوید دانشآموخته یا پرسنل من باید سطح سرمایهی اجتماعی و فرهنگی بالایی داشته باشد. با چنین بهانههایی تعداد دیگری نیز جذب دانشگاه میشوند؛ بنابراین آمار از این ۱۰ هزار نفر بیشتر خواهد بود.
نظر من این است که باید مشاغلی که نیازمند مدرک پی. اچ. دی هستند، مشخص بشوند و عمدتاً اینها در مشاغل آموزشی و پژوهشی و نه مشاغل اجرایی باید باشند. فرضاً نیازی نیست که استاندار فلان استان یا مدیرکل فلان ادارهی استان مدرک دکتری داشته باشد، در هیچ کجای دنیا اینگونه نیست، بلکه آنان کارشناسانی هستند که با مدارک لیسانس، ولی سطح علمی بالا یا کارشناسی ارشد در سطح تجربی، مهارت شغلی، سابقهی کار مؤثر در سازمان خود را دارا میباشند. فرضاً یک فردی ۲۰ سال در سازمان خود کار کرده و سمت مدیرکلی پیدا کرده است، امروزه به جای او یک دانشجوی دکتری تازه فارغالتحصیل شده را مدیرکل بگذارند، درست نیست. همچنین در پاسخ به آنکه چرا چنین فردی مدیرکل شده است، بگویند خب، این فرد دکتری دارد. دکتری ملاکی برای آنکه فردی را مدیرکل سازمانی بگذارید، نیست. برخی از این موارد نیز آمارسازی و نگاه کمی به توسعهی آموزش عالی است و آسیبهای اینچنینی را نیز وارد کرده است.