شناسهٔ خبر: 13338 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ

دانشگاهیان از آزمون دکتری می‌گویند(1)/ محمد امین قانعی‌راد؛

بازاری شدن آموزش عالی

محمدامین قانعی‌راد آموزش عالی در حال بازاری شدن است و با شاخص بازاری و مالی به آن پرداخته می‎شود. برخی از دانشگاه‎ها کمبودهای بودجه‌ی خود را با گرفتن دانشجوی دکتری به‌صورت بدون کنکور و آزمون جبران می‎کنند، همچنین از طریق قراردادهایی که برخی از سازمان‎ها با دانشگاه‎ها دارند یا خود هزینه را متحمل می‎شوند و یا به طرق دیگر و به نحوه و شیوه‎هایی پذیرش می‎گیرند.

 

فرهنگ امروز/ زهرا رستگار: روز جمعه ۱۶ اسفند کنکور دکترای تخصصی برگزار شد، البته شرکت‌کننده‎ها در این کنکور در حدود ۲۴۰ هزار نفر بودند؛ یعنی ۲۳۹ هزار و ۹۰ داوطلب در آزمون ورودی دوره‌ی دکتری نیمه متمرکز سال ۹۳ شرکت کردند و این آمار در حالی است که نسبت به آزمون دکتری سال گذشته با افزایشی در حدود ۲۱ هزار نفری شرکت‌کنندگان در این دوره مواجه هستیم. البته بسیاری از اساتید پذیرش دانشجوی دکتری در کشور ما به دلایل اقتصادی و همچنین خالی شدن صندلی‎ها در مقطع کارشناسی می‎دانند چرا که بخشی از تأمین هزینه‎های آن صندلی‎های خالی از این طریق توسط دانشگاه‌ها صورت می‌گیرد. در این راستا به سراغ دکتر محمدامین قانعی‌راد رفتیم و سؤالاتی را در خصوص این آزمون مطرح کردیم. پاسخ‌های ایشان به دو سوال فرهنگ امروز را در ادامه می‎خوانید.

 

 

با توجه به اعلام سازمان سنجش مبنی بر اینکه در کنکور ۹۳ دکترای تخصصی حدود ۲۴۰ هزار نفر شرکت کرده‎اند، این میل و کشش نسبت به شرکت در آزمون دکتری را شما مثبت یا منفی ارزیابی می‎کنید؟ نظر خود را تبیین بفرمایید.

این حجم بالای شرکت‎کننده متناسب با ظرفیت و توانایی آموزش عالی ایران نیست، به دلیل آنکه باید نسبتی بین دانشجویان دکتری که پذیرش می‎شوند با تعداد اساتید به معنای استاد تمام که در دانشگاه‎ها هستند، وجود داشته باشد. برای هر استادی باید فرض کنید حداکثر یک دانشجوی دکتری بگیرند؛ بنابراین باید محاسبه کنیم که چند استاد داریم که این تعداد دانشجوی دکتری پذیرش می‎شود یا یک عدم تناسبی در این بخش وجود دارد. در برخی از دانشگاه‎ها نسبت دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری در حال نزدیک شدن با یکدیگر است؛ به‌طور مثال دانشجوی کارشناسی و دکتری، در یک سطح گرفته می‎شود، درحالی‌که در دوره‎ای که ما پس از انقلاب به کارشناسی ارشد یا فوق لیسانس آمدیم ۱۵ دانشجوی فوق لیسانس گرفتند و ۳ دانشجوی دکتری پذیرش شدند، نسبت ۱ به ۵ وجود داشته است؛ اما در حال حاضر این نسبت‎ها در حال بههمریختگی است و امکان جذب این افراد و مشاغل مناسبی برای آنان وجود ندارد و نخواهد داشت. مشکل بزرگ عدم وجود مشاغل مناسب است و عمدتاً دانشجویان دکتری را باید برای کارهای آموزشی و پژوهشی آماده ساخت نه برای اشتغال در شغل‎های اجرایی و مسائلی مانند این امر. در هیچ کجای دنیا پی. اچ. دی را برای آن پذیرش نمی‎کنند که شما یک شغل اداری معمولی داشته باشید، بلکه باید ظرفیت آموزشی و پژوهشی وجود داشته باشد، ردیف‎های خالی در این بخش‎ها وجود داشته باشد تا بتوانند این افراد در آن شغل‎ها شروع به فعالیت کنند، درحالی‌که ظرفیت شغلی پایین برای این امر وجود دارد، به ناچار دکترهایی خواهیم داشت که این افراد نمی‎توانند استاد دانشگاه یا پژوهشگر باشند؛ بنابراین اگر امکان استخدام نیز برای آنان فراهم شود، در شغل‎هایی استخدام می‎شوند که در حد یک فارغ‌التحصیل لیسانس است، این امر موجب بی‎اعتبارسازی می‎شود.

دلیل اشتیاقی که نسبت به دکتری ایجاد شده است، می‎تواند این باشد که معیارهای عمیقی برای ارزیابی و توانایی افراد وجود ندارد و به چند معیار ظاهری بسنده می‎شود که یکی از آن‎ها همان مدرک تحصیلی است و تاکنون این‌گونه بوده است. همچنین نسبت این موارد با جریان‎های سیاسی که می‎تواند در انتخاب آن‎ها تأثیرگذار باشد؛ یعنی مدرک دکتری دارند یا خیر؟ چه نسبتی با جریان‎های سیاسی دارند؟ همچنین فاکتورهای دیگری که در این انتخاب‎ها و انتصاب‎ها وجود دارد.

در واقع بخش زیادی از این افراد، دانشجویان دانشگاه آزاد یا فارغالتحصیلان دانشگاه آزاد هستند. دانشگاه آزاد نیز از روی تربیت دوره‎های کارشناسی به کارشناسی ارشد به سمت تربیت دکترای تخصصی روی آوردند؛ چراکه دیگر تقاضای زیادی برای کارشناسی وجود ندارد، درحالی‌که در دورهای تعداد زیادی لیسانس تربیت کردند و زمانی که تقاضا برای لیسانس کشور کاهش پیدا کرد به سمت فوق لیسانس و دکتری آمدند و به همان افرادی که برای لیسانس تربیت کرده بودند، فوق لیسانس ارائه کردند، به همین دلیل نیز تمایل زیادی در این افراد وجود دارد که دکتری را نیز دریافت کنند. به این دلیل است که من مورد مثبتی در این امر، یعنی پذیرش حجم بالای دانشجو، به وجود آوردن مجموعه‎ای از انتظارات در کنار عنوان، نداشتن امکانات شغلی در رده‌ی پژوهشگری و آموزشی نمی‎بینم.

در صحبت‎های خود به نبود امکانات پژوهشی و آموزشی و شغلی اشاره کردید، با توجه به اعلام سازمان سنجش مبنی بر پذیرش ۱۰ هزار نفری از بین این شرکت‌کنندگان در مقطع دکتری، به نظر شما چه نیازی به این تعداد دانشجوی دکتری داریم و یا آنکه بر چه اساسی و بر اساس چه نیازی این تعدا افراد در مقطع دکتری پذیرش می‎شوند؟

ابتدا باید ظرفیت‎های شغلی موجود را سنجید و سپس متناسب با آن بورسی برای دانشجویان ایجاد کرد، حتی برای دانشجویان دکتری مبلغی تهیه کنند تا آن‎ها در رشتهای که قصد دارند، برای ادامه تحصیل بیایند، هزینه دریافت کنند، چرا؟ چون شما قصد دارید در آینده از این افراد در جایی استفاده کنید، در حال حاضر باید هزینه‌ی تحصیل او را تقبل کنید و به‌نحوی به او بورسیه دهید و پس از آنکه فارغ‌التحصیل شد جای او را از قبل تعیین کرده باشید؛ اما این بخش در کشور ما وجود ندارد و بخشی از این افراد باید پول دهند تا بتوانند درس بخوانند؛ یعنی آموزش عالی در حال بازاری شدن است و با شاخص بازاری و مالی و غیره به آن پرداخته می‎شود. برخی از دانشگاه‎ها کمبودهای بودجه‌ی خود را با گرفتن دانشجوی دکتری به‌صورت بدون کنکور و آزمون جبران می‎کنند، همچنین از طریق قراردادهایی که برخی از سازمان‎ها با دانشگاه‎ها دارند یا خود هزینه را متحمل می‎شوند و یا به طرق دیگر و به نحوه و شیوه‎هایی پذیرش می‎گیرند. البته این ۱۰ هزار نفر آمار رسمی است و ممکن است مانند سال‎های گذشته تعدادی نیز خارج از این آزمون‎ها پذیرش شوند. افرادی هم هستند که به دلایل اقتصادی وارد دانشگاه‎ها می‎شوند و پول پرداخت می‎کنند. در دانشگاه‎های مختلف می‎گفتند فلان سازمان ۲۰ نفر را معرفی می‎کند ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان، یک میلیارد تومان نیز دانشگاه از بودجه‎ای که دارد، پرداخت می‎کند، به دلیل آنکه می‎گوید دانش‎آموخته یا پرسنل من باید سطح سرمایه‌ی اجتماعی و فرهنگی بالایی داشته باشد. با چنین بهانه‎هایی تعداد دیگری نیز جذب دانشگاه می‎شوند؛ بنابراین آمار از این ۱۰ هزار نفر بیشتر خواهد بود.

 نظر من این است که باید مشاغلی که نیازمند مدرک پی. اچ. دی هستند، مشخص بشوند و عمدتاً این‎ها در مشاغل آموزشی و پژوهشی و نه مشاغل اجرایی باید باشند. فرضاً نیازی نیست که استاندار فلان استان یا مدیرکل فلان اداره‌ی استان مدرک دکتری داشته باشد، در هیچ کجای دنیا این‎گونه نیست، بلکه آنان کارشناسانی هستند که با مدارک لیسانس، ولی سطح علمی بالا یا کارشناسی ارشد در سطح تجربی، مهارت شغلی، سابقه‌ی کار مؤثر در سازمان خود را دارا می‎باشند. فرضاً یک فردی ۲۰ سال در سازمان خود کار کرده و سمت مدیرکلی پیدا کرده است، امروزه به جای او یک دانشجوی دکتری تازه فارغ‎التحصیل شده را مدیرکل بگذارند، درست نیست. همچنین در پاسخ به آنکه چرا چنین فردی مدیرکل شده است، بگویند خب، این فرد دکتری دارد. دکتری ملاکی برای آنکه فردی را مدیرکل سازمانی بگذارید، نیست. برخی از این موارد نیز آمارسازی و نگاه کمی به توسعه‌ی آموزش عالی است و آسیب‎های این‌چنینی را نیز وارد کرده است.