فرهنگ امروز/زهرا رستگار: امروزه علاقهمندان بسیاری در کنکور دکتری شرکت میکنند، سازمان سنجش نیز اعلام کرد که ۲۴۰ هزار نفر در کنکور دکتری ۹۲ شرکت کردهاند. باآنکه در راستای پذیرش دانشجوی دکتری به شیوهی نیمه متمرکز مخالفتهایی صورت گرفته بود و بسیاری منتظر خبرهایی مثبتی از سوی وزارت علوم برای سنجش و پذیرش دانشجوی دکتری بودند؛ اما همچنان تغییرات قابل توجهی جز یکمرحلهای شدن و کاهش یافتن سؤالات کنکور صورت نگرفته بود. بر این اساس، پذیرش ۱۰ هزار نفری این شرکتکنندهها، تعجب بسیاری از صاحبنظران و اساتید دانشگاهی را نیز برانگیخت. درحالیکه با توجه به پذیرش این افراد عملاً جایگاه شغلی و پژوهشی مناسبی برای این افراد در هنگام فارغالتحصیلی تعریف نشده است. در این راستا با دکتر اسماعیل قدیمی، مدرس علوم ارتباطات در دانشگاه علامهی تهران و سوره است به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید:
با توجه به اعلام سازمان سنجش مبنی بر اینکه در حدود ۲۴۰ هزار نفر متقاضی شرکت در کنکور دکتری بودند، شما تصور میکنید این میزان علاقه به شرکت در آزمون به چه دلیلی است؟
تمایل به ارتقای درجات تحصیلی بهخودیخود یک امر مثبت است؛ یعنی اگر در جامعه یک استعداد و تمایلی را شاهد هستیم، این امر نمیتواند منفی باشد. بحث مورد نظر در باب کیفیت است، قبلاً در مورد بحث کیفیت آموزش عالی و فرایندهای جذب دانشجو و آزمون و فارغالتحصیلی صحبت شده بود. مشکل ما در حال حاضر این است که رشد کمی و تقاضا برای اخذ درجهی دکتری بدون فراهم شدن آن زمینهها، متون آموزشی، مهارتهای استادان بدون هدفگذاریهای دقیق، کاربردی بودن این مدارک، تواناییها و مهارتهای اجرایی کسانی که فارغالتحصیل میشوند، مسلماً امری منفی است، در واقع ما تحت تأثیر فشارها و مطالبات کمی، نظام آموزش عالی را بهطور ناخواسته کمیتگرا میکنیم. تعدا متقاضی زیاد است، این متقاضیان مقدار زیادی نیز هزینه میکنند؛ بنابراین این انگیزه برای دانشگاهها ایجاد میشود که کیفیت را فدای کمیت کنند. فارغالتحصیلانی در کلاسها حاضر میشوند، بهجز آن ما دچار مشکل متن هستیم، با مشکلاتی نظیر: افرادی کاملاً بیاثر در فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی؛ توقعات و انتظارات بالای این افراد؛ ضعف مراحل تدریس و آمادگی نداشتن اساتید برای تدریس به این افراد؛ ضعف آموزش و آزمونهای تقریباً صوری نیز مواجه هستیم. این امر باعث میشود ما با خیل عظیمی از فارغالتحصیلان دارای مدارک عالی و متقاضی کار، انتظارات بالا و سرخوردگیهایی که متأسفانه به دنبال آن است، مواجه بشویم.
اینکه اینهمه متقاضی برای آموزش عالی داریم بد نیست؛ اما این امر که آیا این افراد با کیفیت لازم تربیت میشوند، آموزش میبینند و یا زمینه برای جذب این افراد وجود دارد، آیا میتوانند کارآمدی یا اثرگذاری داشته باشند، آیا به رشد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جامعه کمک میکنند، این مسئلهی اصلی است. بنابراین، این کمیتگرایی نه تنها مثبت نیست، بلکه باز هم ما را در بعد کیفی تضعیف میکند به این صورت که خیل عظیمی از فارغالتحصیلانی که قطعاً آموزشهای لازم را برای اثرگذاری واقعی در جامعه ندیدند و تنها یک مدرکی در دست دارند، افزایش مییابد. به همین علت کمیت باعث شده است که کیفیت را فراموش کنیم.
بنابراین، آثار زیانبار قضیه این است که ما شاهد نزول جایگاه آموزش عالی در نزد افکار عمومی هستیم، این امر بدون فراهم شدن زمینههای کیفیتگرایانه، جایگاه آموزش عالی را نه تنها رشد نمیدهد بلکه تضعیف نیز میکند. در حال حاضر آموزش عالی جایگاه راستین خود و آن اثرگذاری را ندارد، دانشگاههای ما در حال حاضر حول محور پیشرفتهای شخصی و فردی اساتید میگردند. هنگامی که وارد دانشگاهها میشویم و فرایندهای کلی و اداری را زیر نظر میگیریم چیزی جز رشد درجهی تحصیلی را شاهد نمیباشیم. این اساتید در واقعیت جامعه و در تصمیمگیریهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نقشی ندارند، در مصاحبهها و مقالات و بخشها و امورات نظری در رسانهها حضوری از آنان را شاهد نیستید. همایشها، سمینارهای صوری نتیجهی این تولید بیش از حد افزایش کمیتگرایانهی افراد فارغالتحصیل است و چیز دیگری جز این نمیتوان دید.
باتوجه به آنکه از بین ۲۴۰ هزار نفر حدود ۱۰ هزار نفر پذیرش میشوند، چه نیازی در کشور به این تعداد فارغالتحصیل دانشجوی دکتری داریم و قرار است با این افراد چه کنیم؟
همانطوری که عرض کردم بازاری برای جذب این افراد نیست، انتظارات بالای این افراد که بسیاری از آنان ناتوان هستند، دارای ایده نیستند، همچنین این افراد به سمت اشغال کردن کلاسهای دانشگاهی میروند و تدریس میکنند، یک آشفتگی ذهنی در جامعه ایجاد میشود و افکار عمومی که باید افکار عمومی منطقی و تخصصی و کارآمد باشند، در خیل عظیمی از فارغالتحصیلان حتی در مقاطع پایین آسیب خواهند دید؛ یعنی در واقع هنگامی که استادانی با این رویه تربیت کنیم که بنیانهای علمی و پژوهشی و بنیانهای تحلیلی را ندارند، این موارد کمیتگرایانه نه تنها در آموزش عالی ما را عقب نگه میدارد، بلکه در سطوح کارشناسی و کارشناسی ارشد نیز رسوخ میکند. کمکم اساتیدی که بنیانهای فکری دارند، بازنشسته میشوند و این خیل عظیم جوان و ناکارآمد و ضعیف جای آنان را میگیرند؛ بنابراین درآن مقاطع نیز دچار آسیب میشویم. به نظر من این کمیتگرایی در سطح مقاطع عالیه باعث تضعیف سطوح پایینتر نیز میشود، تنها ضرر و زیان آن به خود مقطع نمیرسد و سطوح دیگر را نیز تضعیف میکند.
آموزش عالی در همهی دنیا سه کارکرد دارد، یکی متخصصان را تربیت میکند که در حقیقت به سمت مشاغل و سطوح و عرصههای مختلف میروند، دوم، این فارغالتحصیلان مشغول به کار در عرصههای مختلف را با یکدیگر هماهنگ میکند؛ یعنی دانشگاه یک نظام کارشناسی با کمک نظام دولتی و واحدهای خصوصی ایجاد کند که بتوانند با یکدیگر هماهنگ شده و کار کنند. سومین کاری که آموزش عالی انجام میدهد این است که آموزش عمومی به جامعه میدهد تا این خیل عظیم ساختاری متخصص را بپذیرند و با آن تعامل کنند. دانشگاههای ما در هیچکدام از این عرصهها موفق نیستند و در هر سه عرصه ناکارآمد هستند. نظام آموزش عالی کشور نه فارغالتحصیلان مؤثر، کارآمد، دارای نفوذ اجتماعی ایجاد میکند، نه میتواند بین آنها هماهنگی ایجاد کند و نه میتواند افکار عمومی و جامعه را برای پذیرش این نظام تخصصی آماده کند. این کارکردهای اصلی را دانشگاههای ما هنوز نتوانستند انجام دهند و در همهی سطوح، مقاطع و در همهی ابعاد کاری خود عملکرد ضعیفی داشتند؛ بنابراین چیزی که تحویل جامعه میشود یک نظام کارشناسی ضعیف است که قطعاً همهی مقاطع جامعه را دچار مشکل میکند.
در نهایت پیشنهاد من این است که هرچه سریعتر آن دانشگاهِ توسعهای که من بارها تأکید کردم، ایجاد شود. اولین فعالیت آن دانشگاه توسعه این باشد که ساختار کاملاً مستقل و دانشگاهی ایجاد شود. در وهلهی اول آسیبشناسی در درون نظام آموزش عالی صورت گیرد و در نهایت، جامعه در جهت حرکت به سمت توسعهی اجتماعی، سیاسی، انسانی و فرهنگی کمک کند. در این دانشگاه توسعهای نیز باید از تجربیات برونمرزی استفاده کنیم، همچنین از اساتید بهنام جهان استفاده کنیم و باید نظام آموزش عالی خود را تجدید ساختار کنیم. این وقایع نشاندهندهی این است که از پایه مشکل داریم و باید هرچه سریعتر به آن رسیدگی کنیم و جلوی ضررهای بیشتر از این را بگیریم.