فرهنگ امروز/اصغر ایزدی جیران:پس از سالها انتظار بالاخره امسال رشتهی انسانشناسی (با نام مردمشناسی) نیز در فهرست رشتههای آزمون دکتری قرار گرفت. از همان زمان انتشار دفترچهی انتخاب رشته، شگفتی ما انسانشناسان برانگیخته شد. رشتهی انسانشناسی در ذیل کد رشتهی مجموعهی علوم اجتماعی و دروس رشتهی جامعهشناسی قرار گرفته بود، درحالیکه میبایست خود انسانشناسی بنا بر تفاوتهای زیادی که با سایر رشتههای علوم اجتماعی و بهویژه جامعهشناسی دارد، دارای کد رشتهی متفاوتی میبود. بدین ترتیب دانشجویانی که خواهان شرکت در کنکور دکتری انسانشناسی بودند، بایستی منابع جامعهشناسی بخوانند که تضادی قطعی با محتوا و رویکردهای انسانشناسی دارد. داوطلبان رشتهی انسانشناسی ۱۶ اسفند در آزمون شرکت کرده و مجبور شدند به ۹۰ سؤال در موارد زیر پاسخ دهند:
در حوزهها، شاخههای جامعهشناسی توسعه، جامعهشناسی ادبیات، بررسی مسائل اجتماعی ایران، جامعهشناسی روستایی، جامعهشناسی سیاسی؛ در نظریه، نظریههای جامعهشناسی؛ در روش تحقیق، آمار و روش تحقیق پیشرفتهی کمی و کیفی.
پرسش یک مشاهدهگر مبتدی و نه حتی متخصص، آن است که این مباحث چه ربطی به انسانشناسی دارد؟ آمار و روش تحقیق کمی و اساساً گفتمانهای مسلط و پوزیتیویستی جامعهشناسی چه ربطی به روح رشتهی انسانشناسی که با کیفیت امر اجتماعی آمیخته است، دارد؟ چگونه میتوان رشتههای جدید را در فهرست آزمون دکتری قرار داد و پرسشهای متناسب آن رشته را در دفترچهی آزمون نیاورد؟ آیا این نقضغرض نیست؟ مگر انسانشناسی شیئی ویترینی است که آن را صرفاً نشان دهیم و به مخاطب اجازه ندهیم به آن دست بزند؟ مگر انسانشناسی زینتالعلوم اجتماعی است که از آن جز کارکرد زیباییشناختی انتظار دیگری نداشته باشیم؟ اما باید گفت که انسانشناسی نه تنها زینت نیست که به بدترین شکلی در آزمون دکتری مورد هجمه و سرکوب قرار گرفته است و سرکوبکننده همانا سؤالات تستی جامعهشناسی است. چکمهی جامعهشناسی چنان گلوی انسانشناسی را فشار داده که جز نعشی از آن در آزمون نمانده است. چگونه میتوان به سنت انسانشناختی در ایران تا این حد بیاعتنا، بیاعتماد و بینیاز بود که آن را به هیچ شمرد و در آزمون دکتری آن هیچ سؤالی بدان اختصاص نداد و بعد انتظار داشت که این رشته رشد کند و دانشجو تربیت کند؟
بدین ترتیب ما شاهد سلطهی مطلق و تام و تمام رشتهی جامعهشناسی در آزمون رشتهی انسانشناسی هستیم و شاید این انعکاسی از واقعیت اجتماعی و دانشگاهی این دو رشته باشد. انسانشناسی همچنانکه گاه توسط جامعهشناسان سرکوب میشود، به موقع آزمون نیز به وضعیت اسفباری زیر لگد آن له میشود.
جای بسی تأسف و البته نگرانی است که حداقلترین معیارهای علمی برای برگزاری یک آزمون دکتری در رشتهی انسانشناسی (با عنوان مردمشناسی) رعایت نشده است. از روش تحقیق شروع میکنم: از بدیهیترین و اساسیترین رویکردهای روششناختی رشتهی انسانشناسی اتکا بر روش تحقیق کیفی و از میان روشهای کیفی، تأکید تام و تمام بر مردمنگاری (ethnography) است و چه کسی است که نداند گوهر رشتهی انسانشناسی روش آن یعنی مردمنگاری است. به قول نانسی هاول در کتاب «زنده نگهداشتن کار میدانی» (۱۹۹۰)، مردمنگاری فعالیت مرکزی انسانشناسی است. مردمنگاری نه با اتکا بر روشهای کمی و تبدیل انسانها به اعداد، بلکه با مواجههی مستقیم با خود انسانها (و نه بازنماییهای آنها در قالب اعداد) سروکار دارد. چگونه میشود که از دانشجویان و داوطلبان رشتهی انسانشناسی انتظار داشت که به این کجفهمی تن داده و برای قبولی در آزمون دکتری شروع به خواندن روشهای کمی کنند. مسئله وقتی حادتر میشود که علاوه بر روش تحقیق کمی، آمار نیز بهعنوان یکی از بخشهای آزمون مطرح شود. آمار از جمله بیگانهترین موضوعات برای یک انسانشناس است؛ یعنی رجوع به تعدادها و تحلیل بر اساس اعداد. ما کدام انسانشناس بزرگ و حتی متوسطی را داریم که کار خود را مبتنی بر روشهای کمی و آمار کرده باشد؟
سوق دادن و در واقع مجبور کردن دانشجویان انسانشناسی به روی آوردن به حوزههای نامرتبطی چون روشهای کمی و آمار، خیانتی جبرانناپذیر برای رشتهای است که بنیاد آن با روشهای کیفی شکل گرفته است، رشتهای که همواره مخالف روشهای کمی و پوزیتیویستی بوده است، رشتهای که همواره با خودِ واقعیت زندگی کرده است، نه با پرسشنامههای مصنوعی و موقعیتهای آزمایشگاهی. حتی من میخواهم بهطور دقیقتر بگویم که انسانشناسی نه به تمام روشهای کیفی، بلکه اساساً به روش مردمنگاری مربوط است؛ چراکه این انسانشناسی بوده که مردمنگاری را بهصورت یک سنت جریانساز مهم در اوایل قرن بیستم ابداع کرده است، بهویژه از خلال کارهای برونیسلاو مالینوفسکی و مارگارت مید، بعداً جامعهشناسی و بهویژه مکتب شیکاگوی آن مردمنگاری را از انسانشناسان اخذ کرده است و اکنون بالعکس شاهد آن هستیم که جامعهشناسی خود را بر انسانشناسی تحمیل میکند. نشان زرین رشتهی انسانشناسی، مردمنگاری است و این دستاوردی است که این رشته برای کل علوم انسانی و اجتماعی داشته است. بنابراین، بایستی در آزمون دکتری انسانشناسی به جای دروس آمار و روش تحقیق کمی و کیفی فقط و فقط یک درس قرار داده شود: مردمنگاری.
اما سرکوب انسانشناسی در آزمون دکتری امسال فقط به روش محدود نشده و نظریهی آزمون انسانشناسی نیز نظریهی جامعهشناسی شده است. به نظر میرسد که هنوز این آگاهی ساده وجود ندارد که انسانشناسی و جامعهشناسی دو رشتهی مجزا از هم و با تاریخ و نظریههای متفاوت از هم هستند. اگر کلاسیکهای جامعهشناسی، مارکس، دورکیم، وبر و زیمل هستند، کلاسیکهای انسانشناسی، تایلر، بوآس، مالینوفسکی و رادکلیف براون هستند. نظریهپردازان بعدی انسانشناسی چهرههایی چون ریموند فیرث، ادموند لیچ، اوانس پریچارد، ویکتور ترنر، مری داگلاس، کلیفورد گیرتس و دیگران هستند و روشن است که در این آزمون هیچ نام و هیچ نظریهای از این انسانشناسان چه کلاسیک و چه نسل دوم و سوم در بین سؤالات دیده نمیشود. کدام منطق و چه استدلالی بر آن شده که دانشجوی انسانشناسی باید نظریهپردازان جامعهشناسی را بشناسد و خود را برای آنها آمادهی آزمون کند، مگر اینکه فکر کنیم انسانشناسی که معادل anthropology است، همان جامعهشناسي باشد که معادل sociology است. ظاهراً آزمون دکتری اینگونه فکر کرده است و لذا فقط میتوان گفت وای بر ما! اگر حوزهها را نیز ملاحظه کنیم همین تراژدی و کجفهمی دیده میشود، همگی حوزهها شاخههای جامعهشناسی هستند، باز هم از شاخههای انسانشناسی خبری نیست.
رشتهی انسانشناسی همانگونه که در نظام آموزشی و پژوهشی ایران همواره مورد بیتوجهی قرار گرفته در مهمترین و بالاترین سطح آزمون یعنی مقطع دکتری نیز سرکوب شده است. اینگونه سرکوب وحشتناک تأثیر خود را در افت تدریجی تسلط دانشجویان امروز و استادان فردا به مباحث و رویکردهای رشتهی انسانشناسی نشان خواهد داد، چیزی که قبلاً نیز شاهد آن بودهایم و اما آزمون دکتری با روحیهی سرکوبگرانهی جامعهشناسی آن را تشدید خواهد کرد. در سالهای اخیر فقدان رنگ انسانشناسی در کنشگران حوزهی انسانشناسی دیگر بدل به امری عادی شده و هرگز حساسیتی نسبت به اینکه یک انسانشناس از یک جامعهشناس متفاوت است، دیده نمیشود و اغلب کنشگران انسانشناسی سریعاً در رویکرد و رنگ جامعهشناسی جذب شده و به رشتهی خود پشت میکنند؛ اما آزمون دکتری این بیمهری را به اوج خود رساند.
رشتهی انسانشناسی باید دارای کد رشتهی متفاوت و جداگانهای از علوم اجتماعی باشد، همانند رشتهی جمعیتشناسی که از مجموعهی علوم اجتماعی جدا شده و دارای کد رشتهی مختص خود است. با پیروی از منطق امید صرفاً میتوانم پیشنهادات خودم را برای اصلاح آزمون رشتهی انسانشناسی در سال بعد به ترتیب حوزهها و دروس زیر اعلام کنم:
الف) روش تحقیق: مردمنگاری؛
ب) حوزهها: انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی؛
ج) نظریهها: نظریههای کلاسیک و جدید انسانشناسی.
ما فقط با تخصصگرایی و احترام گذاشتن به هریک از رشتهها میتوانیم امیدوار باشیم که نهاد علم در ایران پا گرفته و سر به فلک گذارد.
اصغر ایزدی جیران؛استادیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران