فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: جمعه ۱۶ اسفندماه ۹۲ ماراتن آزمون دکتری با ۲۴۰ هزار متقاضی برگزار شد. قرار است از این تعداد ۱۰ هزار نفر جز پذیرفتهشدگان مرحلۀ اول باشند. دغدغههایی چون علاقهمندی و تشنگی زایدالوصفی که در بین افراد برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری وجود دارد و اینکه آیا کشور به این حجم فارغالتحصیل دکتری نیازمند است یا که خیر و همچنین بعد از فارغالتحصیلی از این افراد چه انتظاری میرود، ما را واداشت تا به سراغ اساتید دانشگاهی برویم و از آنها در اینباره پرسوجو کنیم. یکی از این افراد ابراهیم فیاض استاد دانشگاه تهران بود که نظرات وی در ادامه میآید.
ابراهیم فیاض عضو هیات علمی دانشگاه تهران در پاسخ به این سؤال که این تشنگی بسیاری که به آزمون دکتری وجود دارد برای آموزش عالی ما یک نقطهی مثبت است یا منفی، گفت: به نظر من کمیت همیشه مثبت است، البته باید تبدیل به کیفیت شود و ما هرچه بیشتر دکترا داشته باشیم بالاخره نیروی کیفی از آن خارج میشود. یادم هست در یکی از بهترین کتابهایی که در آلمان نوشته شده بود دربارهی فلسفهی میانفرهنگی، یک معلم دبیرستانی این کتاب را به رشتهی تحریر درآورده بود، درحالیکه مدرک دکترا داشت. فکر میکنید این فردی که دکترا دارد چقدر میتواند موفقتر نسبت به کسی که مثلاً کارشناسی دارد، عمل کند. متأسفانه این هست که هرکس دکترا میگیرد توقع دارد در دانشگاه تدریس داشته باشد، بدون اینکه خود را اثبات کرده باشد و توانمندی خود را نشان داده باشد. من فردی را میشناختم که دکترای خود را خارج از کشور از فرانسه گرفته بود درحالیکه به زبان فرانسه هم تسلط نداشت. حالا این را توجیه کنید که چطور ممکن است فرانسه را نداند ولی دکترای خود را از یکی از دانشگاههای فرانسه گرفته باشد؟ همین فرد به ایران آمد و استخدام هم شد و تا بالاترین رتبهی دانشگاهی هم ترفیع گرفت، البته ایشان فوت کردهاند. میخواهم بگویم اصلاً مشخص نیست این چه مدرکی بوده است. متأسفانه دورهای با سفارش وارد دانشگاهها میشدند و هرکس مدرک دکترا دستش بود با یک سفارش استخدام میشد.
یکی از همکاران بیان میکرد که چگونه استخدام شده است. منظور این است که برای کیفیت در اینجا باید علامت سؤال گذاشت. به اعتراف خودشان حتی فرصت مطالعهی یک کتاب هم ندارند، حالا این افراد چگونه میتوانند به دیگران کمک کنند که سطح دانش خود را افزایش بدهند، بماند. وقتی کمیت برود بالا به نیروی کیفی هم افزوده میشود و خودبهخود گرایش به مدرک گرفتن فروکش میکند؛ یعنی وقتی که پذیرش زیاد شود خودبهخود میل و عطش به مدرکگرایی کاهش پیدا میکند، بعد این روند منتهی میشود به کیفیت؛ یعنی در درازمدت خودبهخود دیگر مدرک ارزش نخواهد داشت؛ زیرا تعداد آن زیاد شده است، حالا اینکه فرد خودش چقدر مهارت دارد، چقدر ارزش افزوده دارد، چقدر نوآوری و خلاقیت دارد، این مسائل خودبهخود اوج میگیرد. در نتیجه کمیت نکتهی منفی نیست؛ چون به کیفیت میانجامد.
اگر عقیدهی من را بخواهید، معتقدم کلاً باید آزمون را برداشت؛ اما در پردیسهای دانشگاهی که آزمون ورودی وجود ندارد در واقع با هزینه است و در واقع فرد پول آزمون را پرداخت میکند، حتی میتوانم بگویم پول نخواندن خود را میپردازند. برای پذیرش صلاحیتهای دیگری وجود دارد که باید سنجیده شود؛ بهطور مثال چند روز پیش در یکی از همین دانشگاههای خصوصی که استاد پایه بودم کل پایاننامه بدون محتوا و پژوهش لازم، جمع شده بود و دانشجو نتیجهگیری کرده بود و جالب است که نمرهی کامل را نیز دریافت کرد. این نیز نشان میدهد که تا آزمونها وجود دارند، پردیسها پولدار میشوند. منظور این است که باید کمیت برود بالا که خودبهخود این روندهای غلط از بین برود. سیستم آموزشی ما به جای آنکه به دنبال درآمدزایی از طریق تحقیقات و مطالعات باشد متأسفانه در حال پول گرفتن از دانشجویان برای درس خواندن هستند، این خودش باعث انحطاط میشود، درحالیکه این پول را باید از کارهای تحقیقاتی و ارزش افزوده به دست آورد. متأسفانه چون در آن دانشگاهها ساختار یک ساختار فاسقی است، چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ سازمانی، باعث میشود که خودبهخود چنین ساختارهایی طراحی شود و شما میبینید که در حال به وجود آمدن مشکلات جدید در این زمینه هستیم.
ابراهیم فیاض ضمن تأکید بر اینکه کمیت منجر به کیفیت میشود، در پاسخ به این سؤال که آیا فارغالتحصیل دکتری ما حاضر است در دبیرستان به تدریس بپردازد، گفت: اگر توجیه شود که با این عملکرد سطح دبیرستانها به لحاظ آموزشی ارتقا پیدا میکند فکر میکنم بتوان افراد را راغب کرد که برای تدریس وارد دبیرستانها شوند. ببینید خود من وقتی در دبیرستان محصل بودم، معلم شیمی من اشتباه مباحثی را به ما یاد میداد، وقتی یک معلم اینقدر ضعیف است که نتواند خوب درس بدهد، لازم است این دبیر و این معلم سطح دانش خود را بالا ببرد. من حتی معتقدم فارغالتحصیلان دکتری باید وارد مدارس ابتدایی شوند؛ زیرا اگر یک دانشآموز ابتدایی که تازه وارد آموزش شده است توسط یک دکترا آموزش داده شود حتماً به لحاظ کیفی در آینده بهتر جواب خواهد داد و این امر برای علوم انسانی واجبتر است. مثلاً وقتی من به فرزند خودم که راهنمایی است مباحثی را که مشکل دارد توضیح میدهم، پاسخ میشنوم چقدر راحت بود. منظور این است حتماً کسی که با تحصیلات بیشتر و بار علمی بالاتر به تدریس بپردازد در آموزش و پرورش ما نیز اتفاقات بهتری میافتد.
متأسفانه در این زمینه ما در مدارس و دبیرستانها هم مشکلاتی داریم. وقتی فارغالتحصیلان دکترای ما زیاد شوند و برای تدریس وارد مدارس و دبیرستانها شوند بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. من خودم اگر در این مسیر به اینجا رسیدم به خاطر معلمهای خوبی بوده است که در دورهی ابتدایی و دبیرستان داشتم. حالا اگر ما به این سمت حرکت کنیم که دکترا وارد مدارس شوند و آموزش و پرورش به لحاظ مالی به حد مطلوبی برسد که بتواند هزینهی افراد با تحصیلات دکتری را بپردازد، ببینید چه نوابغ و پدیدههایی از بین دانشآموزان در آینده بیرون خواهند آمد که همه، نوابغ روزگار خودشان خواهند بود. البته دکترهایی که خلاق و دارای تئوری و نظریه برای خود باشند؛ زیرا یکی از مشکلاتی که الآن ما داریم این است که بعضی از استادهای جوانی که وارد دانشگاه میشوند خیلی خام و مغرور هستند. بارها آنها را دیدهام؛ مثلاً از شاگردان خودم، مغرورانه وارد دانشگاه میشوند و برای آنکه توانمندی لازم را داشته باشند، مجبور هستند دانشجویان خودشان را با تعریف و تمجید به سطحی ببرند که حداقل از این طریق بین دانشجویان محبوبیتی کسب کنند وگرنه به لحاظ سواد علمی توانمندی لازم را ندارند، این الآن گرفتاری ما در دانشگاهها است.
من گفتم افراد فارغالتحصیل دکترا برای تدریس وارد دبیرستانها شوند تا به لحاظ علمی یک جهشی اتفاق بیفتد؛ اما متأسفانه شما در دانشگاه آزاد اسلامی میبینید که بعضاً اساتید بازنشسته با سنی بالا مثلاً 70 یا 80 سال در حال تدریس کل دروس یک رشته در یک شهرستانی هستند یا فرضاً واحد علوم تحقیقات، اساتید بازنشسته دانشگاه تهران را برای درس و بحث جذب میکند. الآن بحث من این است که اینهمه ما دانشجوی (دکترای) جوان که در دانشگاه تهران داریم، چرا دانشگاه آزاد باید به سراغ اساتیدی برود که سنی از آنها گذشته است و خسته هستند و انرژی لازم را برای تدریس ندارد. خب، اینها همه مشکلاتی است که شاید با پذیرش بالای دانشجوی دکترا حل شود؛ یعنی ما باید آنقدر دانشجوی دکترا داشته باشیم که دیگر اساتید بازنشسته و با سن بالا به دنبال کارهای تحقیقاتی باشند و اینکه دیگران از تجربیات آنها استفاده کنند. من خودم در حال کم کردن ساعات تدریسم هستم که بیشتر به مطالعه بپردازم، دیگر مثل گذشته انرژی جوانی ندارم که به تدریس طولانی بپردازم.
لذا اگر کمیت را بالا ببریم در درازمدت خودبهخود کیفیت بالا میرود؛ زیرا از کمیت بالاخره ما به کیفیت میرسیم؛ لذا موافق این امر هستم و حتی تأکید میکنم کنکور و آزمون آن را هم بردارند تا خودبهخود بسیاری از فسادها هم از بین برود، به این ترتیب عرضه و تقاضا به نقطهی مطلوبی خواهد رسید. وقتی دکترا زیاد شود خودبهخود مرجعیت فکری برای جامعه زیادتر خواهد شد؛ مثلاً اعضای شورای شهر تهران افرادی ورزشکار هستند که در زمینهی تخصصی این مسئولیت دچار ضعف هستند و شاید حتی تعریف درستی از شهر نداشته باشند یا خبر دارم که میگویند 70 یا 80 نمایندهی مجلس به معاون پارلمانی وزارت آموزش عالی فشار میآورند برای مدرکشان، برای دکترا گرفتن. خب، این روند کمکم باعث به وجود آمدن دانشگاههای بیکیفیت میشود که با سفارش و زدوبند مدرک صادر میکنند. در اینجا دیگر کیفیت مطرح نیست، برای همین است که معتقدم اگر کمیت بالا برود کمکم کیفیت به وجود میآید و باسوادی مطرح میشود. مثال دیگری بزنم، وقتی کسی کتاب بنویسد همه از تواناییهای نویسنده آگاه میشوند؛ ولی با نوشتن مقاله برای ISI چه کسی میفهمد که به لحاظ محتوایی در چه سطحی قرار دارد؟ به نظر من شاخص ISI یک اشتباهی بوده است که از ابتدا بنا گذارده شد، جلوی دانشگاه تهران چقدر مقالات ISI در حال تدوین و فروش است؟ معتقدم این ساختار از ابتدا اشتباه بوده است؛ لذا منظور من این است که اگر الآن ورود به دانشگاه را محدود کنیم خودبهخود بستر رانتخواری را فراهم کردهایم؛ ولی با پذیرش بالا این رانتخواریها از بین میرود.