فرهنگ امروز/ روحالله اسلامی*:ارتباطات بشر در قرن بيستويكم بسيار افزايش پيدا كرده است و در اثر نزديك شدن انسانها به يكديگر، موضوعات و مشكلات طبيعي و انساني بسياري به وجود آمده است. عصر اطلاعات باعث تصنعيتر شدن علوم و كاربرد بيش از اندازهی رياضيات و روشهاي كمّي استقرايي با كمك تكنولوژيهاي سايبري است. در اين عصر، علوم بسيار تخصصي و كاربردي، به همراه راهحلهاي مبتكرانه، كمي جايگاه فلسفه را به حالت تعليق درآوردهاند؛ به نحوي كه حتي فرصت پرسش از جايگاه فلسفه نيز پیش نمیآید. در این شرایط و در دنیای کنونی، شايد از معدود كشورهايي كه هنوز فرهنگ سياسي مردم و نخبگان اصلي، نظري و عملي آن، گرايش فلسفي دارند، ايران باشد. ايران كشور فلسفه است و در آن، رويكردهاي متافيزيكي، الهياتي، عرفاني، حكمتي، فلسفي و... شأن بسيار بالايي دارند. اغلب كتب در رسالهها، در ضديت با مدرنيته و فرهنگ غربي نوشته ميشود و روش غالب در تحقيقات علوم انساني رويكردهاي انتقادي، پديدارشناسي، پسامدرنيسم و... است.
هرچند روشهاي علمي و كمّي در دانشگاهها، به صورت علمي، در پاياننامهها و كتابها و مقالهها ميآيند، اما چندان در عملياتي شدن سياستگذاري كاربردي كشور جايگاهي ندارند. بعد از انقلاب اسلامي ايران، جريانهایي فلسفي كه پيوند با سنت فقهي، عرفاني، اندرزنامهاي و حكمي داشتهاند، توانستهاند استراتژيهاي كلان سياستگذاري كشور را طراحي كنند. ايران به نوعي با سابقهی حكمت مشائي، اشراقي و متعاليه و سنت عرفاني و گرايشهای فقه شيعي، سرزمين فلسفه است. يكي از متفكران نامدار و بسيار تأثيرگذار، به لحاظ ترسيم مباني اين وضعيت، دكتر داوري اردكاني است. اينكه ايرانيان نسبت به فرهنگ جريانهاي آگاهي و به خصوص علم استاندارد، چگونه بايد فكر كنند و جريان اصلي سياستگذاري، بر چه اساسي رويكردهاي مختلف خود را توجيه ميكند، در آثار و انديشههاي اين فيلسوف اثرگذار، قابل رديابي است؛ اينكه علم چيست، آيا علم يك روش و استاندارد معين دارد، چه نقدهايي بر علم وارد است، جريانهاي آگاهي و معرفت در ايران چه نسبتي با علم دارد و به لحاظ سياستگذاري علم در ايران چه اقدامات اصلاحي و انتقادي را بايد انجام داد.
روششناسي
نميتوان در درون سنت ايستاد و نگاهي علمي به ميراث اسلامي و ايراني انداخت، به خصوص در دورهي معاصر. دغدغههاي سياسي نيز بسياري از مباني انديشهاي را از اعتدال خارج كرده است. لزوم پيشرفت سريع و رسيدن به شاخصهاي توسعه باعث برخورد عجولانه و غيرانتقادي ايرانيان يا برخورد انقلابي و راديكال با افكار و عقايدي گرديد كه به ايران وارد ميشد. يكي از روشهايي كه طرفداران بسياري دارد و توانسته است گزارههاي جدي در مورد زنده كردن ميراث ايراني و اسلامي در برابر مدرنيته و پسامدرنيته صادر نمايد، پديدارشناسي است.
دكتر داوري اردكاني نيز همانند هانري كربن، فرديد و بسياري از متفكران پديدارشناس، به سمت روش كلي، كيفي و فلسفي پديدارشناسي رفته است. البته ترجمه و نوع زيست داوري اردكاني، به خصوص به خاطر داشتن دغدغههاي فلسفي و عرفاني، به پديدارشناسي نزديك است و او خود جزء اولين مترجمان آثار هوسرل، هايدگر و ساير پديدارشناسان غربي بوده است.
پديدارشناسي در زمان بحران علم و عمل اروپا متولد شد و اعتقاد داشت كه مدرنيته داراي منطقهايي است كه ريشه در آرای دكارت دارد. دكارت جهان را رياضي كرد. حال متفكر پديدارشناس با تعليق آگاهي و بيرون ايستادن از موضوع، به شكل برگشت دوباره به هستي و قرار گرفتن در متن آن معنويتها، قصدیتها را شناسايي ميكند. بنابراین از این منظر، مدرنيته و علم، بيطرف و اصيل نيست، بلكه صورتي از آگاهي تاريخي است كه به قصد سلطه و رياضي كردن جهان شكل گرفته است. پديدارشناسي، مدرنيته را عامل بحران جوامع انساني و طبيعي ميداند و قصد بازگشت به فلسفه را دارد.
در این چارچوب، داوري اردكاني، همانند هانري كربن و فرديد، پديدارشناسي را تا آنجا كه نقد غرب را انجام داد به خدمت میگیرد و با دفاع از فلسفه، به ميراث ايراني و اسلامي برمیگردد. پديدارشناسي سكوي پرتاب و مبناي روشی داوري اردكاني است و او با استفاده از آن، به زبان سنت و ويژگيهاي فلسفي بومي ايران بازگشته است و از آنها دفاع میکند. اين زبان، روشی علمي را براي داوري اردكاني فراهم كرد كه او بتواند واژگان سنتي را به سبك جديد و بهروز منتقل كند.
پديدارشناسي غرب
پديدارشناسي روشي غربي است که در ابتدا، قصد نجات و آگاهي غرب را داشت. اروپا دچار جنگ جهاني شده بود و بسياري از بحرانهاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي به این قاره هجوم آورده بودند. در ابتدا پدیدارشناسی به قصد احياي غرب مطرح شد. هوسرل قصد داشت نشان دهد كه دكارت شكاكيت خالص و روش بيطرفي را دنبال نكرده است و مباني مدرنيته داراي يك لوگوس و استاندارد دروني است كه در نهايت، به متافيزيك مدرنيته ختم ميشود. با تعليق آگاهي و خوانش قصدیت ميتوان درك كرد كه دكارت قصديت رياضي كردن جهان به منظور سلطهی انسان را داشته است. رويكرد انسانمحور، دنيامحور و سكولاريستي انتقادي مدرنيته كه در پديدارشناسي مطرح گرديد، بسيار مورد توجه داوري اردكاني قرار گرفت. فيلسوف ايراني كه روحيهی كليانديشي و دفاع از سنت را به علت پسزمينهی دوران باشكوه ايراني و اسلامي به همراه داشت، نميتوانست در مقابل مدرنيته سر فرود آورد.
حتي در دورهي پهلوي كه مناصب و موقعيتهاي فرهنگي و سياسي براي طرفداران مدرنيته و مليگرايانِ مقلد بود، داوري اردكاني رويكرد پديدارشناسانه را از ابتداي امر همزبان خود ميدانست. اين روش داوري را توانا ساخت كه نگاهي همدلانه و سويههاي غيرانتقادي به سنت ايراني داشته باشد. غرب در نگاه داوري بر اساس نوعی انسانگرايي شكل گرفته است كه ريشه در يونان دارد. عقلانيت غرب قصد سلطه و انقیاد بر جهان را در ذات خود دارد. از سوي ديگر، غرب از دكارت، ماكياولی، نيوتن و... در رشتههاي مختلف شروع شد و در نهايت، به پوچي و نيستانگاري رسيد.
غرب در نگاه داوري قلههايي چون هابز، كانت، ماركس، هگل و نيچه دارد و اين خود، تاريخي است كه ابتدا و انتهاي آن مشخص است. غرب سرنوشت جهان نيست و تنها گونهاي از آگاهي و صورتهاي معرفت است كه داراي متن و جهان زيست مخصوص خود است. غرب در اين رويكرد، دورانی بحراني و شكستخورده را طي ميكند و نبايد مقلدانه به سوی آن رفت. غرب دارای ویژگیهای انسانمحوری، دنیامحوری، کفر، طاغوت، انقیاد، پوچي، بحران، سلطه، رياضيات، لذت، ثروت، قدرت و... است که این ویژگیها با مبانی فکر اسلامی فاصله دارند.
جايگاه علوم انساني
به تدريج مباني فلسفي مدرنيته باعث شكلگيري علم طبيعي و مهندسي جديد شد. روش كمّي و تجربي و متون پوزيتیويستي، معيار اصلي علم قرار گرفت. روشهاي كمّي در مسائل انساني نيز شايع شد. به تدريج، فلسفه، تاريخ، الهيات و مذهب، كه گزارههايي جدي در مورد انسان و رفتار او داشتند، جاي خود را به مجموعهاي از علوم جديد به نام علوم انساني دادند. علوم كمّي شناخت جامعه، علوم اقتصادی، سياست، روابط بينالملل، مديريت، جامعهشناسي و... با شاخصهاي كمّي و رياضي، چنان قدرت يافتند كه مديريت جامعه را بر عهده گرفتند. پديدارشناسي، همان طور كه علم طبيعي و پزشكي مدرن را باعث ايجاد بحران و سلطهی بيمورد ميداند، قصد رياضي كردن جهان و سوق دادن آن به سمت علوم انساني را نيز باعث بحرانهاي بيكاري، فقر، جنگ، خشونت، تضادهاي رواني و... ميداند.
داوري اردكاني نيز پوزيتیويسم را روش مناسب براي تحليل مسائل انساني نميداند. از منظر او، علوم انساني جديد نياز به رويكردهاي انتقادي دارند و نميتوان تقليدي و بدون توجه آنها را مورد پذيرش قرار داد. گزارههاي آگوست كنت، ماركس، هگل و فرويد در مورد رفتار انسانها و تحليل آنها راجع به بهبود جوامع بشري، در همه جا جواب نميدهد. بر اساس تفكر داوري اردكاني، علوم انساني نسبت به علوم طبيعي، مباني و روشهاي متفاوتي دارد. از سوي ديگر، علوم انساني، معرفت غربي و تاريخي است كه از جايي شروع شده است و اكنون نيز بحرانهاي زيادي را تجربه ميكند. رجوع به فلسفه و داشتن مباني قدرت انتقادي در مواجهه با علوم انساني ميتواند باعث شكلگيري هويت بومي و دفاع از ميراث ايراني و اسلامي گردد. بسياري از مفاهيم علوم انساني جديد با اخلاق، معنويت، سنت، مذهب و گزارههاي تربيتي سنتي ايران سازگار نيست و نميتوان بدون داشتن روحيهی انتقادي، آنها را پذيرفت.
*دانشجوی دکترای علوم سیاسی (اندیشهی سیاسی) دانشگاه علامه طباطبایی
منبع: خردنامه