شناسهٔ خبر: 13781 - سرویس دیگر رسانه ها

اندیشمندی که اندیشه‌های عرفانیش به امام راحل نزدیک بود

رئیس کتابخانه،‌ موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی در سالروز درگذشت محمد مددپور گفت:‌ مرحوم مددپور بر اندیشه غربی، مبانی مدرنیته و همین طور بر مبانی نظری حکمت اسلامی اشراف داشت و این تسلط در مناظرات، سخنرانی‌ها و میزگردهایش مشخص است.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از فارس؛ «محمد مددپور» در چهارمین روز فروردین 1384 در یکی از جاده‌های شمالی کشور بر اثر سانحه رانندگی درگذشت.

 

از وی آثار ارزشمند و متعددی از جمله «سیر و سلوک سینمایی»، «حکمت معنوی و ساحت هنر»،‌ «آشنایی با آرای متفکران درباره هنر»، «سیر حکمت و هنر مسیحی، از عصر ایمان تا عصر خرد»، «حکمت اُنسی و زیبایی‌شناسی عرفانی هنر اسلامی»، «پارادیم‌های زیبایی‌شناسی هنرهای معاصر»، «سینمای اشراقی»، «حقیقت و هنر دینی»، «ماهیت تکنولوژی و هنر تکنولوژیک»، «درآمدی بر سیر تفکر معاصر» و «گریز از یکسان‏‌سازی جهانی، اندیشه روزمرگی یا تفکر آرمان‌شهری» بر جای مانده است.

خبرنگار فارس به مناسبت سالروز درگذشت این نویسنده فقید گفتگویی با محمد علی رجبی، از اساتید حوزه فلسفه کشورمان انجام داده است که در ادامه می خوانید:

* آقای دکتر ابتدا مباحثی درباره گرایش‌های فکری مرحوم مددپور بفرمایید و اینکه ایشان اندیشه‌هایش از چه کسی متأثر بود؟

 

- مرحوم مددپور از شاگردان برجسته سیداحمد فردید بود، او توانست مطالب فردید را با یک نظم منطقی تدوین کند و اساساً آثار ایشان به نوعی برگرفته از همان مطالب تدوین و درست شده سخنرانی‌ها و دروس فردید بود.

تفکر وی مبتنی بر اصالت دادن به خداوند، وحی الهی و اندیشه‌های انبیا و اولیا خدا به ویژه پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار بود از سوی دیگر گرایش فکری وی در حوزه اسلامی هم به سمت عرفان نظری بود و از متافیزیک فلسفی گذشته بود البته نه اینکه با فلسفه مخالفتی داشته باشد بلکه به افق‌های فراتر از فلسفه هم اعتقاد داشت.

بر این اساس آن وجه عرفانی تفکر فردید که به ابن عربی نزدیک بود در مرحوم مددپور هم به طور کامل دیده می‌شود، به ویژه تفکر تاریخی -عرفانی که مبتنی بر ظهور اسماء الهی در ادوار مختلف تاریخی است مورد تأکید قرار می‌گیرد، بر این اساس همه چیز با یک تفسیر دینی و معنوی تحلیل می‌شود و از این جهت ما مشاهده می‌کنیم که وی در هنر، سیاست، علم، اقتصاد، حقوق و حوزه‌های دیگر از مباحث فرهنگی و به طور کلی مسائل انسانی که توسط شاگردان مختلف فردید مورد بحث قرار می‌گیرد، گفته یا ناگفته اصالت را با مبانی وحیانی و قرآنی می‌داند و به همین دلیل اندیشه‌های وی با آنچه صورت لائیک یا سکولار دارد، طبعاً تعارض پیدا می‌کند.

*پس آیا می‌توان مطرح کرد که اندیشه‌های عرفانی وی به حضرت امام که برخی می‌گویند اندیشه‌هایشان به ابن عربی نزدیک بوده، قرابت دارد؟

-بله طبعاً یک هم‌سویی و هم‌سخنی بین آنچه که مورد اعتقاد او بود با آنچه که با تعلیمات امام خمینی مندرج است، وجود دارد چرا که امام هم با توجه به گرایش حکمی –عرفانی‌شان و اینکه همه چیز را از خدا آغاز می‌کرد و به خدا ختم می‌کرد، به ویژه در تفسیر سوره حمد و در آخرین بخش که با علما بحث می‌کنند و مطرح می‌شود که علما معتقدند از علم بالاتر چیزی نیست، فلاسفه فلسفه را بالاترین چیز می‌دانند و از عرفان پرهیز می‌کنند و عرفا هم فکر می‌کنند از عرفان بالاتر چیزی نیست، طبعاً یک نوعی هم سویی و هم سخنی بین این طریقت فکری و طریقتی که حضرت امام (ره) داشتند دیده می‌شود به همین جهت از گذشته تا امروز تمام کسانی که با طریقت فکری و راه و رسم امام عمیقاً مخالف بودند ولی به لحاظ سیاسی مصلحت نمی‌دانستند که به طور صریح با امام و افکار او درگیر بشوند به طور مستمر طریقت فکری فردید و شبهاتی به آن تفکر دارد، مورد حمله قرار می‌دهند و اصولی را نقد می‌کنند که اساساً تفکر هر مسلمان معتقد و متفکری از جمله حضرت امام خمینی است.

*پس در این راستا مرحوم مددپور در چه جبهه‌ای قرار داشت؟

- از این جهت مرحوم مددپور عملاً در دو جبهه خودش را با معارضان مواجه می‌دید؛ یک عده کسانی که اساساً با انقلاب و اسلام و اساس هر دیانت وحیانی مخالف بودند و از سوی دیگر کسانی که بدون اینکه این نکات را مطرح کنند خود او یا شخص فردید را مورد هجمه باطنی سیاسی و ظاهری فکری قرار می‌دادند و انصافاً وی بر معارف غربی، مبانی، اصول و فروع مدرنیته اشراف داشت و همینطور بر مبانی نظری حکمت اسلامی (فلسفی و عرفانی) براساس تعدادی از مناظرات و سخنرانی‌ها و میزگردهای ایشان، تسلط داشت.

*نظرتان درباره آثار و نگاشته‌های ایشان در حوزه‌های مختلف از هنر تا فرهنگ چیست؟

 

-خب آثاری که ایشان نوشتند در حوزه هنر و علم، تکنولوژی، تاریخ و فرهنگ همه بر همین مبنا است که در واقع مورد قبول است، وی نشان داد که مفهوم عرف و جریانات مخرب اخلاقی، فکری، سیاسی و اجتماعی غیردینی به چه صورت ظهور می‌کند و این متفاوت از طریقت وی، امام خمینی و عرفای بزرگ با آنچه عوام یا ظاهراً مذهبی‌های متعصب، لائیک یا روشنفکر بود چرا که اینها از دین تصورشان یک ظواهر و آداب خاصی بود.

عرفا و علمای بزرگ ما چون امام راحل، مرحوم شاه آبادی و ... همیشه وقتی صحبت از دین می‌کردند برای آن سه وجه قائل می‌شدند، یکی حقیقت دین که باطن دین است دوم ظاهر دین که به آن شریعت می‌گفتند و سوم طریقت. بنابراین این افراد مبانی و مبادی حکمی و عرفانی متعالی ما را به حقیقت دین رهنمود می‌کردند و به جا آوردن اعمال دینی و رعایت احکام دینی (حلال و حرام، مستحب، مکروه و مباح) را به شریعت دین وارد می‌کردند.  بر این اساس بالا بردن و اعتلا بخشیدن به مکارم اخلاقی، انسان را از آنچه هست متمایز می‌کند و ساحت اسلام و ایمان و درجات بالاتری از دین را به ما نشان می‌دهد که بدین هم طریقت می‌گفتند.

بنابراین از نظر این بزرگان آنچه تفکر دینی بود ادعای دینداری نبود.هنر دینی به تعبیر مددپور همان نگرش توحیدی یا وحدانی به تمامت هستی بود.

*هنر دینی به تعبیر مرحوم مددپور چه معنایی دارد؟

- هنر دینی که وی توصیف کرده اگر ملاحظه کنیم در واقع حقیقت دین است که حقیقت دین هم یک نگرش توحیدی یا وحدانی به هرچیز نسبت به تمامت هستی است یعنی دیدن نور وحدت در هر چیزی که روحش متعالی و ما به اشتراک تمام موجوداتی است که ما در عالم ملاحظه می‌کنیم، در فلسفه و علم هم همینطور باید باشد یعنی تفکر ما را به وحدت برساند و آن هم وحدت متعالی که انسان اگر بتواند کثرات در باطنش را امری متعالی شنود و ظهور کند، این ظهور اسماء الهی است در آن صورت این نحوه نگرش را می‌تواند داشته باشد که تفکر و نگرشش دینی است.

تمام مسائل و آثاری که از مرحوم مددپور باقی است، عکس آن دور شدن از مراتب اختفای در حقیقت و رسیدن به درجات کفر از جمله کفر خفی و جلی است. خوشبختانه تمام آثار ایشان را در دست داریم اگر عمر بیشتری می‌داشتند خیلی بهتر به تفضیل مباحثشان را مطرح می‌کردند.

 

*مواجهه مددپور با غرب به چه صورت بود؟

- حوزه تفکر مددپور و فردید براساس «لا اله الا الله» شکل می‌گرفت در این شجره طیبه دو قسمت وجود دارد، یک قسمت نفی و دوم اثبات، در قسمت اول که جنبه نفی مطرح است این افراد با مطالعه عمیق تاریخ، فرهنگ، تمدن و حکمت غرب به آنجایی می‌رسیدند که خود به خود به نفی غرب منتهی می‌شد  یعنی غرب خودش را نفی می‌کرد نه اینکه اینها نفی‌اش کنند، یعنی کسی در فلسفه هنر، سیاست، اخلاق و اقتصاد کار می‌کند، متوجه می‌شود که تفکر خود به خود نفی خودش را در متن خودش در بر دارد.

 

حتی مارکس هم متوجه این شده بود که سرمایه‌داری گور خودش را می‌کند ولی این فقط سرمایه داری بود بهتر این است که تفکر مدرنیته غربی خودش خودش را نفی کند، افرادی که به این نقطه نرسیدند کسانی‌اند که اصلاً غرب را نفهمیدند متفکرانی که غرب داشته و دارد، آنها بعد از قرن هجدهم به نوعی وجهی از وجوه غرب را نفی می‌کنند. مثلاً شوپنهاور و برکسون وجهی از نظام را نفی می‌کنند و برخی مثل هایدگر کل ماهیت را نفی می‌کنند و به دنبال یک دوران، تاریخ، مبنا و اساس جدیدی هستند

طبعاً اینها با اشرافی که پیدا می‌کردند نسبت به تاریخ غرب خود به خود به یک نقطه نظر منفی می‌رسیدند یعنی به این نقطه نظر رسانده می شدند بنابراین با سیری که خود غرب برای خودش دارد از این جهت به سمت وجه اثباتی هم می‌رفتند که فراتر از مبانی نظری فرهنگ و تمدن غرب یک وجه سکولار و لائیک است که در اساس آن معنویت و روح زدایی از عالم است، طبعاً بازگشت اینها به وجه معنوی و روحانی عالم هستی نوعی آشتی دوباره با خداوند است.

به طور مثل خود هایدگر در آخرین مصاحبه‌اش با مجله اشپرینگر در پاسخ به این سؤال که به نظرتان فکر می‌کنید در آینده چه خواهد شد، می‌گوید: تنها خدا می‌تواند ما را از این وضعیت نجات دهد! این بازگشت دوباره به سمت خدا نه به سبک قدیمی‌های قرون وسطی یا در بین پیشینیان خودمان که خدا و مباحث الهی را با فلسفه و متافیزیک مخلوط می‌کردند یا حتی مثل برخی از عرفای ما که این مباحث را با عرفان هندی، یونانی و ... در می‌آمیختند، نبود بلکه فراتر از یک نیاز براساس متن قرآن و تعالیم معصومین حاصل می‌شد که می‌کوشیدند آن جنبه اثباتی را خود به خود پیدا کنند، از این جهت کوششی برای رسیدن به آنچه ما بتوانیم یک هم صحبتی با اولیاء الله و با کلام خدا پیدا کنیم، محسوب می‌شد و از این جهت این گرایش همسو با آنچه روح انقلاب اسلامی ایران محسوب می‌شود و در صدد بنای عالم دیگری بود.

به همین جهت اندیشمندانی چون مددپور در بخشی که به مطالعه فرهنگ و تمدن غرب مربوط است به این نقطه منفی و مجله اشپرینگر و خود به خود به این قسمت دوم که جنبه اثباتی هم داشت وارد نمی‌شدند، به این لحاظ وجه مشخصه این افراد این است که در مطالعه غرب با هایدگر هم‌سخنی پیدا می‌کنند که معتقد است اساساً عسرت و بیچارگی انسان دوره جدید مبنایی است که در حقیقت از قرون وسطی شروع می‌شود و در دوره جدید به تمامیت می‌رسد و این تمامیت هم پوشاندن حقیقت متعالی وجود و محو شدن در بین موجودات است، افراد این گروه را به غلط هایدگری می‌خوانند بلکه اینها کسانی‌اند که دنبال حقیقت اسلامی هستند منتها درباره غرب نفی مدرنیته طبعاً با تفکر هایدگر که اشراف کامل دارد به این مباحث و جهان غربی خودش هم‌سخن هستند.

 

*از مباحث محتوایی بگذریم، چه نوع ارتباطی در زمان حیات مددپور با ایشان داشتید؟

- مدتی با شخص ایشان آشنا بودم اوایل او را در سخنرانی‌ها و جلسات فردید می‌دیدم، از آنجا با هم آشنا شدیم و چند سالی هم همکار بودیم زمانی که من معاون فرهنگی حوزه هنری شدم، در آن حوزه بخشی وجود داشت که مرحوم مددپور متولی آن شد و بعد هم که آوینی به شهادت رسید، مدیریت دفتر مطالعه دینی هنر را که من متولی آن بودم به ایشان سپردم البته با رفتن من از حوزه هنری ارتباطم با ایشان کردن شد البته هر از گاهی تلفنی با هم صحبت می‌کردیم، متأسفانه بعد از مدتی در یک مأموریت خارجی بود که خبر فوت ایشان را شنیدم.

ایشان مثل هر فرد دردمند متفکری زندگیشان صرف افکارشان بود، یعنی برای اعتقاداتش مبارزه کرد و واقعاً مصداقی از این جمله حضرت سیدالشهدا که «زندگی چیزی جز عقیده و مجاهده در راه عقیده نیست» ایشان سمبل این روایت بودند، بارها دیده شده بود که از نزدیک‌ترین دوستانشان اگر یک گرایش خلافی از آنچه حقیقت بود، داشتند فاصله می‌گرفتند البته بر مباحثشان تعصبی نداشتند اما اعتقادشان این بود که عده‌ای نه غرب را درست می‌شناسند نه اسلام را.  بنابراین از دو گروه منزجر بود، یک گروهی که خداوند را نشناخته قبول می‌کردند و گروه دیگری که غرب را نشناخته رد می‌کردند وی معتقد بود که هر دو اینها فایده ندارد چه اینکه کسی ادعای غرب زدگی بکند و خود را چیزی بنامند و هیچ اطلاع جامعی از مبانی فلسفی و فکری غرب نداشته باشد و چه غرب را به نام دین و اسلام و ... نفی کند و اگر بپرسیم غرب یعنی چه اطلاعی نداشته باشد هردو اینها به جامعه لطمه وارد می کنند.

در نهایت آنچه وی به خودآگاهی تأکید می‌کرد ناظر بر همان خودآگاهی تاریخی بود که پیشتر مطرح کردم.