فرهنگ امروز/زهرا رستگار: مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر محمدحسین تمدن جهرمی، چهرهی ماندگار علم اقتصاد در دفتر مؤسسهی دین و اقتصاد برگزار شد. این مراسم با حضور دکتر فرشاد مؤمنی استاد دانشگاه علامه طباطبایی، استاد علی رضاقلی پژوهشگر ایرانی حوزهی جامعهشناسی و علوم سیاسی و استاد مصطفی ملکیان در باب روششناسی علوم انسانی صورت گرفت. دکتر رضاقلی معتقد است که هرکسی در ایران دغدغهی توسعه دارد و به این دلیل است که باید روششناسی را بدانیم و این امر جز با شناخت علم و علمشناسی تحقق نمییابد. وی دربارهی اقتصاد نهادگرا و نئوکلاسیک نیز بحث میکند و میگوید که اقتصاد نئوکلاسیکی پاسخگوی مناسبی برای عدم توسعهی ایران نیست و نمیتواند مسائل را حل کند؛ اما اقتصاد نهادگرا توضیحات قانعکنندهتری در باب عدم توسعهی ایران و بررسی مشکلات دارد. در ذیل بخش اول این نشست را میخوانیم.
کسب بنیانهای فکری در علم اقتصاد
دکتر فرشاد مؤمنی سخنران اول نشست بود، وی در باب فلسفهی همایش اظهار داشت: فلسفهی این همایش بزرگداشت مقام یک معلم است. در حال حاضر در ایام سالگرد درگذشت استاد فقید مرحوم دکتر تمدن قرار داریم؛ بنابراین به پاس زحمات طولانی و چند نسلی که وی برای تربیت دانشجویان اقتصاد در ایران کشیده بودند، مؤسسهی مطالعات دین و اقتصاد به سهم خود بنا را بر آن گذاشت که با این مجلس بزرگداشت، ادای دینی به آن مرد بزرگ کند. واقعیت این است که در دورهای بخشی از اقتصادشناسان در دانشکدهی اقتصاد دانشگاه تهران مسئولیت تدریس را بر عهده گرفتند که از نظر ما تاکنون این نسل با کیفیتی که از خود بروز دادند دیگر تکرار نشده است؛ بنابراین مرحوم تمدن یکی از سرآمدان آن نسل بود. اگر برای فروافتادگی اقتصاد ایران بخواهیم وجهی یا دلیلی خارج از علتها ردگیری کنیم، یکی از آنها این است که اقتصاددانان بعدی آنگونه تربیت نشدهاند. دکتر تمدن شاید دستی بالاتر از استاد جهانبگلو داشتند که علاوه بر اقتصاد در حوزهی علوم انسانی تا بالاترین مدارج رسمی آکادمیک را هم طی کرده بودند؛ اما درعینحال سخت دلباخته و شیفتهی مملکت خود نیز بودند. کوچکترین جزئیات مسائل فکری و فرهنگی و سیاسی کشور را نیز به موازات مسائل اقتصادی آن دنبال میکردند. دربارهی خاطرات جهانبگلو چیزی که بعدها بهعنوان روشنفکران جهانسومی ممتاز با عنوان بازگشت به خویشتن و یا راه نجات برای کشورهای درحالتوسعه مطرح شده بود را ایشان برای من توضیح دادند که چگونه با مشارکت مرحوم آلاحمد پیگیری کردند و تا آخر عمر هر دو همانطور که عرض کردم ریزترین مسائل کشور را با دقت پیگیری میکردند.
وی در انتها اذعان داشت: عنوان کلی جلسه، روششناسی علوم انسانی است. افرادی که در حوزهی روششناسی در ایران بحثها را دنبال میکنند، میدانند که مقدمهی کتاب درسهایی دربارهی فلسفهی علم و اجتماع که ویراسته شده است، درسگفتارهایی که دکتر سروش در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران داشتند، مقدمهی آنها توسط دکتر رضاقلی نوشته شده است. یکی از راههای نجات اقتصاد ایران از بنبست فکری موجود که آثار عملی آن تا این اندازه نگرانکننده شده است بنیانهای روششناختی کسب معرفت علمی در عرصهی اقتصاد است.
هویت جمعی چه چیزی ساخت؟
استاد رضاقلی در ابتدای سخنرانی خود پس از تشکر از تعاریف دکتر مؤمنی گفت: هنگامی که با مسائل توسعهی ایران برخورد کردم این امر در همان زمان دانشجویی وجود داشت، متوجه شدم که این موضوع در باب عدم توسعهی سیاسی و عدم توسعهی اقتصادی و فرهنگی ایران وجود دارد. نظام آموزشی از زمان رضاشاه تأسیس شد، باقی موارد در استثنا و حاشیه بود. مواردی که بین مشروطه تا آن زمان یا چند مدرسهای که تا قبل از مشروطه تأسیس شده بود بهطور همزمان و حتی زبان فارسی ایران یکپارچه نشده بود. پس از یکپارچگی مردم میتوانستند با یکدیگر صحبت کنند. مانند آنکه بلوچها زبان ما را بفهمند و ما آنان را بفهمیم. در آن زمان هنوز زبان فارسی جا نیفتاده بود که شما بتوانید با کسی دردِدل کنید و حتی آدرسی بنویسید. یکی از دلخوریهای اقوام مختلف این بود که رضاشاه زبان فارسی را به اجبار وارد کرد. هر کجا که میرفتید، نمیتوانستید ارتباط کلامی برقرار کنید. بنیان فرهنگ جدید ایران و مدارس از این بخش شکل گرفت، به معنی اینکه خیلی سابقهی آن قدیمی نیست. این امر که میگویند ایران سابقهی تمدن دارد و چه دارد و ندارد، میگویم بهتر است که تاریخ را با دقت بیشتر بخوانند. ضمن آنکه با آن تکچهرهها مقایسه نکنند، مانند سعدی و حافظ و ... تمدن درست نکنند، باید دید چیزی که هویت جمعی پیدا کرده است، چیست؟ آن هویت جمعی چه چیزی ساخت و چه چیزی از خود بروز داد و چه چیزی داشت؟
از این بخش آرامآرام به مسئلهی روششناسی ورود میکنم. من هنگامی که با آن مسائل عدم توسعهی ایران درگیر شدم و میخواندم که کسی میگفت محصول این موارد یا حملهی عربها است، زمانی میگفتند مغولها مقصر بودند، زمانی دربارهی استعمار میگفتند، تمام این موارد در ادبیات ما وجود داشت. این موارد از لحاظ روششناسی و شناخت هویت علم که موضوع بحث ما است قانعکننده به نظر نمیرسیدند. آنچه که مسلم بود ایران کشوری بود که با انواع تفرقههای قومی شدید (که هنوز برطرف نشده است)، تفرقههای زبانی، دینی و همچنین تفرقههای محلی که تمام این موارد نیز تنشآفرین هستند روبهرو است که دست به دست هم داده بودند و ایرانی تحویل استعمار دادند که دیگر آخرین نفسهای خود را میکشید. چون یک بخشی از جهان تغییر کرده بود و به صنعت، ابزارهای جنگی جدیدی دسترسی پیدا کرده بود. طایفه دیگری آن طرف بودند که با اقتصاد معیشتی و زندگی ایلی و شهرهای دهگونه زندگی میکردند، این در برخورد با تمدن جدید دوام نیاورد. اینجا کمکم به تأسیس دانشگاه و پیشرفت و علم و معرفت اقدام کردند.
برخوردی روششناسانه و علمی
وی در ادامهی سخنرانی به بحث توسعه پرداخت و توضیح داد: پاسخی که بهصورت جدی قصد داشتند ارائه کنند این بود که چرا ایران توسعه پیدا نکرد؟ فردی که با درس و مسائل اجتماعی زندگی میکند دغدغهی این را دارد که موارد گفتهشده را نیز حل کند. هنگامی که شما وارد این عرصه میشوید که در مورد توسعه بحث کنید، مسئلهی بعدی که پیش میآید این است که شما با عدم توسعهای پیش رو میشوید که زمینهی فوقالعاده وسیعی دارد و روی آن میخواهند این توسعه را بنا کنند. همچنین فراموش نمیکنید که از مشروطه تا به امروز چندین نوع الگو را ایرانیها انتخاب کردند که با این چند الگو بتوانند از توسعه عبور کنند. الگوی که در مشروطه انتخاب کردند این بود که غربی بشوند، بعد رضاشاه و دولت پهلوی سر کار آمدند. الگوی ملی و ناسیونالیزم را انتخاب کردند و در این بین از سوسیالیزم نیز بیبهره نبودند، حزب توده و حزب چپ نیز معتقد بودند با این الگو کار را پیش میبریم و رونق میبخشیم. در واقع اوج توانمندیهای خود را در جامعه بروز دادند که منجر به کودتای 28 مرداد شد.
با این اتفاقاتی که با گروههای ملی و غیره بروز دادند و وحدت را شکافتند، این موارد موجب سرخوردگی شد و مسلمانان کمکم رشد کردند و فرزندانشان به دانشگاه رفتند و آمدند. شروع به اینکه اسلام چیست؟ میتواند رواییبخش باشد و پس از مشروطه وارد نهضت شدند، پروبال خوبی گرفتند و الگوی جدیدی آوردند و گفتند خیر، با مرحوم شریعتی، طالقانی، بازرگان روحانیت و گروههایی که با اینها بودند وارد میشویم. این افراد گفتند که الگوی اسلامی را وارد میکنیم که با این الگوی اسلامی مشکل عدم توسعه را حل میکنیم و از این مرحله عبور میکنیم. الگوی سوسیالیسم، الگوی غربگرایی کامل، الگوی ناسیونالیستی، الگوی اسلامی را داشتیم.
محصول این الگو چیزی است که شما شاهد هستید و مردم دوباره در آن تجدیدنظر میکنند که راهحل بعدی چیست. این موارد ما را از آن مخمصهها بیرون نبرد، راهحل بعدی که میتوانیم به آن دسترسی پیدا کنیم چیست؟ در این میان ادبیات گستردهای وجود دارد که در حال حاضر نیز در روزنامهها، مطبوعات و مجلهها وجود دارد که مینویسند و میگویند و میشنوند. برخیها نیز قلم خوبی دارند و نمیتوانند خود را کنترل کنند و میگذارند روی کاغذ و همینطور مینویسند و 20-30 صفحه از مجلهها پر میشود؛ اما مسائلی که در این مجموعه دستاوردهای مربوط به توسعه در سطوح و اشکال مختلف وجود دارد، اگر روششناسانه و علمشناسانه وارد آن شوید به نتیجه میرسید. روششناسی علمی در این سطحی که بنده صحبت میکنم، این روش گردآوری دادهها و تنظیم دادهها نیست، آن روششناسی است که به آن معرفت درجهی علم میگویند؛ یعنی موضوع آن علم است که رشتههای مختلف را بررسی کند و بگوید چه چیزی علمی است و چه چیزی علمی نیست و نقاط قوت و ضعف کدام رشته بیشتر است، در چه مواردی توانمندی دارد و در چه مواردی توانمندی ندارد که بتوانید با در نظر گرفتن این موارد بحث کنید.
نئوکلاسیکها و اقتصادگراها در اقتصاد
وی دربارهی مکتبهای اقتصادی توضیح داد و اذعان داشت: در دنیا دو مکتب در اقتصاد وجود دارد که در ایران بین این دو مکتب اختلافنظر وجود دارد. یکی مکتب نئوکلاسیک است و دیگری نهادگراها هستند که کمکم در حال رشد هستند. نئوکلاسیکها چه مقدار توانمندی برای توضیح دادن مسائل ایران دارند؟ این توضیحات چه مقدار قانعکننده و عالمانهتر است؟ نهادگراها چه مقدار توانمندی برای توضیح دادن و توسعهی مسائل ایران دارند؟ کدامیک از این دو میتوانند عدم توسعه را توضیح دهند؟ تا عدم توسعه را توضیح ندهید مسئلهی عدم توسعه حل نمیشود، به دلیل آنکه تمام عواملی که موجب عدم توسعه شدهاند، نهادهای آنها بهصورت تاریخی حضور دارند. آنها با سازمانهایی که وارد ایران میشوند دستوپنجه نرم میکنند.
مثال ملموسی که میتوانم به آن اشاره کنم این است که تقریباً چیزی وجود دارد که ایرانیها از غرب الگو نگرفته باشند، الگوی حکومت را گرفتهاند؛ چراکه ما سابقهی حکومت پارلمانی را نداریم که مجلسی ایجاد کنیم و رئیسجمهور انتخاب کنیم و تفکیک قوا انجام دهیم و یک قوهی قضائی مستقل درست کنیم. تمام این موارد از زمان رضاشاه و مشروطه شروع شد. قوهی قضائیه را رضاشاه درست کرد؛ چون در زمان ناصرالدین شاه هم موجود بود. با ورود میرزا تقیخان در سال 1848 میلادی و 1264 هجری قمری چشمانداز توسعه و کاستیها شروع میشود، او این مسائل را میشناخت. کتاب جهاننمای جدید را جمعآوری کرده بود و اگر دقت کنید متوجه خواهید شد ردپای تمام مسائلی که در ایران بعداً شکل گرفت در مشروطه تبلور پیدا کرد و هنوز هم ایرانیان با آن درگیر هستند تماماً در آن آثاری که میرزا تقیخان در آن «ارزنهالروم» جمعآوری کرد نیز وجود دارد. خود او نیز هنگام صحبت کردن اشاره میکرد که من در خیال قانون اساسی بودم؛ اما مجالم نداد. سپس مینویسد که دولتهای غربی روششان به اینگونه است که نه رعیت به مال سلطان تعرض میکند نه سلطان به مال رعیت تعرض میکند، بلکه اینها بر اساس قانون رفتار میکنند؛ یعنی آنکه حقوق مالکیت را طوری تعریف کنند که این افراد با یکدیگر به تعارضی نرسند.
روششناسی مبتنی بر فلسفهی علم
علی رضاقلی در ادامهی سخنرانی خود به کپیبرداری از الگوهای غربی پرداخت و اشاره کرد: بحث من این است که تمام این الگوها ساخته شده است ما نیز آنها را کپی کردهایم، اما کار نمیکند. مجلس نیز کار نمیکند، دستگاه قضائی وجود دارد، اما کار نمیکند؛ یعنی دستگاه قضائی مستقل به این معنی که طرفین دعوی هنگامی که وارد آن مکان میشوند هیچکدام نتوانند در ماهیت دعوا به دلیل داشتن قدرت سیاسی یا اقتصادی دخالت کنند و ماهیت دعوا را تغییر دهند و قاضی مستقل داوری کند. درحالیکه میدانید که مشکلات قوهی قضائیه چیست. نهادگراها با لیبرالها با یکدیگر مشکلاتی دارند، لیبرالها در صحبت کردن دستشان باز است؛ چراکه ابداً در حوزههای ممنوعه نمیروند، همهی صحبتهای آنها شاخص افزایش قیمت و رقابت است. چرا این قانونها در کشور ما کار نمیکند؟ آن فرد میگوید با شاخصها کار کنید، دیگری میگوید، نمیتوانم با آن شاخص کار کنم. قیمتها درست است، اگر بازار اصطکاک نداشته باشد و هزینهی معامله صفر باشد قیمتها بهترین تخصیص را ارائه میدهند. شاخصهای قیمتی بهترین عملکرد را دارند؛ اما اگر مالکیت ناکارآمد باشد هزینهی مبادله سنگین باشد و دولت بهعنوان بیطرف به اجرای قانون نپردازد و قوه قضائیه مستقل وجود نداشته باشد، ساختارهای حقوق مالکیت متفاوت، ساختارهای انگیزشی متفاوت به وجود میآورند؛ یعنی زمانی همه را به دلالی سوق میدهند و یک زمانی همه را به دزدی سوق میدهند و زمانی همه را به بانک تأسیس کردن سوق میدهند، برداشتن پول مردم و رفتن به بازار سیاه، زمانی نیز همه را به سمت تولید سوق میدهند. این بستگی به آن تعریفی دارد که به حقوق مالک میدهند.
هنگامی که طرفداران لیبرالها حرف میزنند همه گوش میکنند و نتایج آن نیز مشخص است، چه آنانی که پشت پرده میخواهند آزاد باشند و چه کسانی که میخواهند تنها شاخص پولی را افزایش دهند. اما نهادگرایی هنگامی که میخواهد حرف بزند هر جا میرود، میخواهد بگوید این حوزه ممنوعه است. هنگامی که با یکدیگر نمیسازند تنش بین چیزهایی که از تاریخ برای شما به ارث مانده با نهادهای جدید، ایجاد میکند. تنشی که دستکم از مشروطه داریم و هنوز نتوانستیم آن را حل کنیم. برای فهم این نوشتهها و دقت در این نوشتهها لازم دارید که علم را بشناسید. تا زمانی که علمشناسی نداشته باشید کاری از پیش نمیرود و تا زمانی که روششناسی را ندانید علمشناسی را نیز نمیدانید، آن روششناسی که دیواربهدیوار فلسفهی علم است؛ یعنی هم جامعهشناسی علم هم تاریخ علم هم فلسفهی علم که این موارد در یک شاخه به علمشناسی میپردازد.
هنگامی که وارد علمشناسی میشوید مسائل متعددی پیش میآید. روشهای منطقی، ارتباط علم با جامعهی علمی و ساختار علمی و بحث تساوی ولایت عقلی پیش میآید. پای ارزشها به میان کشیده میشود که این موارد چگونه وارد علم میشوند، سپس چگونگی جلوگیری از این موارد را که وارد علم نشوند و مسائل متعدد و مختلف دیگر نیز به وجود میآید.
علم در جهان بدون پشتیبانی قدرت ساخته نمیشد
وی مثالی از زندگی ابوریحان میزند و سپس دغدغهی توضیح مسائل ایران را دارد و بحث خود را اینگونه ادامه میدهد: مثلاً در برخی مقالهها یکسری از ابتدای شروع مقاله روشهای مختلف را توضیح میدهند، درحالیکه نمیتوان هر روش را در مقاله توضیح داد، ضمن آنکه باعث اختلاف بین روشهای به وجود آمده، میشود. افراد باید بدانند چه روشی برای توضیح دادن مسائل ایران باید به کار ببرند. مسائل ایران را چگونه میخواهند توضیح دهند؟ سیاست انباشتهشده و فوقالعاده مستبدانهی تاریخی برای چه به این شکل درآمده است؟ چرا این موارد عرصه را ناامن کرده است و از این جهت است که علم نیز در کنار آنها نمیروید. شما دانشجویان در این درسها نسبت قدرت با علم را میبینید که این دو چه نسبتی با هم دارند؟
در چهار مقالهی عروضی نکتهای دیدم که برایتان توضیح خواهم داد. عروضی سمرقندی 550 فوت کرده است. داستانهای آموزنده بسیاری در آن وجود دارد، در یکی از داستانها در مورد ابوریحان بیرونی صحبت میکند. ابوریحان بیرونی با ابوسهل مسیحی با ابوعلی سینا در یک محل با یکدیگر در آسیای میانه زندگی میکردند به دلیل آنکه سلطان محمود دستور میداد که آنها را تعقیب کنند و آنها را به غزنین ببرند تا از دانشمندانی باشند که در حوزهی غزنین فعالیت میکنند و عزت و احترامی برای سلطان محمود به وجود بیاورند. خلاصه آنکه این افراد ابتدا فرار میکنند و قصد ندارند که بروند. ابوسهل مسیحی در راه فوت میکند، ابوریحان دستگیر میشود و ابنسینا فرار میکند و به همدان میرود که در حال حاضر مقبرهی وی در همدان است و به کارهای علمی خود پرداخته و سپس فوت میکند.
ابوریحان را پیش سلطان محمود میبرند و سلطان محمود بسیار ناراحت میشود که ابوریحان را به آنجا بردهاند، سپس سلطان محمود با ابوریحان صحبت میکند و میگوید ابوریحان شنیدم شما دانشمند هستید و در جهان نیز میتوانید پیشبینی کنید. یکی بیشتر مانند شما نیست و آن نیز ابوعلی سینا است. بعد سلطان محمود میگوید آیا میتوانید پیشبینی کنید من از کدام درها بیرون میروم؟ (در آن اتاق در ایوان 4 در وجود داشته است) ابوریحان در کاغذ مینویسد و کاغذ را به زیر متکا میگذارد. سلطان محمود برای آنکه او نتواند پاسخ دهد دستور میدهد یک در به سمت مشرق ایجاد کنند، سپس از آن در بیرون میرود، هنگامی که بیرون میرود و بازمیگردد میپرسد چه چیزی پیشبینی کردید و ابوریحان کاغذ را به دست او میدهد و او در آن کاغذ میخواند که از هیچکدام از این درها بیرون نمیرود و یک دری به مشرق میگشاید و از آنجا بیرون میآید. سلطان عصبانی و ناراحت میشود، سپس ابوریحان را بلند میکنند و از آن بالا به پایین پرت میکنند. او به شاخههای درخت گیر میکند و سالم او را پایین میآورد. سپس ابوریحان میگوید کتابهای من را بیاورید که در آن نوشتم یک زمانی من را از بلندی پرتاب میکنند اتفاقی برای من نمیافتد. او را به زندان میاندازند و سپس توسط وزیر سلطان محمود که به ابوریحان کمک میکند بیرون میآید. هنگامی که بیرون میآید مقداری امکانات در اختیار او قرار میدهند و به او میگویند که ابوریحان، پادشاهان چون کودک خرد باشند، اگر میخواهید از آنها بهرهمند شوید باید بر وفق سلطنت ایشان سخن بگوید نه بر وفق سلطنت علم.
این مسئله برای آن سال فوقالعاده ساده است. شما این مسئله ساده را که ارتباط سیاست و علم و اینکه علم اگر بخواهد استقلال داشته باشد و استدلال کند با قدرت استبدادی سر سازگاری ندارد و به وجود نمیآید، میبینید. سیاهیها و نمای ابتدایی اولیه را میبینید تا جایی که بین مکتب فرانکفورت و پوپر آمدند. جنگ عظیم سختی در گرفته است و فرانکفورتیها که هابرماس نمایندهی آنان است میگویند: علمی که در جهان ساخته شده است بدون پشتیبانی قدرت ساخته نمیشد؛ یعنی در واقع این علم محافظهکار، قدرتطلب و در کنارشان از آنان استفاده میکند و هیچ زمانی از خود نمیگذرد. این بحث دیگری در باب شناخت هویت علم است.
پیشهها خادم اندیشهها هستند
وی سؤالاتی در ادامه مطرح میکند و توضیح میدهد: هرکسی که میخواهد به ایران بپردازد، دغدغهی ایران را دارد و میخواهد به آن بپردازد. دغدغه پاسخ دارد که چرا علوم جدید در ایران نروییدهاند، چرا تمام علوم وارداتی است؟ چرا با وجود آنکه وارداتی است با مشکل برخورد کرده است؟ این دانشکدههای رشتهی اقتصاد چه مقدار خروجی دارند و این خروجیهای آنان مگر نمیآیند مشکلات اقتصاد را حل کنند؟ مگر خروجیهایشان نمیتوانند به مشکلات ایران بپردازند؟ چرا نمیتوانند به مشکلات بپردازند؟ مشکلاتشان کجاست؟ تا کسی از سر منشأ شروع نکند که چرا اقتصاد در ایران شکل نگرفت، نمیتوان کاری انجام دهیم. تا در مورد آن صحبت کنیم، مسئله قدرت میشود؛ یعنی یکی مسئلهی قدرت میشود و دومی آن مسئلهی هویت اجتماعی علم میشود. آیا علم هیچ ارتباطی به هیچ نقطهی اجتماع ندارد، بهصورت تکنفری در جایی رویش میکند؟ یا آنکه علم ارتباط دارد همانطور که ساختار علم با ساختار اجتماع همهویت میشوند؛ یعنی بستر اجتماعی پیدا میکند برای آنکه پرورش یابد. اگر بستر اجتماعی را پیدا نکنند -که بستر اجتماعی نیز از موارد متفاوتی ریشه دارد- نمیتواند کاری از پیش ببرد.
یک پدیدهی اجتماعی یا هویتی که پیدا میشود نیز پیشفرضهای معرفتی و غیرمعرفتی دارد؛ یعنی باید بدانند که در جامعهی گذشتهی ایران پیشفرضهای معرفتی و پیشفرضهای غیرمعرفتی برای آنکه علم را به وجود بیاورند وجود داشتند یا خیر؟ اگر آن موارد وجود نداشتند و این علوم در حال حاضر وارد شدند، این امر با چه مشکلاتی درگیر است؟ در حقیقت علمشناسی به فرد کمک میکند که به این سؤالات عدم توسعه پاسخ دهد، ضمن اینکه کمک میکند که بتواند علم را هویتشناسی کند و در واقع مقاله، کتاب، مجله، روزنامه را که تهیه میکند با دو، سه خط اولی که مطالعه میکند متوجه شود که چه کاری انجام میدهد، آیا عالمانه و دقیق به سؤال پاسخ میدهد یا خیر؟ هر چیزی که به دست بیاورد مینویسد، نه چیزی یاد میدهد نه میتواند قدمهای بزرگی بردارد. اینگونه نیست که در گذشتگان هر فردی که حرف علمی زده است حتماً روششناسی خوانده است، درحالیکه بسیاری روششناسی نخواندهاند؛ اما هنگامی که مطالعه میکردند به ذهنشان رسیده بود که این موارد پاسخگو نیست، طور دیگری باید پاسخ آن را پیدا کنند.
ابنخلدون حتماً بسیار خوانده بود؛ اما تاریخ را که نوشته بودند، میگفت آن چیست؟ اما در مورد قلعهی الموت میگفت که در اینجا 100 عدد سوزن نیز جا نمیگیرد، چطور است که 100 هزار نفر در اینجا جمع میشوند. چه کسی میخواهد این موارد را نقد کند؟ در کویر ایران چگونه میتوان 100 هزار نفر را جمع کرد یا غذا داد. ابنخلدون به این نتیجه رسید که اینگونه نگرستین به علم سازگار نیست، سپس اقلیم را به 3 بخش تقسیم کرده بود و میگفت این 3 نوع اقتصاد، 3 نوع زندگی در آن شکل میگیرد و بحثهای بسیار خوبی را مطرح کرده است.
مارکس به هگل نگاه کرده بود و هگل گفته بود پیشهها خادم اندیشهها هستند؛ یعنی ما اینگونه فکر میکنیم و بر اساس فکرمان زندگی خود را سامان میدهیم. مارکس این مورد را بررسی کرده بود و به این نتیجه رسیده بود گویا این صحبت اشکال دارد و اینگونه نمیشود؛ بنابراین آن جمله را تغییر داد و گفت ما به گونهای کار میکنیم و بر اثر کار کردن خود فکر میکنیم؛ یعنی هنگامی که زندگی ایلیاتی داشتیم به نوعی فکر میکنیم و هنگامی که یک اقتصاد معیشتی داشتیم یک نوع فکر میکنیم و هنگامی که اقتصاد کویری داشتیم که بقای آن به قنات و زندگی سخت و تأمین آب، سخت و گرفتاری زیادی مربوط است طور دیگری فکر میکنیم. این جامعهی پراکندهی خشک و منزوی را مارکس در ابتدا طرح کرد، سپس گفت پراکندگی و ضعفی که در شهرهای روستاگونه وجود دارد موجب قوت پیدا کردن استبدادها میشود. بنیاد این اندیشه برای مارکس است.
شناسایی عوامل عدم توسعهی ایران
علی رضاقلی در انتها اذعان کرد: این موارد نکاتی بود که من به اشاره گفتم و بسیار سریع از آن گذشتم. تا هنگامی که این موارد را در مورد ایران نشناسیم و آن هویت علم و علمشناسی را خوب ندانیم و عوامل آن عدم توسعه را تکتک پیدا نکنیم، کنار هم نچینیم و قانع نیز نشویم، نمیتوانیم به مشکلاتی که سر راه توسعه قرار دارد پاسخ دهیم؛ چون نهاد این موارد با یکدیگر درگیر میشوند. اینها نهادهایی از خود به ارث گذاشتند، مواردی که هستند نهادهای مخصوص به خودشان است و دچار تنش میشوند و همان تنشی است که از مشروطه تا به حال با آن درگیر هستیم و نمیتوانیم آن را حل کنیم.
نهاد جدیدی که دانشگاه است و میخواهد مسائلی را در علوم انسانی تعریف کند و در دیگر حوزه نیز قصد دارند مواردی را حل کنند، این موارد تنش ایجاد میکنند و شدت پیدا میکنند و کم نمیشوند. در حال حاضر در این تنش درگیر هستیم. کسانی که دغدغهی ایران را دارند و میخواهند کمتر در این تنشها قرار بگیرند، راهحلی که وجود دارد این است که علمشناسی کنند و عوامل عدم توسعه را بشناسند.
در جمعبندی سخنان باید بگویم که همهی ما دغدغهی توسعه داریم، توسعهی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و ... این داستان نیز از امروز شروع نشده است. بسیاری برای آن زحمت کشیدهاند، از پیش از مشروطه تا امروز شروع شده است. یکی از بهترین راهها برای آنکه این مسئله بهتر حل شود و برای ما نیز روشنتر شود، این است که چون در عرصهی علوم انسانی صحبت میکنیم علمشناسی خود را تقویت کنیم تا بدانیم کدام علم، کدام بخش را توضیح میدهد و کدام علم، کدام بخش را توضیح نمیدهد. من با صراحت و قاطعیت اینجا میگویم و از آن دفاع میکنم که اقتصاد نئوکلاسیکی که در حال حاضر بر جامعهی ایران حاکم است در دانشگاه قدرت توضیح عدم توسعهی ایران را ندارد، در توضیح حال حاضر نیز مشکل دارد و به همین دلیل نیز وارد بسیاری از عرصهها نمیشود. این نیست که اقتصاد نئوکلاسیکی اقتصاد بدی است؛ اما این بخش را توضیح نمیدهد، پس چه چیزی را توضیح میدهد؟ بازارهای مالی و مسکن آمریکا را خوب توضیح میدهد؛ اما اقتصاد نهادگرا در تمام نظریههای جامعهشناسی و علوم سیاسی توانمندی توضیح قانعکنندهتری را نسبت به عدم توسعهی ایران و چالشهایی که توسعهی ایران با آن درگیر است را دارد.
ضمن اینکه توضیح مختصری نیز در باب مسائل علمشناسی گفتم که اگر کسی در علوم انسانی به دلیل تنوع بسیار زیاد آن قصد دارد تحقیق کند، بهترین راه آن این است که روششناسی بداند. در کشور ما هر استادی تحت تأثیر یک مکتب قرار دارد؛ چراکه در کشورهای مختلفی تحصیل کردهاند. در کشور ما علم مسئلهی محور نیست و کسانی که خارج تحصیل کردند خواندههای خود را برای شما میگویند. در اینجا نمیگویند عدم توسعهی ایران این روش را دارد؛ مثلاً نیکی کدی بسیار در باب ایران توضیح داده است؛ اما اطلاعاتی که ارائه کرده است بدون روش است، تنها مطالب و اطلاعات است بدون آنکه روشی برای آن انجام آن ارائه دهد. برای آنکه به آن سؤالات پاسخ دهیم ناچاریم که علمشناسی داشته باشیم که برخی از اجزای آن را توضیح دادم.