فرهنگ امروز/مرضیه فروزنده*: فلسفه علم (philosophy of science) یک رشته میان رشتهای است که عمر آن در جهان به کمتر از 200 سال و در ایران بهطور تخصصی به کمتر از 20 سال میرسد و چنانکه از عنوان آن مشخص است مجموعه مطالعات و کاوشهایی را شامل میشود که با «روش فلسفی» به تحلیلِscience یعنی «علم تجربی مدرن» میپردازند (اعم از علوم طبیعی تجربی یا علوم اجتماعی تجربی)؛ لذاست که از لحاظ تاریخی نیز میبینیم که این قبیل مطالعات که بعدها به نام «فلسفه علم» شناخته شدند از محافل scientist آغاز شدند و نه فلاسفه. در کشور ما هم خاستگاه این رشته نه در دانشکدههای الهیات و علوم انسانی، بلکه در دانشگاه «صنعتی» شریف بوده است! و توسط استاد صاحبنام فیزیک (دکتر مهدی گلشنی) اولین گروه رسمی فلسفه علم در ایران بنا نهاده شد و مورد استقبال دانشجویان این دانشگاه واقع شد که در کنار دروس تخصصی خود (ریاضی و فیزیک و مهندسیهای مختلف) بهعنوان دروس اختیاری در کلاسهای مختلف این گروه نیز شرکت کرده و پاسخ پرسشهای عمیقی که در طول سالیان تحصیل در ذهن خود نهفته داشتند، بجویند و بعضاً برای ادامهی تحصیل نیز این رشته را انتخاب کنند.
«آشنایی قبلی با علم تجربی» برای پژوهشگران فلسفه علم، یک پیششرط معقول است که باعث شده این رشته فقط در مقاطع تحصیلات تکمیلی تعریف شود و آزمون ورودی آن (که ضرایب یکسانی به ریاضی و فیزیک و فلسفه و منطق داده است) به نحوی طراحی شود که پذیرفته شدگان، واجدِ آن پیش شرط معقول باشند و در طبقه بندی سازمان سنجش برای آزمون کارشناسی ارشد، فلسفه علم را در طبقه «علوم پایه» جای دادهاند و نه علوم انسانی. این سیاست مبارکی بوده که از طرفی منجر به خلق دانش آموختگانی شده که هم در دوران لیسانس خود علوم تجربی و روشهای پژوهش «تجربی» را تجربه کرده و هم طی دوران کارشناسی ارشد، فلسفه و روشهای پژوهش «عقلی» را میفهمند و با موضوع کار خود بیگانه نیستند. از طرفی نیز منجر به این واقعه نویدبخش شده که کسانی وارد رشته فلسفه علم شوند که نه بر اساس تصادف و اتفاق و «همه رشتهها رو زدم، رتبهام ازقضا به این یکی خورد!»، بلکه با یک انتخاب و تصمیم آگاهانه و با انگیزهها و اهداف بلند، زمینه کاری و تخصصی را برگزیدهاند، موهبتی که اغلب رشتههای دانشگاهی ما متأسفانه از آن برخوردار نیستند.
اما همین ماهیت بینرشتهای فلسفهی علم باعث شده است که فارغ التحصیلان این رشته برخلاف سایر فارغالتحصیلان کارشناسی ارشد، تنها 2 سال و نه 6 سال با زمینه تخصصی خود سروکار داشته باشند و لذا به اندازهای که از یک فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد انتظار میرود با زیر و بم و جزئیات رشتهی خود آشنا نباشند (شاید بهتر آن باشد که دورهی کارشناسی ارشد این رشته را بیش از 2 سال و 36 واحد تعریف کنند) و لذا برای این دانشجویان باانگیزه بعد از طی 2 سال کارشناسی ارشد با حداقل امکانات رفاهی و حداکثر شور و نشاط علمی بدون اینکه به تب مدرکگرایی دچار باشند راهی جز ادامه تحصیل و ورود به مقطع دکترا باقی نمیماند؛ اما...!
اما چند سالی است که سازمان سنجش، اختیار آزمون ورودی دکترای تخصصی را نیز (علاوه بر آزمونهای مقاطع پایینتر) از مراکز آموزشی تخصصی سلب کرده و به دست گرفته و یک کنکور «سراسری!» برای ارزیابی و انتخاب داوطلبین رشتههای «تخصصی» برگزار میکند. حال آنکه اساساً برگزاری یک آزمون «سراسری» تنها زمانی قابل توجیه است که تمامی داوطلبین، دورهی آموزشی یکسانی را مانند دورهی دبیرستان طی کرده باشند و منابع یکسانی مطالعه کرده باشند و مرجع واحدی نیز برای ادامهی تحصیل خروجیهای این آزمون برنامهریزی کرده باشد، چنانکه برنامهی درسی مثلاً مهندسی برق قدرت، در سراسر کشور یکسان است و تغییرش چندان در اختیار خود دانشگاهها نیست. این 2 شرط اساسی در مورد آزمون دکترای تخصصی بههیچوجه برقرار نیست؛ مثلاً برنامهی درسی دانشجویان ارشد دانشگاه شریف با دانشگاه امیرکبیر (حتی!) تفاوتهای اساسی دارد! لذا اساساً برگزاری آزمون یکسان برای داوطلبینی که آموزش یکسانی ندیدهاند و اهداف یکسانی هم برای ادامه تحصیل خود ندارند، بهطوریکه کار تخصصی دوران دکتری برای هر نفر برنامهای متفاوت از دیگران دارد! علاوه بر این بیعدالتی، این دخالت نابجای سازمان سنجش باعث شده همان منطق غلطِ انتخاب رشتهی لیسانس که «همهی رشتهها را بزن ببین ازقضا کجا قبول میشوی!» به دوران تخصصی دکترا هم سرایت کند و البته به دنبال این منطق غلط، فاجعهی «بیهدفی تحصیلی» نیز!
آسیبهای این مداخله نسنجیده وقتی بیشتر رخ مینماید که میبینیم در این آزمون تمامیِ فلسفههای مضاف، یعنی رشتههای مختلف و متفاوتی که عنوانشان با کلمهی «فلسفه» آغاز میشود، یککاسه شده و باید در 1 آزمون واحد به نام «فلسفه» شرکت کنند! یعنی تصمیمگیران آن سازمان محترم نمیدانند که اشتراک فلسفههای مضاف مختلف (فلسفهی اخلاق، فلسفهی هنر، فلسفهی سیاسی، فلسفهی علم، فلسفهی دین) اگر کمتر از اشتراک مهندسیهای مختلف با یکدیگر نباشد، بیشتر نیست! اشتراک این رشتههای مختلف تنها در «روش عقلی و ابزار منطق» است، چنانکه اشتراک مهندسیهای مختلف نیز تنها در «روش تجربی» و «ابزار ریاضیات» است! و تازه این در حالی است که اساساً آزمون «چهارگزینهای» گرفتن در رشتههای عقلی (فلسفی) عاقلانه و عادلانه نیست؛ چراکه در قرائت و برداشت از آرای هر فیلسوف چندان اختلافنظر در کتب مختلف هست که اغلب 3-2 گزینه از 4 گزینه را میتوان (هریک طبق قرائت یک کتاب!) درست تلقی کرد.
وانگهی، باز هم از میان تمامی آسیبدیدگان این «کنکور سراسری»، دانشآموختگان «فلسفه علم» قربانیان اختصاصیِ این تصمیم عجیب سازمان سنجش بودهاند و از ادامهی تحصیلِ ضروریشان بازماندهاند؛ چراکه ناچارند از آزمونی بگذرند که هیچ سنخیت و نسبتی با زمینهی تخصصیشان نداشته: آزمونی با سؤالات کاملاً تخصصی از فلسفهی اسلامی و فلسفهی غرب؛ یعنی مفاد درسی دوران 6 سالهی لیسانس و ارشدِ الهیات و فلسفه. باز لااقل دیگر شاخههای فلسفه 3 سال دبیرستان و 4 سال لیسانسشان را با این مباحث گذراندهاند؛ اما چنانکه شرحش گذشت، دانشآموختگان فلسفهی علم نه هیچگاه فرصت مطالعهی این متون را داشتهاند و نه چنین مطالعاتی سودی به حال آنان و رسالت تخصصیشان دارد. و شگفتا از این پارادوکس که همان سازمان سنجشی که در آزمون کارشناسی ارشد، فلسفهی علم را در شاخهی علوم پایه جای داده و موجب شده کسانی که در دوران لیسانس فلسفه نخواندهاند و با ریاضی و فیزیک عمر گذراندهاند، دانشآموختهی فلسفهی علم شوند، همان سازمان، در مقطع دکترا از آنان انتظار دارد که به اندازهی لیسانسههای فلسفه، فلسفه خوانده باشند!
از طرفی، در اعتراض به این نحوهی ارزیابی جدید و نامتناسب، یکی از 2 رکن فلسفهی علم در ایران، یعنی دانشگاه صنعتی شریف از پذیرش دانشجوی دکترا استنکاف کرد! و این یعنی انتخاب دانشآموختگان فلسفهی علم برای ادامهی تحصیل -تازه با فرض نزدیک به محالِ عبور از این رقابت ناعادلانه! - محدود شد به پژوهشگاه علوم انسانی و دیگر مراکزی که هیچ سابقهای در ارائهی فلسفهی علم نداشتهاند! (مثل دانشگاه تربیت مدرس) و قاعدتاً به لحاظ کیفیت آموزشی نیز قابل قیاس با دانشگاه شریف که مهد این رشته و محل تحصیل اغلب بزرگان و اساتید فلسفهی علم ایران بوده، نبودند و عملاً راه ادامهی تحصیل مطلوب و تربیت فلاسفهی علم باسواد و خوشقریحه تقریباً بسته شد.
اما کماکان بودند دانشآموختگانی که فکر میکردند «میارزد» که چند ماه یا 1 سال یا 2 سال از عمر خود را صرف مطالعات بیربط با رشتهی خود کرده و در این آزمون شرکت جویند، بلکه بتوانند در همان مراکز نهچندان مطلوب، علایق و اهداف علمی خود را دنبال کنند؛ اما...!
اما همین چند روز قبل! در کمال حیرت دیدند در دفترچهی انتخاب رشته@ی «کنکور» امسال از همان چند مرکز ارائهدهندهی فلسفهی علم هم خبری نیست!!! بدون هیچ اطلاعرسانی قبلیای! و این میان آنچه که هیچ اهمیتی برای مسئولین وزارت علوم و سازمان سنجش ندارد، «عمر انسانها» است، آن هم انسانهایی که میتوانند نوید آیندهای متفاوت در مسیر علمی کشور -و بلکه جهان! - باشند...
یک وقتی هست که یک کسی مطالعات تخصصی و مورد علاقهی خودش را دارد و با تکیه بر همانها در آزمونی شرکت میکند، نتیجهی آزمون هرچه شد، این شخص ضرری نکرده است؛ اما یک وقتی هم یک بیچارگانی هستند که برای اینکه اجازه یابند مطالعات تخصصیشان را دنبال کنند باید مطالعات تخصصی و مورد علاقهشان را کنار بگذارند! تا بتوانند در آن آزمون شرکت جسته و چیزی برای جواب دادن داشته باشند و وقتی از پسِ آن آزمون کذایی عُمرسوز به چنین درب بستهای برمیخورند، چه کسی پاسخگوی فرصتهای ازدسترفتهی آنان است؟
در علت چنین عدم پذیرشی گمانههای مختلفی میتوان زد، از حدسهای خوشبینانهای مثل اینکه مراکز آموزشی تصمیم گرفته باشند متناسب با توان و امکانات علمی خود دانشجو بپذیرند و وقتی امکانات آموزشی کافی حتی برای دورهی ارشد یک رشته را هم ندارند، دورهی دکترای آن را برگزار نکنند! یا اینکه دیگر مراکز نیز تصمیم به همراهی با اعتراض دکتر گلشنی (مدیر گروه فلسفهی علم دانشگاه شریف) گرفته و با این اقدام تأکید کردهاند که از اینچنین آزمونهایی فیلسوف علم در نخواهد آمد ... تا حدسهای بدبینانه مثل: این مراکز راههایی غیر از «کنکور سراسری» برای پذیرش دانشجوی دکترا در نظر دارند ... یا اینکه اساساً این عدم پذیرش بدون خبر و هماهنگی مراکز کذا و بهطور خودسرانه توسط وزارت علوم اتخاذ شده ... یا اینکه مسئولین وزارت علوم بهطورکلی از وجود و ادامهی تحصیل موجوداتی که اندکی عمیقتر به «علم» و آموزش مینگرند، راضی نیست! ... الله اعلم.
عمر علمی ما که امسال هم مثل پارسال و سال قبلتر و قبلترش به لطف «کنکور سراسری دکترای تخصصی» به بیحاصل گذشت؛ اما از سازمان محترم سنجش و وزارت محترم علوم تقاضای عاجزانه داریم: شما که بعد از سالها هنوز بلاتکلیف و حیرانید که فلسفهی علم را جزء «علوم پایه» طبقهبندی کنید یا جزء «علوم انسانی و الهیات» (و با این حیرانیتان، ابتدا قشری از جوانان باانگیزه و عمیقنگر جمع آورده و سپس خود، راه بر پرورش بیشتر و استفاده از توان و استعداد آنان بستهاید) لااقل خود را از این بازی کنار بکشید و اجازه دهید آنان که فلسفه@ی علم را «میفهمند» و آن را با زحمت سالیان و صرف عمر ارزشمند بنا نهادهاند، خود در مورد نحوهی ارزیابیِ آنچه که پروردهاند و میخواهند بیشتر بپرورند تصمیم بگیرند. دستکم قدری عمر جوانان سرزمینتان را ارزشمند بدانید که مرحمت نموده و در همان آغاز ثبتنام برای آزمون، ظرفیتها را اعلام بفرمایید که ملت به امید رشتهای که موجود نیست، عمر صرف مطالعات بیفایده نکنند.
*کارشناس ارشد فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف