فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: اصطلاح جدیدی که در چند سال اخیر در حوزهی فلسفه عنوان میشود «فلسفهی مضاف» است، البته برخی معتقدند این اصطلاح معنای فقهی را به ذهن متبادر میسازد و بهتر است اصطلاح «فلسفهی خاص» جایگزین آن شود. بههرروی فلسفهی مضاف یا فلسفهی خاص به شاخههایی از فلسفه گفته میشود که یک حوزه یا پدیدهی خاص را بهطور تخصصی از دیدگاه فلسفی مورد مطالعه قرار میدهد. از آن جمله میتوان به فلسفهی کنش، زیستشناسی، شیمی، آموزش، اقتصاد، مهندسی، زیستبوم، فیلم، جغرافیا، اطلاعات، بهداشت، تاریخ، طبیعت انسان، شادی، زبان، حقوق، ادبیات، ریاضیات، ذهن، موسیقی، وجود، فرهنگ، فلسفه، فیزیک، سیاست، روانشناسی، دین، علم، جامعهشناسی، فناوری، جنگ و جنسیت اشاره کرد.در باب همین موضوع به سراغ محقق این حوزه از فلسفه «عبدالحسین خسروپناه» رئیس مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران رفتیم که در ادامه مشروح این گفتوگو آمده است.
آیا اصطلاح فلسفهی مضاف، اصطلاحی نو و جدید است یا سابقهی تاریخی دارد و فلاسفهی اسلامی از این اصطلاح در آثار خود استفاده کردهاند؟
اصطلاح فلسفهی مضاف با این عنوان در فلسفهی اسلامی نبوده است حتی خیلی از افرادی که بهعنوان استاد فلسفهی اسلامی به شمار میآیند و انس و تخصصی به فلسفهی اسلامی دارند شاید واژهی فلسفهی مضاف را خیلی نپسندند، ولی در غرب تحت عنوان of Philosophy مطرح بوده است و حتی در دایرهالمعارفها از آن استفاده کردهاند. البته این اصطلاح نیز اصطلاح خیلی قدیمی در غرب نیست، در آنجا نیز جدید است، ولی واقعیت فلسفهی مضاف در فلسفهی اسلامی و فلسفهی غرب از گذشته بوده است. بهطور مثال فرض کنید در فلسفهی اسلامی بحث از «هستیشناسی معرفت» میشده است، از این میتوان تعبیر به فلسفهی معرفت کرد یا از «هستشناسی نفس» و رابطهی نفس با بدن در فلسفهی اسلامی یا غرب صحبت میشده است یا «هستیشناسی ذهن»، میتوان آنها را به فلسفهی نفس و فلسفهی ذهن تعبیر کرد یا مثلاً در غرب بحثهایی تحت عنوان «اصالت فرد» یا «اصالت جامعه» مطرح بوده است بهویژه از قرن هیجدهم به بعد به نوعی میشود گفت هستیشناسی فرد و هستیشناسی جامعه که بعدها از میان متفکران اسلامی نیز کسانی بودند که به این حوزهی بحث پرداختند و از آن میتوان به فلسفهی جامعه یا فلسفهی غرب تعبیر کرد؛ بنابراین، اینگونه مباحث بوده است.
بعضی از فلسفههای مضاف، فلسفههایی هستند که به دانشی که از یک دیسیپلین برخوردار است اضافه میشوند؛ بهطور مثال فلسفهی علم (Philosophy of Science)، فلسفهی اخلاق (Philosophy of moral) یا فلسفهی علم اخلاق (Ethics Philosophy of). بنابراین هم از فلسفهی اخلاق که جمع خُلق است بهعنوان یک فلسفهی مضاف بحث میشده است هم از فلسفهی علم اخلاق بهعنوان مسئلهی دیگر بحث میشده است.
تفاوت آنها در این است که بعضی از این مضافالیهها دانش هستند و از یک دیسیپلین و نظام معرفتی برخوردار هستند و بعضیها خیر، از جنس Fact و واقعیت است؛ بهطور مثال نفس یک واقعیت است و فلسفهی نفس میآید و از یک هستیشناسی، یک واقعیتی به نام نفس بحث میکند؛ اما نفسشناسی یک دانش است، علمالنفس یک دانش است و فلسفهی علمالنفس یا فلسفهی نفسشناسی میشود فلسفهی مضافی که به یک دانشی که از یک نظام معرفتی برخوردار است.
لذا فلسفههای مضاف را میتوان به دو دستهی فلسفهی مضاف به امور و واقعیتها و همچنین فلسفهی مضاف به علوم تقسیم کرد. در این دو قسم تفاوت روشی نیز وجود دارد؛ بهطور مثال در فلسفهی محض از فلسفههای مضاف به امور بحث میشود، اما در فلسفهی مضاف به علوم بحث نمیشود. روششناسی فلسفهی مضاف به علوم، درجهی دو است؛ یعنی باید اول یک علمی شکل پیدا کند و محقق شود، تاریخی را پشت سر بگذارد، سپس دربارهی آن بحث شود، ولی روشی که در فلسفهی مضاف به امور است اینطور نیست، از واقعیت بحث میشود ولو اینکه این واقعیت هنوز تحقق خارجی پیدا نکرده باشد؛ اما فیلسوف میتواند دربارهی هستیشناسی آن بحث کند.
تفاوت دیگر این دو با یکدیگر این است که «فلسفهی مضاف به علوم» به پرسشهای پیشینی و بیرونی علوم میپردازد، اینکه علم چیست؟ روششناسی آن چیست؟ قلمرو آن کجاست؟ غایت و هدف آن چیست؟ نسبت این علم با علوم دیگر در چیست؟ در واقع در فلسفهی مضاف به علوم اینگونه پرسشها بحث میشود. اما «فلسفهی مضاف به امور»، هستیشناسی خود حقیقت را بحث میکند، خود نفس چیست؟ نسبت آن با بدن چیست؟ نفس مجرد است یا مادی؟ و پرسشها و مباحثی اینچینی مورد بحث قرار میگیرد که در واقع جزء فلسفهی محض هم میتواند قرار بگیرد. این موارد تفاوتهای بین فلسفهی مضاف به علوم و امور است که به تفصیل در کتاب «فلسفهی فلسفهی اسلامی» توضیح دادهام.
شما بهعنوان یک محقق در حوزهی فلسفه، از طرح و بسط مفهوم فلسفهی مضاف چه اهداف فلسفی و نظری را دنبال میکنید؟ فلسفهی مضاف چه کمکی میتواند به فلسفهی اسلامی بکند؟
کمکی که فلسفهی مضاف به امور، به فلسفهی اسلامی میکند این است که آن را توسعه میدهد. قبلاً در فلسفهی اسلامی بخشی از امور بحث میشد مثل فلسفهی هستی، فلسفهی معرفت، فلسفهی نفس، فلسفهی واجب تعالی، فلسفهی عوالم (عالم ارواح، عالم مثال، عالم ماده)، ولی با این قسم از فلسفهی مضاف، فلسفهی اسلامی توسعه مییابد. اگر این نوع از فلسفه توسعه پیدا کند، هم خود این فلسفهی اموری که قبلاً در فلسفهی اسلامی بوده است توسعه و تعمیق بیشتری پیدا میکند -بهطور مثال ما پرسشهایی در حوزهی فلسفهی طبیعت داریم که در گذشته نبوده است، اما با بسط فلسفهی مضاف عمیقتر بحث میشود- و هم فلسفههای مضاف به امور دیگری که در فلسفهی اسلامی نبودهاند اضافه میشوند و دانش را پربارتر میسازند؛ مثلاً فرض کنید «فلسفهی زبان» خیلی کوتاه و پراکنده در آثار فارابی و ابنسینا هست، اما بهعنوان یک فصل مستقلی در فلسفهی اسلامی نبوده است. با آماده شدن این بستر، این مباحث اضافه میشوند و فلسفهی اسلامی فربهتر و کاملتر خواهد شد.
«فلسفهی تکنولوژی» بههرحال پدیدهای نوظهور و جدید است که در عصر ملاصدرا و قبل از آن نبوده است. فلسفهی تکنولوژی، هستیشناسی تکنولوژی و نسبت تکنولوژی با امور دیگر از مباحثی است که میتواند در فلسفهی اسلامی قرار بگیرد و فلسفهی اسلامی را بالنده سازد.
اما فلسفهی مضاف به علوم که کمتر در تاریخ فلسفهی اسلامی بوده است یک رویکرد جدیدی به فلسفهی اسلامی میافزاید، اینکه علوم را با یک نگاه درجه دو بررسی کنیم و از مبادی و مبانی آن سخن گفته شود و قطعاً در فلسفههای مضاف به علوم از فلسفههای مضاف به امور و فلسفهی مطلق استفاده میشود. به تعبیری میتوان گفت فلسفهی علوم به نوعی کاربستی از فلسفهی اسلامی محض خواهد بود؛ یعنی ما در این حوزه از فلسفهی اسلامی میتوانیم این کاربست را برای همهی علوم استفاده کنیم، چه فلسفهی علوم طبیعی، چه فلسفهی علوم انسانی، چه فلسفهی علوم مهندسی، چه فلسفهی علوم هنری و چه فلسفهی علوم پزشکی؛ زیرا یکی از پرسشهای مهمی که در فلسفهی همهی علوم مطرح است، مبادی و مبانی علوم است که مبانی علوم را در فلسفهی محض بحث میکنند؛ لذا طرح فلسفههای مضاف به امور و علوم در توسعه و در تکامل فلسفهی اسلامی نقش بسیار مؤثری دارد.
در رابطه با فلسفهی علومی که صحبت فرمودید، گفته میشود به نوعی فلسفهی ملاصدرا فلسفهی کاملی است در فلسفه اسلامی، اما تنها نقصی که به آن وارد است اینکه ملاصدرا فلسفهی خود را با علم پیوند نزده است، درحالیکه در فلسفهی غرب این اتفاق رخ داده و کانت فلسفهی خود را با علم پیوند زده است؟
بله، همینطور است. یکی از خدماتی که فلسفهی علوم میتواند انجام بدهد (طرح فلسفهی علوم با کمک فلسفه) این است که بین فلسفهی اسلامی و علوم یک پیوند وثیقی برقرار کند. من در کتاب «فلسفهی علوم انسانی» دقیقاً همین کار را کردم؛ یعنی با استفاده از فلسفه و حکمت اسلامی، از یک سلسله مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، ارزششناختی، انسانشناختی و روششناختی برای بهکارگیری این مبانی در علوم انسانی استفاده کردم، در واقع در اینجا یک پیوندی بین فلسفهی اسلامی و علوم انسانی برقرار شده است. همین کار را میتوان با علوم طبیعی، مهندسی و هنری و پزشکی انجام داد و پیوند فلسفهی اسلامی و علوم دیگر را تقویت کرد.
در واقع این اتفاق نو و بدیع است؟
بله، کاملا نو و جدید است و کاربرد و کاربست خیلی خوبی خواهد داشت، بهصورت کاربردی میتواند در فلسفه پیش برود. من تقریباً ۱۰ سال پیش که کار را شروع کردم و دو جلد کتاب بهعنوان فلسفهی مضاف نوشتم، موافقان و مخالفانی را به خودش جلب کرده است، عدهای کاملاً موافق هستند و برخی هم مخالف، ولی میتوان ادعا کرد تبدیل به فرهنگی شده است و در حال حاضر مراکز مختلف و استادان مختلف در این عرصه در حال فعالیت هستند و کاربست خوبی، فلسفهی اسلامی نسبت به فلسفهی مضاف پیدا کرده است.
این اصطلاح برای نخستین بار توسط چه کسی مورد استفاده قرار گرفت؛ یعنی در واقع مبتدع آن چه کسی است؟
این اصطلاح را بنده برای اولین بار در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه طرح کردم. البته اینکه میگویم بنده، بعضی دوستان دیگر مثل آقای رشاد و دیگران هم این اصطلاح را زیاد به کار بردهاند، بهتر است گفته شود اولین جایی که این اصطلاح را طرح کرد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه بود و اولین کتابی هم که نوشته شد همین دو جلدی بود که توسط بنده تألیف شد.
تقریباً از چه زمانی این اصطلاح به کار برده میشود؟
حدوداً ۱۰ یا ۱۳ سال پیش بود که واژهی مضاف در فلسفهی ما باب شد.
بعضی از اندیشمندان این حوزه (حوزهی فلسفه) در مورد اصطلاح فلسفهی مضاف انتقاداتی دارند و بیان میکنند این واژه بیشتر معنای فقهی را به ذهن متبادر میسازد؛ بهطور مثال علیاصغر مصلح معتقد است فلسفهی خاص واژهی مناسبتری برای این نوع از مطالعات فلسفی است یا کسی مثل سید جواد طباطبایی بهطورکلی این قِسم از فلسفه را رد میکند. نظر شما در این باره چیست؟
در مورد نقد اول اینکه بعضی بیان کردهاند مضاف بار فقهی دارد شاید به این خاطر باشد که اولین بار در حوزهی علمیه مطرح شده است، ولی در واقع خیر، هیچ بار فقهی در این اصطلاح وجود ندارد. به نظرم این افراد با فقه آشنایی کاملی ندارند؛ مثلاً آب مطلق و آب مضاف که در احکام فقهی مطرح است به معنی آب خالص و آبی که مشروبِ به چیز دیگری است، گفته میشود؛ لذا وقتی در فلسفه عنوان میشود فلسفهی مضاف، این مضاف اشتراک لفظی است؛ یعنی وقتی میگوییم فلسفهی مضاف، یعنی فلسفهای که به چیزی اضافه شده است، این کلمهی مضاف، مضاف ادبی است تا مضاف فقهی. مضاف فقهی یعنی مشروب و مختلط با چیز دیگری؛ فرضاً یک آبی با گل مخلوط شده و به آن میگویند آب مضاف، این مضاف یعنی مختلط و مشروب. ولی اینجا که ما میگوییم فلسفهی مضاف، یعنی فلسفهای که اضافه شده Philosophy of، اضافه شده است به چیزی، فلسفهی نفس، فلسفهی علم، فلسفهی اخلاق و ... در نتیجه این مضاف در فلسفه با آن مضاف در فقه هیچ ارتباطی ندارد تنها اشتراک لفظی با هم دارند.
نکتهی دیگر اینکه، دوستان معتقدند اصطلاح دیگری را جایگزین آن کنیم، فرض مثال همان «فلسفهی خاص»، مشکلی نیست. به نظرم در این باره دو بحث داریم، یکی اینکه بحث روی واژه است؛ یعنی کسی میگوید من این واژه را نمیپسندم و واژهی دیگری مورد نظر وی است، اشکالی ندارد، ما نباید روی الفاظ وارد جدل شویم. یک بار رهبری بیان داشتند در جلسهای ما روی سینما صحبتهایی داشتیم که آقایان در جمع روی واژه شروع به بحث کردند که «سینَما» درست است یا «سینِما» یا «سینُما» و بحثهای لفظی شکل گرفت. ایشان میگویند ما صحبتهای محتوایی کردیم ولی آقایان درگیر بحثهای لفظی شدند. ازاینرو بنده معتقدم نباید روی الفاظ وارد بحث شد، من واژهی مضاف را میپسندم و آن را به کار میگیرم و دیگری واژهی «فلسفهی خاص» یا «فلسفهی ویژه» یا «فلسفهی تخصصی» را میپسندد، پس از این واژهها استفاده کند.
اما زمانی است که فردی میگوید، من اصلاً محتوای فلسفهی مضاف را قبول ندارم، بله در این باره شنیدم آقای طباطبایی معتقدند این نوع مطالعات یک نوع ابزارانگاری فلسفه است -البته من این را باواسطه از ایشان نقل کردم- و ابزاری کردن فلسفه است و بیان کردند ما یک فلسفه بیشتر نداریم. بنده حاضرم در زمانی جلسهای تشکیل شود و با آقای طباطبایی بنشینیم و بحث کنیم و به ایشان بگویم که اولاً فلسفه علاوه بر اینکه بحثهای انتزاعی دارد بحثهای کاربردی نیز دارد؛ یعنی مباحث انتزاعی، کاربست در جای دیگر دارد؛ مثلاً مباحث انتزاعی امور عامه در فلسفه بحث میشود و کاربست آن در فلسفهی نفس است؛ بهطور مثال وقتی میگوییم نفس مجرد است و مادی نیست، قبلاً در امور عامه بحث وجود مجرد و مادی انجام شده است، فرق مجرد و مادی بیان شده است و سپس در این بخش میگویید نفس مجرد است یا نفس مادی است. فرض کنید در الهیات بهمنالاخص از آن امور عامه در مباحث واجبالوجود استفاده میشود و میگویید واجبالوجود موجود است، واجبالوجود موجوداً بالضروره، باید قبلاً وجود واجب و ممکن را در امور عامه بحث کرده باشیم، الوجودا واجب بالممکن، الممکن جوهراً بالعرض. جوهر اقسامی دارد و عرض نیز اقسامی دارد و سپس در الهیات بهمنالاخص استفاده کنیم؛ یعنی کاربست در جاهای مختلف دارد.
حالا صحبت این است همانطور که امور انتزاعی و امور عامه در علمالنفس فلسفی و در الهیات بهمنالاخص کاربست دارد، بیاییم و از آنها در علم نیز استفاده کنیم؛ زیرا علم نیز یک سلسله مبانی دارد و خوب است از این مباحث نه فقط در امور عامه بلکه در علمالنفس فلسفی، مباحث فلسفی معرفت، الهیات بهمنالاخص بهعنوان مبانی در علم استفاده شود. آیا اسم این استفادهی ابزاری است؟ استفادهی ابزاری تعبیر اشتباهی است؛ زیرا استفادهی ابزاری یعنی اینکه برای حقیقت فلسفه حقیقتی قائل نیستید و فقط ابزاری استفاده میکنید، درحالیکه فلسفه حقیقت دارد، اما از این حقیقت در علم استفاده میکنید و استفاده از این حقیقت در علم، فلسفهی علم میشود.
ثانیاً ما دو دسته فلسفهی مضاف داریم، همانطور که آمد یک دسته فلسفهی مضاف به امور و دیگری فلسفهی مضاف به علوم است. فلسفهی مضاف به علوم همان بخشهایی دیگر از همین فلسفه است که فلسفه را تکمیل میکند. چطور فلسفهی نفس، فلسفهی معرفت، فلسفهی واجب داریم، چرا فلسفهی تکنولوژی، صنعت و زبان نداشته باشیم، چرا آنها را بحث نکنیم؟ فلسفهی مضاف به علوم مقولهی آن تفاوت دارد و توضیح آن را ارائه دادم و کل دنیا در حال استفاده از فلسفهی مضاف است و نیاز دنیای امروز است که از آنها استفاده شود.
بنابراین، خلاصهی پاسخ این میشود که یک زمان، کسی در مورد واژه اشکال وارد میکند و نظر او این است که محتوا مناسب و مفید است، اما اصطلاح گویا نیست، میشود واژهی دیگر را جایگزین آن کرد؛ یعنی هرکس بنا بر سلیقهی خود اصطلاح نزدیک به مفهوم را به کار گیرد. من فلسفهی مضاف را ترجمهی دقیقتری از Philosophy of میدانم تا مثلاً اصطلاح فلسفهی خاص. اگر بخواهیم با زبان دنیای امروز صحبت کنیم به نظر بنده این اصطلاح بهتر است، درعینحال من اصراری روی اصطلاح ندارم و دیگران میتوانند از واژهی دیگری استفاده کنند.
اما اگر کسی نسبت به محتوا اشکال وارد میکند، به نظرم مخالفت با بداهت است؛ زیرا خود فلسفهی محض هم دربردارندهی فلسفههای مضاف به امور است. حالا ما میگوییم به جای ۵ امر، راجعبه ۱۰ یا ۱۵ امر بحث کنیم، چرا فلسفهی زیبایی بحث نشود؟ چرا فلسفهی تکنولوژی بحث نشود؟ چرا فلسفه زبان بحث نشود؟ حرف ما این است فلسفهی معرفت، هستی و نفس بحث شود، ولی فلسفهی زبان، زیبایی، تکنولوژی و صنعت بحث نشود؟ امروز ما با این پرسشها روبهرو هستیم.
در مورد فلسفههای به علوم نیز همینطور هستند؛ مثلاً یکی از راههای تکامل علوم، فلسفهی علوم است. حتی خود فلسفه، فلسفه نیاز دارد، فلسفهی فلسفهی اسلامی، فلسفهی فلسفهی کانت؛ یعنی یک نگاه درجه دو به فلسفهی کانت، فلسفهی غرب و فلسفهی اسلامی داشته باشیم. گفتم یک سلسله پرسشهای بیرونی دربارهی این قسم از فلسفه وجود دارد، باید کسی که میگوید من این نوع فلسفه را قبول ندارم، بههرحال یک جایی به این پرسشها پاسخ دهد. آیا سوال از چیستی فلسفهی کانت و روششناسی آن و غایت فلسفهی او یا نسبت فلسفهی کانت با فلسفهی کامپریست و فلسفهی ناسیونالیسم، پرسشهایی معنادار است یا خیر؟ آیا باید به این پرسشها در جایی پاسخ داد یا خیر؟ وقتی به این پرسشها پاسخ داده شود، میشود فلسفهی فلسفه.
اگر یک تعریف کوتاه بخواهیم از فلسفهی مضاف داشته باشیم که ذهن مخاطب نسبت به بحث روشن شود چه تعریفی از این قسم از فلسفه میتوانیم داشته باشیم؟
در بالا توضیح داده شد که دو نوع فلسفهی مضاف داریم، فلسفه به امور و فلسفه به علوم که هر یک تعریف جداگانهای دارند.
«فلسفهی امور عبارت است از هستیشناسی امور». امور شامل امور حقیقی میتواند باشد مثل نفس، ممکن است اعتباری باشد مثل زبان، ممکن است ذهنی باشد مثل معرفت و ممکن است خارجی باشد مثل تکنولوژی و صنعت. هر واقعیتی fact Philosophy of، هر واقعیتی که وجود دارد شما میتوانید در مورد هستیشناسی آن بحث کنید.
«فلسفهی علوم یعنی پاسخ به پرسشهای بیرونی علوم در بستر تاریخ و منطق». در اینجا دو رویکرد در فلسفهی علوم وجود دارد، رویکرد تاریخی و رویکرد منطقی. افرادی مثل پوپو یا لاکاتوش منطقی هستند و افرادی مثل کوهن و فایرابند تاریخی هستند. بنده نیز در فلسفهی علم رویکرد تاریخی، منطقی را قائل هستم. تقدم تاریخی بر منطقی؛ یعنی از طریق روشهای تاریخی پرسشها را پاسخ میدهیم و به روش منطقی ختم میکنیم، آغاز با روش تاریخی است و سرانجام با روش منطقی است.
در اینجا لازم است نکتهای دربارهی این بحثها عنوان کنم، در واقع پیشنهاد من این است که خوب است مدتی در مورد اصل فلسفهی مضاف بحث شود و موافق و مخالف، نظرات خود را بیان کنند و در رسانه نیز منتشر شود، ولی بیش از این ما نیاز داریم به مصادیق فلسفههای مضاف بپردازیم؛ یعنی افرادی بیایند و در فلسفهی هنر بحث و گفتوگو داشته باشند، فلسفهی علوم انسانی را بحث کنند، فلسفهی علوم مختلف را بحث کنند حتی در حوزهی علوم پزشکی وارد شوند. مؤسسهی حکمت و فلسفه چندین سال است که جلساتی دارد تحت عنوان «فلسفه و فیزیک»، «فلسفه و زیستشناسی»، «فلسفه و اقتصاد»، «فلسفه و سلامت» و «فلسفه و مدیریت»، جلسات مفصلی در این باره داشتیم. ما باید فلسفهی علوم و فلسفهی امور را قدری مصداقاً، بحثهای آن را توسعه دهیم و با کارشناسان و متخصصین این حوزه صحبت شود که این مباحث توسعه پیدا کند.