فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: اولین همایش ملی «فرهنگ و تکنولوژی، درنگی فرهنگی در مسیر پرشتاب صنعتی شدن» روزهای یکشنبه و دوشنبه ۲۱ و ۲۲ اردیبهشت در دانشگاه صنعتیشریف برگزار شد. مهدی معینزاده، بیژن عبدالکریمی، ابراهیم فیاض، مهدی گلشنی، سیدحسین نصر، حسن بنیانیان، عطاالله رفیعی و عبدالحسین خسروپناه دبیر علمی همایش از چهرههای حاضر در روز نخستین این همایش بودند. و رضا سلیمانحشمت، محمدرضا اسدی، علی پایا، رضا داوریاردکانی، علیرضا پیروزمندی، مصطفی تقوی، محمدعلی مرادی، خانم علمالهدی، رضا غلامی و حمید پارسانیا نیز از دیگر چهرههای این همایش، در روز دوم محسوب میشوند. در ادامه مشروح سخنان علی پایا با عنوان «در قوتها و ضعفهای مهندسی و رابطه متقابل آن با علوم انسانی و اجتماعی، یک ارزیابی نقادانه از منظر عقلانیت نقاد» میآید.
علی پایا استاد دانشگاه وست مینیستر انگلستان در بحث خود (سخنرانی ضبط شده) با موضوع «در قوتها و ضعفهای مهندسی و رابطه متقابل آن با علوم انسانی و اجتماعی - یک ارزیابی نقادانه از منظر عقلانیت نقاد» بحث خود را در ۵ بخش «مهندسی، تکنولوژی و علم»، «علوم کاربردی و مهندسی»، «مهندسی-قوتها و ضعفها»، «مهندسی و علوم انسانی و اجتماعی» و «مهندسی و علوم انسانی و اجتماعی و رابطه متقابل آنها» ارائه داد.
وی گفت: مهندسی بخشی از تکنولوژی است. و تکنولوژیها در همه انحا و انواع خود، با علم تفاوت دارد. توجه به این تفاوت در بهرهگیری بهینه از انواع تکنولوژیها، از جمله همه انواع رشتههای مهندسی اهمیت فراوان دارد. همچنین علوم انسانی و اجتماعی عموما به جز یک یا دو مورد به طور استثنا، باقی عمدتا تکنولوژی هستند و به این اعتبار میباید آنها را تکنولوژیهای انسانی و اجتماعی نامید. از این رو، مهندسی میتواند و باید به بهرهگیری بهینه از تکنولوژی علوم انسانی و اجتماعی مدد برساند. در عین حال مهندسی میتواند و باید از جنبههای علمی علوم انسانی و اجتماعی در به سازی خود به نحو احسن وجه بهره گیرد.
پایا در بخش «مهندسی، علم و تکنولوژی» بیان داشت؛ مهندسی یکی از شعبههای تکنولوژی در معنای وسیع اصطلاح اخیر است. و تکنولوژی نامی است که برای مجموعهی همه آن دسته از برساختههای اجتماعی برگزیدهایم که از یک سو به نیازهای غیرمعرفتی آدمی پاسخ میگوید و از سوی دیگر، به منزله ابزار و صرفا ابزار، به آدمی در جهت تسهیل پاسخگویی به نیازهای معرفتی او کمک میکند. نیازهای معرفتی منحصرا به وسیله دانش، معرفت و علم پاسخ داده میشود. دانش، معرفت و علم آنگونه که عقلگرایان نقاد توضیح میدهند، مجموعهای از حدسها و گمانهها درباره واقعیت است. در این مجموعه دو گروه از حدسها و گمانهها جای دارد؛ حدسها و گمانههایی که در فرایند ارزیابی نقادانه ابطال ( REFUTED ) شدهاند و فرضها و گمانههایی که در این فرایند تقویت شده ( CORROBORATED ) شدهاند.
او ادامه داد؛ گمانههای ابطال شده، معرفتی سلبی در اختیار ما قرار میدهند؛ آنها به ما میگویند که واقعیت چهگونه نیست. و در مقابل حدسها و گمانههایی که تقویت شدهاند، به نحو صرفا موقت (و البته ابطالپذیر) معرفتی ایجابی در خصوص واقعیت به ما ارائه میدهند. ارزیابی نقادانه که به دو صورت نظری - تحلیلی و تجربی به انجام میرسد، به منظور آشکار ساختن نقطههای ضعف و جنبههای خطای حدسها و گمانههایی صورت میگیرد که برای شناخت واقعیت ما میسازیم. و در این رابطه، فرض اصلی راهنمای ما، در فرایند ارزیابی آن است که چون ما موجوداتی غیرمعصوم و با ظرفیتهای ادراکی محدود هستیم، هر آنچه که برسازیم، انگ و نقش محدودیتهای ما را با خود خواهد داشت. و از آنجا که واقعیت، علیالفرض عقلگرایان نقاد، واجد ظرفیتهای نامتناهی است، هر تصویر و مدلی که برای فهم و نمایش آن از سوی موجودات متناهی برساخته شود، با محدودیت و نقص همراه خواهد بود.
این محقق ادامه داد؛ ارزیابی نقادانه از رهگذر این محدودیتها و فراگذری از آنها، زمینهی مناسبی برای تولید حدسها و گمانههای کم نقصتر در مسیر دستیابی به تصویری واقع نماتر و حقیقیتر از واقعیت، فراهم میآورد. تولید حدسها و گمانهها اما تابع دستورالعملها و الگوریتمها و رویههای مکانیکی نیست بلکه شرط لازم اما البته نه کافی برای آن، دستوپنجه نرم کردن نظاممند با مسائل اصیل، با تکیه به معرفتهای پیشینی درخور و واجد کفایت و مرتبط با مسائل مورد نظر است. معرفت با توضیحی که داده شد اما امری است که متعلق به حیطهی عمومی است. به این اعتبار، آنچه که با عنوانهای «معرفت ضمنی» TACTIT KNOWLEDGE ، «علم حضوری» BY PRESENCE KNOWLEDGE ، «معرفت از طریق آشنایی مستقیم» BY ACQUAINTANCE KNOWLEDGE ، «معرفت بیواسطه» IMMEDIATE KNOWLEDGE و امثالهم، از آنها یاد میشود، هیچ یک معرفت، به معنای آنچه که در حیطهی عمومی قابل ارزیابی نقادانه است، به شمار نمیآید. تکنولوژی بر اساس توضیحی که ایراد شد، دارای عرض عریضی است. از رستورانداری و بانکداری و خلبانی هواپیما، تا تراش شیشه عینک، کنترل ترافیک شهری، طراحی لباس و دوخت آن، آشپزی و خانهداری، چوپانی و رمهداری، داوری فوتبال و بازی بسکتبال، طراحی مدارهای مجتمع یکپارچه، اداره حکومت و زمامداری، تدوین روشها و تکنیکها برای جمعآوری و اندازهگیری دادهها، ارائه مدلها برای رشد توسعه و میلیونها حرفه و تخصص و مهارت و فعالیت دیگر، همگی در قلمرو گسترده تکنولوژی جای میگیرد.
پایا در بحث از تکنولوژی گفت: در این بحث، میباید میان دو تراز «تکنولوژی به منزلهی ایده و اندیشه» و «تکنولوژی به منزله محصول و فرایند» تمییز قائل شد. اولین این دو تراز، آنگونه که عقلگرایان نقاد توضیح میدهند، به جهانهای ۲ و ۳ تعلق دارد و دومین تراز به جهان یک. به عنوان مثال طرح دموکراسی در جهانهای ۲ و ۳ جای دارد، و مدلهای عملی آن در جهان یک تحقق مییابد. به همین ترتیب نقشه و طرح یک کامپیوتر متعلق به جهانهای ۲ و ۳ است و مصادیق متنوع آن که در خانهها و شرکتها و ادرات مورد استفاده قرار میگیرد، متعلق به جهان یک. ایدهی بانک متعلق به جهانهای ۲ و ۳ است، و شعبههای آن متعلق به جهان یک.
وی در این باره توضیح داد؛ «جهان یک» دلالت بر واقعیت بیرون دارد، «جهان ۲» جهان ذهنی هر فرد است و «جهان ۳» که از تعامل میان جهان یک و جهان ۲ برساخته میشود، جایگاه صورت و طرح و نقشه همهی برساختههای آدمی است.
استاد دانشگاه وستمینیستر در ادامهی بحث خود گفت: میان تکنولوژی و علم تا پیش از نیمه قرن نوزدهم، و زمانی که نخستین بار آلمانها شیمی صنعتی را در دانشگاهها مورد توجه قرار دادند، ارتباط نزدیکی برقرار نبود. بخش اعظم تکنولوژیهایی که ابنا بشر تولید کرده بودند، به نحو مستقل از دانش تجربی زمانه برساخته شده بود. اما در قرن بیستم و در نخستین دهه قرن بیست و یکم این ارتباط دستخوش تحولی اساسی شد و تکنولوژیهای پیشرفته، به گونهای تنگاتنگ به یکدیگر وابستگی پیدا کردند. با این حال تکنولوژی و علم، همچنان دو گونه کاملا متفاوت از برساختههای بشری به شمار میآید. و خلط آن دو میتواند به بدفهمیهای نظری و مفهومی نامطلوب بینجامد.
علی پایا در مورد تفاوت علم و تکنولوژی - این دو برساختهی بشری- از حیث اهداف، ادامه داد؛ علم یا معرفت مربوط است به جنبههای بنیادین واقعیت، در قالب گزارههای کلی که مستقل از ظرف و زمینهها هستند، بیان میشود. تکنولوژیها اما همگی به ظرف و زمینهای که در آن به کار گرفته میشوند، حساس هستند. قوانینی که در قلمرو تکنولوژیها به کار گرفته میشود، یکسره قوانین به اصطلاح پدیدارشناسانه، یا تجربی و یا تکنولوژیک هستند. این قوانین برخلاف قوانین بنیادین ناظر به ظرف و زمینههای خاص هستند. و نیز ملاک پیشرفت در علم یا معرفت، نزدیکتر شدن به تصویری حقیقی از واقعیت است. هدف تکنولوژی اما توانایی بیشتر در حل مسائل و رفع چالشهایی است مربوط به نیازهایی که ذکر آن گذشت.
او تاکید کرد؛ علم میکوشد تا حد امکان خود را از شائبه آمیختگی به نظامهای ارزشی، پیشدانستهها، باورهای ذهنی، تعصبها و پیشداوریها، ذوقیات و خوشآمدهای دانشمندان مبرا سازد. و تصویری هر چه عینیتر و واقعنماتر از واقعیت ارائه دهد. اما تکنولوژی برعکسف میکوشد هر چه بیشتر در مسیر پاسخگویی به خواست و ذوق و سلیقه و انطباق و ارزشهای مورد قبول به کار گیرندگان تکنولوژیها سیر کند. دعاوی تکنولوژیک و از آن جمله قوانین تکنولوژیک، اطلاعاتی برای تغییر در واقعیت در اختیار ما قرار میدهند. در واقع دعاوی علمی یا معرفتی، توصیفهایی درباره جنبههای مختلف واقعیت ارائه میدهند. همچنین این دعاوی بر خلاف آنچه که بسیاری میپندارند، چیزی دربارهی اینکه چهگونه میتوان ابزاری را ساخت، یا دستگاهی را تکمیل کرد، یا روشی را به کار گرفت و یا تغییری در واقعیت به وجود آورد، گفته نمیشود. میتوان به دلالت معنایی از این دعاوی توصیفی، نوعی تجویز استنتاج کرد. و این تجویزها نیز صرفا سلبی هستند. یعنی مرزهای آنچه را که فراگذری از آن بر مبنای فهم علمی یا معرفتی موجود ممکن نیست، بیان میکند.
وی در این باره ادامه داد؛ هر قانون طبیعی را میتوان اینگونه بیان کرد که میگوید؛ چنین و چنان چیزی نمیتواند واقع شود، یعنی با عباراتی در این مثل مشهور موضوع قابل لمستر میشود، مثلی که میگوید «با آبکش نمیتوان آب حمل کرد». برای مثال، در قانون بقای انرژی میتواند اینگونه بیان شود: «نمیتوانید ماشین با حرکت دائم بسازید»، یا در قانون آنتروپی «نمیتوانید ماشینی بسازید که صد در صد کارآمد باشد».
این محقق افزود؛ این شیوهی صورتبندی قوانین طبیعی، شیوهای است که اهمیت تکنولوژیک این قوانین را آشکار میکند. و بنابراین میتواند «صورت تکنولوژیک» یک قانون علمی نامیده شود. مثالی بیاورم برای اینکه توضیح بدهم چرا علم یا معرفت، صرفا محدویتها را آشکار میکند؛ در پارادایم جهان کهن که بر مبنای نظریه زمین - مرکزی شکل گرفته بود، میان دو عالم تحتالقمر و فوقالقمر، تفاوت ماهوی برقرار بود. و عالم تحتالقمر که از چهار عنصر خاک، آب، آتش و هوا برساخته شده بود، قلمرو خرق و تغییر و ذبول و انحطاط بود، و عالم فوقالقمر که کرات بلورینش از جنس عنصر پنجم یعنی اثیر AETHER بودند، جهان ثبات و عدم دگرگونی به شمار میآمد. از جمله دلالتهای این پارادایم معرفتی برای قدما، آن بود که برساختن دستگاهی نظیر آنچه که ما امروز قمر مصنوعی مینامیم، که بتواند از عالم تحت قمر به عالم فوق قمر سیر کند و در آن جای بگیرد، علیالاصول ناممکن بود.
سپس علی پایا به بخش دوم از بحث خود «علوم کاربردی و مهندسی» پرداخت و گفت: در میان همهی انحاء تکنولوژیها، مهندسی جایگاه ویژهای دارد. بانکداری، حسابداری، اداره مجلس شورا، معلمی، کنترل ترافیک، گویندگی رادیو و ... همگی در زمرهی تکنولوژیها به شمار میآید، اما هیچ یک مهندسی نیست. از سویی دیگر، مهندسی با علوم کاربردی ( APPLIED SCINCES ) نیز تفاوت دارد. علوم کاربردی شعبهای از تکنولوژی به شمار میآیند. و این علوم کم و بیش متناظر هستند با آن دسته از علوم که «تامس کوهن» از آنها با عنوان «علوم متعارف» یاد میکند. و آنها را در برابر «علم انقلابی» قرار میدهد. او گفت: وقتی دانشمند نظری، تبیینی را درباره واقعیت واقعیت ارائه میدهد، دانشمند عملی که در حقیقت نوعی تکنولوژیک است، قابلیت کاربرد آن را در خصوص مسائل معین، مشخص میسازد. و تکنولوژیستها و مهندسان برای ساخت و تولید محصولاتی که به نحو مشخص پاسخگوی نیاز ما هستند، وارد عمل میشوند. به عنوان مثال، دانشمند نظری درباره قوانین مربوط به ذرات بنیادی مدلها و تبیینهایی را اراده میدهد، و مثلا از وجود ذرهای به نام هیگز خبر میدهد. اما دانشمند عملی با انجام محاسباتی، توضیح میدهد که اگر بتوان شتابدهندهای با ابعاد معین ساخت، که بتواند تراز معینی از انرژی را برای تصادم دادن دو ذره بنیادی تولید کند، آنگاه با احتمال بالا میتوان در آثاری که از تصادم این دو ذره پدید میآید، وجود ذرهی هیگز را بررسی کرد. و فرضیه مربوط به موجود بودن این ذره در واقعیت را به نحو نقادانه مورد ارزیابی قرار داد. کار طراحی و ساخت شتابدهنده مورد نظر با جزییات و مشخصاتی که بتواند تراز انرژی پیشنهادی را فراهم سازد، بر عهده گروههای مختلف از مهندسان است. در طراحی و ساخت این ماشین عظیم، مهندسان مختلف با تکیه با تکیه به دانش نظری خود که ترکیبی است از معرفت نظری محض و نیز معرفتهای مربوط به علوم مهندسی و نیز مهارتها و تجربههای عملی خود، هستاری را خلق میکند که در واقعیت نظیر و مانندی نداشته است.
پایا در بخش سوم از بحث خود مهندسی «قوتها و ضعفها» عنوان داشت؛ مهندسی به گفتهی یکی از مهندسان سرشناس، به رویهای ارجاع دارد متشکل از طراحی و ساخت، و نیز به کارگیری هر نوع مصنوع که جهان فیزیکی پیرامون ما را به منظور پاسخ دادن به برخی نیازهای مورد نظر ما، تغییر میدهد. توانایی مهندسان در ارائه ابتکارهای تازه برای تحقق عملی نقشهها و طرحهای مربوط به دستگاهها، ساختارها، ابزارها و سیستمها، نکته حائز اهمیتی است که در این بحث به آن میپردازم.
او گفت: محققانی که در حوزهی فلسفه مهندسی پژوهش میکنند، با الگوبرداری از پیشنهاد توماس کوهن در تمییزگذاری میان علم متعارف و علم انقلابی، میان تکنولوژی متعارف و تکنولوژی انقلابی، و بین مهندسی متعارف و مهندسی انقلابی تمییز قائل میشود. مهندسی متعارف به آن نوع طراحی که در تکنولوژی متعارف معمول است، توجه دارد. در این نوع طراحی، مهندس از همان آغاز میداند که دستگاه مورد نظر چهگونه کار میکند و مشخصههای معمول آن چیست. او احیانا در این طرح و نقشه تغییراتی جزیی، به منظور بالا بردن بازدهی دستگاه مورد نظر، اعمال میکند.
این استاد دانشگاه ادامه داد؛ مهندسی انقلابی اما با طراحی انقلابی یا رادیکال که در «تکنولوژی انقلابی» بدان توجه میشود، سروکار دارد. در این نوع طراحی «اینکه۸ طراح چهگونه باید تنظیم شود یا حتا اینکه چهگونه کار میکند، تا حد زیادی ناشناخته است. طراح، پیشتر هرگز چنین دستگاهی را ندیده است. مساله عبارت است از ساخت چیزی در حد قابل قبولی چنان کار کند که پیشرفت بعدی را اجازه دهد». مساله ابداع و ابتکار در حوزهی مهندسی، در ارتباط با مسائل و چالشهای عملی، متناظر با ضرورت بهرهگیری از ابداع و ابتکار در حل مسائل نظری به وسیلهی دانشمندان نظری است؛ و البته بین این دو حوزه، این تناظر برقرار است. و باید گفت در هر دو حوزه ارائه راهحلهای بدیع برای چالشهای پیشرو، با تکیه بر دستورالعملها و الگاریتمها امکانپذیر نیست. بلکه در گرو قریحه و شمّ و دانش مناسب و نیز تا اندازهای یاری بخت و اقبال خواهد بود. علم تجربی، البته نظیر هر منبع اطلاعرسان دیگری میتواند به خصوص برای مهندسانی که در حوزهی طراحیهای ریشهای و غیرمتعارف فعالیت دارند به منزلهی یک «معین کشف» HEURISTIC عمل کنند. اما باید توجه داشت معین کشف با راه حل تفاوت دارد. در واقع مهندسی که از زمینهی علمی خوبی برخوردار باشد، بهتر از مهندسی که از زمینهی علمی خوب برخوردار نیست، میتواند به خطاها و نقصها و راه حلها و طرحهای پیشنهادی خود پی ببرد. کار علم همان طور که بیان شد، آشکار ساختن محدودیتها است.
پایا در ادامهی بحث خود درباره ضعفها و قوتها در باب مهندسی گفت: این محدودیتها، البته در مواجهه با خود واقعیت نیز به خوبی آشکار میشود. اما این امر میتوان با هزینهی بسیار زیادی همراه باشد. به همین اعتبار مهندسی که توانایی علمی خوبی نیز دارد، میتواند بدون پرداخت این هزینه، اشکالات را آشکار کند. مهندسی که علاوه بر دانش نظری و تخصص عملی، دارای شمّ مهندسی قدرتمندی نیز باشد، در قیاس با مهندسی که از دانش علمی بالایی برخوردار نیست، و شمّ مهندسی چندان برجستهای ندارد، بهتر میتواند به حل مسائل غیر منتظر با ارائه راه حلهای بدیع با هزینهای کمتر از رهگذر شناخت بهتر نقطه ضعفها و نواقص، توفیق یابد. همچنان که شمّ مهندس را نباید نوعی «معرفت» به شمار آورد. زیرا معرفت همان طور که توضیح داده شد، مربوط به جهان ۳ و قابل دسترس برای عموم است. و شمّ امری است فردی که به جهان ۲ مهندس تعلق دارد. تکنولوژی به نحو عام و مهندسی به نحو خاص، به اعتبار آنکه یکسره با تغییر در واقعیت موجود و برساختن واقعیتی که مورد نظر کاوشگران است، سروکار دارند، ناگزیر از یک سو سروکار آنها با «قدرت» و ابزار متنوع آن خواهد بود، و از سویی دیگر با «تصمیم» و «عمل» همراه خواهد شد.
او گفت: این دو قلمر، یعنی قلمرو به کارگیری قدرت، و قلمرو تصمیم و عمل، برخلاف حوزهی نظر محض، میتواند با تبعات اجتماعی و انسانی بسیار نامطلوب و در ابعاد متفاوت اعم از تراز افراد و تراز جوامع گسترده دهمراه باشند. در این ظرف و زمینه است که مهندسی و مهندسان میتوانند بیشترین خسارت را ولو با نیتهای خیر، برای افراد و جوامع به بار آورند. و باید بدانیم که اهمیت این امر آنگاه برجستهتر میشود که به این نکته وقوف حاصل گردد که تصمیم و عمل معروض عقلانیت واقع نمیشوند. به عبارت دیگر، چیزی به نام «تصمیم یا عمل عقلانی» وجود ندارد. آنچه عقلانی خواهد بود که تصمیم یا عمل نیست بلکه فرایندهای است که به اتخاذ تصمیم منجر میشود. و اجرای تصمیم از سنخ عمل است و علیالاصول معروض عقلانیت قرار نمیگیرد. به عنوان مثل، بیماری که در استفاده از دارو مردد است میتواند بر مبنای ارزیابی عقلانی از خواص و مضار دارو به شیوهای عقلانی به تصمیمی درباره استفاده یا عدم استفاده از دارو برسد. وی در عین حال میتواند با شیر یا خط کردن یک سکه به تصمیمی درباره این مساله برسد. البته باید تاکید کنم که شیوهی دوم شیوهای عقلانی نیست.
علی پایا در ادامهی موضوع مورد بحث خود، به بخش چهارم (مهندسی و علوم انسانی و اجتماعی) اشاره کرد و توضیح داد؛ ارتباط مهندسی و نیز در مقیاسی عامتر تکنولوژی به طور کلی، با تصمیم و عمل و قدرت که هر سه از دایره عقلانیت بیرون هستند، و صرفا ناظر به تغییر و دگرگونی هستند، ارتباط بین مهندسی و علوم و تکنولوژیهای انسانی و اجتماعی را برجستهتر میسازد. در خصوص علوم و تکنولوژیهای انسانی و اجتماعی، بعد از گذشت قریب ۱۵۰ سال از ظهور این علوم به منزلهی رشتههای مستقل دانشگاهی، متاسفانه هنوز درجهی بالایی از بدفهمی و درک نادرست برقرار است. در اینجا به اختصار هرچه تمامتر باید متذکر شد، نه تلقی پوزیتیویستها که این علوم را ذیل علوم فیزیکی قرار میدهند بر صواب است، و نه تلقی مخالفانشان یعنی تاویلگرایان INTERPRETIVISTS یا قائلان به علوم فرهنگی KULTURWISSENSCHAFTLER ، که این علوم را تافتهای جدابافته از علوم فیزیکی و زیستی به شمار میآورند.
این محقق تاکید کرد؛ همهی علوم، خواه فیزیکی، خواه زیستی، خواه اجتماعی و خواه انسانی، به طیف واحدی تعلق دارند. تفاوت میان آنها، تفاوت ماهوی نیست. بلکه تفاوت در درجات پیچیدگی است که منجر به ظهور ظرفیتهای تازه میشود. تاویلگرایان و قائلان به علوم فرهنگی مدعی هستند، که هدف اصلی علوم انسانی و اجتماعی دستیابی به «فهم» UNDERSTANDING از شرایط انسانی است. فهم به زعم این گروه با «همدلی EMPATHY ، به معنای خود را در جای دیگری قرار دادن RE-ENACTMENT» سروکار دارد. و به این اعتبار با «تبیین» ENPLANATION ، تفاوت دارد. و این تلقی نادرست ناشی از درک ناصحیح از ماهیت علم است. چنین نیست که تبیین صرفا به معنای تعلیل یعنی علتیابی باشد. تبیینهای دلیل-محور نیز سهم بسیار مهمی در قلمرو علوم انسانی و اجتماعی ایفا میکنند.
او ادامه داد؛ همچنین فهم و تبیین تنها از حیث کفایت در توضیح پدیدارها، یعنی کمتر آغشته به خطا بودن و فراگیری، یعنی دربرگرفتن شمار بیشتری از پدیدارها، با یکدیگر تفاوت دارند. این را میتوان این طور توضیح داد که کار فهم از «تجربههای شخصی» آغاز میشود، و تجربههای شخصی در قالب «زبان و مفاهیم» بازسازی میشوند که «فهم فردی» را به همراه دارد. فهم فردی به تدریج تکمیل میشود و در حیطهی عمومی، نهایتا تدقیق میشود و تبیین و تفسیر را پدید میآورد. رابطهی بین فهم و تبیین به این ترتیب رابطهی عموم و خصوص منوجه است.
استاد دانشگاه انگلستان ادامه داد؛ خطای بزرگ دیگر قائلان به علوم انسانی و علوم فرهنگی مرتکب شدند آن است که به تصور اینکه عینیت علمی، به معنایی است که فیلسوفان پوزیتیویست از آن مراد کردهاند که در علوم انسانی و اجتماعی نمیتوان به عینیت دست یافت. این در حالی است که در همهی قلمروهای علمی، از علوم طبیعی و زیستی گرفته تا علوم اجتماعی، عینیت از اهمیت تراز اول برخوردار است. در غیاب عینیت، یافتههای علمی از اعتبار برخوردار نخواهند بود.
او گفت: به عقیده من این افراد توضیح میدهند که معنای عینیت به طور کلی متفاوت است با آن چیزی که پوزیتیویستهای منطقی بیان میکردند.
همچنین او در ادامه افزود؛ علوم انسانی و اجتماعی در وجه تکنولوژیک خود، یعنی وجهی که با تغییر و کنترل سروکار دارد، میتواند به ابزاری در خدمت ایدئولوژیها تبدیل شوند. ایدئولوژیها خود از سنخ تکنولوژی هستند، یعنی در اندیشهی تغییر واقعیت بر اساس الگوهای مورد نظر خود هستند و دغدغهی شناخت واقعیت را ندارند. ایدئولوژیها معمولا از علوم انسانی و اجتماعی به عنوان ابزاری برای موجهسازی دعاوی خود و یا کنترل و سرکوب استفاده میکنند. در چنین زمینهای قابلیتهای مهندسان از حیث ابزارسازی یا طراحی و ساخت سیستمهای مورد نظر ایدئولوژیهای حاکم بر علوم انسانی و اجتماعی، میتواند خطرآفرین و حتا فاجعهساز باشد. از سوی دیگر مهندسان و نیز حاملان علوم انسانی و اجتماعی که نه تنها تکنولوژیست محسوب میشوند که در مواردی و خصوصا در برخی از تکنولوژیهای علوم انسانی و اجتماعی، نظیر فقه حتا مهندس به شمار میآیند، میتوانند مشترکا به بهینهسازی مهندسی و علوم انسانی و اجتماعی مدد رسانند. و اصلیترین شرط در این زمینه، دارا بودن شناخت صحیحی از چیستی علوم و تکنولوژیهای انسانی و اجتماعی، و نیز ظرفیتها و تواناییهای حوزههای تخصصی مهندسی از سوی کنشگرانی است که در اندیشه در انداختن طرحی نو برای اصلاح امور هستند.
علی پایا در بخش پنجم (مهندسی و علوم انسانی و اجتماعی و رابطهی متقابل آنها) بحث خود و در قسمت پایانی موضوع خود، عنوان داشت؛ مواردی که در ادامه بیان میشود ناظر به برخی از جنبههای اصلی معرفتی است که کنشگرانی که در اندیشه اصلاح علوم انسانی و اجتماعی، و بهرهگیری بهینه از مهندسی هستند، میباید به آنها مجهز باشند. این موارد شامل؛ ا. آگاهی از این نکته که قوانین مورد استفاده علوم انسانی و اجتماعی یکسره قوانین پدیدارشناسانه و تکنولوژیک هستند. ۲. شناخت دقیق ماهیت این قوانین است. ۳. برداشت صحیح از مضمون عینیت در تکاپوهای نظری است. ۴. تمییز جنبههای علمی علوم انسانی و اجتماعی از جنبههای تکنولوژیک آنها است. ۵. توجه به این نکته که علوم انسانی و اجتماعی میتوانند اسیر دست برداشتهای ایدئولوژیک قرار گیرند، و ایدئولوژیکیها به اعتبار تعلق داشتن به حوزهی تکنولوژی با عوامل حائز اهمیتی نظیر «قدرت»، «کنترل»، «تغییر» و «سلطه» ارتباط نزدیک دارند. ۶. درک تفاوتهای بین علم، معرفت از یک سو و تکنولوژی و مهندسی امری دیگر است که در اندیشهی علوم انسانی و اجتماعی و بهرهگیری بهینه از مهندسی باید به آن توجه داشت. ۷. همچنین تشخیص سهم علم و معرفت در تکاپوهای تکنولوژی و مهندسی از دیگر موارد است. ۸. توجه به اهمیت نقش محوری مفهوم «صدق یا حقیقت» در معنای انطباق با واقع، نه تنها در پژوهشهای معرفتشناسانه که در تکاپوهای تکنولوژیک و مهندسی نیز قابل اهمیت است. زیرا این امر نشان داد که حذف مفهوم صدق، خواه از حوزهی بحثهای معرفت و خواه از حوزهی تاریخ تکنولوژیک، کار را به یک معنا به تعلیق محال میکشاند. ۹. معرفت واقعبینانه در خصوص سهم نقادی و خردورزی نقادانه، در کاستن از اشتباهات در نظر و عمل، این جنبهی دیگری است که حاملانی که به آنها اشاره شد، میباید آن را اخذ کنند. ۱۰. حساس بودن در قبال تواناییهای مهندسی در طراحی و ساخت سیستمها و ابزارهای مورد نظر ایدئولوژیها، از دیگر موارد مورد نظر است. ۱۱. استنباط روشنبینانه از کارکرد نهادهای مدنی و ماشین دموکراسی و آشنایی درخور در بهرهگیری بهینه از آنها است. ۱۲. شناخت صحیحی از ظرفیتهای مثبت و منفی سنت و در راس آنها سنتهای دینی، و آمادگی برای بهرهبرداری هوشمندانه از این ظرفیتها است. ۱۲. و بالاخره نکتهی آخر این بخش، عنایت به این مساله که ابزارها، رویهها، شیوهها و تکنولوژیها، به خودی خود اقتضای شر و خیر ندارند. و اخلاقی بودن کنشگران و مجهز بودن آنان به بصیرتهای معرفتی و اخلاقی، و بهرهگیری موثر آنان از نهادیهای نظارتی مناسب، مهمترین امکانی است که برای اصلاح و کاستن از تبعات نامطلوب تکنولوژیها، از انواع مختلف آنها، در اختیار کنشگران است.