فرهنگ امروز/زهرا رستگار: اولین همایش ملی فرهنگ و تکنولوژی؛ درنگی فرهنگی در مسیر پرشتاب صنعتی شدن در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد. بخش دوم نشست شامل سخنرانی دکتر رضا سلیمان حشمت، عضو هیئت علمی، پیرامون تکنولوژی، آری و نه!، دکتر محمدرضا اسدی، رئیس گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی پیرامون مناسبات فرهنگی میان دین و تکنولوژی، دکتر علی پایا، استاد دانشگاه وست مینیستر انگلستان، در قوتها و ضعفهای مهندسی و رابطه متقابل آن با علوم انسانی و اجتماعی، یک ارزیابی نقادانه از منظر عقلانیت نقاد، حجت الاسلام پیروزمند قائم مقام فرهنگستان علوم اسلامی قم در باب جهتداری تکنولوژی با ملاحظه سطوح تکنولوژی پرداختند. در بخش دوم دکتر تقوی، دکتر مرادی، دکتر علم الهدی و حجه الاسلام غلامی در باب اسلام و تکنولوژی به ایراد سخنرانی پرداختند. در بخش اختتامیه حجت الاسلام حمید پارسانیا عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به بررسی تکنولوژی در آینده انقلاب اسلامی و دکتر داوری اردکانی چهره ماندگار فلسفه به آینده تکنولوژی پرداخت.
تکنولوژی و فرهنگ
حجت الاسلام حمید پارسانیا در ابتدای سخنرانی خود به عنوان بحث پرداخت و خاطر نشان کرد: ابتدا عنوان بحث را اصلاح میکنم. موضوع صحبت، بحث تکنولوژی و فرهنگ است. از منظر حکمت صداری و اسلامی به طور خاص قصد دارم صحبت کنم. من این موضوع را در حکمت صدرایی دنبال کردم. زاویه مورد بحث هم یکی از مسائلی است که روزانه با آن درگیر بودیم. بحث علم مباحث هندسه اصحاب است. مباحث عقلانی مطرح شده و سه سالی است که درس روزانه ما است و مباحث طبقه دوم از احکام سه گانه، بحث اقلام معقول با این بحث شروع میشود که هر مجردی عالم به ذات خود است. ذیل این بحث نکتهای که میگویم به تناسب طرح میشود در جاهای دیگر هم در همه مباحث همچنین در بخشهای دیگری از کتاب این بحثها با یک مشکل و معضلی مواجهه است. مشکل این است که حکمت رایج اسلامی حکمای مشا و حکمای اشراق این بحث را مطرح میکنند که عالم مادی عالمی است که علم در آنجا وجود ندارد. علوم طبیعی و علم با حیات انسانی آغاز میشود. از وجود انسان تجرد نفس انسانی را اثبات میکند. صدرالمتالهین در طی مباحثی که دارد، بر اساس مبانی که به آنها اشاره خواهم کرد به نتیجهای میرسد که علم، قدرت، اراده، حیات، صفات و اسما آنها و صفات سبعه هم میشود که اینها مسابق هستی هستند و تا جایی که هستی هست آنها هستند. علم از صفات هستی است. مبانی نیز اینها هستند؛ یکی اصالت وجود است؛ وساطت وجود، تشکیک در وجود و هستی است و این موارد باعث میشود که اگر حکمی برای هستی صادر شد چون هستی ثابت شد، جزء به جزء ندارد، هستی مشبک هست؛ تا هر جا هستی هست این نیز در آن وجود دارد. این استدلال را در مواردی جناب صدر المتاهلین دارد و در حوزه حکمت اسلامی مبدع است ولی در حوزه فرهنگ اسلامی مبدع نیست. خود او نیز به این نکته اشاره دارد. چند دسته است آیات قرآن به این مسئله دلالت دارند. یسبح الله فی السموات و الارض و ... آیاتی که در تسبیح عالم و همه آنچه که در آسمان میبینید. آیاتی که در بازگشت عالم به سوی خداوند نه از روی کراهت، بلکه با اشتیاق و شوق میروند. آیاتی که که در شهادت این عالم در پیشگاه خداوند سبحان در آن چه که در آن گذشت است شاهداند. تعبیر دیگری که صدر المتاهلین به کار میبرد؛ اظهارات اهل کشف و شهود است. آنها نیز آثارشان و عباراتشان سرشار از مطالب است که ما سهیم و بسیط و .... هستیم.
ثبات علم در همه عالم
عضو هیئت علمی علوم اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه اذعان داشت: در حوزه حکمت این مسئله تأویل میشود. اما صدرالمتالهین معتقد است که این موارد خلاف عقل نیست و برهان عقلی هم پدیده علی نیست که قصد داشته باشد با ظهور آنها متوقف شود. بعد تأیید میکند که علم در همه عالم ثابت است. اینجا است که مشکل پیش میآید ما از یک طرف براهینی داریم که این براهین بیان میکنند که این وجه از عالم علم و ادراک در آنجا نیست. نه علم است و عالم و نه معلوم است. از طرف دیگر برهان اقامه میشود که علم در همه عالم جریان دارد. عرفان داعیه شهود آن را دارد و برهان اظهاراتش ظاهر در این هستی نیست. اگر ما میبودیم و ظاهر نقل و براهین قطعی عقلی و معارضات عقلی نباشد، اما خود این براهینی که عالم طبیعت علم و عالم و معلوم اینجا نیست. با براهین عقلی تعارض دارند آیا اینها از سنخ بقایای جدلی ذو طرفین هستند؟ که تناقضی در اینجا رخ داده که این تناقض نشان میدهد که اشتباهی وجود دارد و این اشتباه در مدار دو طرف نقیض است و این دو گزاره را یکی را از اشتباه ساقط میکند و این را میگوییم یکی را اشتباه کرده است، نه آنکه همه آنرا اشتباه کرده باشد. یکی از این دو غلط است یکی از این دو را نمیدانیم. کدام یک را درست است، نمیدانیم. کدام یک را غلط است، نمیدانیم. سپس برای حل مسئله جلو میرویم. اشتباهی رخ داد است که باید حل شود. این مشکل نیست که باید چگونه حل شود. در برخی از عبارات صدرالمتاهلین توجه به حل مسئله وجود دارد. در مورد این مشکل در مباحث عقل و عاقل و معلوم مطالعه شده است. اما در جاهای دیگر از جمله جلد ۶ و ۷ به آن میپردازد. در جلد ۷ به این مشکل اشاره میکند. این موارد باعث شده است که در آیات قرآن در صحف عرفانی که ادعا کردند وجود داشته باشد. دلیل آن چیست؟ آیات بسیاری را میخواند و ادامه میدهد: وجود و صفات سبعه آن با یکدیگر ملازم و غیر منفک هستند. در هیچ جایی از هم جدا نمیشوند و حیثیت ثقل آنها هم یکی است. هر چیزی که بگویید موجود است. این اسماء ۷ گانه که در حکیم سبزواری بیان میکند و برهان را نیز اشاره کردند. بسط بیشتر در جلد ۶ و در صفحه ۳۴۰ است. چون خفا به معنای عند الجمهور است. جمهور، فلاسفه یک فرهنگ نیز میتواند باشد. خفا و آثار وجود در اینجا ظاهر نمیشود. عرف است و فرهنگ خفا حقیقت وجود است و ظهور احکام است.
عالم غفلت است، غفلت از حقیقت وجود است
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در ادامه به ماهیت و ذات انسان پرداخته و توضیح میدهد: حالا چگونه تناقض حل میشود. خفا یعنی چیست؟ یک سری کلامیها میگویند نیست و یک سری میگویند هست. حل این تناقض را به ترکیب وجود بر ماهیت، بر زیادت وجود بر ماهیت، اصالت وجود، رد وجود باید بررسی شود. وجود و ماهیت با اشیاء عالم نگاه میکند و هنگامی که از ماهیت به وجودشان خبر میدهیم در خارج از این نیست. میگوییم در پشت آن یک حقیقت است. یک شی و یک هدف است. یک انسان و یک ذات است. این دوگانگی و یگانگی آنها چگونه است و باید این مورد را در حکمت صدرایی بررسی کنیم. وجود ملزم به ماهیت نیست، وجود خود ماهیت است. اما چگونه خود اوست باطن اوست ماهیت اوست. ماهیت ظهور اوست حق اوست نمود اوست. دوم هر کدام از این دو احکامی دارند، احکام وجود غیر از احکام ماهیت است. هر یک حکم یکی را به دیگری میتوان داد. آن وقت هنگامی که این حکم داده میشود. مجاز عقلانی را دارد. وجود است که حقیقتا موجود است. ماهیت نه موجود است و نه معلوم است. ما هنگامی که می گوییم ماهیت موجود است مجازا وجود را می گوییم؛ موجود است حقیتا میگوییم. ماهیات، ماهیات نوع نفس هستند، حکم وجود ظهور و بروز آنها را ندارد؛ لذا آنجا علم نیست عشق نیست و میل نیست. نه آنکه در آنجا که ماهیت است، این احکام نیست. اصلا ماهیت در چنگ وجود است و در باطن ماهیت این هست. اما این وجود مخفی میشود و همه احکام خود را ظاهر نمیکند. وجود مخفی میشود و ماهیت ظاهر میشود. وحدت گاهی اینجا پنهان است و گاه وجود ظاهر میشود. گاه این خلق و کثرت احکام خود را آشکار میکند. هنگامی که احکام خود را آشکار میکند نه چنان است که وجود نباشد و علم و اراده نباشد. گاهی کثرت در ذیل آن وحدت حقیقت خود را نشان میدهد. وحدت و کثرت در برخی موارد جمع میشود. هردو ظهور و بروز پیدا میکنند. جمع مسئله در اینجا تصور میکنم با این عبارات صدرالمتالهین به خوبی دانسته میشود. هیچ کدام از این استدلالها غلط نبود. هر کدام حکم یکی را ارائه میداد. استدلالهایی که بود؛ میگفت اینجا عالم حضور نیست و علم نیست و آگاهی نیست، مربوط به ماهیات ماده است و مادیات است و آنجایی که بعد است و جرم است و ...
اما همان ماده و احکام مادیات آنها با وجوداند. در چنگ وجوداند و وجود درآنها ظاهر است. اما باعث میشود آنها حکم خود را ظاهر کنند. کسانی ظاهر حیات دنیا را میبینند غفلت، غیرت احکام را میبینند و این احکام است. اینها قرائت این افراد نیست. یک نوع هرمنوتیک مفسر محور در اینجا بیرون نمیآید که آدمها اینگونه میبینند. وجود در ارتباط با انسان این ظهور و بروز را داشته است. وجود دارد اینگونه حکم میکند. لذا احکامی که درهنگام غیبت ایجاد میشود یک جهان است که انسان بر آن حکم میراند و تدبیر میکند، تصرف میکند. این ظهور ماهیات به احکام مربوط است انسان این احکام را میشناسد و از آن تصرف می کند. اما ظرفیتهای اصلی و آن چه که در آنجا است؛ این نیست. اگر این بروز و ظهور به گونهای دیگر باشد آن هنگام ظرفیتهای دیگری آشکار و ظاهر میشود. اما در این عالم که عالم غفلت است، غفلت از حقیقت وجود است و این عالم در تعامل حقایق و حقیقت وجود با انسان و با انسان نسبت به حقیقت وجود شکل گرفته است؛ عالم اینگونه است.
برای دگرگونی عالم باید فرهنگ دگرگون شود
حجت الاسلام حمید پارسانیا اشاره کرد: اگر قرار است هرمنوتیکی باشد این تفسیر نیست که انسان در محور او قرار گرفته باشد این ارتباطی است که انسان با حقیقت گرفته است نه فرد که این عرف و فرهنگ است. این فرهنگ است که مستقر شده است و از این حجاب فرارفتن کار افراد و اشخاص است. اگر شما عارفانی دارید که از این حجاب عبور میکنند و خبر میدهند؛ این دعوت باز و این راه است. عالم اقتضایش این است این فرد عبور کرده است. اگر این عالم بخواهد دگرگون بشود، باید فرهنگ دگرگون شود. اگر این حقیقت بخواهد همگانی ظهور و بروز یابد. این غفلت باید زدوده شود این عالم در ظرف غفلت آنچنان نیست که این حکم را ما بر او برانیم. بلکه حکم خود اوست و این احکام که میشناسیم، احکام عالم است و مربوط به همه موجودات است. این عالم شکل گرفته تعامل آدم با آدم است. در جریان هبوط انسان آنگاه که آفریده شد خاک و گل و نور الهی و انسان بود. چه چیزی باعث شد که آنکه خانه و پیام الهی بود یک مرتبه غائب میشود و انسان بروز میکند. حال هنگامی که او در حجاب میشود، کثرت احکامش ظاهر و بارز میشود. با توجه به معانی که حکمت صدرایی ارائه میکند جای جایی را که عالم کثرت با احکام متناسب با خود دارد در این حکمت میتوانید ببینید کجا قرار دارد. نه چنین است که عالم کثرت اقتضاعات خود را ندارد، تبین، حکمت، سنت خدا نباشد. اما وقتی که انسان در این عالم قرار گرفت باز نه چنان است که راه بازگشت آن مسدود باشد. سرنوشت عالم این باشد که این عالم همچنان بماند. قرار است که به امانت انسان و بازگشت انسان بازگردد. از اشراط ساعت و ظهور حقیقت، تدبیر براهین ظهور مهدی منتظر است. آمدن او تغییر در حوزه معرفت و علم بشریت را به دنبال میآورد. ما نمیدانیم که او که میآید عالم با ما چگونه رفتار خواهد کرد اما عالمی که ما در آن هستیم میدانیم که با ما چگونه رفتار خواهد کرد. تغذیه و مشی و آمد و شد ما در این عالم، البته این عالم وطن و جایگاه ما نیست. اما بودن ما در اینجا نیز بخشی از تقدیر الهی است. این تعامل با عالم نیست. ما در این عالم قرار داریم اما غفلت و غفلت افزایی در این عالم وظیفه ما نیست. تفسیر درست از این عالم باعث عبور از این عالم میشود. شناخت درست از این عالم مسیر درست از این عالم و تحول این عالم را نشان میدهد.کسانی که اهل دنیا هستند بر غفلت این عالم میافزایند. اما کسانی که اهل تفکر، تأمل و تدبر هستند مسیر عبور از این عالم، آمادگی، پیام و کلام حقیقت وجود، هستی، هستی مطلق و خداوند سبحان را میشنوند و راه بازگشت از آن را از زبان و کلام او میشنوند و بدان عمل میکنند. این مختصری بود از آنچه که من قصد داشتم در این فرصت عرض کنم.