به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از بانی فیلم؛ بخشی از مصاحبه پولاد کیمیایی با بانی فیلم را میخوانید:
*شنيده ايم براي «متروپل» بيشتر مشتاق بوديد پشت دوربين کار کنيد تا جلوي آن.
- من هميشه در موقعيتي شبيه به لبه تيغ بوده ام که يک طرفش کند بوده و يک طرفش تيز. من پسر مسعود کيميايي بودم و برخاسته از سينماي او پس هميشه اين امکان وجود داشت که در دنياي کيميايي فريز بشوم. دوستاني مثل محمدرضا فروتن، پارسا پيروزفر، فريبرز عرب نيا، هديه تهراني و ... به سينماي کيميايي پا مي گذارند و مي روند اتفاقات بزرگي برايشان مي افتد و به قله سينما مي رسند، چون در کارنامه شان با کيميايي کار کرده اند و خوب بازي کرده اند و من سال هاست که دارم در فيلم کيميايي خوب بازي مي کنم، اما حقم را نمي گيرم به اين دليل که پولاد کيميايي هستم. کم کم اين شائبه ايجاد مي شود که من تنها در اين منطقه بازيگري توانايي دارم و ممکن است بگويد نکند پولاد در فيلم کارگردان هاي ديگر با ديدگاه هاي مختلف نتواند به خوبي ظاهر شود. شايد اصلا من دوست داشته باشم نقش يک کارکتر تو سري خور و ببو را بازي کنم، اما هيچکس اين فرصت را به من ندهد.
*اما دست آخر باز هم به خواست پدر احترام گذاشتيد و کاوه «متروپل» شديد.
- هميشه احترامي خاص براي پدرم داشته ام و دارم و به همين دليل هر وقت گفت در فيلم من بازي کن، قبول کردم با اينکه هيچ وقت دوست نداشتم وارد يک کليشه شوم. الان در باني فيلم که بانيِ فيلم در اين سال ها بوده، اقرار مي کنم که در هيچ برهه اي از زندگي ام از پدرم تقاضا نکردم که به من نقش بدهد. آرام آرام از زماني که «تجارت» را بازي کردم پدرم دوست داشت در فيلم هاي بعدي اش هم مرا ببيند. در «سلطان» و باقي آثار. زماني بود که پدرم مي خواست تکه اي از خودش را در فيلم خودش ببيند. من هم يک بچه بودم و اين بازي بين ما شکل گرفت اما او بعد از فيلم «اعتراض» فهميد که من بازيگر هستم. سعي کرد ميدان بيشتري به من بدهد. از جايي به بعد از من به عنوان بازيگرش خواست که برايش بازي کنم. در همين فيلم آخر ترجيح من بيشتر اين بود که پشت صحنه باشم چون فيلم «جرم» برايم کافي بود که به آن نقطه اوج سينماي کيميايي برسم و پا بگذارم در کفش يکي از قهرمان هاي اصيل و قديمي کيميايي. هدف من اين بود و به آن رسيدم .
*چرا ديگر نمي خواستيد در فيلم کيميايي بازي کنيد؟
- بعد از آن مرحله اي که گفتم، مي خواستم به چيز ديگري دست ببرم تا جهان ديگري را از کيميايي ياد بگيرم. گفتم غير از من بازيگران بسياري هستند که مي توانند در آن نقش ظاهر شوند. مي خواستم يک بار نباشم ببينم جاي خالي من در سينماي کيميايي احساس مي شود ؟ اين موضوع را تاريخ و مردم بايد اثبات کنند. اگر روزي بيايد که من ديگر در دو فيلم کيميايي بازي نکنم و منتقد و خبرنگار به من بگويد خودت بايد در فلان نقش ديده مي شدي، آن وقت است که من حقم را گرفته ام. خوشبختانه يا متأسفانه باز هم در «متروپل» بازي کردم . تا امروز نه براي گرفتن يا نگرفتن نقشي براي خودم يا براي ديگر بازيگران نقشي نداشته ام و هيچ وقت مناسبات حرفه اي و شخصي ام با هم ادغام نشده است. يک بار حتي گفتم بگذار من بيايم پشت صحنه چاي بياورم يا برايت صندلي بگذارم يا وقتي داري در شب دکوپاژ مي نويسي، بالاي سرت چراغ بگيرم. گفتم اينکه به خودنويس ات جوهر بريزم براي من ارزش بيشتري دارد. به من گفت اگر من پدرت نبودم و از تو مي خواستم بيايي قهرمان فيلم کيميايي باشي باز هم مي گفتي نه؟ گفتم دروغ چرا؟ در اين حالت نه. اگر پسر کيميايي نبودم شايد دوست داشتم هر سال در فيلم کيميايي بازي کنم؛ مثل هر بازيگر ديگر.
*به طور کلي هنوز به آنچه از سينما مي خواهيد نرسيده ايد. اينطور نيست؟
- من خيري که از تلويزيون ديدم از سينما نديدم، با اينکه با تک تک آدم هاي اين سينما بزرگ شده ام و آنان را عمو و خاله صدا زده ام. البته شايد اگر فيلمساز بشوم اين روال عوض شود، اما در حال حاضر احساس مي کنم نسبت به استعدادي که دارم آن چيزي که مي خواهم اتفاق نيفتاده است. من با «گشت ارشاد» يا نقشي که در فيلم آقاي صدرعاملي يا سريال آقاي جيراني بازي کردم نشان دادم مي توانم چيزهاي جديد ديگري هم خلق کنم که در فيلم هاي پدرم مجالش نبود. با اين همه اينکه پدرم مسعود کيميايي است و اينکه مادرم گيتي پاشايي بود آنقدر براي من ارزشمند است که حتي اگر در اين سينما هيچ سهمي نداشتم، باز هم مفتخر بودم. حالا سي و سه سال دارم و هنوز مشتاق تجربه کردن هستم. دارم يک تئاتر تمرين مي کنم و ان شا ا... فيلمم را هم در آينده مي سازم.
*مي دانم که به زودي کارگرداني را تجربه مي کنيد. آيا قرار است تحت تاثير سينماي مسعود کيميايي باشيد؟
- نمي توانم براي درست کردن يک هويت جديد براي خودم بگويم که از پدرم متفاوت هستم. سينما را از کودکي با پدرم ياد گرفتم و با قهرمان هايي که او دوست داشته است. لحظات زيباي سينما را با پدرم شناخته ام و همان ها را جلوي دوربين آورده ام. قطعا تحت تأثير مسعود کيميايي خواهم بود و تا آخر هم هستم. جهان من و پدر به هم نزديک است و حتي مثل هم شوخي مي کنيم. بين من و او چهل سال اختلاف سني است. طبيعي است نسل من با چيزهايي آشنا باشد که نسل قديم کمتر از آن بهره برده است.من متولد دوران جنگ هستم و مشکلات مربوط به خودم را ديده ام. نوستالوژي هاي من نيز در همين دوره نهفته است. شايد نوستالوژي هاي لاله زار و متروپل نوستالوژي هاي جوانان امروز ما نباشد چون سهم ما از آن فقط ديدن عکس ها و لذت بردن از آن است. من از دغدغه هاي خودم و با زبان خودم حرف مي زنم.
*حرفي باقي مانده که بخواهيد عنوان کنيد؟
- مي خواهم بگويم من متأسفم براي اتفاقي که دارد در نقد کشور مي افتد و به رفتارهاي عمومي هم سرايت مي کند. اميد دارم مسوولان محترم ارشاد و چهره هاي مطرح منتقد و روزنامه نگار چارچوبي را براي نقد در نظر بگيرند . همان طور که آقاي صلح جو در برنامه «هفت» گفت نقد، خود يک اثر ادبي است و منتقد بايد به ادبيات اشراف داشته باشد چون کلام او مي تواند فرهنگ سازي کند. شايد فيلمي فاقد ارزش باشد اما منتقد مي تواند با نقد خود به آن ارزش بدهد. منتقدان ما در قديم کساني از ميان حرفه هاي مختلف بي ارتباط با فيلم بودند که از روي عشق شان به سينما در مورد آن مي نوشتند و نگاه دلسوزانه به کار هنرمندان داشتند. منتقداني واقعي که به جريانات روز باج نمي دادند و حتي اگر زماني از اصل نقد دور مي شدند اين لغزش آنقدرها هم بي انصافانه و زشت نبود. الان کساني را مي بينيم که به خاطر سفارشي که دريافت کرده اند از روي قصد و غرض مي نويسند يا اينکه مي خواهند براي بزرگ شدن خودشان، بزرگان را کوچک کنند. من به عنوان کسي از نسل امروز بايد سهم خودم را از سينما از آدم هاي امروز اين هنر بخواهم، چون مسعود کيميايي، داريوش مهرجويي و ... کار خودشان را کرده اند. اين آدم ها حتي پنج شش جلد کتاب هم چاپ کرده اند و به قولي دين شان را ادا کرده اند. به علاوه اينکه چند زلزله در سينما به وجود آوردند که بزرگ ترين آن موج نو بود که سينما را تغيير داد و به شکل فعلي در آورد. من هنوز جواناني را مي بينم که فيلم هايشان را به سبک فيلم هاي کيميايي و مهرجويي مي سازند. حال، اين منتقدان به گونه اي عمل مي کنند که بهرام بيضايي از ايران مي رود. عباس کيارستمي سخت کار مي کند و سخت مي آيد و مي رود. کار منتقدان به جايي مي رسد که فرهادي برنده اسکار را هم قبول ندارند.
*اين نقدهاي ناسالم اغلب در صفحه هاي نه چندان معتبر اينترنتي به چشم مي خورد.
- بله و من نمي دانم چرا در ده سال اخير همه در زمينه نقد دکترا گرفته اند و هر کسي به خودش اجازه مي دهد دست به قلم ببرد و در هر صفحه مجازي معتبر يا بي اعتباري نام خودش را در کنار اسطوره ها قرار دهد و گويا ديواري کوتاه تر از ديوار هنرمندان وجود ندارد. اين بي حرمتي ها به جامعه هم سرايت مي کند و من مي بينم که مردم هم ديگر احترامي براي هم قائل نيستند و به نام رک گويي هر حرفي را به هم مي زنند. اين تهمت و توهين است نه رک گويي. من در توضيح شيوه درست نقد به دوستي گفتم اگر کسي از من بپرسد من صورت زيبايي دارم يا نه؟ دماغ بزرگ او را به رويش نمي آورم و نمي گويم برو عمل کن. مي گويم چشم هاي قشنگي داري. اين جمله ضمن رساندن معني واقعي خود اين مفهوم را هم مي رساند که من چون نظري در مورد بيني او نداده ام پس آن را زيبا هم به حساب نمي آورم، اما مهم نيست چون يک جزء ديگر چهره اش زيباست و اين کمبود را جبران کرده است. مي شود نقد را به گونه اي نوشت که هنرمند خشمگين نشود. بزرگان سينماي ما امروز همه رنجيده خاطر شده اند و دل چرکين. هرازگاهي برخي سايت ها ، جوان هايي را با هدف ضربه زدن به چهره هاي شاخص سينما به کار مي گيرند و از اساس همه چيز را بر مبناي دشمني بنا مي کنند. اين يک جريان فاسد است که مسوولان بايد آن را مهار کنند. از بچگي ادب و احترام را به ما ياد مي دهند اما وقتي بزرگ مي شويم گويا فراموش مي شود. من اصلا مي پرسم اين منتقدان اينترنتي چرا چشم در چشم بزرگان اين اظهار نظرها را مطرح نمي کنند؟ يک دوست نمايي در سايت کافه سينما زماني درباره سينماي کيميايي چه حرف ها را که نمي زد و حالا بياييد ببينيد چطور او را نقد مي کند.او در مطلب اش مخروبه شدن سينماي امروز ايران را نتيجه کار کيميايي و امثال او مي داند. سوال من اين است که آيا يادشان رفته در اين مملکت چه کسي سينما را ساخت؟ آيا آنان يک لامپ به اين سينما اضافه کرده اند که حالا طلبکارش شده اند؟