فرهنگ امروز/فاطمه امیر احمدی: مدت مدیدی است که «فرهنگ امروز» به منظور واکاوی و طرح مساله در باب نارساییهای فضای علمی کشور با اساتید و صاحبنظران مختلفی به گفتوگو پرداخته است و یادداشتهای آنان را در این باره را در اختیار مخاطبان خود قرار داده است، در ادامه این مسیر با طرح سوالاتی جدید به سراغ ابراهیم فیاض رفتیم:
ابراهیم فیاض عضو هیات علمی دانشگاه تهران درباره مهمترین چالشهای پیش روی آموزش عالی کشور به «فرهنگ امروز» گفت: در حال حاضر سازمان بسیار قوی در حال تحمیل کردن خود، بر دانش کشور است. این فضای علمی حاکم بر آموزش عالی، مثل ارتقا و تغییر وضعیت، اساتید دانشگاهها را از آن پتانسیل واقعی در حوزه آموزش و پژوهش بیرون آورده و کار استاد پر کردن جدول و فرم و غیره شده است؛ این امر خلاقیت و آرامش را از اساتید ما گرفته است. آنها پرونده پر میکند بیمعنا، مقاله مینویسد بدون اینکه گرهای از مشکلات آموزش عالی و جامعه باز شود. و چه بسا در این مسیر نیز کارهای غیراخلاقی که اتفاق میافتد، و متاسفانه استاد از مسیری غیراخلاقی ۲ مقاله علمی-پژوهشی در طول یک سال چاپ میکند. یا همین مسالهی مقالهنویسی که به دانشجویان نیز رسیده است و از دانشجو خواسته میشود به اجبار مقاله بنویسد و به نام استاد به چاپ برساند.
این مسائل غیراخلاقی به شدت در حال نفوذ در آموزش عالی کشور است. یعنی علمطلبی و خلاقیتها در حال از بین رفتن است به خاطر این سازمانگرایی که در حال رشد است. و باید تاکید کنم شاخصهای فنی مثل ISI که بر علوم انسانی تحمیل شده است یکی از این معضلات است.
در گذشته حتا برای دروس فنی کتاب نوشته میشد؛ و همین امر باعث خلاقیت و بومی شدن علم میشد. ولی امروزه تقریبا ۸۰ تا ۹۰ درصد کتابهای درسی ما ترجمه است. زیرا تمام آن شاخصهای ارتقا که باید داده میشد و بر اساس تالیف کتابها بود، از بین رفته است، و این یعنی اوج وابستگی دانشگاهی کشور به غرب. زیرا اکثر کتابها، ترجمهی کتابهایی است که در غرب نوشته شده است. اما در گذشته ما این روند را نداشتیم، استاد بر اساس شاخصهای ایرانی کتاب مینوشت و تالیف میکرد، و دانشجو با این ساختار آموزش میدید. بنده معتقدم این حجم از کتابهای ترجمه شده در حوزهی علوم انسانی و در رشتههای مختلف، یک فاجعه است. تمام این مسائل به خاطر شاخصهایی است که متاسفانه وجود دارد؛ ارتقای استاد بر اساس مقالهی علمی-پژوهشی و ISI ، باعث شده است که تالیف کتاب به عنوان یک کار پرزحمت کنار گذاشته شود و مهجور بماند، و متاسفانه یک مقاله علمی-پژوهشی خیلی ساده یا یک مقاله ISI ، هشت نمره داشته باشد و تالیف یک کتاب نیز ۱۰ نمره. با این معیار دیگر چه کسی به سراغ تالیف کتاب میرود؟ به همین خاطر علم در دانشگاهها از درون در حال تهی شده است، یعنی باید این طور گفت که علوم انسانی از درون در حال نابود شدن است.
حاکم شدن سیستم ترجمه، وضعیت علم کشور را خیلی بدتر از سالهای قبل حتا قبل از انقلاب کرده است. حتا میبینیم که کتابهای درسی پیشپا افتاده نیز ترجمه هستند. بزرگترین مشکلی که ما در حال حاضر در علوم انسانی داریم، همین مواردی است که توضیح دادم.
این استاد انسانشناسی در پاسخ به این پرسش که یکی از مشکلات نظام دانشگاهی کشور، فقدان روحیهی نقادی و نقدپذیری است، برای بهبود این مساله چه باید کرد، گفت: بله همین طور است، ولی باید در این فضا چیزی نوشته شود که فضای نقد به وجود آید. مقالههای پژوهشی و نیز ISI فضا و مجالی برای نقد ندارد، کتاب است که باید نوشت تا فضای نقد به وجود آید، که متاسفانه نوشته نمیشود. به طور مثال دکتر جلاییپور کتاب در مورد جامعهشناسی ایران نوشت و حامد حاجیحیدری آن را نقد کرد.
باید تاکید کنم کتاب تالیفی است که فضای نقد را به وجود میآورد. و منظور این است که اندیشهپردازی وجود ندارد که فضای نقد به وجود آید. لذا فضای نقد و چرخش علمی و تفکر چون تالیف نداریم، در حال نابود شدن است. در حال حاضر متاسفانه بازار کتابهای دانشگاهی با کتب ترجمه، حتا در سادهترین مباحث پر شده است.
فیاض در تاکید بر فقدان کتابهای تالیفی و عدم فضای نقدپذیری اضافه کرد؛ به ویژه در حوزه علوم انسانی، کتاب رسانهی اصلی است. کتاب یک کل است و مقاله برشی از این چارچوب کلی است. در کتاب است که یک تئوری و علم کلان بحث میشود که میتوان مورد نقد قرار داد. این بحث، بحث جدی است و باید شاخصهای علوم انسانی را از علوم فنی جدا کنیم. و شاخصهای علوم انسانی تنها مختص این علوم باشند تا بتوانیم در دراز مدت جلو برویم. به نظرم من با این ساختاری که در حال حاضر داریم ره به جایی نخواهیم برد.
وی در توضیح شاخصهای علوم انسانی و علوم فنی نیز اظهار داشت؛ یکی از دلایل عقب افتادن دانشگاههای ما در بین دانشگاههای جهان همین یکی بودن شاخصهای علوم انسانی و علوم پایه و فنی است. بارها این موضوع را عنوان داشتهام که آموزش عالی باید سه معاونت «علوم انسانی»، «علوم پایه» و نیز «معاون فنی» داشته باشد. سپس هر یک از این معاونتها به طور جداگانه، میتوانند تخصصی در همان رشته به فعالیت بپردازند. جای خالی این معاونتها باعث شده که مسائل و مشکلات ما در دانشگاهها حل نشود. همان طور که میبینیم تمام کتابهای مرجع و پایه در علوم انسانی، کتابهای ترجمه شده، هستند. و چند تا مقاله علمی-پژوهشی و ISI شاخصه، برای ارتقای اساتید شده است، و این یک فاجعهی ملی است.
استاد انسانشناسی دانشگاه تهران بیان داشت؛ علوم فنی و پایه، چون ریزنگر است، طبیعی است که مقاله که برش و جزیی از یک کل است، در این علوم قابل اهمیتتر باشد. اما علوم انسانی که کلاننگر است و جزیینگر نیست، مقاله رسانهی آن نمیتواند، باشد. کتاب هست که رسانهی علوم انسانی است که متاسفانه در ایران، بیشتر ترجمه است. به همین خاطر به جرات میتوان گفت که وضعیت ما، امروز به مراتب بدتر از گذشته و اوایل انقلاب است. بعد از انقلاب، تاریخ و ادبیات انقلاب در ۱۰ تا ۱۲ جلد نوشته شد و تاریخ فلسفه اسلامی در چندین جلد تالیف شد، ولی در حال حاضر هیچ کدام از آنها را ما نمیبینیم. در حقیقت یک استاد باید سالی یک کتاب بنویسد. مقاله به آن معنا در علوم انسانی کارآمد نیست و مرجعیت ندارد. اما کتاب است که در چرخش علمی وارد میشود و در علوم انسانی به طور مستقیم با فضای عمومی در تماس خواهد بود، و در این فضا خوانده میشود. و چه بسا کسی که رشتهی او موضوع کتاب هم نباشد اما آن را میخواند.
استاد دانشگاه تهران در پاسخ به این پرسش که برون رفت از مشکلاتی چون فقدان خلاقیت، روشهای تدریس نخنما و کهنه که قابلیت انتقال معنا را ندارد و به روز نبودن دانش اساتید، مسائلی که علوم انسانی از آن رنج میبرد، چیست، گفت: از نوآوری و خلاقیت صحبت میشود، اما نوآوری چهطور اتفاق میافتد؟ بنده معتقدم باید استاد کتاب جدید بنویسد و سپس وارد فضای تدریس شود. استادی که بخواهد بحث خلاقیت و نقد را برای دانشجویان خود داشته باشد باید بر اساس چندین نظریههای موجود در ایران، بحث کند. ولی متاسفانه میبینیم که مثلا استاد در فوقلیسانس کتاب خارجی را تدریس میکند و نتوانسته خلاقیت به خرج دهد.
او ادامه داد؛ از سوی دیگر، حتا کتابهای تالیفی نیز باید به روز شود. در کشورهای مطرح، میبینید که کتاب سال به سال در حال ویرایش است. اگر همین اتفاق هم در ایران بیفتد خلاقیت و نوآوری به وجود میآید و دانش اساتید نیز به روز میشد و میتواند امیدوار بود که مشکلات در این حوزه حل شود. وقتی هر سال کتاب جدید نوشته شود هم آموزشها به روز میشود و هم خلاقیت و نوآوری به همراه دارد. فضای علمی کشور این ظرفیت را دارد اما چون یک جایی مسیر را به اشتباه رفتیم و شاخصهای علوم انسانی همان شاخصهای علوم فنی شدند که همان علم سکولار است، چیزی که حتا در غرب هم رخ نداده است، این مسائل و مشکلات برای آموزش عالی ما به وجود آمده است. زیرا به قول آلمانیها و نئوکانتیها، علوم انسانی علوم دینی و فرهنگی است. کسانی مثل دیلتای و دیگر نئوکانتیها همه معتقدند که علوم انسانی علوم فرهنگی است یا حتا علوم دینی است. کسی مثل ماکس وبر در کتاب معرفتشناسی میگوید علوم انسانی، علوم دینی است.
ولی متاسفانه در کشور ما شاخصهای علوم سکولار که فنی و پزشکی است، به علوم انسانی تحمیل شده است. میتوانم بگویم در حال حاضر سکولاریزه کردن علوم انسانی با سیاستگذاریهای غلط توسط خود مسئولین در حال رخ دادن است. ضربهای که علوم انسانی در ایران خورده است در اروپا و امریکا نخورده است. منظور در بعد دینی و سکولاریزه و عقیم کردن آن است. وقتی علوم انسانی را سکولار میکنید، عقیم میشود؛ نوآوری و خلاقیت در آن از بین میرود. وقتی مطالعه میکنیم، میبینیم که تمام خلاقیت و نوآوریهایی که در علوم انسانی در غرب رخ داده است، از کلام دینی گرفته شده است. یعنی کلام دینی که در آلمان قوی است مثل بروکلمان میشود سرنوشت بحثهایی مثل برنتانو، و آن میشود مرجع پدیدارشناسی هوسرل، هایدگر، ماکس وبر و دیگران. این کلام مسیحی برنتانو که کشیش است مبنای بحثهای ماکس وبر، دیلتای یا هوسرل شده است. میخواهم بگویم، از یک کلام دینی ما به علوم انسانی رسیدیم. الان با وارد کردن شاخصهای فنی به علوم انسانی، هم آن را سکولار و غیردینی ساختهایم و هم آن را عقیم میکنیم. من این رکود و عقیم شدن علوم انسانی را از قبل پیشبینی کرده بودم از همان زمانی که شاخصهای علوم فنی را وارد این حوزه کردیم.
شاهد هستیم حتا کتابهای درسی سال اول دانشگاه نیز ترجمه است؛ این یک خیانت ملی است. مولفانی که قبلا در حوزه کتابهای دانشگاهی فعال بودند و مینوشتند با معیارهای ملی مینوشتند، اگر چه از مطالب خارجی نیز استفاده میکردند. آنها مطالب را بومی میکردند و در کتاب میآوردند. الان با این سیستم ترجمه، کاملا به سمت غرب رفتهایم و در سیستم دانشگاهی غربی شدهایم.
استاد دانشگاه تهران در پاسخ به این سوال که در حوزه سیاستگذاری علم و پژوهش، نیز بیشتر به سمت علوم فنی و پزشکی در حال ره سپردن هستیم، این امر چهقدر در رکود علوم انسانی کشور میتواند تاثیر داشته باشد، گفت:باید مراقب باشیم سرنوشت ما نیز چون سرنوشت شوروی رقم نخورد. این کشور به همین شکل زمینهی نابودی خود را فراهم کرد. شوروی علوم انسانی ضعیف و علوم فنی قوی به ویژه در بعد نظامی داشت؛ آخرین صنایع نظامی را در اختیار داشت، ولی در بعد درونی از نظر فکری تهی بود، به همین خاطر از درون فروپاشید. ما نیز در حال دچار شدن به همان سرنوشت هستیم. در باب ترجمه و بازتولید سخنان دیگران باید اشاره کنم که بنده میبینم همکاران صحبتهایی از اوکراین دارند، صحبتهایی که تماما بازتولید سخنان غربیها است و جای تاسف دارد زیرا خود هیچ تحلیل درستی از اوکراین ندارند. بحث ترجمه حتا به روزنامههای ما نیز سرایت کرده است، و شما مطالبی در این روزنامهها میخوانید در مورد اتفاقات کشور اوکراین که ترجمه شدهی روزنامهها و تحلیلهای غربی است؛ فرضا مطالب دنیای اقتصاد ۹۰ درصد ترجمه است. برخی از روزنامههای روشنفکری نیز مطالبشان حتا خبرهایشان کاملا ترجمه شده و هممسیر با خارجیها است. فقط با کمی تاخیر در اینجا بازتولید و تکرار میشود. حالا با این روند یعنی روزنامهنگاری ترجمهای، فیلم سینمایی ترجمهای، کتاب ترجمهای و ... ، سوال این است چه تفکری میتواند در گفتمان عمومی به وجود آید.
این عضو هیات علمی دانشگاه افزود؛ ما با اختیار خود و با این ساختاری که در بالا توضیح دادم، کاملا در حال ترجمهای عمل کردن هستیم و سپس سوال میکنیم که چرا تهاجم فرهنگی در حال اتفاق افتادن است، چرا این همه غربگرایی وجود دارد، در حالی که خود ما در حال رفتن به آن سو هستیم. دولت و ساختار وزارتخانهها در حال حرکت به آن سو هستند. با این روند، سوال از اینکه چرا دانشجوی ما غربزده است و چرا دانشجویان در حال خروج از کشور هستند، سوال بیمعنایی خواهد بود. چه خلاقیتی برای استادان گذاشتهایم، فقط ISI بنویسند و در آن طرف مطرح شوند و سپس بروند. یعنی با تمام احترام نامه مینویسند و امکانات در اختیار استاد ما قرار میدهند که بروند، چیزی که برای یکی از همکارانم اتفاق افتاده و نامه کاغذی نه اینترنتی آمد و از وی برای همکاری در امریکا دعوت شد.
در انتها ابراهیم فیاض گفت: با این ساختار، ما چرخهی علمی را در کشور خود نابود ساختیم. چرخهی علمی که باید بین تئوری و واقعیت در حرکت باشد، در کشور ما نابود شده است. دانشگاهها به شدت با واقعیت اجتماعی و جامعه فاصله دارند و در دنیای خود، در اوج انتزاع در حرکت هستند.