به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ سعید تشکری، هنرمند متعهدی است که چه در سالهای سلامت و چه اکنون که در جنگ و استقامت با بیماری است تلاش داشته تا چراغ هنر دینی را روشن نگاه دارد، که اگر اینگونه نبود نام نیک و هنر باخلاقیتش در هر جشنواره به عنوان برگزیده اعلام نمیشد و اولین گزینه برای روی صحنه رفتن یک نمایش دینی و چاپ آثاری باشکوه که چهار دوره کتاب سال و جوایز بین المللی چون یونیسف و کسب نشان عالی رایو را به خود اختصاص داده، نبود.
تازهترین کتاب سعید تشکری با عنوان «مفتون و فیروزه» در حالی روانه بازار کتاب شده که میتوان گفت با انتشار آن، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی شاهد انتشار یکی از شاهکارهای خود در سی سال اخیر است، شاهکاری که هم در مضمون و شیوه روایت و قصهپردازی و هم در محتوا به ساختار و شیوهای نوین دست پیدا کرده است و بدون شک مخاطب خود را شگفتزده میکند. «مفتون و فیروزه» از سویی دیگر نیز اثری قابل تأمل است و آن نقشآفرینی شخصیت اول سیاسی کشور با نامی حقیقی و بدون لفافه در آن است. مقام معظم رهبری با تمام وجوه شخصیت فرهنگی فرهیخته خود، در این رمان به نقشآفرینی داستانی پرداختهاند و شرح فعالیتهای فرهنگی ایشان به ویژه ارتباط معظمله با جریانهای فکری شهر مشهد و خطدهی و تزریق باورهای ناب دینی از سوی ایشان به فعالیتهای فرهنگی و فکری موجود در شهر مشهد پیش از انقلاب بخش قابل توجهی از این رمان را میسازد؛ و به نوعی میتوان این رمان را تاریخ شفاهی فعالیتهای فکری فرهنگی ایشان در مشهد و میزان تأثیرگذاری آن به شمار آورد.
تشکری در یادداشتی به مناسبت روز سینما، یادداشتی را با عنوان «بچه سینما» منتشر کرده است که بدین شرح است:
«بچه ی سینما»
معرفی کن خودت رو بچه سینما!
-من بچه ی یه اپارت چی سینمام!
-کدوم سینما؟
-فرقش چیه؟
-فرق داره -کدوم سینما وکدوم وقت وکدوم شهر؟
-چه وقتیه حالا؟
-روزسینما-خوب نگفتی بچه سینما؟
-سینما کوروش قوچان-حالا تعطیل شده-اونوقتا بابام زنده بود-من بودم وبابای خدا بیامرزم تو اپارات خونه سینما -اون وقتااپارات با روشنایی ذغالی کارمیکرد-تکه فیلم هایی که بابام وقتی فیلم پاره میشداز فریم هاش قیچی میزد وبه هم میچسبوندواضافه ش رو مینداخت تو سطل اشغال -من با اون تیکه فیلم ها دنیا داشتم-هرفیلم رو هرروز روزی پنج بار توتابستونا میدیدم-همون وقتی که سینما مردونه وزنونه بود!دوروز عصر - دوشنبه وچهارشنبه -برای خانومای قوچان وبقیه ش مامردها-هاسرفیلم کوچه مردهای فردین بابام خواست اپارتچی شدن رو یادم بده-
گفت:میخوای برای خودن باجعبه تاریک سینما بسازی بیا یادبگیر-دوتا زغال مثبت ومنفی برای رسین به هم نور میدادن وهی کوتاه میشدن-وسط دوپرده زغال رو نومیکرد-وقتی زغال رو انداخت رو میز کار-ازنور می افتادن -مثل عاشقا که وقتی کنارهم نیستن -وبهشون دست زدم!شنیدم یکی گفت-علی بلیل اومد وبعدهم رنگ ضرب حسین واثقی وضربش روشنیدم ودیگه بیهوش شدم!
من بچه ی همون سینما کوروش قوچانم که حالا تعطیل شده-دستام سوخت-ولی دلم نسوخت ونگفتم خداحافظ رفیق-سینما همیشه رفیقمه-
- کدوم سینما ؟
-سینما رو کاغذ قصه اس-ولی سینماست-سینما وقت عاشقی عین ارزوست-ولی سینماست!سینما وقتی بد هم هست !بدنیست-بد میسازنش!سینما اصلا ادبیاته،عشقه،نفسه،ازبچه سینما نپرس کدوم سینما-بهت میگه سینما یعنی ته هفت هنر!سینما اقاس!یادت میده چطوری عاشق بشی-ببوسی-بخوابی-پاشی-کتک بخوری-ناسور بشی-کم بیاری-ببازی-سرپاشی -نارو بخوری-ازپشت وجلو-برات بزنن-برقصن-اشک تمساح بریزن-گولت بزنن-گوگولی بازی دربیارن-الوت بدن-اتیش بگیری ازبدی-حال کنی باخوبی-بعد ببینی وبنویسی وبشه قصه ی کتابت-هرکتابم یه فیلمه توسینمای دلت-من بچه همون اپاراتچی قوچانی ام-بچه سینما کوروش قوچان!شناختی م؟