به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ متن پیشرو بخشی از جزوۀ «تجربهگرایی» است که درسگفتارى از عبدالرزاق حسامیفر دکترای فلسفه، پژوهشگر فلسفه آنگلوساکسون و فلسفه تحلیلی است. این درسگفتار در باب سیر شکلگیری سنت تجربهگرایی در غرب است؛ این درسگفتار در سلسله جلسات سطح دو سیزدهمین دورۀ آموزشى تربیتى «والعصر» ارائه شده است:
یکی از نظرات لاک، نفی تصورات فطری بود. وی بر خلاف عقلگرایان که قائل به تصورات فطری هستند، قائل به نفی تصورات فطری بود. عقلگرایان قائل به این مطلب هستند که از زمانی که بچه به دنیا میآید، مفاهیمی در ذهنش نقش بسته است و به تعبیر دکارت، مانند مُهر صنعتگر است. از نظر دکارت مفهوم خدا، مفهومی فطری است، اما فیلسوفان تجربهگرا تصورات فطری را قبول ندارند. جان لاک میگوید ذهن انسان مانند لوح سفید است. این سخن در فلسفۀ تجربی معروف است که ذهن انسان در آغاز، مانند لوح سفید است و هیچ چیزی در آن نیست.
شهید مطهری در «شرح مبسوط منظومه» معتقدند که ما در فلسفۀ اسلامی هم از این حیث با تجربهگرایان نزدیک هستیم و انسان در آغاز، ذهن ندارد. البته این اشتراک در بحث تصور و شناختهها است و بحث فطرت، چیز دیگری است. فطرت انسان یعنی کل وجود و حقیقت انسان. در حقیقیت، انسان، فطرت وجود دارد که همان «فِطرَةَ اللهِ التی فَطَرَ النَاسَ عَلَیهَا لاَ تَبدیلَ لِخَلقِ الله» است. این مسئله با بحث ذهن فرق میکند. شهید مطهری معتقد است که ذهن، در آغاز نیست و شناخت حسی که شروع میشود، ذهن نیز شکل میگیرد. لاک میگوید که ذهن انسان در آغاز مانند یک لوح سفید است و شناخت حسی که شروع میشود و کودک از شکم مادرش بیرون میآید، حواس او به کار میافتد و به تدریج، تصورات مختلف برایش شروع میشود. این شناخت حسی از کانالهای مختلف و حواس پنجگانه به وجود میآید. بنابراین اولین عنصر در فلسفۀ لاک، نفی تصورات فطری است.
اگرچه لاک تصورات فطری را رد میکند، اما تصورات کلی را قبول دارد. در تصورات کلی معمولاً نظریۀ معروف، نظریۀ تجرید است که در فلسفۀ اسلامی دو نظریۀ مهم در باب تصور کلیات داریم؛ یکی نظریۀ تجرید و دیگری نظریۀ تعالی. نظریۀ تجرید، نظریهای است که فارابی و ابن سینا مطرح میکردند و نظریۀ تعالی نظریهای است که ملاصدرا مطرح میکرد. تفاوت این دو در این است که در نظریۀ تجرید که ابن سینا مطرح میکند، گفته میشود که انسان، ابتدا تصور حسی پیدا میکند و سپس از آن تصور حسی پارهای از خصوصیات را حذف میکند و میشود تصور خیالی؛ یعنی مجرد کردن و جدا کردن به این شکل که عناصری را از تصور حسی میگیریم و میشود تصور خیالی. سپس عناصری دیگر را از آن میگیریم و میشود تصورِ کلیِ عقلی. وقتی یک جسم را میبینیم، تصور حسی از آن شکل میگیرد و در این تصور حسی، اوصاف جزئی وجود دارد. در تصور خیالی، اوصاف جزئی وجود دارد، اما محسوس، وجود ندارد. در تصور عقلی، اوصاف جزئی کنار گذاشته میشود و مفهوم کلی همه چیز در نظر گرفته میشود. این تعریف، نظر ابن سینا است. نظر تجرید، نظریهای است که تقریباً در گذشته در میان فیلسوفان وجود داشته و لاک هم به همین نظر اعتقاد داشت؛ یعنی ما از همان تصورات جزئی، خصوصیات خاص را حذف میکنیم و یک تصور کلی میسازیم. به عنوان مثال، مثلث قائمالزاویه، مثلث متساویالساقین، و مثلثهای مختلف را میبینیم که در خصوصیاتی مانند سه زاویه داشتن و سه ضلع داشتن مشترکاند اما در داشتن زاویۀ قائمه مشترک نیستند. بنابراین آن عناصر مشترک را میگیریم و یک مفهوم کلی میسازیم به نام مفهوم مثلث که این کار را تجرید مینامند.
ملاصدرا، نظریۀ تعابیر را مطرح میکند و میگوید اینگونه نیست که یک تصور داشته باشیم و از آن، عناصری را جدا کنیم و نهایتاً آنچه میماند، بشود تصور کلی؛ بلکه در این زمینه تعالی وجود دارد؛ یعنی نفس، ابتدا تصور حسی دارد و سپس تصور خیالی و پس از آن تصور عقلی. به این صورت که مثلاً یک شیء تأثیری در شبکیۀ چشم من میگذارد که این تصویر، مادی است. نفس که مجرد است، از این تصویر مادی یک عکس مجرد میسازد و به این ترتیب، تصور حسی را خلق میکند نه اینکه دریافت کند. به همین دلیل فرق اساسی ملاصدرا و ابن سینا در این است که از دیدگاه ابن سینا، تصورِ حسی، مادی است و تصور خیالی هم مادی است، اما کمی رقیقتر است و تنها تصور عقلی است که مجرد است، اما از دیدگاه ملاصدرا هر سه نوع تصور حسی، خیالی و عقلی مجرد هستند. به تعبیر دیگر ملاصدرا میگوید آنچه شیء خارجی در شما تأثیر گذاشته -مثلاً لامسه ادراک میکند- تصور حسی نیست. تصور حسی را نفس میسازد. به تعبیری دیگر نفس، در یک مرتبه تصور حسی را خلق میکند و در مرتبۀ بالاتر تصور خیالی را خلق میکند و در مرتبهای بالاتر تصور عقلی را.
اگر بخواهیم با یک مثال خیلی ساده و عامیانه این مطلب را توضیح دهیم، در نظریۀ تجرید که ابن سینا به آن اعتقاد دارد مانند این است که در یک کاغذ، نقاشی کشیده شود و همان نقاشی در مرتبۀ بعد، بعضی از قسمتهایش پاک شود و در مرتبۀ بعد، چیزهای دیگری را پاک کنیم. این میشود نظریۀ تجرید، اما بر اساس نظریۀ تعالی مانند این است که در برگهای کاغذ در مرحلۀ حس، روی کاغذ نقاشی کشیده شود و یک کاغذ جدید برداریم و در مرحلۀ خیال هم روی کاغذ جدید، از نقاشی حسی یک نقاشی بکشیم. سپس این کاغذ دوم را برداریم و در مرتبۀ سوم روی کاغذ سومی نقاشی جدید بکشیم.