اشاره: مسئله نوشتن پایاننامهها و رسالههای دانشجویی و چگونگی آمادهسازی این محصول علمی مدت بسیاری است که به دغدغه جامعه علمی و استادان مسئولیتپذیر دانشگاههای ما بدل شده است؛ محصولی که نشان دهنده استقلال علمی فرد است و از طریق آن هویت حرفهای و تخصصی او تثبیت شده و توسط پیشگامان و بزرگان آن عرصه به رسمیت شناخته میشود؛ محصولی که تجلیگاه پختگی، آگاهی، ممارست و تبحر دانشجو از نقطه آغاز تا پایان مسیر تحصیل او است. اما آیا دانشجویان ما به طور واقعی پایاننامه را جزئی از هویت علمی خود میدانند؟ چرا برخی از دانشجویان نوشتن پایاننامه را جدی نمیگیرند و به خرید وفروش آن اقدام میکنند؟ چرا اصلاً باید فرصت خرید پایاننامه برای آنان فراهم باشد؟ استادان ما چه نقشی در این میان دارند و تا چه حد احساس مسئولیت میکنند؟ پرسشهایی از این دست ما را بر آن داشت تا میزگردی پیرامون «آسیبشناسی پایاننامهها و رسالههای دانشجویی» با حضور کارشناسان این حوزه برگزار کنیم. «ایران» در این نشست میزبان سه استاد بود:دکتر محمد مهدی منتظرقائم، عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران، فارغالتحصیل رشته پژوهش در رسانههای جمعی از دانشگاه لستر انگلستان است. وی هماکنون ۱۳ سال است که به عنوان یک عضو هیأت علمی،تجربه راهنمایی، مشاور و داوری پایاننامهها را دارد. در این مدت حدود ۶۰ پایاننامه را راهنمایی، مشاوره و داوری کرده است که بیش از ۴۰ مورد ٱنها در مقطع کارشناسی ارشد و در مواردی نیز در مقطع دکترا بوده است. دکتر سید محمود نجاتیحسینی نیز عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. وی دکترای فلسفه سیاسی و همچنین دکترای جامعهشناسی دارد و هماکنون حدود ۱۰ سال است که به طور جدی درگیر پایاننامههای دانشجویی در حوزههای علوم اجتماعی و سیاسی است. دکتر محمدرضا رسولی، دکترای رشته علوم ارتباطات اجتماعی (با گرایش روزنامه نگاری) و سردبیر فصلنامه کتاب ماه علوم اجتماعی است. وی که عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامی(واحد تهران مرکز) است، در دانشگاههای علامه طباطبایی، الزهرا، دانشکده خبر و دانشکده صدا و سیما نیز سابقه تدریس داشته است؛ اما بیشتر فعالیتهای او در زمینه پایاننامهها، در دانشگاه آزاد اسلامی (واحد علوم تحقیقات) و دانشگاه علامه طباطبایی بوده است و حدود ۱۰ سال است که در راهنمایی پایاننامههای تحصیلات تکمیلی حوزه ارتباطات اشتغال دارد.
از آنجایی که یکی از اهداف رسالههای دانشجویی ارائه راهبردی برای مشکلات جامعه است، رسالههای دانشجویی ما تا چه میزان ناظر به مسائل جامعه و پاسخگوی نیازهای کشور هستند؟
دکتر محمدمهدی منتظرقائم: معمولاً پرسش درباره «چه میزان» پاسخی روشن ندارد؛ زیرا در قالب کلمه نیاز و چه میزان بسیاری از شاخصها و متغیرها را میتوان وارد کرد که ممکن است با توجه به یک شاخص و متغیر، اینگونه قضاوت کنیم که وضع ما رضایت بخش است و با شاخص و متغیر دیگر نتوانیم آن قاطعیت را در پاسخ رعایت کنیم. از سوی دیگر پایاننامهها، تزها و رسالههای دانشگاهی، بخشی از مقوله پژوهش در هر جامعهای است و اگر سایر ارکان پژوهش بهاندازه کافی از زاویه جایگاه خود در ساختار دولت- ملت کار تحقیقاتی انجام دهند، انتظار انجام برخی از تحقیقات را از تز و پایاننامه نخواهیم داشت. دانشگاه حد فاصل میان دولت و ملت است. نهاد دانشگاه جدا از جایگاه خود در مفهوم دولت- ملت، وظیفهای برای پیش بردن عرصه علمی دارد و باید در مرزهای دانش حرکت کند. حال اگر دانشگاه به نهاد دولت بسیار نزدیک شود، وظیفه پیش بردن مرزهای دانش را برای خود قائل نیست و انتظار اصلی که از آن میرود پیش بردن اهداف اداری و روزمره دولت است. در این وضعیت تحقیقات از حالت نظری و بنیادین به سمت تحقیقات کاربردی و روزمره سوق پیدا میکند. وضعیت پایاننامهها و رسالههای ما در رشتههایی کهبنده با آنها درگیر بودهام آنچنان خوشایند نیست یا به تعبیری خنثیتر، وضع موجود ما با آن جایگاهی که دانشگاه به لحاظ کارگشایی، صورتبندی دقیق مسائل جامعه و ارائه راهحلهای بنیادین یا روزمره و کاربردی، میتواند داشته باشد، فاصله بسیاری دارد؛ وضع مطلوب بسی جلوتر، متعالیتر، کارگشاتر و مفیدتر است.از طرفی ما در علوم اجتماعی بر این اعتقاد هستیم که «واقعیت جامعه» بدون تئوری، رویکرد و نظریهای خاص، قابل تعریف و شناسایی نیست. واقعیت جامعه بسیار پیچیده است و ما مبتنی بر یک سری از امور مانند قدرت سیاسی، محدودیتها، ممنوعیتها و... باید این واقعیت را تعریف کنیم.
دانشگاه چقدر در تشخیص مشکلات پیشگام است؟ اصلاً باید چنین پیشگامیای را ازعلم انتظار داشت؟
منتظرقائم: علم اگر بخواهد در مرزها حرکت کند همواره از آیندهای خبر میدهد که اکنون موجود و قابل درک نیست؛ چرا که اگر ما آن را درک کرده بودیم دیگر علم تلقی نمیشد و آگاهی عمومی بود. علم باید بتواند از واقعیتها توصیف و تبیینی عرضه کند که در حال حاضر چندان دیده نمی شود و از همین رو توسط هیچ روشنفکر، مدیر، وزیر و مقام مسئولی هم آنچنان دستورالعمل صادر نشده که بخواهیم راه حلی برای آن بیابیم. در اینجا تضادی وجود دارد و ابتدای کاروان بشریت، تابع انتهای آن شده است؛ در حالی که پیشگام کاروان تشخیص مشکل و تعیین راه حل، باید خود دانشگاه و دانش باشد.
دکتر سیدمحمود نجاتیحسینی: برای اینکه بدانیم رسالههای دانشجویی چقدر متناسب با نیازهای جامعه است، باید کار تحقیقاتی انجام شود و تا جایی که اطلاع دارم تاکنون چنین تحقیقی به صورت سیستماتیک انجام نشده است؛ اما همانطور که دکتر منتظر قائم گفتند فاصله بسیاری میان واقعیت و وضع موجود با وضع مطلوب وجود دارد؛ این در حالی است که خوشبختانه دانشجویان حوزه علوم اجتماعی در مسیر نوشتن پایان نامه یا رساله دکترا مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور را مورد توجه قرار دادهاند؛ منتهی در گامهای بعد باید به این پرداخته شود که تا چهاندازه این رسالهها توانستهاند به نیازهای کشور پاسخ دهند.
چه انتظاری از یک پایاننامه دانشجویی میرود؟
دکترمحمدرضا رسولی: انتظار در سطح ارشد، لیسانس یا دکترا متفاوت است؛ به طور معمول از تدوین پایاننامه توسط دانشجو یکسری اهداف آموزشی دنبال میشود؛ لیکن در گام بعد موضوع ناظر بودن بر مسائل اجتماعی و فرهنگی کشور بویژه در بعد علوم اجتماعی مسأله مهمی است که دانشگاهها در پی آن هستند؛ مسألهای که مطرح است اینکه آیا رسالهها مبتنی بر نیازهای جامعه نوشته و راهنمایی میشوند و کارگشا هستند یا خیر؟! همانطور که دکتر نجاتی گفتند نیازمند تحقیقی همهجانبه است؛ اما کمابیش میتوان گفت این دغدغه همه دانشجویان نیست که روی موضوعاتی نوین و بکر کار کنند که مسأله جامعه نیز باشد.
جناب دکتر منتظر قائم با توجه به اینکه اشاره کردید واقعیت جامعه بسیار پیچیده است و پیشگام کاروان تشخیص مشکل، باید خود دانشگاه و علم باشد به طور کلی هدف از تولید پایان نامه و به تعبیر دیگر هدف از علم چیست؟ آیا ما علم را برای خود علم میخواهیم؛ یا معیاری خارج از علم برای ارزیابی این محصول و در نتیجه فرایند تولید آن داریم؛ به گونهای که سپس بتوانیم بگوییم این محصول علمی مفید است زیرا در راستای حل مسائل کشور است.
منتظرقائم: در حال حاضر بزرگترین مشکلی که در کشور داریم مشخص نبودن تکلیف خود علم است. ما در حین انجام تحقیقات به دنبال این نیستیم که حتماً این پایاننامه مشکلی از بخشی از بوروکراسی کشور را حل کند؛ ما در واقع معتقد هستیم خود علم میتواند حتی جلوتر از بوروکراسی حرکت کند و به بوروکراسی بگوید که اصلاً شما مسائل کشور را اشتباه میفهمید. در اینجا به لحاظ مفهوم قدرت، دعوا بر سر حق تقدم است؛ اما زمانی که دانشگاه و به تبع آن علم و به تبع آن استاد و پایاننامه تابعی از نظام سیاسی شده و شکل بوروکراتیک تری پیدا کرده باشد، این نظام سیاسی است که اولاً واقعیت را تعریف میکند، ثانیاً مشکل و مسأله مرتبط با آن واقعیت را تعریف میکند و بعد هم به دانشگاه که بنیان آن بر اساس عقل بلاشرط و بلاقید و بلاحصر است اعلام میکند که باید خروجی شما در راستای حل مشکلی باشد که من تعریف میکنم. تفاوت در تعریف جایگاه علم در جامعه ما، بویژه در علوم اجتماعی، نقطه آغازین بسیاری از مشکلات است.
موضوع پایاننامهها تحت چه شرایطی انتخاب و تأیید میشوند؟ آیا استادان به این نکته توجه میکنند که موضوعات انتخابی جزو اولویتهای ما در مسائل پژوهشی باشد؟
نجاتیحسینی: در پاسخ به این سؤال، هم میتوان گفت در وضع موجود نحوه انتخاب موضوع پایاننامهها به چه صورتی است و هم در وضع مطلوب چگونه باید باشد؛ در وضع موجود با دو وجه نرمال و غیر نرمال روبه رو هستیم. در وجه نرمال، از ابتدای تحصیل تا انتهای آن تعاملی منطقی بین استاد، دانشجو و دپارتمان برقرار است و استاد، دانشجو را هدایت میکند، زندگی او را مسئلهمند میکند و دانشجو با ذهن باز به سراغ انتخاب موضوع میرود. اما متأسفانه ما وضعی غیرنرمال نیز در وضع موجود داریم که آسیبشناختی است و در آن تعامل منطقی میان استاد و دانشجو وجود ندارد. دانشجو یک دسترسی اتفاقی، شانسی و از همه تلختر و تراژیکتر یک دسترسی دستکاری شده به پایاننامههای دانشجویی دارد؛ به این معنا که او موضوعی را انتخاب میکند، از غفلت دپارتمان استفاده میکند و به میدان انقلاب رفته و پایاننامه میخرد! بنابراین باید شرایطی را فراهم کرد که بایسته و شایسته آکادمی ما است و دانشجو بتواند با ذهنی مسئلهمند وارد نظام آموزش عالی شود. اتفاق افتادن چنین وضعی محال نیست اما با توجه به ویژگیهای نظام آموزشی ما و اتفاقاتی هم که اخیراً در پذیرش دانشجو افتاده است مقداری تحقق این وضع با مشکل مواجه شده است؛ در این شرایط نباید اجازه دهیم وجه غیرنرمال غلبه پیدا کند-علیرغم اینکه حضور دارد- و وضع موجود را به حالت مطلوب بازگردانیم.
رسولی: در میان شیوههای متعددی که در انتخاب موضوع پایاننامهها وجود دارد، موضوعاتی هم هستند که خود دانشجویان آنها را دنبال میکنند؛ اما آن فضاهای خاصی که در گروههای علمی و آموزشی و دانشگاههای ما حاکم است، دانشجو را به «اجبارهایی» برای گرفتن پایاننامهای با استاد یا موضوع خاصی سوق میدهد. بهعلاوه صنعت پایاننامهسازی وضعیتی غیر طبیعی در حوزه نوشتن پایاننامهها ایجاد کرده است که نگارش پایاننامه و موضوعاتی را که دانشجویان دنبال میکنند تحت تأثیر قرار داده است.
از طرفی استادان نیز باید ساعتها وقت گذاشته و با دانشجو بحث کنند و شخصیت دانشجوی خود را بشناسند. چه بسا بویژه در علوم اجتماعی، به دلیل تنوع روشهای تحقیق، شخصیت برخی از دانشجویان با کار کیفی سازگار نباشد یا برعکس! در حال حاضر دانشجو به استاد راهنما و مشاور محدود میشود؛ اما چرا نباید اساتید دیگر، نویسندگان، متخصصان، کارشناسان، مدیران، صاحبنظران در خدمت مشاوره دانشجویان باشند! زمانی که دانشجویی میخواهد طرح تحقیق بویژه برای مقطع دکترا تهیه کند استاد راهنما یا مشاور تنها دو یا سه نفر هستند؛ در حالیکه این دانشجو باید برود و با دهها نفر مشورت کند. در نتیجه آن مسیر خوب، بایسته و آرمانی ای که باید طی شود، تکنیکها، اصول و روشهایی دارد که هرکدام از آنها انجام نشود نوعی آسیب است.
ممکن است برخی از این آسیبها را ذکر کنید؟
رسولی: نخست اینکه اصلاً دانشجو در رشتهای که باید وارد آن میشده درس نمیخواند. او مبانی نظری و روشی رشته یا جامعه خود یا سوژههای ممکن و محتمل را نمیشناسد؛ اهل فکر نیست و تفکر انتقادی ندارد. مبتنی بر حافظه، دبیرستان را تمام کرده است؛ مبتنی بر حافظه لیسانس گرفته است؛ مبتنی بر حافظه شب امتحانی فوق لیسانس گرفته است. چنین فردی یک ذهنیت سه بعدی و حجمی ندارد که مسائل جامعه خود را بتواند تحلیل کند. توان تحلیل انتقادی و تفکر انتقادی ندارد. بنابراین نمیتواند طرح تحقیقی درستی بنویسد. در این شرایط مشکلی که بهوجود میآید و در چنبره فشار زمان و ناتوانی خود، به افراد توانمند جامعه روی میآورد؛ افرادی که امکان استخدام و کار ندارند و به «پایاننامهنویس» تبدیل شدهاند! آن فرد ناتوان از طریق واسطه پول، خدمت فرد توانا را میخرد!
آسیب دیگر آن است که استاد زمان کافی نمیگذارد برای اینکه ذهن دانشجو را هدایت کند. برخی از استادان نیز یا آگاهی کافی به مبانی نظری و روشی ندارند یا در ارائه آن به دانشجو دچار امساک و خست میشوند.
مشکل دیگر، عدم تعیین مرز میان رشتههای مختلف در پایاننامهنویسی است. اساتید ما بنا بر منافع فردی خود مرز رشتهها را هدایت نمیکنند؛ در رشته روانشناسی اجتماعی پایاننامه ارشد و دکترای جامعهشناسی انجام میشود یا برعکس! چه استاد و چه دانشجو وقت، دانش و حوصله لازم برای اینکه مرز رشتهها را رعایت کنند و در مسیر رشتههای خود حرکت کنند، صرف نمیکنند و این مشکل در پایاننامهها بازتاب زیادی دارد.
ضعف انگیزه، نبود چارچوبهای قانونی، عدم سیاستگذاری و ضعف نظارت؛ کدام بسترساز این آسیبهای پژوهشی در دانشگاههای ما شده است؟
رسولی: ریشههای گوناگونی میتواند داشته باشد. یکی از مسائلی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که قانونمندیهای کافی و لازمی را در این زمینه نداریم. بیشتر ساز و کاری که در بحث گرفتن پایاننامه، هدایت آن، انتخاب موضوعات و... وجود دارد بر اساس عرفی است که نظام دانشگاهی آن را به جلو میبرد؛ هیچکس تعهدی ندارد که فراتر از آن سمت و چارچوب وظایفی که برای او تعریف شده است کمک اضافهای را به دانشجویان انجام دهد. دانشجویان علاقهمندی هستند که تمایل دارند با آنها کار شود، چیزی یاد بگیرند و یک محصول علمی متفاوتی را عرضه کنند؛ اما متأسفانه نه فضای مناسبی را دارند و نه در برخی از گروهها پذیرش لازم را.
اینکه پایاننامهسازی میشود و «کارخانه تولید پایاننامه» در جنب دانشگاهها شکل میگیرد نیازمند قوانینی است که نظارت و کنترل بیشتری در این حوزه انجام شود و از این آسیبها کاسته شود.
آیا بیانگیزگی علمی، دانشجویان را به سمت پایاننامهسازی سوق میدهد؟
نجاتیحسینی: دانشجویان ما دو نوع هستند. نخست آنانی که مدرکجو هستند که اگر به حال خود رها شوند حتی علاقهای به گذراندن پایاننامه ندارند. این گروه به دنبال راحتترین و کمدردسرترین راه هستند؛ در حدی که حتی اخلاق حرفهای را هم میتوانند ضایع کنند. این عده بنیانگذاران صنعت کمیک و تراژیک پایاننامهسازی هستند. مشکل اصلی دانشگاه با دانشجویان مدرکجو است. وزارت علوم لازم است به دنبال ضوابط و قواعدی باشد که روال و روند این آسیبشناسی را اگر هم نمیتواند به طور کامل حذف کند حداقل از رشد و شتاب آن جلوگیری کند. البته معاون حقوقی وزارت علوم طرحی را تهیه کرده است تا به مجلس ارائه دهد؛ بر اساس این طرح با دانشجویان متخلف بشدت برخورد خواهد شد. منتهی باید فراتر از این برویم و اخلاق حرفهای را تقویت کنیم. با رعایت ضوابط و روابطی که در شأن یک استاد راهنما و نیز در شأن یک دانشجو است، میتوانیم از این آسیب جلوگیری کنیم. راه دیگری که دانشگاههای معتبر دنیا نیز از آن برخوردار هستند بانک عنوان پایاننامه است؛ بانکی که به وسیله آن مشخص میشود چه موضوعاتی قبلاً کار شده است؛ توسط چه کسی، در کدام دانشگاه، کدام کشور، کی و...؛ در اینصورت دیگر دانشجو نمیتواند دقیقاً روی همان عنوان کار کند. ما متأسفانه چنین بانکی را نداریم. به نظر من با کاری که وزارت علوم میکند و با بانک پایاننامهها و رعایت اخلاق حرفهای تا اندازهای میتوانیم از تبعات بسیار منفی این فضای آسیبشناسی پایاننامهها جلوگیری کنیم.
منتظرقائم: زمانی که دانشجو روحیه علمجویی ندارد به دنبال بهترین راه انجام کار نمیگردد. زمانی که به یک مدل، تبیین یا رویکردی برمیخورد که برای او زحمت داشته باشد آن را انجام نمیدهد. در این شرایط دانشجو با وجود اینکه به مفهوم جدیدی برمیخورد که میتواند ذهن او را باز کند آن را به طور عمد پس میزند. پیچیدهتر کردن ذهن موجب میشود انسان به لحاظ نظری و روشی یا اطلاعاتی مسئولانهتر برخورد کند، اما فرد به دلیل فشار زمان یا... نمیخواهد این کار را انجام دهد؛ یا اینکه استاد راهنما بسیار بیشتر از ظرفیت خود، دانشجو پذیرفته است؛ یا اصلاً تخصص مرتبط با آن عرصه را ندارد؛ یا حتی ممکن است این مسائل نباشد و استاد راهنما علاقه و عشق کافی به آن موضوع را نداشته باشد. یا چه دانشجو، چه استاد راهنما هدف خود را در پایاننامه و مقاله پشت آن نمیبینند و به دنبال آن هستند که اهداف یا ابعاد بازاری را از آن تحقیق استخراج کنند؛ به این معنا که پایاننامه را تبدیل به پروژههای گرانقیمت کنند و آن را به دستگاهها عرضه کنند. بنابراین چیزی غیر از خود علم وارد معادله شده است و هدف مادی در کار است! اینکه این مشکل از کجا ناشی میشود موارد بسیاری را در بر میگیرد؛ خود دانشجو، نگرش او، انگیزههای او، اخلاقیات او و.... به عنوان مثال، دانشجویی که هیچ امیدی نداشته باشد که بر اساس دانشی که آن را کسب میکند، به پرستیژ، استخدام یا شأن اجتماعی خواهد رسید و معتقد است هرچه به مسائل، بویژه مسائل اجتماعی، عمیقتر و تحلیلیتر نگاه کند نه تنها توسط نظام سیاسی بلکه توسط نظام اجتماعی طرد خواهد شد، از عمیق، جدی، تحلیلی و انتقادی فکر کردن میترسد.
متأسفانه وضع موجود ما در زمینه پژوهش علمی چندان مطلوب و رضایتبخش نیست. در دو سه دهه اخیر در دنیا به لحاظ نظری و روشی انقلاب بسیار بزرگی اتفاق افتاده است. در علوم اجتماعی ظهور و رواج روشهای کیفی یک انقلاب به حساب میآید؛ اما هنوز این روشها به طور کامل وارد دانشگاههای ما نشده است و هنوز ذهنیت آماری و کمینگر در علوم اجتماعی ما سلطه دارد و از آن مهمتر ما نه تنها در وضعیت نرمال ۳۰-۲۰ سال گذشته متوقف نشدهایم و با پیشرفتهای دنیا نتوانستهایم همگام باشیم با انقلابی کمی در آموزش عالی خود، حتی همان وضعیت موجود را نیز بههم ریختهایم. به عنوان مثال، در رشته جامعهشناسی ۲۵ سال پیش در ایران دو یا سه دانشکده داشتیم؛ اما اکنون بیشتر از ۶۰ یا ۷۰ دانشکده در این حوزه وجود دارد. رشتههای متنوع، دانشکدههای متعدد، دانشگاه آزاد با چند صد واحد، دانشگاه پیام نور با چند صد واحد، دانشگاههای دولتی که ۳۰ سال پیش بیست و چند تا بیشتر نبود امروز به چند صد تا رسیده است! نظام آموزش عالی ما که مثلاً ۱۰ هزار نفر هیأت علمی داشته است اکنون به ۸۰ هزار نفر رسیده است. سپس در تهران و شهرهای مختلف افرادی استاد دانشگاه شدهاند که خود دانشجوی مقطع فوق لیسانس هستند و دو واحد به صورت حقالتحریر در یک دانشگاهی درس میدهند؛ در منطقه هم به آنان استاد دانشگاه میگویند! چنین افرادی اکنون استاد راهنما هم شدهاند و پایاننامه میگیرند. زمانی که در فلان دانشگاه خبر میرسد یک استاد بیشتر از ۳۰ پایاننامه یا بیشتر از ۱۰ تز دکترا را راهنمایی میکند بعید نیست که ما بشنویم افرادی که فوقلیسانس هم نگرفتهاند استاد راهنمای پایاننامههای مقطع فوق لیسانس هم بشوند! برای اینکه بتوانیم پشتیبان اخلاق علمی باشیم باید قوانین و آییننامههای نظارتیمان مربوط به تصویب، اجرا، شرح وظایف اساتید راهنما، داور و نحوه برگزاری جلسه دفاعیه، حقوق و تکالیف دانشجو، بحث کپیرایت، بحث مأخذشناسی، مفهوم تقلب و... در قالب یک آییننامه روشن شود. بنده ادعا میکنم بخش اعظم دانشجویان و حتی استادان دانشگاه ما تعاریف دقیق تقلب را نمیدانند! در موارد زیادی ناآگاهی نسبت به نحوه استفاده از منابع، ناآگاهی نسبت به حقوق مؤلف باعث میشود تقلب علمی اتفاق بیفتد!
ما باید پایان توسعه کمی را در ایران در همه عرصهها اعلام کنیم. انقلاب جمعیتی دهه ۶۰ به اوج خود رسید و افول کرد؛ اما هنوز عوارض ناشی از آن توسعه کمی، در جامعه ما جاری است و ما اگر در دو دهه گذشته به نام خدمترسانی حداکثری توسعه کمی را رواج دادهایم، اکنون باید یک نقطه پایان برای آن گذاشته و بر توسعه کیفی تکیه کنیم. این در عرصه ارتباطات، رسانههای جمعی، رادیو وتلویزیون ما نیز وجود دارد و در حوزه آموزش عالی نیز باید به سمت توسعه کیفی حرکت کنیم. یکی از راههایی که ما را در این مسیر هدایت میکند این است که دانشگاهها و مراکز آموزش عالی خود را درجهبندی دقیقتری کنیم. دکتر نجاتی فرمودند که عدهای به دنبال مدرک هستند؛ جامعه ما هم نیاز به افرادی دارد که مدرک داشته باشند. تا زمانی که بوروکراسی و نظام استخدامی ما مبتنی بر مدرک چیده شده باشد، مدرک تبدیل به یک پدیده واقعی در جامعه میشود و امر موهومی نیست که بتوان آن را حذف کرد. بنابراین بهتر است دانشگاههای خود را درجهبندی کنیم. دانشگاههای علمگرا و نظریهگرا و دانشگاههای محوری و مرکزی را طوری سازماندهی کنیم که تنها اساتید و دانشجویان علمدوست امکان فعالیت داشته باشند؛ با سنوات تحصیلی، نظام آموزشی و نظام ارزشیابی متفاوت و دانشگاههای دیگری هم داشته باشیم که آنها به دنبال علم متعارف و کارمندپروری و تولید مدرک باشند. از سویی دانشجوی ما نیز این آگاهی را پیدا کند که اگر وارد این دانشگاهها شود آینده او یک چنین مشاغلی است. ما میتوانیم برای این دانشگاهها عنوان نیز بگذاریم؛ دانشگاههای نظری و دانشگاههای کاربردی. ما بر اساس اقتصاد سیاسی با اصطلاحات بسیار بازی میکنیم؛ در حالی که بر اساس محوریت مفهوم علم نیز میتوانیم انواع و اقسام را تعریف کنیم. بهتر است برای مدتی اقتصاد سیاسی را کنار بگذاریم و براساس مفهوم علم، این انواع را تعریف کنیم.
تا زمانی که تفاوت میان دانشگاههای خصوصی، دولتی و غیر انتفاعی در ایران مشخص نباشد امکان قانونگذاری نخواهیم داشت. در واقع ما امروز طبق قانون اساسی چندان دانشگاه دولتی نداریم و همه دانشگاههای ما عمومی هستند؛ اگر دانشگاه دولتی داریم مرز آن با دانشگاههای عمومی چیست؟ چرا باید دولت و آموزش عالی بتواند برای دانشگاههای عمومی ما تعیین تکلیف کند و حتی در تعریف رشته، آمدن و رفتن هیأت علمی، تعریف معیارها و استانداردهای داوری پایاننامهها، بخواهد مشارکت کند! این نکته به این معنا است که دولت اگر اختیاری ندارد باید کنار رفته و به آکادمیهای واقعی، آزادی و فضا دهد تا آنها بتوانند با استانداردسازی و تضمین اخلاقی در محیط خود حداقل آن علمی را که متولی آن هستند از این آسیبها و آفتهایی که اکنون دامنگیر آن شده است، نجات دهند.
جناب دکتر رسولی از نظر شما چه عواملی بسترساز این آسیبها در دانشگاهها شده است؟
رسولی: به طور طبیعی این عوارض ناشی از آن افزایشی است که در جذب تعداد دانشجویان، دانشگاهها و رشتههای دانشگاهی انجام دادهایم. در حدی که به دلیل تفاوت پرداخت حقوق میان دانشگاههای دولتی و خصوصی، برخی گروههای آموزشی بر سر تعداد پایاننامهها با یکدیگر دعوا دارند! بنابراین نظام آموزشی لازم است به دنبال راهکارهایی برای تقلیل این مسائل باشد. گروهها باید ظرفیت لازم برای بیشاز چهار میلیون دانشجو را از همه نظر داشته باشند هم از نظر استاد با تجربه هم امکانات کارگاهی و بویژه وجود ساختار آکادمیک.
منبع: روزنامه ایران