به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنر آنلاین این کتاب، به گفته خود داستایفسکی آغازی بر یک مجموعه سه گانه بود، که با مرگ نویسنده دو اثر دیگر نوشته نشد. داستان این کتاب، ماجرای یک خانواده است و شرح نحوه ارتباطی که بین فئودور کارامازوف، پیرمرد فاسدالاخلاق و متمولی است که با سه پسرش به نامهای میتیا، ایوان و آلیوشا و پسر حرامزادهاش به نام اسمردیاکوف وجود دارد.
هرچهار پسر از پدر متنفرند. میتیا ستوان است وعصبی٬ متکبر٬ حساس٬ زودرنج و تهی از فکر. ایوان مرد تحصیل کردهای است که سرد و بیاعتنا در زیر نقاب بدبینی٬ سکوت کرده است. او از ترس آن که رنج نبرد٬ منکر عشق خدا و عشق بندگان خدا است و از این عقیده خود دفاع میکند. آلیوشا که باید طبق طرح اولیه داستایوسکی٬ قهرمان رمان باشد در محضر پیرمردی روحانی با تعالیم خشک و احساسات تند مذهبی پرورش یافته است. بالاخره اسمردیاکوف عضوی فاسدالاخلاق٬ بدقلب و مبتلا به صرع است و پدرش او را در خانهاش به عنوان نوکر نگهداشته است .
از ویژگیهای مهم این کتاب عدم وجود یک شخصیت اصلی در داستان است، هر چند خود نویسنده اصرار دارد که آلیوشا را به عنوان قهرمان داستانش معرفی کند، اما در اصل به توصیف جامعهای میپردازد که در آن پدر کشی واقع شده است.
در این کتاب در توصیف شخصیتها و فصل بندی آن به یکی از شاهکارهای داستایوسکی برخواهید خورد. شاهکاری که خواننده را دعوت به اندیشیدن به خطاهایی میکند که منجر به چنین جنایاتی میشود و مهمترین هدف نویسنده نیز همین است که این هدف را به نوعی در شخصیت مبهم ایوان کارامازوف نشان دهد. بعضی از قسمتهای داستان توسط یک شخصیت دیگر روایت شده است.
به نوعی میتوان داستایفسکی را خالق نوعی رمان "چند صدایی" نامید. مشخصه این روایت چند صدایی، طرحهای داستانی است که در خطوط موازی جریان دارند و انعکاس آنها را میتوان در آگاهی شخصیتهای متعدد دید. نویسنده در نخستین جمله پیشگفتار خود مشخص کرده که قهرمان او نه بزرگترین برادر، بلکه کوچکترین آنها، الکسی فیودورویچ کارامازوف، یا الیوشا است.
این رمان به عنوان یکی از اثربخشترین رمانها شناخته شده است. زیگموند فروید آن را جذابترین رمان نوشته شده، خواند. به علت دارا بودن موضوعات عقده ادیپ که در حوزه تخصص فروید بود، این رمان مورد علاقه این روانشناس قرار گرفت.
دیگر نویسندهای که به اثر بخش بودن رمان برادران کارامازوف در آثار خود اذعان داشته است، فرانتس کافکا است. او حتی خود و داستایوفسکی را خویشاوندان خونی خواند. موضوع پدر و پسر و روابط آنها، بنمایه بسیاری از کارهای کافکاست که مسلما رمان داستایوفسکی در نقش دادن آنها بی اثر نبوده است.
انتشارات نیلوفر این رمان را در سال 1367 با ترجمه صالح حسینی روانه بازار کرد.