به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛پایین بودن تیراژ کتاب در جامعه ایران، مسالهای است که از زوایای گوناگون میتوان به آن پرداخت. خبرگزاری کتاب تا کنون با برخی صاحبنظران و متفکران درباره این معضل فرهنگی گفتوگو کرده است. این بار سراغ تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران رفتیم تا تبیین وی از بیرغبتی اکثریت مردم ایران به کتابخوانی را پیش روی خوانندگان قرار دهیم.
یکی از مسائل فرهنگی جامعه ما، پایین بودن تیراژ اکثر کتابها و عدم اقبال مردم ایران به کتابخوانی است. شما اصلاً با این مدعا موافقید؟ اگر موافقید، علل این امر را چه میدانید؟
کتابخانههای ایران، در مقایسه با گذشته، بیشتر شده است. در گذشته، مثلاً هفتاد سال قبل، کتابخانههای زیادی در ایران نداشتیم. به نظر من اتفاقاً تعداد کتابخوانهای ما بیشتر از قبل شده است. علت آن هم آموزش و افزایش سطح سواد است. البته تیراژ کتاب در جامعه ما، متناسب با رشد جمعیت نیست. این وضع ناشی از ارزش اجتماعی و اقتصادی کتابخوانی در جامعه ایران است. خیلی از مهارتهای مورد نیاز مردم، نه از طریق کتاب بلکه از طریق خانواده، رسانه و ارتباطات جمعی و مراکز آموزشی بهدست میآید. در جامعه ما، کتاب نقش زیادی در افزایش مهارتهای مردم ندارد و به همین دلیل نقشی محوری در ترمیم نظام اجتماعی ما ندارد. پس کتاب در جامعه ما ارزش اجتماعی و اقتصادی ندارد. در چنین موقعیتی، نباید انتظار داشته باشید تیراژ کتاب بالا برود. کتابهایی هم که تیراژ بالایی دارند، عمدتاً کتب دینی یا دانشگاهیاند. دسته اول، کتابهایی هستند که با حمایت نهادها رسمی با تیراژ بالا منتشر میشوند. دسته دوم هم کتابهایی هستند که شب امتحان خوانده میشوند. اما کتاب به معنای رمان و شعر و کتاب تاریخی و ...، تیراژ بالایی ندارد.
در اواخر دهه 1360 که جمعیت ایران 50 میلیون نفر بود، رمان و نمایشنامه و کتابهای تاریخی و ... با شمارگان پنج هزار نسخه منتشر میشد اما الان تیراژ چنین کتبی به هزار نسخه یا حتی کمتر از این حد رسیده است در حالی که جمعیت ایران 75 میلیون نفر شده است. چرا چنین شده است؟
نقش رسانهها افزایش یافته. این همه فیلم در داخل و خارج کشور تولید میشود و در دسترس مردم ما قرار دارند. رسانهها و نهادهای دیگر جایگزین کتاب شدهاند. جامعه ما مدیریت میشود و رسانهها و نهادهای دیگری جایگزین کتاب شدهاند.
یعنی میفرمایید مدرنتر شدن جامعه ما و دسترسی مردم به فیلمهای روز آمریکا و اروپا، آمار کتابخوانی ما را تنزل داده است.
قطعاً.
حالا سوال این است که چرا در کشورهای مدرنتر از کشور ما، چنین وضعی ایجاد نشده؟
برای اینکه در آن کشورها، فردگرایی قویتر و سامانیافتهتری وجود دارد. جایی که فردگرایی پررنگتر است، افراد احتمالاً قدرت خاموش کردن تلویزیون را هم دارند. اما در ایران، فرد آن قدر قوی نیست که بتواند تلویزیون را خاموش کند و یا ماهواره را نگاه نکند. فرد ایرانی قدرت خلوت کردن ندارد. به همین دلیل وقتی خلوت میکند، دچار انزوا و فروپاشی روانی میشود. فرد غربی قدرت خلوت کردن دارد؛ چون برای این کار آموزش دیده است. فرد غربی بیشتر کتاب و روزنامه میخواند و اوقات فراغتش را هم با سینما رفتن و ... پر میکند. ولی در ایران، فرد چنین قدرت انتخابی ندارد و وقت خودش را فقط با تماشای تلویزیون و ماهواره پر میکند.
بعضی افراد هم به فقدان آموزش در دوران کودکی اشاره میکنند. این کاستی تا چه در بیرغبتی مردم ما به کتاب خواندن، نقش دارد؟
این فقدان هم موثر است. اگر فشار و میانداری رسانههای تصویری در کشور ما کم شود، کاستی آموزش در دوران کودکی، این قدر موثر نخواهد بود. یعنی مردم برای پر کردن وقت خالی خودشان، اگر در بزرگسالی هم به کتابخوانی تشویق شوند، به کتاب روی میآورند. اگر سلطه رسانههای تصویری بر مردم نباشد، افراد بیشتر به سراغ کافیشاپ و کتاب میروند. نوع مدیریت نظام اجتماعی مهم است. در جامعه ما، مردم دائماً مدیریت میشوند. کتابخوانی محصول رها بودن انسان و برخورداری او از یک موقعیت آزاد و طبیعی است. وقتی افراد عمیقاً تحت فشار مدیریت فرهنگی و اجتماعی باشند، رهایی و آزادی لازم را ندارند و در چنین وضعیتی کمتر به سراغ کتاب میروند؛ حتی اگر شما به او آموزش کتابخوانی هم بدهید. بنابراین اگر چه آموزش مهم است، ولی عامل اصلی نیست. فشارها و ناتوانی افراد برای زیستن مدرن، علت اصلی روی نیاوردن مردم ما به کتابخوانی است.
نقش فرهنگ شفاهی ما در عدم اقبال مردم ایران به کتابخوانی را تا چه حد مهم میدانید؟ مثلاً روحانیان و روشنفکران دینی ما بیشتر از طریق منبر و سخنرانی با مردم حرف میزنند.
فرهنگ شفاهی ما در ایجاد و تداوم این وضع نقش عمیقی دارد. روحانیان و روشنفکران ما به سادهسازی امور روی میآورند. این سادهسازی، امکان تامل و جستجوگری را از مخاطبان میستاند. حرفهای کلی و ساده و ایدئولوژیک، مانع از پیگیری مسائل توسط مخاطبان میشود. این مواجهه با مخاطب، بسیار متفاوت از مواجهه یک معلم با دانشآموز است. معلم میکوشد دقت و تامل را به دانشآموز بیاموزد. روحانیت و روشنفکری، نیروهای تولید فرهنگ عمومیاند و پیوند چندانی با تولید فرهنگ خاص، که در کتابخوانی حرفهای یافت میشود، ندارند.
روشنفکران دینی را میفرمایید یا همه روشنفکران را؟
فرقی نمیکند. روشنفکری سکولار هم از این حیث مثل روشنفکری دینی است.
یعنی به نظر شما، جریان روشنفکری در ایران، نهایتاً در جهت تضعیف کتابخوانی گام برداشته است؟
بله. روشنفکری در ایران در جهت تولید ایدئولوژی و جامعه سطحی حرکت کرده است نه در جهت ایجاد فضایی که تنوع و گوناگونی در آن وجود داشته باشد. روشنفکری ما، فرد را نه به تامل بلکه به اقناع و عمل وامیدارد. روشنفکر سکولار و دینی ما، هر دو، دنبال هوادارند. در پی عمل و تغییر هستند. در نتیجه، مخاطب اینها آدمهای سادهفکر میشوند. روشنفکری ما به سرعت به توده دست مییابد و مخاطبش عام است.
اینکه تیراژ کتابهای حوزه ادبیات پایین آمده، آیا لزوما به این معناست که فرهیختگی جامعه ما هم تنزل یافته؟
نه، اصلاً. فرهیختگان ما که کتاب میخواندند و هنوز هم میخوانند. کسانی که با موجها به عرصه کتابخوانی میآمدند و میرفتند، الان کمتر از قبل شدهاند. نکته دیگری هم وجود دارد که باید به آن توجه کنیم. امروزه کتابخانه در خانههای مردم، کمتر از گذشته به چشم میخورد و آن اهمیت سابق را از دست داده است. یعنی مردم دیگر کتاب جمع نمیکنند. بنابراین بعضی از کتابها دست به دست بین مردم میگردد. یعنی چندین نفر آن را میخوانند تا اینکه یک نفر آن را بخواند و در کتابخانهاش نگه دارد. پس یک کتاب میتواند تیراژش کمتر شده باشد ولی از سوی افراد بیشتری خوانده شود. به غیر از خانوادههای معدودی که فرهیختگی و رفاه بیشتری دارند و در خانه خودشان کتابخانه دارند، برای اکثر مردم چندان امکانپذیر نیست که کتابخانههای بزرگ و اشرافی به سبک قدیم در خانه خودشان داشته باشند. نه متراژ خانهها چنین اجازهای به آنها میدهد، نه توان اقتصادیشان. مثلاً کتابی که 30 هزار تومان است، برای اکثر مردم بسیار گران است. چنین کتابهایی، حتی در خانوادههای کتابخوان، ممکن است به صورت فامیلی بچرخد و چندین نفر آن را بخوانند.
اصلاً اشکالی دارد که مردم اطلاعات مورد نیازشان را بیشتر از رسانههای صوتی و تصویری و اینترنت بگیرند نه از کتاب؟
این روند منجر به پیدایش یک جامعه سطحی و بدون تامل میشود. رسانه و اینترنت توام با هیاهو است. کتاب اما تامل میآورد. شما در رسانه فرصت چندانی ندارید. باید سریع بخوانید و بروید. یک صفحه کتاب را میتوانید ده بار بخوانید.
ولی اینترنت چنین مشکلی ندارد. شما یک تحلیل در فلان سایت را هم میتوانید بارها بخوانید.
اتفاقاً اینترنت آدم را سطحی و احمقتر میکند! آدمهای اینترنتی، فرهیختگی چندانی ندارند. فرهیختگی در اینترنت، حتی در مقایسه با رسانهای مثل تلویزیون، دچار افت عمومی میشود.
پس چرا میفرمایید فرهیختگی جامعه ما کمتر از بیست سال پیش نیست؟ بیست سال پیش کتابخوانها بیشتر بودند اما الان کاربران اینترنت پرشمارترند.
من گفتم کتابخوان در جامعه ما بیشتر شده. علاوه بر این، حوزه آموزش هم در جامعه وجود دارد. فشارهایی وجود دارد برای ارتقای سطح آموزشی مردم. این فشارها سطح فرهیختگی مردم را، فارغ از اینکه چقدر داوطلبانه کتاب میخوانند، افزایش میدهد. اگر فضا بازتر شود، تحول در بازار کتاب را به خوبی میتوانید ببینید. در فضای کنونی چنین امکانی وجود ندارد. به هر حال، اینترنت «فرد ناتوان» خلق میکند. اینترنت ظاهراً در اختیار شماست اما فی الواقع برای شما نیست. شما در اینترنت غرق میشوید اما با کتاب چنین نسبتی ندارید. کتابخوانی به معنای واقعی کلمه، در خدمت تولید «فرد توانا» است.