به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر، قیام عظیم عاشورا تا سالهای سال در جهان اسلام اثرگذار بوده و هنوز هم هست. بنیانگذار انقلاب اسلامی، این انقلاب را از تأثیرات نهضت حسینی می دانستند. در طول قرنهای گذشته قیامهای متعدد خونخواهی و عدالت خواهی روی داد که مستقیما از عاشورا تأثیر گرفته بودند. در نشست بررسی اثرات و نتایج قیام عاشورا با حضور حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد جهان بزرگی استاد حوزه و دانشگاه و دکتر فرزاد جهان بین استاد دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) ابعادی از این مسئله مورد بررسی قرار گرفته است که اکنون متن این نشست را با هم می خوانیم.
*تأثیر روشنگریهای کاروان اهل بیت(ع) بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) و بالاخص حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در شئون مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی چه بود؟
جهان بین: لازمه پرداختن به این موضوع این است که نگاهی به قبل از این شرایط و این مقطع زمانی داشته باشیم تا بتوانیم مقایسه را صورت دهیم، تا مشخص شود قبلا چه بود و الان چه شده است و متغیر روشنگریهایی که خاندان ابی عبدالله(ع) انجام دادند چه تأثیری را بر جای گذاشت؟
از زمان رحلت پیامبر مکرم اسلام(ص) و شکل گیری سقیفه، چند جریان در جهان اسلام شکل گرفت و رشد یافت؛ (اگرچه می توان این جریانها را به قبل از سقیفه هم مرتبط دانست اما در این بحث از سقیفه آغاز می کنیم)
یکی از این جریان ها در تلاش بود که سندیت و مرجعیت نظری و عملی پیامبر مکرم اسلام(ص) در جامعه شکسته شود و پیامبراعظم(ص) به عنوان یک فرد عادی مطرح شود که حداکثر در دریافت و ابلاغ وحی عصمت داشته است. در همین زمینه روایات متعددی ساخته شد. روایاتی که نشان می دهد پیامبر(ص) بعضا حرفهایی می زدند که از آن پشیمان می شدند یا رفتارهایی از ایشان نقل می کنند که ایشان را در حد انسان عادی جلوه دهند. آیات قران را فراموش می کردند و.... نتیجه این روایات این خواهد بود که این آیه قرآن که می فرماید «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» شکسته شود. هرچه رسول به شما داد بگیرید و هر چه نهی کرد از آن دوری کنید. یا این آیه که می فرماید «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» رسول خدا از روی هوای نفس سخن نمی گوید و یا «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» و یا آیات دیگر.
جریان دوم این بود که جایگاه اهل بیت(ع) به عنوان کسانی که آیه تطهیر «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» در شأن آنها نازل شد، را زیر سؤال ببرد. ابی عبدالله(ع) در اولین مواجهه با مروان، زمانی که مروان ایشان را دعوت به پذیرش بیعت کرد همین آیه را می خواند. اهل بیتی که باید در موضع ولایت امر قرار بگیرند «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» در جامعه آرام آرام به حاشیه رانده شدند. نتیجه این اوضاع و احوال به جایی رسید که در جنگ صفین همه منتظر بودند تا ببیند عمار چه وضعیتی پیدا می کند و توسط چه کسی کشته می شود، چون پیامبر(ص) فرموده بودند «ای عمار تو به دست قومی شقی کشته خواهی شد» در حالی که علی بن ابیطالب که باب علم نبی و حجت بر مردم بعد از رسول خداست در جامعه بودند، آن جایگاهی که برای عمار در نظر گرفته می شد برای او در نظر گرفته نمی شد. اتفاقا جریان اول به خاطر این بود که وقتی پیامبر(ص) از مرجعیت فکری سیاسی جامعه کنار گذاشته شد راحت تر بتوانند با اهل بیت(ع) برخورد حذفی داشته باشند. وقتی حرف و سخن پیامبر(ص) از سندیت افتاد، دیگر از دیگران چه انتظاری هست. لحظات آخر حیات پیامبر(ص) وقتی فرمودند: قلم و دوات بیاورید تا برای شما چیزی بگویم که برای تمام زندگی شما کفایت کند.» گفتند که ایشان دارد هذیان می گوید.
جریان سوم این بود که در مقابل خط اهل بیت(ع) که خط اصیل است، خط دیگری برجسته شود لذا به جعل احادیث متعددی در بیان فضائل دیگران اقدام کردند. چگونه می شود که معاویه و خاندان بنی امیه و ابی سفیان که موضع پیامبر(ص) در مورد آنها روشن بود، در رأس خلافت اسلامی قرار گرفتند؟ این کار جز از زمینه سازی فرهنگی امکان پذیر نیست. روایات متعددی در باب فضائل معاویه و ... ساخته شد، حتی فضائلی ساخته بودند که آل سفیان را ارتقا می دادند و پیامبر(ص) را تنزل می دادند. روایت داریم پیامبر در مجلسی بودند، وقتی صحابه ای وارد می شد افراد از ورود آن صحابه پروا کردند اما از حضور پیامبر(ص) پروا نمی کردند و احترام نگه نمی داشتند. در کنار این سه مساله، تفکر جبرگرایی و کنار گذاشتن اراده افراد در تحولات و نسبت دادن همه چیز به خدا و توجیه تمام رخدادها از این ناحیه و نیز تفکر مرجئه و جدایی انداختن بین ایمان و عمل و عمل را مهم ندانستن ترویج شد و جا انداخته شد. این خطوط و جریانها به همراه دو نکته دیگر پی گیری شد؛ نکته اول اینکه با فتوحات، ثروتهای زیادی وارد جامعه اسلامی شد و از زمان خلیفه دوم برخلاف سیره رسول خدا که همه را مانند دندانه های شانه برابر می دانست و می فرمودند هیچ کس بر دیگران برتری ندارد الا به تقوالله. نژاد، عرب، عجم و قبیله و... مطرح و زمینه شکاف طبقاتی ایجاد شد که هر روز بیشتر می شد. با فتح ایران ثروت زیادی وارد خزانه مسلمین وارد شد. آرام آرام جامعه به سمت دنیاخواهی رفت. از طرفی شکاف طبقاتی ایجاد شد و از طرف دیگر کسانی که چیزی نداشتند و فقیر بودند تمنا می کردند که چیزی به دست بیاورند چون مردم به امرای خود شبیه ترند تا پدرانشان.
نکته دوم اینکه در کنار این موضوع مسائل جامعه اسلامی عوض شد، مهمترین مسئله ای که پیامبر اسلام(ص) با آن درگیر بود، تزکیه و تعلیم بود «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» اما در دوره بعدی بحث فتوحات مطرح و جامعه درگیر جنگهای خارج از مرزهای اسلامی شد که عمده این جنگها فاتحانه بود و نتیجه اش این شد که به صورت مدام تعداد مسلمین افزایش می یافت اما تربیت لازم و رشد و تزکیه و تعلیم لازم ایجاد نمی شد.
بعضی از چیزهای دیگر هم به این روند دامن می زد، مثلا منع خروج صحابه از مدینه که در زمان خلفا اجرایی شد، باعث شد تا بسیاری از صحابه نتوانند در بین مردم حضور پیدا کنند. نتیجه همه اینها این شد که در این فضا، یک جامعه ای به وجود آمد که خروجی و بروندادش، واقعه کربلا شد.
وقتی در فتنه ۸۸ ، عکس حضرت امام(ره) را پاره کردند، همه تعجب کردند من یادداشتی نوشتم و گفتم جای تعجب وجود ندارد کسی که مرجعیت فکری سیاسی امام (ره) راقبول ندارد، ایشان را به عنوان کسی که نظام دنیا را عوض کرده و حرف نویی زده و ... قبول ندارد. وقتی این جایگاه را برای امام قائل نیست و نه تنها قائل نیست بلکه ایشان را نقطه اصلی عقب ماندگی می داند اگر احیانا فضایی پیش بیاید و عکس آن حضرت را پاره نکردند جای تعجب وجود دارد. تعجب آنجاست که این شرایط به وجود بیاید و عکس امام(ره) را پاره نکنند. مسئله اینجاست که وقتی جامعه به این سمت رفت وقوع واقعه ای مثل حادثه کربلا دور از انتظار نیست. اگر واقعا می توانستیم آینده پژوهی کنیم براساس سیگنالهایی که وجود داشت می توانستیم پیش بینی چنین واقعه ای در جهان اسلام را داشته باشیم، لذا جامعه ای که پیامبر ساخته بود و در آن انصار اموال و خانه های خود را با مهاجرین تقسیم کردند. کسانی ایثار می کردند در حالی که خودشان نیاز داشتند. کسانی که شهادت در راه خدا را بزرگترین آرمان می دانستند. کسانی که عشقشان این بود که با پیامبر و در کنار پیامبر زندگی کنند و مرگشان هم مرگی در کنار پیامبر باشد به وضعیتی رسیدند که ملاکها و ارزشهایش عوض شد. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) در این جامعه اصول، به فروع و فروع به اصول تبدیل شد. اراذل مقدم شدند و افاضل به تأخیر افتادند.
جهان بزرگی: مقدمه ای که آقای دکتر جهان بین گفتند لازم بود و بنده ادامه این مقدمه را بیان می کنم. امام حسین(ع) دیدند که جامعه اسلامی به طرف جامعه فاسد که اصلا احکام اسلامی بر آن جاری نیست، پیش می رود و علما هم در این زمینه ساکت هستند. به همین خاطر امام حسین(ع) عبارتی دارند که می فرمایند: «اگر کسی ببیند که سلطان ستمکاری بر جامعه حاکم است که حرامهای خدا را حلال و عهد خدا را شکسته و مخالفت با سنت پیامبر(ص) می کند و همچنین در میان مردم با گناه و ستم حکومت می کند و بر علیه او با دست و زبان کاری را انجام ندهد بر خداوند است که آن فرد را به همان جایی ببرد که آن ظالم را می برد و امام حسین(ع) مردم و علما را خطاب قرار می دادند، شما در چه وضعیتی هستید الان حرامهای خدا، حلال شده و سنت پیامبر(ص) شکسته می شود اما شما ساکت هستید. حضرت عبارتهای مختلفی دارند که فلسفه قیام را می توان از آنها استخراج کرد و در این عبارتها حتما به معاویه و یزید اشاره داشتند که عهد خدا را شکسته، مخالفت با سنت پیامبر می کردند و همچنین در میان مردم با گناه و ستم حکومت می کردند. حضرت فرمودند اگر کسی بر علیه این حاکم ظالم با دست و زبان کاری انجام ندهد بر خداوند است آن فرد را به همان جایی ببرد که آن ظالم را می برد. امام حسین(ع) مردم و علما را خطاب قرار دادند و برای آنها تشریح کردند که در چه وضعیتی هستند. الان هم حرامهای خداوند حلال می شود و سنت پیامبر(ص) شکسته می شود ولی شما ساکت هستید.
امام حسین(ع) در جای دیگری سخنی دارند که در کتاب تحف العقول نقل شده است، حضرت می فرمایند: خداوند، علمای یهود را به خاطر دلخوشی زیاد به آنچه از مال دنیا داشتند و از ترس آنکه به سختی بیفتند که از آن پرهیز داشتند مورد نکوهش و سرزنش قرار داد. زیرا ستمکاری و زشتکاری آشکار جباران را می دیدند اما دم بر نمی آوردند. امام حسین(ع) می فرمایند: خداوند علمای یهود را این گونه مورد سرزنش قرار می دهد و بدین وسیله می خواهند بفرمایند که شماها هم مورد سرزنش هستید. ای دانایان و علما و فرهیختگان جامعه شما هم مورد سرزنش و نکوهش هستید از طرف خداوند تبارک و تعالی که عمال ستم را در رأس جامعه جای دادید که آنها در دین تشکیک کنند و دین را خراب نمایند. « شما نه مالی در این راه خرج کردید نه جانی به خطر انداختید اما همجواری رسول خدا(ص) را امید دارید. من می ترسم خداوند از شما علما انتقام بکشد، چون مقام و جایگاه علمی بلند خودتان را به دیگران سپردید ».
امام حسین(ع) جمله عجیبی دارند و می فرمایند: « مصیبت بر شما علما از همه مردم بزرگتر است ». وقتی امام حسین(ع) این مطالب را می فرمایند مسلما خودشان به طریق اولی باید قیام کنند به خاطر اینکه حکومت جائری، در حال از بین بردن سنت پیامبر(ص) است و حکومت اسلامی را به گونه دیگری به جامعه می شناساند و در دین شک و شبهه ایجاد می کند و دین را به گونه دیگری به مردم ارائه می کند. پس باید قیام کنند و قیام هم انجام پذیرفت ولی متأسفانه همان مردمی که برای امام حسین(ع) نامه نوشته بودند که شما بیائید و به یاری شما حکومت حق برپا کنیم و حکم خدا را در جامعه حاکم کنیم، نیامدند و حتی بعضی از افراد امام را مورد تهدید قرار دادند که اگر شما با وجود این همه آمادگی که در ما و مردم کوفه وجود دارد نیائید فردای قیامت ما از شما در برابر خداوند شکایت خواهیم کرد و می گوئیم ما آماده بودیم که حکم خدا بر جامعه حاکم شود اما حسین بن علی جواب ما را نداد و نیامد.
امام حسین(ع) که این عقیده و این سخنان را دارند و این اقبال را می بینند و همچنین به ایشان خبر رسیده بود که سپاهیان یزید می خواهند در مکه درگیری ایجاد کنند و چون خونریزی در مکه را صلاح نمی دانستند امام حسین(ع) مکه را ترک کردند و آن وقایع در کربلا رخ داد.
سپاهیان یزید یاران امام حسین(ع) را اسیر و در شهرها گرداندند و آنها را به عنوان کسانی که بر امام عادل خروج کردند، معرفی می کردند. وقتی یکی از نخبه های جامعه آن زمان بنام "حر" اشتباه می کند، از مردم عوام جامعه چه انتظاری می توان داشت. فکر می کردند اینها بر امام عادل جانشین پیامبر بزرگوار اسلام خروج کردند. بنابراین اینها را خارجی می دانستند و به کاروان اسرا سنگ می زدند تا اینکه مسائلی که در مجلس یزید به وقوع پیوست و روشنگری هایی را حضرت زینب(س) و امام زین العابدین(ع) انجام دادند که اینها باعث شد که نظر مردم برگشت. حتی در شام افرادی در همان جلسه یزید را محاکمه کردند و گفتند: تو فرزندان رسول خدا را کشتی، ما فکر می کردیم افراد کافری بر حکومت تو خروج کردند یعنی در واقع اطلاعات غلط داده بودند و مسائل را قلب کرده بودند. نزدیک بود که شام به تظاهرات و شورش بیانجامد که یزید پذیرفت که اهل بیت(ع) به مدینه بازگردند. اما از طرف دیگر در مدینه و همچنین در کوفه مسائلی ایجاد شد. افرادی مثل سلیمان بن صرد خزاعی که حضرت مسلم(ع) را همراهی نکرده بود گروه توابین را تشکیل دادند و شعار خودشان را هم «یا لثارات الحسین» گذاشتند. ثار هم به معنای خون و هم به معنای خونخواهی است. بنابراین دو گونه تعبیر در ترجمه این اصطلاح وجود دارد که تعبیر دوم را قبول دارم "کجائید ای خونخواهان حسین(ع)".
توابین توبه کردند و در منطقه ای بنام نخیله جمع شدند، قرار بود شانزده هزار نفر جمع شوند که چهار هزار نفر جمع شدند. اینها به عبدالله بن زبیر هم پیغام فرستاده بودند که به آنها کمک کند اما کمکی از طریق او نرسید، چون او اصلا نمی خواست با یزید و سپاهیان یزید و شام روبرو شود. توابین دو روز در نخیله اردو زدند و بعد از آن به نقلی غلاف شمشیرهای خود را آتش زدند یا شکستند، یعنی اینکه ما دیگر شمشیر را در غلاف نخواهیم کرد تا اینکه کشته شویم که تقریبا همه این افراد در مصاف با سپاهیان یزید به شهادت رسیدند. اگر همین افراد به کربلا آمده بودند و پشت سر امام حسین(ع) قرار گرفته بودند شاید حادثه کربلا به گونه دیگری رقم می خورد که این گونه نشد و خداوند تبارک و تعالی اراده دیگری کرده بود. بعضی از افراد در طول تاریخ گفتند «اذا اردنا شیئا و اراد الله شیئا آخر: ما اراده ای کرده بودیم اما اراده خدا چیز دیگری بود» یعنی در واقع خداوند دوست داشت که امام حسین(ع) را کشته ببیند که افرادی مانند گاندی در ۱۳۰۰ سال بعد بگوید: الگوی ما حسین بن علی است. ای مردم هند! بلند شوید و قیام کنید و زیر بار ظلم نروید. ما انقلاب اسلامی را هم مدیون خون امام حسین(ع) و قیام ایشان می دانیم و واقع امر هم همین است و قیامهایی که در خطه های دیگر به وسیله شیعیان برپا می شود حتی قیامهای شیعیان چهار امامی، مثل زیدی ها برگرفته شده از قیام امام حسین(ع) است.
در همان زمان غیر از قیام توابین، قیام مختار هم انجام پذیرفت. پیروان قیام مختار با همان شعار «یا لثارات الحسین» به پا خواستند و تا حدودی در کار خود موفق بودند. مسئله مهمی که از این قیام باید مد نظر قرار دهیم این است که امام زین العابدین(ع) وقتی می خواستند به مختار مجوز بدهند که قیام کنند، آنرا تحت نظر محمد حنفیه که یک فقیه بود قرار دادند. ما از این مسئله در می یابیم که ائمه معصومین ما اجازه رهبری و ولایت سیاسی به غیر فقیه را نمی دادند. عده ای از اهل کوفه آمدند خدمت محمد حنفیه که فقیه وارسته و زاهد و عابد و فعال و مورد رجوع مردم بود و گفتند مختار از ما درخواست قیام کرده است، چه کار کنیم؟ محمد حنفیه گفت: بلند شوید تا با هم به نزد کسی برویم که هم امام من است و هم امام شما. خدمت امام سجاد(ع) رسیدند و محمد حنفیه خدمت امام سجاد(ع) عرض کرد که این عده ای که همراه من آمدند کسانی هستند که مختار آنها را دعوت کرده که به خونخواهی حسین(ع) قیام کنیم شما چه می فرمائید؟ امام زین العابدین(ع) فرمودند: ای عمو، اگر برده ای زنگی به حمایت از ما اهل بیت(ع) برخیزد بر مردم واجب است که او را یاری دهند و من در این امر به تو ولایت می دهم( یعنی به یک فقیه ولایت می دهم نه مختار). پس به آنچه صلاح می دانید در این زمینه اقدام کن. بنابراین امر قیام برای آن افراد توجیه شرعی پیدا کرد.
*در سریال مختارنامه به این مباحث و فقاهت محمد حنفیه چندان پرداخته نشد!
جهان بزرگی: بله! درست است اگر به این مسائل می پرداختند شاید پشتوانه ای برای ولایت فقیه هم در این زمینه می شد و اگر فقاهت محمد حنفیه پررنگ می شد شاید بهتر جلوه می کرد. به هر حال محمد حنفیه آمد و به مختار گفت که امام، مجوز را صادر کردند. یاران هم بودند و شهادت دادند و به مختار مجوز داده شد. مختار، پسر مالک اشتر را با خود همراه کرد و ۲۰۰ نفر از عاملان فاجعه کربلا را دستگیر کرد و به هلاکت رساند. امام سجاد(ع) در تأیید مختار که عده ای به انتقاد او پرداخته بودند نکاتی را فرمودند که بعدا عرض می کنم.
قرآن کریم می فرماید: « إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ* وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا* فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا» وقتی پیروزی پیش می آید مردم فوج فوج می آیند و می گویند ما با شما بودیم اما وقتی شکست ظاهری پیش می آید فوج فوج مردم جدا می شوند و گاهی به کسی که شکست خورده دشنام می دهند. امام سجاد(ع) در تعریف از مختار می فرمایند: مختار را دشنام ندهید زیرا او کشندگان ما را به قتل رساند، طالب خون ما شد. ازدواج مجردهای ما را فراهم کرد و حتی اموال را هم میان ما شیعیان تقسیم کرد.
*امام سجاد چه فعالیت های سیاسی را ترتیب دادند؟برخی معتقدند که امام سجاد(ع) در کار سیاسی و نظامی دخالت نمی کردند و بیشتر به دعا و نماز می پرداختند!
جهان بزرگی: امام سجاد(ع) حزب شیعه که از زمان حضرت امیر تشکیل شده بود را تقویت کردند. حضرت آمدند دو تا شاخه برای حزب شیعه در برابر حزب اموی قرار دادند. دو حزب قوی مدعی سیاست و حکومت در جامعه آن روز به وجود داشت؛ یکی حزب اموی و دیگری حزب شیعه. حزب اموی در حکومت قرار داشت و مروان حکم و عبدالملک مروان و کسان دیگری به حکومت رسیدند و حزب شیعه تحت ضربه قرار گرفت. امام سجاد(ع) دو شاخه در حزب شیعه ایجاد کردند یکی شاخه سیاسی بود که به دست امام محمد باقر(ع) سپردند و دیگری شاخه نظامی که به دست زید(ع) سپردند. زید(ع) فرزند امام و فقیه شجاع و مدیر و مدبر بود که قیامی را ترتیب داد. (باید متذکر شوم که باید حساب گروه هایی مانند کیسانیه و زیدیه را از مختار و زید جدا کرد، اینها سوء استفاده کنندگان از اسم کیسان بودند که اسم خودشان را به تبعیت از مختار، کیسانیه گذاشتند و زیدیه هم همین طور. اینها افرادی بودند که تحت نظر حکومت عباسیان رشد پیدا کردند برای اینکه خط امامت اصلی زیر سؤال ببرند. زیدیه ربطی به زید ندارند، افراد منفعت طلبی بودند که راه خودشان را رفتند.)
به هر حال امام سجاد(ع) زید را تربیت کردند و آنرا برای قیام آماده کردند و به او اجازه و مجوز قیام دادند. در دوره امام محمد باقر(ع)، زید به صورت مخفی به شهرهای مختلف می رفت و سعی می کرد که یارو یاور جمع کند حتی به شهرهایی از ایران کنونی هم مسافرتهایی داشت و در شهرهای نزدیک به شام هم به منبر رفت و مردم را دعوت به قیام کرد. اگرچه نمی توان گفت از زمان قیام زید مسئله خونخواهی امام حسین(ع) و شعار «یا لثارات الحسین» به دست فراموشی سپرده شد اما بر روی آن چندان تکیه نمی شد اگرچه به خونخواهی امام حسین(ع) می خواستند افرادی قیام کنند اما جناب زید می گفت من حکومت را تشکیل می دهم و به دست رضای آل محمد(ص) می دهم که مقصودش ائمه معصومین(ع) بودند یعنی این اصطلاح را درست کرده بود که به افراد خاص الخاص بفهماند که من داعیه حکومت ندارم بلکه می خواهم حکومت را به دست ائمه معصومین بسپارم.
با فعالیتهایی که انجام داده بود نزدیک چهل هزار نفر از ایرانیها برایش نامه نوشتند که قیام کن ما با تو هستیم، نزدیک به پانزده هزار نفر هم از کوفه با زید همراهی کردند و گفتند: تو قیام کن با تو هستیم اما زمانی که ایشان در بیرون شهر کوفه پرچم را بالا برد و اردوگاهی را فراهم کرد بیشتر از ۲۱۰ یا بعضی ها نوشتند ۲۵۰ نفر با او نبودند یعنی همان کاری که کوفیان با امام حسین(ع)، حضرت مسلم(ع) و مختار انجام دادند بر سر زید هم آمد، ایرانی هایی که نامه نوشته بودند و کوفیانی که بیعت کرده بودند هیچ کدام نیامدند و زید را یاری نکردند جز تعداد اندکی، که همه آنها در مواجهه با سپاه عباسیان شکست خوردند و به شهادت رسیدند.
الته بعدها عده ای زید را مورد هجمه قرار می دادند که ائمه(ع) می فرمودند: زید از ما بود و کارهایی را به نفع ما انجام داد و اگر حکومتی را به دست می گرفت حتما آنرا به ما منتقل می کرد. امام صادق (ع) فرمودند: زید برای دنیا و آخرت ما نافع بود. به خدا سوگند او شهید از دنیا رفت. مانند شهیدانی که در خدمت حضرت رسول(ص)، امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شهید گشتند. به هر حال از امام حسین و پیامبر در تأیید زید مطلب داریم. پیامبر(ص) به امام حسین(ع) فرمودند: از نسل تو مردی به دنیا می آید که او را زید نامند. او و یارانش در روز قیامت از فراز سر و گردن مردم بگذرند و بی حساب وارد بهشت شوند.»
*عبدالله بن زبیر هم شعار یا لثارات الحسین داده بود؟
جهان بزرگی: احتمالا این گونه است، توابین یاری عبدالله بن زبیر را چشم داشتند، البته عبدالله بن زبیر برای منافع دنیوی خودش چنین شعارهایی را می داد ولی توابین چشم امید داشتند که یارانی از سربازان عبدالله بن زبیر داشته باشند ولی این اتفاق نیفتاد.
*ظهور عباسیان هم با شعار یا لثارات الحسین بود که باعث شد مردم خصوصا ایرانی ها از آنها حمایت کنند؟ ابومسلم خراسانی هم نامه ای به امام جعفر صادق(ع) نوشته بود که امام، نامه وی را در آتش انداخت؟
جهان بزرگی: من در مورد شعار یا لثارات الحسین در مورد عباسیان چیزی ندیدم، ولی در زمان افول اموی ها، ابومسلم برای امام صادق(ع) نامه نوشت و در برخی منابع آمده که حتی ملاقات حضوری داشته و گفت: ما به پشتوانه شما قیام می کنیم و حکومت امویان را سرنگون می کنیم و حکومت را به دست شما می سپاریم اما امام صادق(ع) نپذیرفتند چون مطامعی را در زمینه مسائل قدرت در ابومسلم خراسانی می دیدند.
*بهتر است شناختی هم از مردم کوفه و ویژگیهای آنها داشته باشیم؟
جهان بین: تا سال ۴۸ ه.ق کوفه از هفت قبیله شکل گرفته بود. در سال ۴۹ ه.ق زیاد بن عمیر، نظام هفت قبیله ای را به ۴ قبیله تقسیم می کند. کوفه یک شهر نظامی بوده است. در زمان خلیفه دوم برای اینکه نزدیک مرزهای ایران باشد تا در درگیری ها نقش اساسی ایفا کند ساخته شد. امیرالمؤمنین(ع) پایتخت را از مدینه به کوفه منتقل کردند. مردمان شجاعی بودند، اما یکی از طبقات اصلی چهار طبقه، عثمانی مذهب هستند؛ کسانی که عثمان را بر علی ابن ابیطالب(ع) برتری می دهند و حتی ایشان را در اتفاقاتی که در قتل خلیفه سوم روی داد سهیم می دانستند.
یک جریان، شیعیان سیاسی بودند نه شیعیان عقیدتی. شیعه عقیدتی معتقد است علی ابن ابیطالب(ع) خلیفه و امام بلافصل بعد از پیامبر(ص) براساس نص است و معتقد بودند مرجعیت فکری و سیاسی جامعه باید به دست ایشان می بود. اما شیعه سیاسی، شیعیانی بودند که در مقابل عثمان، علی ابن ابیطالب(ع) را قبول داشتند. این تقابل در دعوای بین کوفه و شام مؤثر بود، یعنی یک رقابت سیاسی بین کوفه و شام وجود داشت و وقتی معاویه مُرد و یزید روی کار آمد کوفیان احساس کردند که می توانند با آمدن زیر بیرق ابی عبدالله(ع) که شخصیت برجسته و نواده پیامبر اسلام(ص) بود بتوانند مرجعیت سیاسی را از شام بگیرند و به کوفه بیاورند. کوفیان امام حسین(ع) را دوست داشتند اما همان گونه که فرزدق به امام حسین(ع) عرض کرد: شما را دوست دارند اما چون شما با منافع آنها سازگاری ندارید شمشیرهایشان علیه شماست. طبقه دیگر از مردم کوفه خوارج بودند که در کوفه حضور جدی داشتند. گروه دیگر اراذل و اوباش و فرومایگان و افرادی بودند که از جهت فکری در سطح پائینی قرار داشتند.
کسانی که برای امام حسین(ع) نامه نوشته بودند همه متعلق به یک گروه نبودند و هر کسی از منظر خود امام حسین(ع) را دعوت کردند و اتفاقا شیعیان اعتقادی پای امام حسین(ع) ایستادند و چون راه ها بسته بود به هر نحوی که بود خودشان را به کربلا رساندند و در رکاب ابی عبدالله(ع) به شهادت رسیدند. بعضی مانند سلیمان بن صرد خزاعی، دچار خطاهای محاسباتی شدند و نتواستند همراهی لازم را انجام دهند و البته بعدا قیام توابین را راه انداختند. از آیاتی که ابی عبدالله(ع) در مناسبتهای مختلف قرائت می کنند مشخص است که مرتب دارند تلاش می کنند این مسیر را اصلاح کنند؛ از بنی امیه اعلام برائت کنند. وقتی ابن زیاد نامه ای به حر می نویسد که راه را بر حسین ببندد ایشان آیه «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ» را قرائت می کنند که مشخص است حضرت دارند دو جریان را بازشناسی می کنند. در کنار اعلام برائت و تمییز دادن بین خطوط که اسلام واقعی، اسلامی نیست که بنی امیه می گوید بلکه اسلامی است که در واقع اسلام علوی است. علی که شاگرد اول مکتب پیامبر است. باب علم نبی و نفس پیامبر است.
ابی عبدالله(ع) در عاشورا بیشتر از اینکه در مورد خودش سخن بگوید در مورد امیرالمؤمنین(ع) سخن گفت، چون ایشان می خواهد این خط را زنده کند و در کنار این جامعه را تحذیر می دهد که مرگ را فراموش نکنند. ایشان در جاهای مختلف این آیه را تلاوت کردند « كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» همه نفسها مرگ را درک خواهند کرد. یا وقتی در مسیر کربلا خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی را می شنوند می فرمایند: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» مرگ و شهادت را به عنوان یک حقیقت مطرح می کنند که این حقیقت، سعادت است و انسان باید از زندگی دنیوی برود. اینها نشان دهنده این است که تکاپوهایی که امام حسین(ع) می کنند هدفمند است. جامعه کوفه این گونه نیست که شیعیان امام حسین(ع) باشند طیف افرادی که حضرت را دعوت کردند متنوع بودند و عمده این طیفهایی که حضرت را دعوت کردند داعیه سیاسی داشتند اما به هر حال امام حسین(ع) باید نسبت به تاریخ پاسخگو باشد نمی توانستند این دعوت را نپذیرند چون بحث اتمام حجت و ادعای کوفیان پیش می آمد.
*چرا ابی عبدالله راه شهادت را انتخاب می کند؟
جهان بین: ابی عبدالله(ع) راهی جز شهادت نداشتند، چون اربابان قدرت نگاه انحرافی خودشان را سیطره داده و توانسته بودند موفقیت آمیز عمل کنند. هم منابر جمعه هم منابر مساجد در اختیار آنها بود، تا سالیان سال تا زمان عمر بن عبدالعزیز، سَبّ علی ابن ابیطالب جزو مسائل اصلی و ارکان خطبه ها محسوب می شد. یکی از مفاد پیمان صلح امام حسن(ع) با معاویه این است که علی بن ابیطالب(ع) سَبّ نشود و شیعیان آنها مورد تعرض قرار نگیرند. ابی عبدالله(ع) راهی جز این نداشت، انحراف از سقیفه شروع شد و انحراف به جایی رسید که جز با نثار خون سیدالشهدا(ع) هیچ وسیله دیگری برای درست کردن اوضاع مناسب نبود. چون خودشان فرمودند همانا دین اسیر به دست اشرار است و پوستین وارونه به آن پوشاندند.
اگر قیام ابی عبدالله(ع) نبود،اگر امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) این پیام را نمی بردند خط اصیل گم می شد و دین چیز دیگری می شد. در کتاب الموفقیات زبیر بن بکار آمده است که معاویه گفت به خداقسم تا من نام این مرد ابوکبشه(منظور پیامبر گرامی اسلام بود) را نابود نکنم آرام نمی نشینم. شما ببینید یزید که خلیفه مسلمین است در واقعه حره چه کرد! کربلا را باید از این منظر ببینیم.
امروز هم اهل سنت و هم شیعه به قیام ابی عبدالله(ع) مدیون هستند، چون دینی که ما امروز داریم و حقایق است و حق طلبان می توانند آنرا جستجو کنند و فهم عمیقی از دین پیدا کند مدیون قیام حسین بن علی (ع) است، اگر سنتی هست مدیون احیایی بود امام حسین در مقابل اماته بنی امیه و بنی مروان انجام داد. امام(ره) در مورد روایت «حسین منی و أنا من حسین» می فرمودند: یعنی منِ پیامبر(ص) از حسین(ع) زنده و احیا و حفظ می شوم.
جهان بزرگی: غیر از چند قیامی که با شعار «یا لثارات الحسین» اتفاق افتاد، قیامهای دیگری هم ایجاد شد؛ یکی قیام محمد بن ابراهیم طباطبا است که با کمک فردی بنام علی بن عبدالله از نواده های امام سجاد(ع) در سال ۱۹۹ ه.ق در کوفه بر ضد حکومت وقت که حکوت عباسیان بود انجام گرفت. ایشان به منبر کوفه رفت و به مردم قول داد که در میان مردم به قانون خدا و سنت پیامبر (ص) حکم کند و همچنین امر به معروف و نهی از منکر را در نظر بگیرد.
امام محمد باقر(ص) در مورد محمد بن ابراهیم طباطبا می فرمایند: در سال ۱۹۹ مردی از ما اهل بیت بر منبر کوفه خطبه می خواند که خداوند به وجود او بر ملائکه مباهات می کند. یکی دیگر از سادات بزرگی که در زمانهای بعد قیام کرد، محمد بن جعفر معروف به دیباج فرزند امام صادق(ع) است که ایشان در اواخر قرن دوم هجری در مدینه با جماعتی از سادات علوی که همراه ایشان شدند قیام کردند و به جانب مکه رفتند و آماده جنگ با سپاه خلیفه شدند. مأمون نیز قیامها را زیر نظر امام رضا(ع) می داند. البته بعد از اموی ها، عباسی ها در مورد ائمه معصومین اینگونه می اندیشیدند که همه آنها به دنبال قیام هستند و واقع امر هم همین گونه بوده است.
متأسفانه افرادی ائمه(ع) را غیرسیاسی جلوه می دهند. مثلا تا قبل از انقلاب اسلامی امام سجاد(ع) به امام زین العابدین بیمار مشهور بود یعنی این گونه جلوه می دادند که امام زین العابدین قیامی انجام ندادند و یا قیامی را سروسامان ندادند و هیچ کاری نکردند و همیشه بیمار بودند تا اینکه به رحلت خدا رفتند. در صورتی که این گونه نبوده است و حضرت شاخه نظامی برپا کردند. در زمان امام رضا(ع) مأمون ترسید که امام رضا(ع) قیامهایی را فرماندهی کند به همین خاطر ایشان را به مرو فراخواند تا بتواند با تمهیداتی، آن حضرت را زیر نظر بگیرد که با توجه به رفتار امام و اقبال مردم به امام رضا(ع) با شکست مواجه شد که مأمون وقتی دید نقشه اش با شکست مواجه شده امام را به شهادت رساند.
در زمان امام هادی(ع) امام جماعت حرمین به متوکل عباسی نوشت اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی هست علی بن محمد را از این دیار بیرون ببر که بیشتر از این ناحیه را مطیع و منقاد خود نگرداند. به این ترتیب امام هادی(ع) به مدت بیست سال در زندان بودند و در بین لشکریان خلفای عباسی نگه داری می شدند که امام هادی به عسکری معروف شد، چون ایشان را در وسط لشکریان و خانواده های لشکریان نگه می داشتند که از ملاقات شیعیان با ایشان جلوگیری کنند.
قیامهای دیگری هم اتفاق افتاد. در این قیامها فردی بنام محمد بن قاسم در طالقان در سال ۲۱۹ ه.ق قیام کرد. فردی بنام یحیی بن عمر در سال ۲۵۰ ه.ق در کوفه قیام کرد. قیام حسن بن زید در طبرستان در سال ۲۵۰ ه.ق اتفاق افتاد. حسن بن علی حسنی معروف به اطروش فقیه بزرگواری بوده که در سال ۳۰۱ ه.ق در زمان غیبت صغری، در طبرستان تشکیل حکومت داد و به مدت ۱۵ سال در جامعه طبرستان حکومت کرد اما بعدها جانشینانش نتوانستند حکومت شیعی طبرستان را تداوم ببخشند.
در بعضی از منابع قیامهای مورد تأیید بعد از زید را ۱۸ قیام ذکر کردهاند که ائمه معصومین اینها را سامان بخشیدند و اداره کردند. افراد دیگری بودند در زمان امام موسی کاظم(ع) قیام کردند، فردی بنام حسین بن علی بن مثلث معروف به قتیل فخ بود که مورد تأیید بود اگرچه امام موسی کاظم(ع) مدت ۱۶ سال در زندان هارون الرشید بودند اما بعضی از قیامها را مورد تأیید قرار دادند که یکی از این قیامها هم قیام قتیل فخر بود که امام کاظم به ایشان توصیه کردند ضربه را محکم فرود آور، زیرا این گروه فاسق اند و به ایمان تظاهر می کنند و شرک خود را پنهان می دارند البته کشته شدن وی را نیز گوشزد می کردند و می فرمودند پاداش شهیدان را برای تو و یارانت از خدا می خواهم.
امام موسی کاظم(ع) آنقدر در فکر قیام بودند که هارون الرشید در مورد ایشان می گفت: می ترسم فتنه ای برپا کند و خونها ریخته شود، ولی امام دست از مبارزه بر نمی داشتند البته یک خط سیاسی را هم دنبال می کردند و آن، گذاشتن فقیه مبرز شیعی در دستگاه هارون الرشید بنام علی بن یقطین بود که امام به ایشان توصیه می کردند تو در این مقام باش. تو چند چیز را تضمین کن من هم سه چیز را درباره تو تضمین می کنم؛ یکی اینکه هرگز با شمشیر کشته نشوی. هرگز تهیدست و فقیر نگردی و هیچ گاه زندانی نشوی. یعنی هم کار سیاسی می کردند هم کار پنهانی می کردند و هم به نحوی کار اطلاعاتی می کردند و هم کار نظامی می کردند که به وسیله قتیل فخ قیامهایی را بر علیه عباسیان شکل دادند.
جهان بین: در پایان لازم است تأکید کنم ارائه شکل متقن و درست و جامع از اسلام ضرورت دارد. اعوجاجهایی را حتی در محیط مذهبی می بینیم. همان طور که آقای دکتر جهان بزرگی فرمودند قبل از انقلاب امام سجاد(ع) به امام زین العابدین(ع) بیمار مشهور بودند. ۳۴ سال دوران امامت حضرت طول کشید، آیا واقعا حضرت در این مدت بیمار بودند؟! به مشیت الهی حضرت تنها در روز عاشورا بیمار بودند تا سلسله امامت برقرار بماند. ذهنیتها خیلی مهم است، ذهنیتها هستند که فرمان وجود ما دست آنهاست، درست است که عواطف مهم است اما عواطف را ذهنیتها هم جهت می دهند. وقتی درست تعریف و ارائه نمی شود مسیر درست طراحی نمی شود و ممکن است حرفهایی زده شود که بعدا انحرافی را ایجاد کند. ما نباید امام حسین(ع) را به نحوی ارائه کنیم که خوشایند کسی و یا بدایند کسی باشد یا ناقص ارائه کنیم و بعد از دل این حرکت جریانهایی سوء استفاده کنند که اصلا در مسیر اصیل امام حسین(ع) نیستند.