محمدرضا مهدیزاده: در میان غوغا و عطش دانشگاهخواهی ومیل دانشجویی جامعه ـ از والدین و افراد و تب و بازار کنکور تا سازمانها و اساتید و عنوان و نامجوییها ـ کارکرد دانشگاه چیست؟ آیا راه آینده و حیات همه افراد یک جامعه باید از گذرگاه افسانهای دانشگاه بگذرد؟ چنین جذبه و عشق و کعبه آمال شدن و بدل گشتن به روایت اعظم ومعبد علم و سخن آخر و اول، از کجاست؟ به راستی اگر امروز و با اضمحلال و تضعیف نفوذ حوزهها و مدارس سنتی، معابد و نهادهای دانشگاهی سر برآورده باشند، آیا چنین عصر جدیدی را بدون دانشگاه هم میتوان تصور کرد؟ در این صورت وضعیت جوامع و نهادهایشان چه خواهد شد؟موج مدرکگرایی و عنوانجویی و دکتریخواهی و غرقاب مؤسسات کوچک و بزرگ،کهنه و تازهرسته، مجازی وحضوری، انتفاعی و غیرانتفاعی صدور مدارک و مدارج گذر و تقرب به سرمایههای فرهنگی و منزلتی فروخفته درشاهراه دانشگاه، ما را به کجا خواهد برد؟
در سالیان اخیر ما از یک سو با موج تقاضای انواع تحصیلات دانشگاهی(از مقدماتی تا عالی و از کاربردی تا تکمیلی و از غیرحضوری ومکاتبهای و الکترونیکی تا حضوری و انتفاعی و...) مواجهیم که روز به روز ودر اقصی نقاط کشور بازار و دکان و خوان علم و فضل مبتنی بر مدرک را از ده تا شهر میگستراند و نه چندان هدفمند، اسباب اشتغال حلقه علمی اصحاب دانشگاه را ـ صرف نظر از حکمت و خردمندیـ مهیا میکنند و از سوی دیگر با نهادها و سازمانهای خادم جامعه روبرییم که باید عمدتاً با خروجی این دانشگاهها (درکنار آموزش و پرورش) خدمات و جوائج مادی/تکنولوژیک و غیرمادی/فرهنگی/فکری جامعه را با نیروی انسانی دانشی و فکری، روز به روز بهتر از دیروز پاسخ گویند.
اما این نهادها که باید نیازهای انسانی خود را از خروجیهای دانشگاه برآورده کنند از این دانشمندشدگان رضایت ندارند و طرف چندانی نمیبندند. مرئیترین و برصحنهترین زنان ومردان دانشگاهرفته، از حوزه علم و فناوری و مهندسی هستند که باید در خدمت نهادهای تأمینگر نیازهای مادی/ فنی جامعه باشند و با علم و تکنولوژی بر تخفیف آلام و ترفیع بهروزی همگان یاری رسانند. شکوه و شکایت از ناآشنایی و ناکارآمدی فارغالتحصیلان فنی ـ مهندسی در صنعت و جامعه و فاصله بسیار آنها تا متخصص و کارشناس علمی و صنعتی وچندرشتهای و عدم انطباق توانشان با مقتضیات و کار عملیاتی صنعت و ضرورت مجدد آموزش وآشناسازی صنعتی و عملی آنها (در بیشتر جهان) از عمده مسائل این نهادهاست.
از سوی دیگر نارضایتی از اهداف و نتایج پژوهشها و همکاریهای دانشگاه و اساتید با صنعت، جهت ارائه راهکارها و کمک به صنعت و نهادها به واسطه نگاه عمدتاً تئوریک و غیرعینی وجامع استادان و دانشگاهها و فقدان اشراف کامل به زیر و بم مشکلات و محتوای آنها و رقابت سرسختانه دانشگاه و استادان برای اخذ پروژههای تحقیقاتی بعضاً نظری و بیحاصل(و به عبارتی حل شدن در مکانسیم بازار و پول) همراه با گسترش بازار کار آموزش عالی و تأسیس دانشکدهها و دورههای جدید بدون توجه واقعی به نیازهای بومی صنعت و جامعه، از مسائل کلیدی دیگری است که در کشورما عمری بیشتر از چند دهه دارند. این موضوع درحوزه علوم کاربردی برشمرده شد؛ اوضاع در حوزه علوم انسانی و اجتماعی و ناتوانی در انطباق و اشتغال فارغالتحصلان آن با ماهیت و مسائل جامعه و نهادها نامساعدتر و شکایت وفغان آگاهان، بلندتراست.
ناکارآمدی در پاسخگویی
دلیل این عدم رضایت و بعضاً ناکارآمدی دانشگاه در حوزههای فنی ـ مهندسی و علوم پزشکی در پاسخگویی به جامعه و نهادهای آن(چه رسد به علوم انسانی و ناتوانی از پرورش روح علمی، نقادی و نوآوری و... ودرنتیجه رشدجامعه) و حتی در حوزه تحصیلات عالیه و برونداد تکمیلی که عصاره وجودی دانشگاه است، کدام است؟
در تحلیل نقص دانشگاه در برآوردن نیازهای جامعه و نیز روزآمد نبودن و فاصلهگیری بیشتر از دانشگاههای جهان در تولید علم و حرکت در مرزهای دانش و بعضاً خلق تکنولوژی و نوآوری و انتقال به جامعه ـ آنهم درعصر ارتباطات و همگانی شدن تقریبی دسترسی به دانش ـ نظرهای متفاوتی مطرح شده است.
از الگوی ارتباطی مثلث قدرت،دانشگاه، دولت وبازار و میزان استقلال دانشگاه از بازار و دولت گرفته تا الگوی مارییچ ارتباط سه گانه دانشگاه،صنعت و دولت (که به نحوه و کمّ و کیف ارتباط این سه بخش جهت رشدوتولید علم و فنّاوری در جوامع میپردازد)و نظریه بدیلش نظامهای ملی فناوری (NIS = National Innovation System) و نگاه به تولید و گسترش نوآوری و علم در یک نظام کلی ملی و متشکل از سیاستها، مقررات و منابع مالی و انسانی و... هریک عوامل متعدد دخیل در موضوع را واکاویدهاند.
اما در کنار این نظرها برای شکل بندی تعامل نهاد دانشگاه با سایر نهادها و جامعه، به طور کلی و بدون در نظر گرفتن تاریخ و سیر شکلگیری و توسعه دانشگاه در جهان و ایران که عمدتاً در پاسخ به نیازها و فنون صنعتی(و با نامهایی چون دارالفنون و صنایع مستظرفه و...)و علایق توسعه صنعتی رأسهای جامعه یعنی شاهان و تکنوکراتهای آنها ونه متن جامعه شکل گرفت، پاسخ اصلی را شاید بتوان در کم و کیف انتظارات جامعه و نهادهای آن(صنعت، احزاب وافراد) از دانشگاه یافت.
وظیفه دانشگاه
دانشگاه در یک بُعد وظیفه تربیت و پرورش متخصصان علمی، فنی و کاربردی را بر عهده دارد که تا امروز دراین امر موفقیت کافی نداشته و عمده بارش را (به دلیل دوری یا بیگانگی و عدم استغراق درمسائل و نیازهای عینی جامعه) خود صنعت و شرکتهای فناورانه بر دوش کشیدهاند و با آموزشهای حین خدمت، دانشگاههای کاربردی شرکتی، شهرکها و پارکهای صنعتی، علمی و فناوری و قطبهای علم و فناوری و واحدهای پژوهش،توسعه و فناوری به تربیت و متناسب سازی برونداد دانشگاه با نیازهای تکنیکی خود پرداختهاند.
البته امروز و در سایه امکانات آموزشی عمومی و چندرسانهای و همگانی شدن آموزش، دانشگاهها میتوانند توان خود را ارتقا دهند و در دنیا نیز با کمک ابزارهای ارتباطی و چندرسانهای و بین رشتهای جدید نظیر دورههای نوین میانرشتهای، کلاسهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی و... این امر صورت میگیرد.
انتظار غیر واقعی از دانشگاه
در حوزه پژوهش و تحصیلات تکمیلی نیز جامعه از نتایج آن چندان راضی نیست؛ زیرا این حوزه به جای حرکت در مرزهای دانش و طرح وحل مسائل انتقادی، بنیادی و کاربردی صنعت و جامعه از ارائه راه حلهای مناسب و تحلیل درست آنها قاصر مانده است. به نظر میرسد میزان انتظار ما از دانشگاه غیر واقعی و ورای توان و جوهرة قابلیتها و وظایف آن باشد واز این رو تلاشهای پرخروشی نظیر ارتباط صنعت و دانشگاه و... ابتر و بیسرانجام خواهد بود.
شاید درست آن باشد که به رسالت و وظیفه کلیدی و اصلی دانشگاه بازگردیم که همان پرورش و تربیت روح علمی،کنجکاوی، نقد،تحلیل، یادگیری و دانشجویی دائمی باشد.دانشگاه اگر بتواند در فارغالتحصیلانش از این روح بدمد، انسانهایی خواهد آفرید که در هر کجا و هر نهاد و هر مسند و هر مسیر شغلی بعدی خود (خواه در خود دانشگاه و تحصیلات تکمیلی استاد و پژوهشگر باشد و خواه مهندس و پزشک و هنرمند و منتقد و تحلیلگر و کارشناس آزموده در کوران چالشهای عینی نهادهای صنعت، بهداشت و...) انسانهای تربیتشده، دانشدوست و فاضل را روانه جامعه در هر مقام خواهد کرد.
درنهایت و به زبانی دیگر باید دانشگاه را معبر آیین گذر و کارکرد دانشگاه را گذراندن انسان با آیین و مناسک گذرِ دانشجویی به معرفت دانست. دانشگاه متولد و نتیجه عصر مدرن و خردِ خودبنیاد و شکاک کانتی و پیدایش انسان جستجوگر و نقاد سنتها و حجتهاست. لذا مهمترین وظیفهاش به جز دانش آموزی، آمادهسازی انسان برای گذر به بلوغ معرفتشناسانه است.
در انسانشناسی، مناسک یا آیینهای گذر مجموعه باورها و کنشها، برهه، تمهید و واسطه و بهانهای است که انسان را برای گذر از یک مرحله از زندگی، به مرحله صعب بعدی آماده و توانا میکند. از تولد و بلوغ گرفته تا مرگ و نیستی و مواجهه انسان با رویدادهای سترگ و بنیانساز و زیستی و هستی محور. بلوغ مهمترین منسک گذر است و هنوز در قبایل بدوی این رسم پا برجاست؛ زیرا فرد را به جای پرتاب مضطربانه یکجا به هستی جدید، تدریجاً و با جشن و شور و هیجان و آیین برای زیستن و کنش در مرحلهای جدید و دشوارتر و پراز مخاطر و کنش آماده و مهیا میکند.
دانشگاه نیز از این منظر، محل برگزاری آیین گذر مدرنیستی است (در دوره ای حداقل 2تا 4 سال)که شرکت کنندگانش به عنوان دانشجو در فرایندی هیجان برانگیز از کودکی و دانشآموزی و غنودن در نهاد آموزش دبیرستانی و اولیه به در میآیند و راه و رسم خودـ آیینی مدرن را با شیوه تجزیه تحلیل، خردورزی، تجربهگری و آزمایش و نقد وچون و چرا و چالشگری و آمادگی برای نوآوری میآموزند.
به عبارت دیگر دانشگاه محل یا گذرگاه مناسک و آیین تشرف مدرن است در همان معنای دو وجهی: یکی کسب شرافت و اعتبار لازم برای شرف حضور یافتن در جامعه و دیگری رسیدن به اشراف و حکمت و خردمندی لازم جهت وارد شدن در نهادهایش. لذا اگر بتوانیم حداقل وظیفهای را برای دانشگاه تصورکنیم (که اگر درآن موفق شود، لازم اما ناکافی است)، همان ظفرمندی در برگزاری آبرومند آیین تشرف انسانها و نسل نو در رساندنش به بلوغ فکری، اجتماعی و اندیشگی است؛چرا که اگربتواند انسانهای بالغ و مدرن را وارد نهاهای جامعه کند،آن اجتماع در تمام حوزهها موفق خواهد شدو این بلوغ به سرآمدی در حوزههای دیگر سرایت خواهد کرد.
به دیگرسخن کمترین انتظار جامعه را از دانشگاه شاید برگزاری درست این تشرف دانست.بدیهی است درغلتیدن به آیین صرف و اسطورهای و شکلگیری نه شرافت و اشراف و فرزانگی، بل تبختر و غرور بلوغ کاذب طی مقامات پوچ و ماندن در صغار آغشته به مدارج و مدارک و علم و مهندسی(به قول مولانا: بنای آخور)، دوران جهالت و کودکی راتقدیم جامعه خواهد کرد،حتی اگر اسم ورسم مشعشع عصر اتم یا فضا یا اینترنت را برپیشانی خود حک و حمل کند.
لذا آن بروندادی از دانشگاه که در سایه مربیان و بزرگان خردمند اجتماع علمی و دانشگاهی، شرافت و صلاحیت و اشرافیت و دانشجو شدن واقعی و اکتساب حکمت مقدماتی لازم جهت ورود به جامعه ودوران و مرحله بزرگتر را کسب کند، به مرحله فرزانگی و دانشمندی و سیاستگذاری و مدیریت و استادی نزدیکتر و آمادهتر خواهد بود، یا اقلاً به سهولت بیشتری به آنچه آرمان جامعه و مدینه فاضله است، نزدیک خواهد شد.
دانشجویی وعلمپژوهی
در نهایت در جامعهای با وضعیت ما، انتظارات گسترده وفراگیر از دانشگاه که سایر نهادها هم آنها را احتمالا بهتر وبرتر به سرانجام میرسانند، شاید منطقی و مقدور نباشد. پس با درنظرداشتن اینکه یادگیری عمدتاً امری بطئ، ضمنی، چالشی و در عمل است (و به این دلیل عملکرد دانشگاههای علوم پزشکی و دانشکدههای صنعتی شرکتی درگذشته به واسطه دورههای حساب شدة عملی و پیوند کار ودرس بهتر بود)، شاید معقول همان باشد که دانشآموزِ درافتاده بر صحن دانشگاه (در این تشرفگاه حضور) نه دانشگزیر و مدرکپذیر، بلکه دانشجو وعلمپژوهی بار آید که با کسب روحیه، ارزش، اخلاق و تفکرِ نقد و تحلیل و پیجویی دانش و حکمت، در هرجا و هر زمان و هرکس(زگهواره تا گور) مسافر آماده ابتدای جاده دانشمندی باشد ودر فرجام، با کسب تواناییهای بیشتر برای خویش و جامعه، دانایی و حکمت و دانشمندی واقعی را فزونی بخشد.
منبع: روزنامه اطلاعات