به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ سروش حبیبی از آن دست مترجمانی است که به خاطر ترجمه آثار نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی، تولستوی، آنتوان چخوف، هرمان هسه و گونتر گراس از معروفترین و در عین حال قابل اعتمادترین مترجمان حال حاضر نزد مخاطبان ادبیات در ایران است. او به چهار زبان آلمانی، انگلیسی، روسی و انگلیسی مسلط است و تا به حال آثار مهمی را از این زبانها به فارسی برگردانده که بسیاری از آنها در قلههای ادبیات جهان قرار دارند و مخاطب ایرانی آنها را با ترجمه سروش حبیبی خوانده و میشناسد. در این بین ترجمههای او از آثار داستایفسکی و به طور کلی ادبیات روسیه بهنظر از استقبال بیشتری نزد مخاطبان ایرانی برخوردار شده است. همین استقبال از آثار نویسندگان روس توسط ایرانیها یکی از دلایلی شد تا با او که 40 سال است در فرانسه زندگی میکند، گفتوگو کنیم.
هرچند در این میان صحبت از ادبیات ایران و بخصوص ترجمه آثار ایرانی به زبانهای دیگر، و موضوعاتی نظیر دلایل نوشته نشدن آثار بزرگ ادبی در دنیا و در زمان حاضر به میان آمد و او درباره این موضوعات هم نظراتش را بیان کرد.
سروش حبیبی درباره استقبال ایرانیان از ادبیات روس به خبرنگار ادبیات ایسنا گفت: یکی از دلایل این است که از قرن 18 به بعد در روسیه یک جهش فوقالعاده رخ داد. پوشکین در قرن 18 و بعد از او تولستوی و داستایفسکی، از بزرگترین نویسندگان ادبیات جهان، در محدوده این دو قرن دست به خلق آثارشان زدند. اما قبل از پوشکین در روسیه از ادبیات خبری نبود. از این به بعد بود که یک تحول عجیب و غریب در حوزه ادبیات در این کشور رخ داد و پس از آن آدمهایی مانند چایکوفسکی در موسیقی پیدا شدند و افرادی مثل تولستوی، گوگول، چخوف و داستایفسکی باعث انقلاب در ادبیات روس شدند.
این مترجم پیشکسوت اظهار کرد: دلیل دوم اینکه روسها از نظر روحی خیلی با ما نزدیک هستند. حتی بسیاری از ضربالمثلهایشان مثل ما موزون است و حتی فحشهایشان هم قافیه دارد، دقیقا مثل ایرانیها. خیلی از کلمات روسها وارد زبان فارسی شده و یا از فارسی به زبان روسی منتقل شده است. هر دو این کشورها مغلوب مغولها شدهاند. این دو کشور سالها و قرنها زیر سلطه مغولها بودهاند و از آن زمان داغدار به حساب میآیند، همه این قرابتها باعث شده تا ما احساس نزدیکی بیشتری به روسها داشته باشیم و آثارشان را دوست داشته باشیم. البته آثار نویسندگانی چون داستایفسکی در همه کشورها محبوب است.
مترجم آثاری چون «جنایت و مکافات» و «ابله» در ادامه در رابطه با اینکه چرا این روند در ادبیات روس ادامه پیدا نکرده است، گفت: ادبیات و هنر وقتی زیر سلطه سانسور و زور قرار میگیرد، میمیرد. در روسیه هم چنین شد. این کشور از انقلاب 1917 به بعد چندین سال زیر تیغ سانسور و زور بود. ادبیات فرمایشی در آنجا گسترش پیدا کرد که نتیجهاش چیزی بیشتر از کارهای ماکسیم گورکی نبود. علتش هم این است که جلو جوشش فکر گرفته شد و تا همین اواخر هم وضعیت ادبیات روس به همین شکل بود.
او افزود: ضمن اینکه جوشش هنر آدمیزاد به شکل رمان در تمام دنیا در حال فروکش کردن است. علاوه بر روسیه در اروپا هم خلق رمانهای سترگ فروکش کرده است و این موضوع را در آمریکا هم میبینیم؛ به طوری که هنوز بزرگترین رماننویس آمریکایی جان استاینبک است. گرچه همینگوی هم معروف است، اما او هم در رتبه پایینتر از استاینبک قرار میگیرد. مارک تواین نیز در دنیا معروف است، اما او هم به این نویسنده نمیرسد.
مترجم «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» درباره اینکه چرا دیگر در دنیای ادبیات شاهد خلق آثاری مثل شاهکارهای نویسندگان قرن 19- 20 نیستیم، گفت: کتابهایی که الان در دنیا نوشته میشود، بیشتر جنبه سرگرمی دارد. دیگر از شاهکارها خبری نیست. این موضوع خاص فرانسه یا انگلیس و روسیه یا دیگر کشورها نیست، به طور کلی رمان چنین سرنوشتی پیدا کرده است. شاید مردم دیگر فرصت ندارند بنشینند رمان بخوانند و همینطور نویسنده نمیتواند زمان زیادی صرف نوشتن و ساختن یک شخصیت داستانی کند. در فرانسه بعد از مارسل پروست این اتفاق افتاد و دیگر بعد از این نویسنده کسی در حد و اندازههای او نیامد. البته افرادی مثل سارتر آمدند اما کار اینها بیشتر سیاست و فلسفه اگزیستانسیالیسم بود.
حبیبی در پاسخ به اینکه آیا خلق رمانهای بزرگ با تغییر در نوع فکر، فلسفه و هستیشناسی یک جامعه و تغییر حکومتها در ارتباط است، اینگونه پاسخ داد: بله، درست است. اینها چیزهایی هستند که باعث جوشش فکر و اندیشه میشوند. این جوشش در قبل از انقلاب 1917 در روسیه وجود داشت، دلیل آن هم این بود که سانسور وجود نداشت و باعث شد نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی از روسیه سربرآورند. در ایران هم زمانی افرادی مثل آل احمد، ساعدی، گلشیری و تعداد دیگری از نویسندگان جوششی به وجود آمدند که این باعث جهش ادبیاتمان شد.
او درباره این موضوع که چرا تا به حال آثار ادبی معاصر فارسی در دنیا به آن شکل مطرح نشدهاند، گفت: معتقدم اگر فرنگیها نویسندههای ما را می شناختند میتوانستیم به جایزه نوبل هم دست پیدا کنیم. ما نویسندههای خوبی داشتیم، اما به خاطر اینکه آنها به فرنگیها معرفی نشده بودند، نتوانستند جایزه نوبل بگیرند. البته جایزه نوبل هم به افرادی رسیده که شایسته آن نیستند و معلوم نیست روی چه حسابی به برخی از آنان جایزه دادهاند. خود من نفهمیدم چرا چند سال به یکی دو نویسنده سوئدی جایزه دادند!؟
حبیبی درباره این مسأله که چرا هیچگاه در جهت معرفی آثار نویسندگان ایرانی به ترجمه آثار آنان به زبانهای خارجی دست نزده است، گفت: این کار تخصصی میخواهد که بنده ندارم. بنده از اول کاری را که مربوط به ترجمه آثار خارجیها به زبان فارسی است، شروع کردم و باید آن را ادامه میدادم. شاید بهتر بود این کار را میکردم، اما الآن دیگر این امکان را ندارم و فکر هم نمیکنم بتوانم حق مطلب را - آنگونه که سزاوار است - ادا کنم.
مترجم «طبل حلبی» گونتر گراس ادامه داد: معتقدم اگر اثار نویسندگان ایرانی به فرنگیها معرفی میشد شاید ما به نوبل ادبیات هم دست پیدا میکردیم. با این حال برای ترجمه آثار ایرانی به دیگر زبانها خوب است یک فرنگی که زبان مادریاش فرنگی است، اقدام کند، چون در این صورت موفقتر خواهد بود و اگر ایرانیهایی که زبان خارجی بلدند آثار ایرانی را به زبانهای خارجی ترجمه کنند شاید خیلی موفق نباشند.
او سپس درباره ترجمه آثار ایرانی در کشورهای اروپایی و استقبال از آثار ادبی در اروپا گفت: راجع به این موضوع خیلی نمیدانم. رفیق عزیزم آقای تورج رهنما آثار برخی از نویسندگان ایرانی را ترجمه کرده است، اما این را که آثار ایرانی چقدر در فرانسه - که من در آنجا زندگی میکنم - خواننده دارند نمیدانم. همینقدر در جریان هستم که از آثار نویسندگان ایرانی به دیگر زبانها کتابهایی ترجمه شده است، از جمله کارهای آقای محمود دولتآبادی. خود من ترجمه این آثار را ندیدهام و نمیدانم اقبالشان چقدر است، اما حتما کتابهای جذابی هستند که مترجم ترجیح داده آنها را ترجمه کند. چون در اینجا اگر کاری خوب نباشد کسی آن را ترجمه نمیکند. ضمن اینکه آقای دولتآبادی هم جذاب مینویسد.
سروش حبیبی درباره این موضوع که چرا هیچگاه سراغ نوشتن رمان نرفته است به خبرنگار ایسنا گفت: وقتی آدم هر کاری انجام بدهد تمام کارهایش بد از آب درمیآید. من تمام تلاشم این بوده که بتوانم پنجرهای از مفاهیمی را که در خارج از ایران مطرح میشوند به روی ایرانیان باز کنم. امیدوارم این اتفاق رخ داده باشد. در مورد اینکه چرا خودم رمان ننوشتهام باید بگویم نویسنده شدن فقط کتاب منتشر کردن نیست؛ باید جوشش تازهای در ذهن و فکر کسی ایجاد شده باشد تا بتواند بنویسد. باید دریچه عالمهای روشنی به روی او باز شده باشد تا بتواند با استفاده از تکنیکهای نوشتن قابل ارائهشان کند. متاسفانه من فکر میکنم در این زمینه استعداد نداشتهام.
این مترجم که 40 سال است در ایران زندگی نمیکند، اما در طول این سالها به تناوب آثارش به زبان فارسی منتشر شده است، با اشاره به کتابهای در انتظار انتشارش گفت: حدود پنج سال است سه کتاب تجدید چاپیام منتظر انتشار مجدد هستند. این سه کتاب قبل از انقلاب در ایران منتشر شدند، اما من دوباره تغییراتی در آنها دادم و آنها را به دست ناشران جدید سپردم، که هنوز مجوز انتشار نگرفتهاند. یکی از این کتابها قبل از انقلاب با عنوان «انفجار در کلیسای جامع» نوشته آلخو کارپانتیه منتشر شد. من این کتاب را را از اسپانیولی ترجمه کردم ولی بعد با ترجمه فرانسه هم مطابقت دادم و اصلاحاتی در آن صورت دادم و اسمش را هم به «عصر روشنفکری» تغییر دادم. قرار بود این کتاب از سوی نشر نیلوفر منتشر شود، اما پس از پنج سال ظاهرا هنوز مجوز انتشار نگرفته است.
او همچنین گفت: کتاب بعدی «زندگی سرنوشت» نام دارد که آن هم پنج سال است قرار است از سوی انتشار نیلوفر چاپ مجدد شود، اما هنوز نشده است. کتاب بعدی «سگ سفید» نوشته رومن گاری است که این کتاب هم در آن سالها منتشر شده بود. پنج سال قبل آن را به نشر چشمه دادم تا چاپ مجدد شود، مقداری هم تغییرش دادم و اصلاحش کردم، اما هنوز چاپ نشده است. در این بین افرادی بدون اجازه این کتاب را چاپ مجدد کردند که من نمیشناسمشان و معلوم نیست آن را در کجا و چگونه و با چه ناشری چاپ میکنند و پشت جلد هم به دروغ چاپ پنجاهم درج کردهاند.
حبیبی درباره ترجمههای تازهترش هم گفت: ترجمه رمان «رستاخیز» لئو تولستوی را مدتی است آغاز کردهام که شاید کمتر از 200 صفحه آن باقی مانده است. کتاب دیگری را هم از داستایفسکی که هنوز نام مشخصی برای آن انتخاب نکردهام در دست ترجمه دارم. فعلا نام این کتاب را «خارشدگان و اهانتدیدگان» گذاشتهام.