به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سید ابوالحسن مختاباد در یادداشتی درباره مرحوم زهرایی مدیر انتشارات کارنامه نوشت:
اول: اگرچه یک سالی از درگذشت محمد زهرایی بزرگ میگذرد اما حضور او در عرصه نشر ایران همچنان تداوم دارد. دوست خوب من دکتر غلامحسین معتمدی،مرگشناس و روانپزشک نکته خوبی درباره مرگ دارد با این مضمون که "مرگ شاید رابطه فیزیکی را از بین ببرد، اما توان و ظرفیت این را ندارد که اصل رابطه را که ذهن و ضمیر آدمی با موضوع مورد رابطه برقرار میکند، را نیست و نابود سازد"(نقل به مضمون)
به گمان نگارنده آقای زهرایی(محمد) ازجمله این افراد بود که حضورش در اذهان بعد از فوتشان بیشتر و بیشتر شد و یکی از دلایل چنین حضور پررنگی که در همان مراسم سالگردش(۲۷ مرداد،فرهنگسرای نیاوران) با چنان انبوهی از جمعیت علاقهمند و نیز جمعی کثیر از بزرگان فرهنگ و هنر، به رخ کشیده شد، نگاه منحصربهفرد زهرایی به پدیدههای پیرامونی بود. این خصلت طبیعی است که تفاوتها را سریع برجسته میکند و متفاوت بودن زهرایی با غالب آدمیانی که در پیشه و اطرافش حضور و بروز داشتند، بر حضور معنوی و سنگینش بر اذهان دامن زد و آن را برآورد و بالا کشاند.
دوم:نگارنده به دلیل حشرونشر فراوانی که در دهه آخر عمر آقای زهرایی با ایشان داشتم،نکات و خاطراتی را از نگاه و منظر متفاوتش به پدیدهها در ذهن و ضمیر دارم که بیان آنها میتواند تااندازهای وجه تمایز زهرایی را با دیگر همپیشگانش توضیح دهد. ازجمله این موارد نگاه او به فونت در کار نشر و کتاب بود. نکتهای که در نشست سالگرد آن شادروان از سوی آقای مشکی بیان و نیز اعلام شد که این فونت را فرزندان زهرایی بهرایگان در اختیار صنعت نشر کشور قرار میدهند تا از آن استفاده کنند.
سوم:آقای زهرایی چند سال قبل از فوت( به گمانم سه تا چهار سال) به این صرافت افتاده بود که دانش و تجربه خود در چینش حروف و نوع فونت بهکاررفته در آثار انتشارات کارنامه را سروسامانی دهد و همه اطلاعات را درجایی ذخیره کند تا به کار آیندگان آید. او البته تجربههای وثیقی در زمینه تایپوگرافی و کار با حروف و فونت داشت که نمونه بارز آن اجاره کارگاه حروفچینی تهران نوشتار برای حروفچینی کتاب حافظ به سعی سایه در سالهای اولیه دهه هفتاد بود.کاری که شاید از دید بسیاری از اهل نشر که نگاه کوتاهمدت دارند ، نوعی جنون و دیوانگی بود، اما وقتی کتاب حافظ به سعی سایه منتشر شد، همه دریافتند که تحولی در این حیطه رخداده است. البته آقای زهرایی به دنبال این بود که در ویرایش تازه حافظ به سعی سایه نسخهای منحصربهفرد با خط نستعلیق از این دیوان ارائه دهد که حیف و صد حیف که نشد. چراکه بارها و بارها شاهد بودم که با چه حیرت و شگفتی به خطوط خوشنویسی ایرانی نگاه میکرد و به دیده تحسین و تحیر در آنها مینگریست. اصولاً یکی از دغدغههای اصلی او تعقیب هنر سنتی ایرانی در تمامی سطوحش (از موسیقی و خط و نقاشی و معماری و صنایعدستی و ...) بود.
چهارم:اهلقلمی که با زهرایی کار میکردند به خاطر دارند که کتابهایی که برای ویرایش یا نگاه نهایی زیردستش قرار میگرفت به چه سرنوشتی دچار میشدند. تقریباً خطی در یک صفحه نبود که از نگاه تیز او در امان مانده باشد. انواع علامتها و نشانههایی که تنها او درمییافت و حروفچینها و صفحهآراهای کتابهایش.چراکه تمامی کتابهای انتشارات خود را خود میخواند ،بهدقت، و برایش مهم بود که متن بیابهام منتشر شود. این ابهام را نیز چه در محتوی و چه در فرم پی میگرفت و تا رفع آن از پای نمینشست. اگر جملهای را خود نمیفهمید، به قطع و یقین با مترجم و یا مؤلف تماس میگرفت و از او میخواست که جمله را وضوح ببخشد و ساده و همهفهمش کند، اگر او این کار را نمیکرد، به سراغ ویراستاری میرفت که درکی بالاتر یا بهتر از مترجم داشت و این مسیر را تا آنجایی ادامه میداد که گره کار را بگشاید و پیش چشم مخاطب نهد. داستانهایی را که او برای کتاب عروسک خانه ایبسن با ترجمه انور برایم بیان میکرد، تنها از یک فرد عاشق شورمند به کارش برمیآمد و نه کس دیگر.
همین کار را با صورت و فرم یک متن و صفحهآرایی کتاب انجام میداد، چراکه معتقد بود"شکل حروف و میزان فضایی که اشغال میکند و ترکیب آنها در کنار هم، یک جنبه کار است، تنوع علائم سجاوندی مثل ویرگول، نقطه و نقطهویرگول، علامت سؤال و موارد نظیر ،جنبهای دیگر و همه اینها باید بهگونهای در کنار هم بیایند که خواننده در خواندن کتاب احساس راحتی کند" این نکته آقای زهرایی را بهاءالدین خرمشاهی درجایی آورده بود که "هرچقدر زحمت ناشر و مترجم و مؤلف در قبل از انتشار کتاب بیشتر باشد، زحمت خواننده و مخاطب در خواندن اثر کمتر و آسانتر خواهد بود".
پنجم:در مراسم سالگرد گفته شد که کتاب پینوکیو با ترجمه استاد منوچهر انور از اصل ایتالیایی این اثر قرار است با یکی از فونتهایی طراحی شود که آقای زهرایی طراحی کرده بود. آقای زهرایی معتقد بود باید برای هر نوع و گونه خاصی از کتاب فونتی خاص را تدارک دید. برای نمونه میگفت نمیتوان برای کتاب شعر یک فونت به کار برد و همان فونت را برای کتاب زیستشناسی و روانشناسی و حتی رمان یا اثری تاریخی به کار گرفت. حتی میگفت شعر نو باید فونت جدا داشته باشد و رباعی جدا و غزل جدا. به همین دلیل در هر فونتی که طراحی کرد ، ده پایه و میزان قرارداد که هرکدام از آنها از"نازک" تا" سیاه " و کلفت، به کاری ميآمدند و همه این موارد با تأملها و آزمایشهای فراوان و خیس خوردنهای کثیر در ذهن این نابغه عرصه نشر و کتاب شکل میگرفت و از کارخانه ضمیر او بیرون میآمد.در همان سالها میدیدم روزهایی را که حروفچین و طراحی به دفترش میآمد واو با چه حوصلهای ذهنیت خود از کار را برایشان توضیح میداد.
ششم:همه این دغدغهها سبب شد تا درنهایت او گام در مسیری نهد که بتواند دیگران را در تجربههایش سهیم کند. این گفته خود اوست در یکی از معدود گفتوگوهایی که انجام داد:" من به دنبال راه چارهای هستم که نیازهای متنوع ناشران به زبانی قابلفهم به برنامهنویسان و متخصصان نرمافزار منتقل شود تا آنها با ابداعات خود و تکمیل نرمافزارهای حروفچینی و صفحهآرایی ابزار قویتر و امکانات کارآمدتری را در اختیار ناشران و مطبوعات بگذارند. در این صورت، هر ناشر و نشریهای به نرمافزارهای قدرتمند کارآمد حروفچینی و صفحهآرایی دسترسی خواهند داشت." در همان سالها به من میگفت که تا به امروز بیش از ۳۰ میلیون تومان برای چنین نرمافزاری هزینه کرده است و این جدای از وقت و انرژی و ذهنیتی است که خود او بهعنوان مدیر اصلی این پروژه بر کار میگذاشت.
هفتم:دیگرانی که سالیان سال چشمبهراه کتابی از انتشارات کارنامه بودند تا بدون رعایت حقوق مؤلف و مصنف ایدههایش را بردارند و بر جلد و صحافی و حروفچینی و کتاب خود بگمارند و به بازار عرضه دارند و آن را از افتخارات نشر خود به شمار آورند، اکنون به مدد لطف فرزندان آن مرد سخاوتمند، فونت و ابزار آن را بهرایگان میتوانند به کار کتاب خود زنند. به یاد دارم روزهایی را که از او میپرسیدم چرا به دنبال شکایت کردن از ناشرانی که ایدههای صفحهآرایی و حروفچینی و حتی استفاده از کاغذش را میدزدند و بدون اشاره حتی به سازنده و مبتکر این ایده آن را منتشر میکنند، نیست که میگفت: وقتی میبینم که این ایدهها در نشر کشور جاریشده است و ناشران به این درک و شعور رسیدهاند که امر زیبا را تشخیص دهند و به کارش گیرند،دستمزدم را گرفتهام و میفهمم راهی که رفتهام درست بوده است.