به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نصرالله حدادی در یادداشتی نوشت: «آمارهای رسمی خانهکتاب و معاونت فرهنگی وزارت ارشاد حکایت از آن دارد که در سال ۱۳۹۲ در مجموع ۶۲ هزار و ۱۸۸ عنوان کتاب در ایران منتشر شده که اگر جمعیت کشور را ۷۶ میلیون نفر محاسبه کنیم، به ازای هر یک میلیون نفر ۸۱۸ عنوان کتاب منتشر شده به دست میآید. با همین رقم، ایران در جدول سرانه انتشار کتاب IPA در سال ۲۰۱۳ در رده ۱۴ میایستد. این در حالی است که سال گذشته، انتشار کتاب در ایران نسبت به ۲ سال پیش از آن روند نزولی داشت. شمارگان تمام کتابهای منتشر شده سال ۹۲ به حدود ۱۴۹ میلیون نسخه رسید که نسبت به سال پیش از آن کاهشی چشمگیر داشت. سال ۹۱ در مجموع بیش از ۱۶۶ میلیون نسخه کتاب به بازار آمد و تعداد عناوین چاپ شده حدود ۶۴ هزار عنوان بود. آمار انتشار کتاب در سال ۹۰ هم از این قرار است. حدود ۹ هزار عنوان کتاب در شمارگان ۲۰۳ میلیون و ۴۷۵ هزار نسخه که نشان میدهد در ۳ سال ابتدایی دهه ۹۰ رشد انتشار کتاب همواره منفی بوده است. «(همشهری، شنبه ۱۰ آبان/ ۹۳، شماره ۶۳۸۸، صفحه ۶). این مطلب نزد شما باشد تا:
مناظره
جمعه، آخرین روز آبانماه ۹۳، شبکه یک سیما، برنامه مناظره به مناسبت هفته کتاب و شش نفر شرکتکننده، از رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان گرفته تا سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، و بحث پیرامون علل افت شمارگان کتاب و کتابنخوانی مردم و از جمله سوالها:
۱ـ کتاب خوب در بازار کتاب نیست. ۲ـ کتاب گران است. ۳ـ گرفتاریها وقتی برای مطالعه نمیگذارد. ۴ـ مدارس دانشآموزان را کتابخوان تربیت نمیکنند. ۵ـ نهادهای فرهنگساز، کمکاری کردهاند، و «جر و منجر» بین مسؤولین سابق و لاحق وزارت ارشاد، که مسؤول پیشین مدعی بود تمامی زیرساختهای مطالعه و کتابخوانی را فراهم آورده و طرح ناقص رها شده و مسؤول فعلی اظهار میداشت که: خیر، و مشغول زمینهسازی هستند و نکته جالب توجه از فرمایشات مسؤول سابق، راجع به چرایی عدم مراجعه مردم به کتابخانههای عمومی و اظهارنظر بس فاضلانه: ۹۵ درصد کتابهای موجود در کتابخانهها، قابلیت مطالعه ندارند و یاد این موضوع افتادم که چگونه در زمان تصدی این بزرگوار و بزرگوارانی دیگر، آییننامه خرید کتاب از ناشران بخش خصوصی تغییر یافت و به نفع ناشران دولتی و شبه دولتی شد و انبار، انبار کتابهای «انباری» روانه کتابخانهها شدند و نمیدانم آیا این کتابها جزو آن ۹۵ درصد هستند یا خیر؟!
و دیگر اظهارنظر ادیبانه ایشان، در زمان تصدی بر مقام اعطا شده: ما، برخی افکار مولانا را برنمیتابیم، پس دلیلی بر برگزاری بزرگداشت و کنگره برای مولانا نمیبینیم، و در همین جا بود که کشور همسایه، نهایت حسن استفاده را کرد و گفت: چون مولانا مدفنش در قونیه است، پس مولانا «منیم کی دی» و یک جلد مثنوی به زبان فارسی، آن هم از ترکی ترجمه شده را تقدیمشان داشتند و یکی نبود از این جناب بپرسد: بسیاری از بزرگان این دیار، از زندهیاد علامه محمدتقی جعفری، استاد زرینکوب و بسیاری دیگر، بر برخی تمثیلها و اشعار مولانا خرده گرفتهاند، حال شما را چه جای خردهگیری، آن هم در مقام و منصب شناخته شده فرهنگی و اداری کشور و مگر قرار است اولاً: تمامی جوانب افکار آدمها را برتابید، و ثانیاً: خب! برنتابید، چرا به زبان میآورید تا «ابنالوقت»های بیهویت، برای خود هویتسازی کنند و مولانا را که حتی یک بیت شعر به زبان ترکی ندارد، از آن خود دانسته و به چهل زبان زنده و مرده دنیا، مثنوی و دیوان شمس را ترجمه کرده، به سراسر عالم بفرستند و بفرمایند: این هم پیشینه فرهنگی ما؟!
و بعد از نزدیک به دو ساعت بحث و گفتوگو، ۳۹ درصد پیامک دادند که گرفتاریها وقتی برای مطالعه نمیگذارند، و راست میگویند، چرا که: خنده، دلِ خوش میخواهد و گریه سر و چشم درست! و گرانی کتاب با ۵/۲۴ درصد در مقام دوم میایستد و یاد سینه چاکان حذف یارانه، پیش از آغاز طرح حذف یارانه توسط دولت قبلی میافتم و ۱۴ درصد، کتابنخوانی را متوجه آموزش و پرورش دانستند که دانشآموزان را کتابنخوان بار میآورد و ۵/۱۳ درصد نهادهای فرهنگی را به دلیل کمکاری بر کرسی اتهام نشاندند و تنها ۸ درصد مردم گفتند که کتاب خوب در بازار کتاب نیست، و به زبان سادهتر ۹۲ درصد کتاب نخوانی مردم، علل بازگفته بالا را دارد و طبیعی است که عدهای بگویند: کتاب برای مطالعه وجود ندارد، چرا که اعمال نظرهای سلیقهای در امر ممیزی کتاب، باعث شده تا برخی بپندارند: کتاب خوب در بازار نیست، هرچند که ۸ درصد در مقابل ۹۲ درصد، عددی نیست، آن آمار و این مناظره، وادارم میسازد تا نگاهی به «کتابشناسی ماه» (شماره ۶، شهریور ۹۳) بیندازم، تا «شستم خبردار شود» آیا واقعاً ما در رتبه ۱۴ جهان در کتابخوانی هستیم و اشتباه نمیکنم؟! در بخش آمار این کتاب، کلیات با ۹۲ عنوان، فلسفه ۲۵۲ عنوان، دین ۷۳۷ عنوان، علوم اجتماعی ۶۳۲ عنوان، زبان ۱۶۵ عنوان، علوم طبیعی و ریاضیات ۲۱۲، علوم عملی ۱۱۱۰ عنوان، هنر ۱۶۳ عنوان، ادبیات ۸۳۶ عنوان، تاریخ و جغرافیا ۲۳۲ عنوان، کمک درسی ۳۸۴ عنوان، کودک ۷۴۸ عنوان، و جمعاً ۵۵۶۲ عنوان، کتابهایی هستند که به چاپ رسیدهاند و چون در بخش علوم عملی با ۱۱۱۰ عنوان، بیشترین سهم را در میان دیگر عناوین دارد، «ویرم میگیرد» تا قدری مته به خشخاش گذاشته و آن را بهتر مورد مداقه قرار دهم و تا دلتان بخواهد در بخش علوم اجتماعی از «لطفاً همسر خوبی باشید» گرفته تا «والدین هلیکوپتری» و «فقط زنان بخوانند» و ایضاً «فقط مردان بخوانند» وجود دارد، تا در بخش علوم طبیعی و ریاضیات دریابم که «بانک پرسشهای چهارگزینهای تجربی» درسی، شبه درسی، و یا کمکدرسی انشا الله که نیست تا «آشنایی با احتمال و نظریهی توزیعها» که زبانم لال حتماً کتاب کمکدرسی که نیست و سرانجام در بخش علوم کاربردی از «تحول شیفت پرستاری» برای مدیران پرستاری، پرستاران، اساتید و دانشجویان گرفته تا مجموعه سؤالات آزمون دستیاری اردیبهشت ۹۳، به چشم میآیند و اصلاً نه کمک درسیاند، نه شبه درسی و نه درسی تمام عیار!
سری به بخش هنر میزنم و اینجا نیز «آش و کاسه همان است»، که در دیگر بخشهاست: آمادگی آزمون کارشناسی ارشد و دکتری، مبانی نظری مرمت، که حتماً درسی نیست، تا «تکنیکهای راندو، پرزانته در معماری»، و ایضاً «طراحی و اجرای محوطه» که محال است درسی باشند و بخش علوم کامپیوتر، اطلاعات و آثار کلی نیز تا دلتان بخواهد از این کتابهای غیردرسی پیدا میکنید، مثل: قانون جدید آیین دادرسی کیفری تا «حقوق جزای عمومی» و حقوق مدنی در شفعه، وصایا و وارث، و ماندهام که نام این کتابها را چه بگذرم. و در بخش تاریخ و جغرافیا، «جغرافیا چیست» که ناشرش دانشگاه تهران است و بعید است آن را درسی بدانیم! و درآمدی بر تاریخ پژوهی که انتشارات سمت آن را به چاپ رسانده و کتابهای دیگر از همین دست. سرگیجه میگیرم، چرا اینقدر کتاب درسی و کمک درسی و شبه درسی و این همه ناشر دولتی و ایضا شبه دولتی؟ و مگر قرار نیست براساس اصل ۴۴ قانون اساسی، کارها به بخش خصوصی واگذار شوند؟
نه، خودمان را گول نزنیم، شمارگان کتاب طی سالهای پس از دهه ۸۰، روند نزولی داشته، تا آن حد که در روزگار ما «چاپ کتاب» را باید از ذهنها سترد و «تکثیر کتاب» را جایگزین آن کرد، و شاهد مدعا شمارگان، صد، دویست و پانصد و هزار جلد بسیاری از کتابهای غیردرسی و شمارگان پنج و دههزار درسی و شبه درسی و کمک درسی است و پاسخهای مردم به برنامه مناظره: گرفتاریها نمیگذارد تا کتاب بخوانیم، و راست میگویند: چرا؟ چون قرار است همه به دانشگاه بروند و آنقدر از انواع و اقسامش را میسازند و «هوار برمیدارند» که بدون کنکور دانشجو میپذیرند و ۲۵۰ هزار صندلی خالی دارند و چه لطیفه زیبایی است حذف کنکور در سالهای آینده و حتماً این همه کتاب کمکدرسی، بخشی از آن وقت نداشتنهاست، چون باید خواند و کنکور داد و چه کنیم با ۲۵۰ هزار صندلی خالی؟
واقعاً چه کنیم؟ وقتی که انواع و اقسام پایاننامهها از حد کارشناسی تا دکتری را علناً و عملاً آن هم با آگهی پرطمطراق برای دانشجویانمان آماده ساختهاند و دیگر چه جایی میماند برای «دود چراغ خوردن» و «پیه مغز سوزاندن» برای دریافت چیزی که اسمش مدرک است، از لیسانس گرفته تا دکتری؟
وقتی برای خیل عظیم دانشجویان این کشور «فستفود»ی درس آماده میکنیم، صد البته صندلیهای دانشگاههای پُر و پیمان ما خالی میمانند و کنکور، که از سال ۴۸ تاکنون وجاهت و جایگاه خوبی داشته تا نسلهای آیندهی این کشور، با معلومات لازم، مدرک دریافت دارند، نیاز به خوشامدید و قدم رنجه کردید پیدا نمیکند و باید با احترام برود، وگرنه «ور میافتد» و از همین اندک ارزش فعلیاش نیز ساقط میشود.
به یاد دارم، در یکی از ادوار زیر ۱۸ نمایشگاه بینالمللی کتاب، برخی از ناشران به مقام معظم رهبری پیشنهاد کردند، تا در مدارس زنگ کتابخوانی گنجانده شود و با استقبال معظمله مواجه شد و هنگام گفتوگو با خبرنگار صدا و سیما، این امر را پیشنهاد خوبی دانستند و سال قبل نیز به هنگام نواختن زنگ روز اول مهر یک دبستان، رییسجمهور محترم نیز بار دیگر این امر را واجب و لازم دانستند، اما در عمل با کم کردن یک ساعت از ساعات تدریس ادبیات و تقلیل آن از پنج به چهار ساعت در هفته، به علل گوناگون این امر فراگیری لازم را پیدا نکرد به این صورت که: یا مدرسه و دبیرستان کتابخانه نداشت، یا کتابها به روز نبودند، یا کتاب به دانشآموز امانت داده نمیشد، یا تکالیف مدارس زیاد بود و وقتی برای دانشآموز نمیگذاشت، و یا آن که اصلاً رغبتی برای مطالعه وجود نداشت، و آن شد که زنگ کتابخوانی، تبدیل به ساعت بازی و تفریح شد.
باور کنیم، یک نهاد و دو وزارتخانه و سه مسؤول دولتی، و چهار فلان مقام و مقامات اجرایی و پنج طرح و شش سخنرانی و ... به تنهایی نمیتوانند مردم را کتابخوان کنند.
فرزندان این سرزمین باید حس کنند نیاز به دانش و آگاهی دارند و باید با یک عزم ملی و به صورت هماهنگ و یک پارچه، این امر مورد آسیبشناسی قرار گیرد تا به مرحله و میزانی برسیم که از سرانه کتابخوانی به درستی اطلاع حاصل کنیم.
خودمان را با آمارها گول نزنیم. وقتی مردم میگویند گرفتارند و وقت ندارند، یعنی چه؟ یعنی اینکه باید «نان بیار» خانه دو سه جا کار کند، تا چرخ زندگی را بگرداند، تازه اگر درست به گردد، و از وقت و پول هم که با تورم هر دَمَ افزون، چیزی باقی نمیماند و با گرانی کتاب، از آنجا که «خاطرخواهی، پول میخواد دایی» اصلاً خاطرخواه نمیشویم تا پول بخواهد و کتاب بخریم، پس کتاب بیکتاب.
و دست آخر کتاب خوب. بحمدالله تحولات به وجود آمده در وزارت ارشاد، آسیبهای وارد آمده به اعتماد اجتماعی و اطمینان مردم به کتاب را در حال بازسازی است، اما تا رسیدن به حد مطلوب، کار زیادی باقی مانده و برای خراب کردن، نه نیاز به عقل است، و نه فکر به عوارض و عواقب خرابکاری، و برای بازسازی، باید عقل سلیم داشت و سعهصدر و مداومت در کار.
این که ۸ درصد مردم بگویند. کتاب خوب در بازار نیست، نمیتوانیم آنها را صاحب حق ندانیم و «تا که از جانب معشوقه نباشد کششی، کوشش عاشق بیچاره، به جایی نرسد» و برای رسیدن این عاشق بیچاره که خیر، بیپول و درمانده، به کتاب خوب باید بسیار کوشید و در این کوشش، باید و حتماً، و امیدوارانه، همگان بکوشند.
از راقم این سطور، که خیال میکند با این آسمان و ریسمان بافتن، مردم کتابخوان میشوند، تا شما شهروند نازنین، تا آن ناشر مسؤول و آن مقام اجرایی، تا آن معلم با وجدان و آیندهساز و تا دانشآموز گریزان از کتاب و کتابخوانی و تا بسیاری دیگر، و شاید از این رهگذر، سرانه مطالعه بالا رفت.
به خود آییم و دل به آمار و ارقام نبندیم. اگر تنها یک درصد از پنج میلیون بازدیدکننده از نمایشگاه بینالمللی کتاب در اردیبهشت هر سال، اهل مطالعه و کتاب بودند، شمارگان اول هر کتابی باید ۵ هزار نسخه میبود. و چون نیست، به این آمارها دل نبندیم و با پذیرفتن واقعیت کتابنخوانی مردم به سوی حقیقت کتاب خواندن کلیه آحاد جامعه گام برداریم. با یک عزم ملی، و یقین بدانیم، جامعهای که با کتاب آشنا شود و کتاب بخواند، این همه قانونگریزی نداشته و مشکلات اجتماعیاش کاهش مییابد. تا بعد...