به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ دکتر مصطفی مهرآیین، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران گفت: فرهنگ با شکلگیری در جامعه، درونی میشود و درونی شدن فرهنگ، انسان را اجتماعی خواهد کرد. مارکس، دورکیم و وبر بر این عقیده هستند که میتوان با تبدیل موضوعات اجتماعی به شکل و حرف و ارتباط کلامی، آنها را حل و در نهایت مجموعه این سخنان را به فرهنگ تبدیل کرد. فرهنگ با شکلگیری در جامعه، درونی نیز خواهد شد و درونی شدن فرهنگ، انسان را اجتماعی خواهد کرد.
رویکرد مارکس، وبر و دورکیم به فرهنگ ذهنگرایانه است
وی یادآور شد: مارکس در این زمینه بر حوزه کار تاکید داشت و آن را فرایندی میدانست که به دست انسان خلق شده است اما اکنون بر انسان مسلط شده و او را به دنبال خود میبرد. فرهنگ نیز در حال حاضر وابسته به جامعه است و به عنوان نیروی مستقل عمل میکند. به این ترتیب مهمترین ویژگی جامعه انطباقپذیری انسان با آن میشود در حالی که جامعه ساخته انسان است اما او باید خود را با محاسبات و جریانات آن حرکت دهد.
مهرآیین افزود: رویکرد مارکس، وبر و دورکیم به فرهنگ، رویکردی ذهنگرایانه و وابسته به ذهن است. آنها در این نظریه به جای ممکن ساختن نظریات جامعهشناختی در تحقیقات، نظریات روانشناختی را مطرح کردند. با توجه به این نظر، اگر فرهنگ باوری ذهنی تلقی شود تبدیل به صفتی فردی خواهد شد. در این صورت نمیتوان تحقیقاتی درباره فرهنگ کرد؛ به عنوان مثال درباره پدیدههای تاریخی که در گذشته اتفاق افتادهاند، تحقیقات درستی انجام نخواهد شد چراکه افراد زندهای نیستند که از دیدهها و شنیدههای آنان بتوان بهره گرفت.
فرهنگ در دیدگاه «نو کلاسیک» نظم معانی مشروعیتساز است
وی افزود: فرهنگ در دیدگاه «نو کلاسیک» نظم معانی مشروعیتساز ما معنی میشود که این دیدگاه به معنی تاریخ فرهنگی نزدیکتر است. برگر و لاکمن در این دیدگاه معتقدند جامعه و فرد در دنیای نمادین خود مسئول رفتارهای خود هستند و اینجا و اکنون، دنیای نمادین، واقعی و عقلانی را تشکیل میدهد. این دو نظریهپرداز، رابطه انسان با یکدیگر را درون نظام معانی قرار میدهند و از این منظر مهمترین وظیفه تحقیقات فرهنگی را جستوجوی نظام معانی میدانند. در واقع در این دیدگاه همه کنشها معنادار هستند.
وی با اشاره به تعریف «سوسور» از فرهنگ گفت: سوسور فرهنگ را دارای ساختار و قدرت میداند که باید با نگاهی ساختارگرایانه به آن نگریسته شود. در پس زمینه فرهنگ ساختار وجود دارد که ما را مقید به اجزا و روابط میکند. از نگاه سوسور برای شناخت فرهنگ باید از تنوعات فرهنگی گذشت و به ساختارگرایی توجه کرد.
نقد باختین بر نظریه ساختار فرهنگی سوسور
مهرآیین ادامه داد: «باختین» بر نظریه «سوسور» دو نقد وارد کرد؛ اول اینکه انسانها در نظرات «سوسور» نادیده گرفته میشوند و فاقد نقش و مسلول درنظر گرفته میشوند و «باختین» این نظر را مردود میدانست ضمن اینکه «سوسور» ساختار فرهنگی را همسان و یک دست میدید در حالیکه «باختین» معتقد بود ساختارهای فرهنگی همسان و یک شکل نیستند.
وی با بیان اینکه تاریخ فرهنگی نگارش تاریخ از واژههاست، افزود: باختین بر این عقیده است که واژهها انباشته از معانی هستند و با معانی که در طول تاریخ شکل گرفتهاند در ارتباط هستند. وی واژهها را نه تنها دارای معانی مختلف بلکه دارای منافع نیز میدانست به طوری که میتوان از واژههای مختلف برای استفاده از منفعت در کار و زندگی استفادههای متفاوتی برد.
عابد الجابری انسان را گرفتار در دام تاریخ و گذشته میداند
مهرآیین نظرات «باختین» را درباره واژه تشریح کرد و گفت: از نگاه باختین هر معنایی که در واژهها وجود دارد، رابطهای با معنی آن در گذشته دارد و میتوان این ارتباط را بررسی و تحلیل کرد. به نظر او اینکه واژهها چه دامنهای از معانی و منافع را به همراه دارند، قابل بررسی است و این سوال را مطرح میکند که معانی چه شرایط اجتماعی را میتوانند ممکن سازند.
وی با بیان اینکه با نگارش تاریخ جامعه از منظر دامنه نظامهای فرهنگی، تاریخ فرهنگی تدوین میشود، گفت: در این تاریخ فرهنگی میتوان رابطه این نظام فرهنگی با نظام فرهنگی رقیب و اینکه چه شرایط اجتماعی نظام فرهنگی را ممکن کرده است بررسی کرد.
مهرآیین در پایان افزود: عابد الجابری انسان را گرفتار در دام تاریخ و گذشته میداند اما تاریخ فرهنگی میتواند جامعه را به جامعه معاصر تبدیل کند. از نگاه عابد الجابری فرهنگ درون یک ساختار گرفتار است و مهمترین وظیفه تاریخنگار فرهنگی نشان دادن چگونگی تدوین شدن این ساختار است.