به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ نمایشگاه «نوسنت گرایی در هنر معاصر ایران» که از ۲۴ مهرماه در موزه هنرهای تهران افتتاح شده بود، شنبه ۲۱ دی ماه در حالی به کار خود پایان داد که با نمایش ۱۷۰ اثر از ۸۴ هنرمند در حقیقت یک پایش در دیروزهاى دور و دراز بود و از ریشهها مىگفت و پاى دیگرش در امروزى که تلاش دارد ارزشهاى دیروز را با زبان امروز بازآفرینى و احیا کند. اگرچه در مدت سه ماهه برگزاری نمایشگاه اظهارنظرهای متعددی در خصوص این رویداد در همین رسانه منتشر شد اما برپایی نشستی در بررسی محتوای این مجموعه را لازم دیدیم که با حضور فرناز محمدی دبیر نمایشگاه، حسین محجوبی هنرمند پیشکسوت و خسرو خسروی نقاش و مدرس هنرهای تجسمی محقق شد و در ادامه میخوانید.
خانم محمدی پیش از هر چیز از شروع پروژه "نوسنت گرایی در هنر معاصر ایران" برایمان بگویید.
محمدی: این نمایشگاه در حقیقت از نشستی با مدیرکل مرکز هنرهای تجسمی شروع شد. آقای ملانوروزی بیش از هرچیز تمایل داشت با آمدنش هنرمندان بازگشت دوبارهای به موضوع داشته باشند و من هم ایدههایی را از قبل در ذهن داشتم که در این نشست مطرح کردم. ایده من مبتنی بر مجموعه نمایشگاههایی بود که با عنوانهای مختلف، رویکردهای هنری معاصر ایران را معرفی کند و همین جا لازم است از نمایشگاهی دیگر از این مجموعه در سال آینده بگویم که البته اجازه بدهید جزئیاتش را در آینده اعلام کنم. در هرحال نکته مهمی که در نشست با آقای ملانوروزی بر سر آن توافق شد این بود که نمایشگاه جامعیت داشته باشد و به اصطلاح هنرمندی از قلم نیفتد. در هر صورت من طرح اولیه نمایشگاه "نوسنت گرایی در هنر معاصر ایران" را به موزه هنرهای معاصر ارائه کردم و آقای ملانوروزی هم خیلی راغب بودند که این نمایشگاه برگزار شود. انتخاب هنرمندان نمایشگاه هم بر این اصل بود که آثارشان حتما ریشههایی از سنت را در خود داشته باشد و به طور مداوم و جدی هم به سنتها پرداخته باشند در حالی که هنرمندان بسیاری هم بودند که در دورهای از کارشان این توجه به سنت قابل شناسایی بود ولی جریان مداومی در فعالیت هنریشان محسوب نمیشد و عدم حضور آثارشان در این مجموعه گلههایی را هم به دنبال داشت.
حرفتان به این معنی است که در جریان برنامه ریزی این نمایشگاه آثار تمامی هنرمندان معاصر مطالعه و رصد شده است؟
محمدی: در طول همه سالهایی که به گالری داری اشتغال دارم، خواهی نخواهی این اتفاق افتاده است. اما به خصوص در مورد نمایشگاه نوسنت گرایی یک نگاه پژوهشی به این نمایشگاه داشتم و تا دهه ۶۰ و ۷۰ هم مشکلی از جهت انتخاب هنرمندان وجود نداشت اما هرچه پیشتر میرفتیم موضوع گستردهتر میشد و نگرانیها در خصوص از قلم افتادن بعضی از هنرمندان بیشتر میشد. اگرچه شخصا این نگرانی را نداشتم چراکه مجموع تمام هنرمندان معاصر ایران را در قالب همان سلسله نمایشگاههایی که از ابتدا در ذهن داشتم میدیدم و نه صرفا در نمایشگاه نوسنت گرایی. به طبع این موضوع را به طور رسمی نمیتوانستم اعلام کنم چرا که چندوچون نمایشگاههای بعدی دقیقا مشخص نیست و بهتر است مختصات قطعی به هنگام نمایش هرکدام از مجموعهها اطلاع رسانی شود.
بخش پژوهش نمایشگاه چه مختصاتی را برای نمایشگاه ترسیم کرد؟
محمدی: ابتدا باید تشکر ویژهای از آقای کشمیرشکن داشته باشم که در پژوهش مجموعه کمکهای بسیاری را مدیون او هستیم. بر اساس پژوهشها مجموعه را به ۶ قسمت تقسیم بندی کردیم. دوره اول را از دهههای ۲۰ و ۳۰ آغاز کردیم و بعد به جریان "سقاخانه" و در ادامه به ظهور نقاشیخط رسیدیم. دهه ۵۰ هم که با رویکرد توجه به مواد و مصالح از هنرمندانی چون مارکو گریگوریان، غلامحسین نامی و منیر فرمانفرمایان شناخته میشود در قسمت بعدی قرار گرفت. پس از این دورهها هم با جریان هنر انقلاب و ادامه آن تا امروز مواجه بودیم.
شاید بد نباشد همینجا در خصوص این رویکرد و تقسیم بندی از آقایان محجوبی و خسروی هم نظرخواهی کنیم.
محجوبی: ابتدا باید بگویم که شخصا از هر حرکت هنری استقبال میکنم و آن را مفید میدانم. در خصوص محتوای این نمایشگاه هم باید عنوان کنم که تحول خواهی در هنر ایران از شهریور ۱۳۲۰ و ابتدا در عرصه تئاتر آغاز میشود و همزمان با آن در هنرهای تجسمی هم شاهد تحولاتی هستیم اما در اوایل دهه چهل و همزمان با استخراج نفت و گسترش امکانات در کشور است که شاهد جریانهای جدیتر هنری در ایران هستیم. در هرحال نوجویی و در عین حال توجه به سنت در هنر معاصر ایران چراغی است که هرگز خاموش نشده است و حرکتی که به طور جدی از همان دهههای ۳۰ و ۴۰ و با پیشگامی هنرمندانی چون منصور قندریز، فرامرز پیلارام، حسین زنده رودی، صادق تبریزی و بیوک احمدی تلاش داشتند تا بیانی تازه در هنرهای تجسمی ایران ایجاد کنند، نقطه عطفی در این روند محسوب میشود. جالب است بدانید مجموعهای مشابه با نمایشگاه نوسنت گرایی که این روزها در موزه هنرهای معاصر به نمایش درآمده در سال ۱۹۷۳ میلادی در بازل سویس ارائه شد که من به اتفاق هنرمندان دیگر که بعضی از آنها را نام بردم هم در آنجا حضور داشتیم. منظورم از گسترش امکانات حاصل از درآمد نفت در آن سالها اقداماتی این چنین بود که جهشی بزرگ هم در تحولات هنر داخل کشور و هم در معرفی آن در عرصههای جهانی را به دنبال داشت. همه اینها که گفتم در شرایطی اتفاق افتاد که در تمام تهران تنها چند هنرمند فعالیت داشتند که بیشتر هم در خیابان نادری و لاله زار آتلیه داشتند. مرحوم سهیلی که بیشتر منظرههای رنگ روغن کار میکرد، مرحوم نجمی و جعفر پتگر که شاید شاخصترین این هنرمندان بود و شاگردان زیادی هم تربیت کرد از این عده بودند. در ادامه چنین فضایی بود که هنرمندان احساس کردند باید حرفهایی بزنند که تازگی داشته باشد و همین تفکر بود که به پیدایش جریان سقاخانه منجر شد.
انگیزشها برای چنین گرایشی را در چه عواملی می بینید؟
محجوبی: آن موقع و به دلیل آشنایی با هنر غرب و آگاهی یافتن از مبانی آن، هنرمندان متوجه شده بودند که اگر میخواهند آثار شاخصی خلق کنند، باید بیان هنری جدیدی پیدا کنند و کارشان از ویژگیهای شخصی برخوردار باشد. در نتیجه این حرکت کلیت هنر ایران میخواست با هنر جهان همگام شود و باید توجه کنیم تا پیش از این غربیها با خود فکر میکردند مگر هنر ایران چیزی به جز مینیاتور هم دارد. بعد از این حرکتها بود که توجه جهان به هنر ایران جلب شد و به عنوان نمونه پس از برگزاری نمایشگاه بازل تعدادی از گالریها و موزههای معتبر دنیا با هنرمندان ایرانی قراردادهایی بستند. به هرحال همانطور که اشاره کردم اگر مبداء نوخواهی در هنر ایران را از ۱۳۲۰ به این سو در نظر بگیریم، از نظر من همه هنرمندانی که تا امروز رویکردی این چنین را در هنر ایران دنبال کردهاند، هر یک جایگاه خاص خود را در این جریان داشتهاند.
خسروی: این بحث حقیقتا مفصل است ولی اگر بخواهم صحبتی کلی در مورد هنر معاصر ایران داشته باشم باید بگویم که نقاشی ایران پتانسیلی بسیار قوی دارد. این یک واقعیت است چه در گذشته و چه در حال، چه هنرمندان پیشکسوت و چه هنرمندان جوان ما پتانسیل بسیاری دارند. از طرف دیگر موزه هنرهای معاصر تهران هم مرکز بسیار مهمی است و بعد از تغییر مدیریت همه انتظار دارند بعد از چند سال خاموشی و قطع ارتباط با محافل داغ هنری میزبان اتفاقات بزرگ باشد. جالب است که در همه سالهایی که ارتباط موزه با این محافل قطع شده بود، سالهای پرالتهاب هنرهای تجسمی ما محسوب میشود. سالهایی که شاهد نمایشگاههای خیلی خوبی بودیم و شاید دلیلش همین قطع ارتباط بود یا اینکه این اتفاق همزمان با اینکه فضاهای هنری مستقل کشور به شدت فعال شدند. ما الان نمایشگاه گردانیهای خیلی خوبی را شاهد هستیم و در واقع مفهوم نمایشگاه گردانی در همین فاصله باب شده است در حالی که پیش از آن چنین فعالیتی اصلا وجود نداشت. این میتواند مصداقی باشد از اینکه هر زمان بخش دولتی مسلط بر امور است امکانی برای فعالیت بخش خصوصی فراهم نخواهد بود و برعکس. این اتفاقی بود که در زمینه هنرهای تجسمی به وضوح خودش را خیلی خوب نشان داد که در مورد موزه هنرهای معاصر تهران به عملکرد و مدیریت ضعیف آن در این سالها بر میگشت. به هر حال بعد از سالها نمایشگاهی با چنین رویکردی میتوانست و توانست نمایشگاه خوبی باشد. البته هر اقدامی نقد و آسیبشناسی خودش را دارد و جایگاهش هم قابل بررسی است اما به نظرمن این اقدام بعد از مدتها حرکتی بسیار خوب و حتی لازم بود تا موزه را بار دیگر فعال کند.
در نمایشگاهی با این وسعت چیدمان متناسب با رویکرد هم اهمیت زیادی پیدا میکند. در این خصوص هم میخواهیم نظر شما را بدانیم.
خسروی: موزه هنرهای معاصر در گذشته بر اساس نوعی دیوان سالاری عمل میکرد به این معنی که وقتی وارد موزه میشدیم از همان ابتدا میشد چیدمان و ابتدا و انتهای نمایشگاه را حدس زد و همان طور که گفتم نوعی دیوان سالاری هنری را به رخ میکشید که طبیعت آن سالها بود. باید توجه کرد که مخاطب عمومی امروز، یعنی مخاطب تازه فعال شده هنرهای تجسمی که با فضاهای حرفهای هنری آشنا است دیگر انتظار آن دیوان سالاری را ندارد. من فکر میکنم در این نمایشگاه بخشی از این مسئله شکسته شده. چهرههایی را دیدیم که تا به حال پایشان به موزه باز نشده بود و در این سالهایی که موزه دچار رکود بود، خودشان را در خارج از موزه مطرح کرده بودند بنابر این موزه در قالب این نمایشگاه تابع فضای واقعی هنرهای تجسمی شد در حالی که قبلا تابع فضاهای واقعی نبود. این اولین بار بود که میدیدیم موزه و نمایشگاه گردان و مسئولین این وضعیت را ایجاد کردند. خود این مسئله که دبیری نمایشگاه به خانم محمدی که پیش از این در موزه فعال نبود و در بخش خصوصی حضور داشت سپرده شد خیلی جالب بود که نشان میداد موزه میخواهد پذیرای چهرههای تازهتر باشد.
همان طور که گفتم پتانسیل نقاشی ما بسیار و موزه هنرهای معاصر هم مرکز مهمی است و هر اقدامی از سوی این مرکز با موشکافی نقد میشود که به نظر من درست هم همین است. خاطرم هست که نشریه تندیس چند مقاله را به همین نمایشگاه اختصاص داد که حاوی نقدهای منفی و مثبت، هردو بود. یکی از بهترین نقدهایی که من درباره این نمایشگاه شنیدم به عنوان آن مربوط میشد. در واقع رویکرد به سنت عنوان درستی بود اما وقتی میگوییم نوسنت گرایی، در حقیقت از یک جریان حرف میزنیم در صورتی که چنین جریانی وجود ندارد یا مکتب مشخصی را چون نئوکلاسیسیزم یا نئوامپرسیونیسم یعنی احیای دوباره شیوههای پیش از خود با یک کاتگوری مشخص را شامل نمیشود. این در حالی است که هنرمندان معاصر ما هر کدام با رویکرد خاص خود به سنت میپردازند یکی نقدش میکند دیگری بازتولید، یا در شکلی دیگر تنزیهی و عاریتی با آن برخورد میشود. رویکرد نمایشگاه جالب است ولی وقتی میگوییم نوسنت گرایی در واقع یک مکتب را مطرح میکنیم در حالی که چنین مکتبی وجود ندارد. به دلیل اهمیت و نقشی که موزه هنرهای معاصر در نشانه گذاری رویدادهای هنری دارد، همچنین به دلیل پتانسیل قوی نقاشی ایران نیاز به یک بررسی دقیق در فعالیتهای این چنینی احساس میشود. قطعا برداشتن قدمهای اول مشکلات متعددی به همراه دارد و در هر حال با وجود تمام این مشکلات این نمایشگاه باید برگزار میشد. همینجا هم باید بگویم که خانم محمدی وسواس خوبی در انتخاب هنرمندان نمایشگاه به خرج داده بود ولی اگر نظر من من به عنوان یک نقاش و ناظر بیرونی را بپرسید باید بگویم بعضی نامها در این مجموعه میتوانست نباشد و بعضی هم جایشان خالی است. البته این شامل پیشکسوتها نمیشود که تاج سر ما هستند اما انتخاب هنرمندان جوانتر باید از میان فعالترین هنرمندان حرفهای این رشته باشند. دیگر اینکه برای رویدادی که موزه هنرهای معاصر برگزار کننده آن است، عناصر تجاری نباید مانند آنچه متاسفانه در اکسپوهای هنری میگذرد در این انتخابها موثر باشند. دلایل غیرموجهی وجود دارد که بازار به سمت و سوی مشخصی میرود و این سمت و سو هم موقتی است. من در تمام مصاحبههایم گفتهام که بازار واقعیت، مناسبات و انتخابهای خودش را دارد و بر اساس منطق خودش درست هم پیش میرود اما اگر قرار باشد منطق بازار در نمایشگاهی که موزه برگزارکننده آن است موثر باشد، تا حدی به اعتبار آن لطمه میزند. به هرحال بررسی نوسنت گرایی در ایران بحث مفصلی است ولی با همه اینها باید بگویم نمایشگاه خیلی خوبی بود و درکنار این باز هم میخواهم تاکید کنمای کاش دیوان سالاری نمایشگاه از بین میرفت و چیدمان آن بر اساس پیشکسوتها و جوانها انجام نمیشد. این یک روال خطی است و منطق تحلیل یک موج هنری قوی را از بین میبرد یعنی اگر شما بر اساس یک منطق پیچیده و ریزبینانهای آثار نمایشگاه را انتخاب کردهاید که به نظر من اینطور بوده، شاید در چیدمان آثار هم باید همان منطق به کار میرفت و نه چیدمان دیوان سالارانه که البته میدانم در مورد موزه اتخاذ چنین تصمیمی سخت است. به نظر من یک چیدمان دینامیک که دلایل خاص خودش را داشت مناسب چنین نمایشگاهی است و نه چیدمانی بر اساس یک استتیک ایستا و ثابت.
محمدی: نکتهای هست که میخواهم به آن اشاره کنم و آن اینکه چیدمانی را که در نمایشگاه شاهد بودید در حقیقت همان تقسیم بندیهایی که ابتدا عنوان کردم شکل داد و صرفا رعایت تقدم و تاخر پیشکسوتها و نسلهای جوانتر در این میان مبنای تصمیم گیری نبود. برای نمونه باید بگویم در مسیر نوسنت گرایی وقتی به نقاشان انقلاب رسیدیم بعضی از همین هنرمندان سوال میکردند که آثار ما به چه دلیل باید در این مجموعه قرار بگیرد در حالی که ما در این مسیر مشاهده میکنیم که همین جریان نوسنت گرایی که در جریان سقاخانه به اوج رسیده بود در مقطع انقلاب به واسطه جریانات سیاسی آن روزها شکلی دیگر میگیرد. منظورم این است که هر دوره از نوسنت گرایی معاصر را با در نظر گرفتن تغییرات و مختصات ویژه آن دوره و آن هم نه صرفا به دلیل رعایت جایگاه پیش کسوتی هنرمندان بلکه به علت رعایت روال تاریخیاش مورد نظر قرار دادیم.
در صحبتها به نکتهای اشاره شد که شاید جمع بندی این بحث را هم شکل بدهد. اینکه نمایشگاه نوسنت گرایی را بر خلاف تمام نمایشگاههایی که در چند سال گذشته شاهد بودهایم میشود برآمده از فضای واقعی هنرهای تجسمی این روزها دانست. خانم محمدی شما به عنوان دبیر این نمایشگاه تا چه اندازه چنین دغدغهای را دنبال کردید؟
محمدی: خیلی زیاد. به دلیل بررسیهایی که در خصوص این جریان هنری انجام داده بودم اساسا قصدم این بود که جریان معاصر و امروزی و حضور هنرمندانمان در جریانهای روز جهان را در ادامه هنرهای تجسمی کشور تا امروز معرفی کنم و مدتها بود منتظر چنین فرصتی بودم که چنین مجموعهای را بتوانیم شکل بدهیم و خیلی از این اتفاق خوشحال هستم. یکی از اتفاقات خوشایند در برگزاری این نمایشگاه هم این بود که مدیریت موزه هنرهای معاصر به هیچ وجه در کار ما دخالت نکرد و صرفا نقش حمایتی در این حرکت داشت و از این بابت همینجا لازم میدانم از آقای ملانوروزی تشکر ویژهام را ابراز کنم.