فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: «دستور قضایی فیلتر لاین، واتسآپ و تانگو صادر شد»، «لاین، واتسآپ و تانگو تا ساعاتی دیگر فیلتر میشوند»، «فیلترینگ «لاین»، «واتسآپ» و «تانگو» تا ساعاتی دیگر»، این روزها تیترهایی از این دست زیاد در رسانههای رسمی و حتا با کمیت بیشتر در شبکههای مجازی به چشم میخورد؛ حتا اصطلاحاتی چون «فیلترینگ هوشمند» زیاد از سوی مقامات و مسئولین امنیتی شنیده میشود. چرا در فضای فرهنگی و اجتماعی، شاهد از این نوع اتفاقات هستیم؟
تجربیات نشان میدهد هر چه برای چیزی مانع ایجاد شود، عطش آن در بین افراد بیشتر خواهد شد. «فیسبوک»، «توییتر»، «گوگلپلاس» و ... فیلتر شد اما آیا تاثیری بر تعداد کاربران داشت؟ آیا کاربران زمان کمتری برای این شبکهها صرف میکنند؟ یا خیر استفاده از انواع و اقسام فیلترشکنها با سرورهای خارجی بیشتر شده است که خود مبلغ هنگفتی را به لحاظ مالی روی دست کشور میگذارد، پولی که اتفاقا به جیب ملت و دولت نمیرود.
نگرانی برای «فرهنگ و تمدن» بومی، خاستگاهی عمومی دارد و مختص یک کشور یا فرهنگ خاص نیست. تمام ملتها به دنبال حفظ میراث فرهنگی و فکری خود هستند در جهانی که رسانههای جمعی مرزها را درنوردیده است، و قدرت از آن فرهنگی خواهد بود که غالب باشد.
حال با تمام این مسائل، مدیران بالادست در این باب چه باید بیندیشند؟ آیا انتظار به دوری است که بخواهیم به راهحلی دست بیابیم که کمترین هزینه مادی و معنوی را برای فرهنگ و حوزهی اندیشه ما داشته باشد؟ کانادا یکی از کشورهایی است که برای جلوگیری از سرایت فرهنگ عمومی امریکایی «سواد رسانهای» را در برنامه آموزشی مدارس خود الزامی کرد و حتا در بعضی ایالتهای این کشور برنامه جدید آموزشی (سواد رسانهای) از سال اول تا سال آخر مدارس گنجانده شد. میتوان گفت یکی از مسیرهایی که در این انبوهی شبکههای اجتماعی و ماهوارهای میتواند به هویت اسلامی- ایرانی ما کمک کند، بیشک سواد رسانهای است.
در سال ۱۹۸۲ سازمان بینالمللی یونسکو بیانیهای در مورد آموزش سواد رسانهای آماده کرد که به امضای ۱۹ کشور رسید. یونسکو به طور فعال از دهه ۱۹۶۰ به پشتیبانی از آموزش رسانهای برای آموزش مهارتهای فردی به منظور تحلیل و تفسیر پیامهای رسانهای بین مخاطبان همت گماشت که از وضعیت انفعالی صرف خارج شوند.
در واقع هجمهی برنامههای غیربومی خیلی پیشتر از امروز، درست از زمانی که برنامههای تلویزیونهای ماهوارهای محفل خانهها را چون مهمانی ناخوانده از آن خود کرده بود ذهن فرهنگیان کشورها را به خود مشغول داشته، و زنگ خطر را برایشان به صدا درآورده بود.
فنلاند اولین کشوری بود که در سال ۱۹۷۰ حتا قبل از اینکه اینترنت به شکل عمومی فضاهای مجازی را به وجود آورد آموزش سواد رسانهای را در کشور خود آغاز کرد. سواد رسانهای تا آنجا پیش رفت که در کشورهای دانمارک و سوئد به ترتیب در سال ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ آموزش سواد رسانهای اجباری شد.
جدا از اینکه بخواهم وارد بحث محتوایی این شبکهها شوم که چرا یک فضای اینچنینی در کشور، مدخلی برای فرضا به سخره گرفتن اندیشمندان و بزرگان توسط کاربران شده است، یا به جای اینکه فضایی باشد برای امور اندیشهای و حتا حرفهای روزمره عمومی، تقریبا تبدیل به فضایی انتقادی شده است که افراد به صورت رادیکالی برای بیان اعتراضات خود از آن استفاده میکنند، حال آنکه در کشورهای به وجود آورنده، این پدیدههای جدید مدخلی برای بیان حرفها و فضایی برای گپ و گفتوگوهای عمومی است؛ پژوهش و نوشتاری جداگانه میطلبد.
آیا راهحلهای سلبی پاسخگوی نگرانی دولتمردان و مسئولین فرهنگی کشور است؟ تجربه نشان داده است خیر. راه مصون ماندن بستن نیست بلکه در عصر علم و تکنولوژی میتوان با بینش و دانش وسیعتر آسیب را به حداقل رساند.
درباره سواد رسانهای کتابهایی به نگارش در آمده است که نویسندگان و مولفان به ضرورت شناخت فرصتها و تهدیدهای رسانههای دیجیتال پرداختهاند. قطعا سواد رسانهای مانعی ایجابی خواهد بود همچون وجدان بیدار در تکتک افراد که بسیاری از جرایم سایبری مثل هرزنامهها، دزدی اطلاعات و غیره را به حداقل خواهد رساند.
خوشبختانه به تازگی در کتاب درسی «سبک زندگی» دانشآموزان پایهی هشتم تا حدودی به این موضوع پرداخته شده است که اگر چه بسیار کوچک است اما نشان میدهد که مسئولین آموزش و پرورش ضرورت آموزش سواد رسانهای را درک کردهاند. در این کتاب ضمن پرداختن به اینترنت، گسترش ماهوارهها و شبکههای اینترنتی و اجتماعی در تعریف سواد رسانهای آمده است؛ «این دانش شامل مهارت و بصیرت لازم در برخورد عاقلانه با تبلیغات رسانهها، آگاهی از مقاصد و اهداف صاحبان رسانهها، شناخت تاثیر پیامها بر افکار، تصمیمات و سبک زندگی ما میشود».
آموزش شهروند مسئول، شهروندان را به افرادی هوشمند تبدیل میکند که آگاهانه تصمیم میگیرد و با استفاده از تفکر منتقدانه به تجزیه و تحلیل مسائل مختلف میپردازد. سواد رسانهای در واقع مهارت تفکر انتقادی برای درک موضوعات پیچیده را در جامعهی مدرن به شهروندان میآموزد که خوب است مدیران به آن اهتمام بیشتری داشته باشند. و حتا به نظر ضروری میرسد که از مقطع ابتدایی کودکان را شهروندانی آگاه و با قدرت انتقادی تربیت کرد تا در مواجهه با هر پدیدهی نوظهوری به جای مقهور آن شدن با دید آگاهانه به تجزیه و تحلیل آن بپردازند و استفادهی بهینه را از آن داشته باشند.