به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سومین مجموعه «درسگفتارهایی درباره ناصر خسرو» ديروز بعدازظهر، چهارشنبه 8 بهمن، ساعت ۱۶:۳۰ با سخنرانی دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد، با موضوع شرح و بررسي سفرنامه ناصر خسرو در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
دكتر ياحقي پيش از هر نكته به مرور سخنان جلسه پيشين خود درباره اصالت «سفرنامه ناصر خسرو» گفت: پس از برگزاري جلسه پيش، روزنامه اطلاعات گزارشي از اين نشست تهيه كرده بود، با اين تيتر كه: «آيا سفرنامه ناصرخسرو ساختگي است!» من معمولا نيازي نميبينم كه گزارش برگزاري جلساتي را كه در آنها سخنراني كردهام بخوانم. ولي در اين مورد خاص، مطلب را خواندم. البته در پايان، متقاعد شدم كه انتخاب اين تيتر براي جلب نظر مخاطب به حد كافي جذاب بود. يكي از هنرهاي روزنامهنگاري انتخاب تيتري است كه مخاطب را ميخكوب كند!
اين پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي ادامه داد: در جلسه گذشته در اين باره سخن گفتيم كه آيا سفرنامه ناصر خسرو جعلي است يا تلخيصي است از يك متن مفصل؟ در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه سفرنامه ناصر خسرو نه جعلي است و نه گزيدهشده. بلكه صرفا سفرنامه است و يك كتاب اصيل به حساب ميآيد. حتي اگر كسي هم اين سفرنامه را نوشته باشد و آن را به ناصر خسرو منسوب كرده باشد، شخص بسيار هنرمندي بوده است. حدود 990 سال است كه از نوشته شدن اين سفرنامه ميگذرد و تاكنون كسي به صورت جدي به اين مسأله نينديشيده كه اين كتاب از آنِ ناصر خسرو نيست. اين كتاب چهرهاي آرام، سليم، متين و بردبار از ناصر خسرو نشان ميدهد. گرچه ناملايمات روزگار، بعدها او را به چهرهاي خشن، سختگير و عصباني تبديل ميكند كه حتي گاهي ناسزا نيز ميگويد.
وي افزود: سفرنامه ناصر خسرو يادداشتهاي روزانه 7 سال از سفرهاي اوست كه از مرو راه ميافتد و به طرف آذربايجان ميرود و بعد وارد ارمنستان و آناتولي ميشود و به ساحل درياي مديترانه و بيتالمقدس و مصر و قاهره ميرود. او 7 سال در قاهره اقامت ميكند و در تمام اين مدت چند باري به مكه ميرود و در نهايت از آبادان وارد قلمرو ايران ميشود. او پس از عبور از قسمتهاي مركزي ايران به مرو بازميگردد. ناصرخسرو اين مسافت را 2200 فرسنگ تخمين زده است.
استاد دانشگاه فردوسی مشهد گفت: ناصرخسرو در تمام اين مسير چند هزار كيلومتري با دقت به پيرامونش نگاه ميكند و به همه جا سر ميكشد. از مسجد و بازار و خانههاي خصوصي گرفته تا دشت و كوير و كاروانسرا و او با شيوه خوشهچيني و ذرهچيني اين كتاب كم حجم ولي پر مطلب را جمعآوري ميكند. با اندكي دقت، ميتوان به سادگي به اطلاعات وسيع و جزئينگرانهاي كه در اين كتاب به آنها اشاره شده، دست يافت. در اثر او جغرافياي تاريخي، مصالح به كار رفته در ساختمانها به لحاظ فني، مسافتها، فاصلهها، نرخها، آدمها همگي به خوبي نشان داده شدهاند. اين اطلاعات ريز براي افراد مختلف مانند: جغرافيدان، مورخ، جامعهشناس، اقتصاددان و... مناسب است.
وي با اشاره به كلينگر نبودن ناصر خسرو گفت: تاكنون هيچ كس اثري مانند سفرنامه اين شاعر بزرگ ننوشته است. شايد ابوالفضل بيهقي در بعضي از مسائل خاص، در محيط زندگي اشرافي خود، به چنين اطلاعات ريزي اشاره كرده باشد، ولي شايد بتوان گفت كه هيچ كس تاكنون نتوانسته مانند ناصرخسرو، چنين تصاوير جزئي و رنگارنگي را از محيط خود بروز دهد. هر يك از خوانندگان اثر او اگر بخواهند تصويري از روزگار او بيابند، به راحتي ميتوانند با خواندن سفرنامه ناصرخسرو حتي كروكي شهرها را بكشند و سيماي افراد را رسم و مدل لباسهايشان را بازسازي كنند.
بیت المقدس در سفرنامه ناصر خسرو
پس از اين مقدمات، دكتر محمدجعفر ياحقي پيش از خواندن وصف بيت المقدس در سفرنامه ناصر خسرو گفت: بيت المقدس يكي از مكانهاي مهم براي تمام اديان است. ناصرخسرو نيز با احترام تمام بيت المقدس را وصف ميكند و اطلاعات جغرافيايي و مذهبي خاصي از اين منطقه بيان ميكند.
ناصرخسرو در وصف بيت المقدس نوشته است:
«بیت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گویند، و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن، در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد و قرباني عید کند چنان که عادت است و سال باشد که زیادت از بیست هزار خلق در اوایل ماه ذیالحجه آنجا حاضر شوند و فرزندان آنجا برند و سنّت کنند و از دیار روم و دیگر بقاع همه ترسایان و جهودان بسیار آنجا روند به زیارت کلیسا و کنشت که آنجاست و کلیسای بزرگ آنجا صفتکرده شود به جای خود.
سواد و رستاق بیتالمقدس همه کوهستان است. همه کشاورزی و درخت زیتون و انجیر و غیره. تمامت بیآب است و نعمتها فراوان و ارزان باشد و کدخدایان باشند که هر یک پنجاه هزار مَن روغن زیتون در چاهها و حوضها پر کنند و از آنجا به اطراف عالم بَرند و گویند به زمین شام قحط نبوده است و از ثقات شنیدم که پیغمبر علیه السلام و الصلوه را به خواب دید یکی از بزرگان که گفتی یا پیغمبر خدا ما را در معیشت یاری کن. پیغمبر علیه السلام در جواب گفتی نان و زیتِ شام بر من.
اکنون صفت شهر بیتالمقدس کنم. شهری است بر سر کوهی نهاده و آب نیست مگر از باران و به رستاقها چشمههای آب است اما به شهر نیست. چه شهر بر سنگ نهاده است و شهری بزرگ است که آن وقت که دیدیم بیست هزار مرد در وی بودند و بازارهای نیکو و بناهای عالی و همه زمین شهر به تخته سنگها فرش انداخته و هرکجا کوه بوده است و بلندی، بریدهاند و هموار کرده. چنان که چون باران بارد همه زمینها پاکیزه شسته شود. و در آن شهر صُنّاع بسیارند و هر گروهی را رستهای جدا باشد، و جامع آن مشرقی است و باروی مشرقی شهر باروی جامع است. و چون از جامع بگذری صحرایی بزرگ است، عظیم هموار و آن را ساهره گویند و گویند که دشت قیامت آنجا خواهد بود و حشر مردم آنجا خواهند کرد. بدین سبب خلقِ بسیار از اطراف عالم بدانجا آمدهاند و مقام ساخته تا در آن شهر وفات یابند و چون وعده حق سبحانه و تعالی در رسد به میعادگاه حاضر باشند. خدایا در آن روز پناه بندگان تو باش و عفو تو. آمین یا رب العالمین.
بر کناره آن دشت مقبرهای است بزرگ و بسیار مواضع بزرگوار که مردم آنجا نماز کنند و دست به حاجات بردارند و ایزد سبحانه و تعالی حاجات ایشان روا گرداند. اللهم تقبل حاجاتنا و اغفر ذنوبنا و سیئاتنا و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.
میان جامع و این دشت ساهره، وادیای است عظیم ژرف و در آن وادی که همچون خندقي است، بناهای بزرگ است بر نسق پیشینیان و گنبدی سنگین دیدم تراشیده و بر سر خانهای نهاده که از آن عجبتر نباشد تا خود آن را چگونه از جای برداشته باشند و در افواه بود که آن خانه فرعون است و آن وادی جهنم. پرسیدم که این لقب که بر این موضع نهاده است؟ گفتند: به روزگار خلافت عمر خطاب رضی الله عنه بر آن دشت ساهره لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست گفت این وادی جهنم است و مردم عوام چنین گویند كه هر کس که به سر آن وادی شود آواز دوزخیان شنود که صدا از آن جا برمیآید. من آنجا شدم اما چیزی نشنیدم.
و چون از شهر به سوی جنوب نیمفرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند، چشمه آب از سنگ بیرون میآید. آن را عین سُلوان گویند. عمارت بسیار بر سر آن چشمه کردهاند و آب آن به دیهی میرود و آنجا عمارات بسیار کردهاند و بستانها ساخته و گویند: هر که بدان آب سر و تن بشوید رنجها و بیماریهای مزمن ازو زائل شود و بر آن چشمه وقفها بسیار کردهاند. و بیتالمقدس را بیمارستاني نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند. و آن بیمارستان و مسجد آدینه برکنار شهر است از جانب مشرق و يك ديوار مسجد بر كنار وادی جهنم است، و چون از سوی بیرون مسجد آن دیوار را که با وادی است، بنگرند صد ارش باشد به سنگهای عظیم برآورده، چنان که گل و گچ در میان نیست و از اندرون مسجد همه سر دیوارها راست است. و این سنگ صخره آن است که خدای عزوجل موسی علیه السلام را فرمود تا آن را قبله سازد و چون این حکم بیامد و موسی آن را قبله کرد، بسی نزیست و هم در آن زودی وفات کرد تا به روزگار سلیمان علیه السلام که چون قبله صخره بود مسجد در گرد صخره بساختند. چنان که صخره در میان مسجد بود و محراب خلق و تا عهد پیغمبر ما محمد مصطفی علیه الصلوه و السلام هم قبله آن را میداشتند و نماز را روی بدان جانب ميگذاردند تا آن گاه که ایزد تبارک و تعالی فرمود که قبله خانه کعبه باشد و صفت آن به جای خود بیاید.
میخواستم تا مساحت این مسجد بکنم. گفتم اول هیات و وضع آن نیکو بدانم و ببینم بعد از آن مساحت کنم. مدتها در آن مسجد میگشتم و نظاره میکردم. پس در جانب شمالی که نزدیک قبه یعقوب علیه السلام است، بر طاقی نوشته دیدم در سنگ که: طول این مسجد هفتصد و چهار ارش است. و عرض چهارصد و پنجاه و پنج ارش. به گز مَلک و گز ملک آن است که به خراسان آن را گز شایگان گویند و آن یک ارش و نیم باشد، چیزکی کمتر.»
دكتر ياحقي درباره اين متن گفت: جزئيات دقيقي كه ناصرخسرو به وسيله آنها بيت المقدس را وصف كرده است، تصوير روشني از آن منطقه در ذهن خواننده امروزي ايجاد ميكند. اين ديد تحليلي مدرن در گذشته و در فرهنگ شرقي جايي نداشته است. معمولا ما به كليات توجه داريم و مسائل را عارفانه و از بالا نگاه ميكنيم. سفرنامه ناصرخسرو منبع مناسبي براي جغرافياي تاريخي و معماري به حساب ميآيد، تا حدي كه به وسيله اين كتاب ميتوان بناهاي آن زمان را امروز، بازسازي كرد.
چگونگي باز كردن درِ كعبه
سپس استاد دانشگاه فردوسي مشهد، وصف ناصرخسرو درباره چگونگي باز كردن درِ كعبه را خواند و برخي از كلمات و تركيبات دشوار آن را توضيح داد.
ناصر خسرو در وصف باز كردن درِ كعبه نوشته است:
«صفت گشودن در کعبه شرفهاالله تعالی. کلید خانه کعبه گروهی عرب دارند که ایشان را بنیشِیبه گویند و خدمت خانه ایشان کنند و از سلطان مصر ایشان را مشاهره و خلعت بُود. و ایشان را رئیسی است که کلید به دست او باشد و چون او بیاید پنج شش کس دیگر با او باشند. چون بدانجا رسند از حاجیان مردی ده بروند و آن نردبان که صفت کردهایم، برگیرند و بیاورند و پیش در نهند و آن پیر بر آنجا رود و بر آستانه بایستد و اين دو تن دیگر بر آنجا روند و جامه و دیبای در را باز کنند. یک سر آن یکی از این دو مرد بگیرد و سری مردی دیگر، همچون لبادهاي که آن پیر را بپوشند که در ميگشایند و او قفل بگشاید و از آن حلقهها بیرون کند و خلقی از حاجیان پیش در خانه ایستاده باشند و چون در باز کنند ایشان دست به دعا برآرند و دعا کنند و هر که در مکه باشد، چون آواز حاجیان بشنود، داند که در حرم گشودند. همه خلق به یک بار به آوازی بلند دعا کنند، چنان که غلغلهای عظیم در مکه افتد. پس آن پیر در اندرون شود و آن دو شخص همچنان آن جامه میدارند. او دو رکعت نماز کند و بیاید و هر دو مصراع در باز کند و بر آستانه بایستد و خطبه برخواند به آوازی بلند و بر رسول الله علیه الصلوه و السلام صلوات فرستد و بر اهل بیت او. آن وقت آن پیر و یاران او هر دو طرف در خانه بایستند و حاج در رفتن گیرند و به خانه در میروند و هر یک دو رکعت نماز میکنند و بیرون میآیند تا آن وقت که نیمروز نزدیک آید، و در خانه که نماز کنند رو به در کنند و به دیگر جوانب نیز رواست، وقتی که خانه پر مردم شده بود که دیگر جای نبود که در روند، مردم را شمردم هفتصد و بیست مرد بودند. مردم یمن که به حج آیند عامه آن چون هندوان هر یک لنگی بربسته و مویها فرو گذاشته و ریشها بافته و هر یک کتاره قطیفی چنان که هندوان در میان زده و گویند اصل هندوان از یمن بوده است و کتاره قتاله بوده است، معرب کردهاند. و در میان شعبان و رمضان و شوال، روزهای دوشنبه و پنجشنبه و آدینه در کعبه بگشایند و چون ماه ذیالقعده درآید دیگر در کعبه باز نکنند.»
سفرهای هزار سال گذشته با پای پیاده
دكتر محمدجعفر ياحقي درباره دشواريهاي سفر گفت: ناصرخسرو پس از اين سفر به سمت صحراي عربستان ميرود و سپس به سمت ايران ميآيد. ناصرخسرو در اين سفرها با مشكلات زيادي مواجه بوده است. او هزار سال پيش با پاي پياده و حيوان و كاروان به سفر ميرفته و واقعا خود را به خطر ميانداخته است. همواره خطر قطحي، گرسنگي، دزد، و حتي ناآشنايي با مسير وجود دارد. ناصرخسرو در بسياري از سفرهايش از راهبلدها استفاده ميكرده است. زيرا در غير اين صورت، در بيابان گم و به تبع آن تلف ميشد. مفهوم سفر امروزي، با آنچه ناصرخسرو درك كرده، اصلا قابل مقايسه نيست. حتي به عبارتي ميتوان گفت كه سفر امروزي، مفهومي لوثشده از سفر ناصرخسرو و امثال اوست.
سپس دكتر ياحقي نمونهاي از دشواريهاي سفرهاي اين شاعر بزرگ را خواند كه در وصف آن نوشته است:
«من از قومی به قومی نقل و تحویل میکردم و همه جا مخاطره و بیم بود الا آن که خدای تبارک و تعالی خواسته بود که ما به سلامت از آنجا بیرون آییم. به جایی رسیدیم در میان شکستگی که آن را سربا میگفتند. کوههايي بود كه هر یک چون گنبدی که من در هیچ ولایتی مثل آن ندیدم. بلندی چندان نی که تیر به آنجا نرسد. و از آنجا بگذشتيم. چون همراهان ما سوسمار میدیدند میکشتند و میخوردند و هر کجا كه عرب بود شیر شتر میدوشیدند. من نه سوسمار توانستم خورد و نه شیر شتر و در راه هر جا درختكی بود که باری داشت، مقداری که دانه ماشی باشد از آن چند دانه حاصل میکردم و بدان قناعت مینمودم، و بعد از مشقت بسیار و چیزها که دیديم و رنجها که کشیدیم به فلج رسیدیم بیست و سیوم صفر. از مکه تا آنجا صد و هشتاد فرسنگ بود. این فلج در میان باده است. ناحیتی بزرگ بوده است و لیکن به تعصب خراب شده است. آنچه در آن وقت که ما آنجا رسیدیم، آبادان بود مقدار نیم فرسنگ در یک میل عرض بود و در این مقدار چهارده حصار بود و مردمکانی دزد و مفسد و جاهل و این چهارده حصن به دو کرده بودند که مدام میان ایشان خصومت و عداوت بود و ایشان گفتند ما از اصحاب الرسیم، که در قرآن ذکر کرده است تعالی و تقدس، و آنجا چهار کاریز بود و آب آن همه بر نخلستان میافتاد و زرع ایشان بر زمین بلندتر بود و بیشتر آب از چاه میکشیدند که زرع را آب دهند و زرع به شتر میکردند، نه به گاو. چه آنجا گاو ندیدم و ایشان را اندک زراعتی باشد و هر مردی خود را روزی به ده سیر غله اجری کرده باشد که آن مقدار به نان پزند و از این نماز شام تا دیگر نماز شام همچو رمضان چیزکی خورند اما به روز خرما خورند و آنجا خرمای بس نیکو دیدم به از آن که در بصره و غیره، و این مردم عظیم درویش و بدبخت باشند با همه درویشی همه روزه جنگ و عداوت و خون کنند، و آنجا خرمایی بود که میدون ميگفتند، هر یکی به ده درم و هسته که در میانش بود دانگ و نیم بیش نبود و گفتند اگر بیست سال بنهند تباه نشود، و معامله ايشان به زر نيشابوري بود. و من بدين فلج چهار ماه بماندم، به حالتي كه از آن صعبتر نباشد. و هیچ چیز از دنیاوی با من نبود الا دو سلّه کتاب و ایشان مردمی گرسنه و برهنه و جاهل بودند. هر که به نماز میآمد البته با سپر و شمشیر بود و کتاب نمیخریدند. مسجدی بود که ما در آن جا بودیم اندک رنگ و شنجرف و لاجورد با من بود. بر دیوار آن مسجد بیتی نوشتم و شاخ و برگی در میان آن بردم. ایشان بدیدند، عجب داشتند و همه اهل حصار جمع شدند به تماشا و به تفرج آن آمدند و مرا گفتند که اگر محراب این مسجد را نقش کنی صد من خرما به تو دهیم و صد من خرما نزدیک ایشان مِلکی بود، چه تا من آنجا بودم از عرب لشکری به آنجا آمد و از ایشان پانصد من خرما خواست، قبول نکردند و جنگ کردند. ده تن از اهل حصار کشته شد و هزار نخل ببریدند و ایشان ده من خرما ندادند! چون با من شرط کردند، من آن محراب نقش کردم و آن صد من خرما فریادرس ما بود که غذا نمییافتیم و از آنجا ناامید شده بودیم که تصور نمیتوانستیم کرد که از آن بادیه هرگز بیرون توانیم افتاد. چه به هر طرف که آبادانی داشت دویست فرسنگ بیابان میبایست بُرید مخوف و مهلک و در آن چهار ماه هرگز پنج من گندم یک جا ندیدم، تا عاقبت قافلهای از یمامه آمد که ادیم گیرد و به لحسا برد که ادیم از یمن به این فلج آرند و به تجار فروشند. عربی گفت من تو را به بصره برم و با من هیچ نبود که به کِرا بدهم و از آنجا تا بصره دویست فرسنگ و کِرای شتر یک دینار بود. از آن که شتری نیکو به دو سه دینار میفروختند. مرا چون نقد نبود و به نسیه میبردند. گفت سی دینار در بصره بدهی تو را بریم. به ضرورت قبول کردم و هرگز بصره ندیده بودم.»
در پايان، اين پژوهشگر درباره زيباييهاي سفرنامه ناصرخسرو گفت: اين سفرنامه خواندني است و رنگارنگ. خواندن آن ميتواند خواننده را به دنيايي ديگر ببرد و جهان گذشته را براي او به تصوير كشد. او شرايط و رنگ و بوي دنياي گذشته را به ما نشان ميدهد، آن هم از تمام نقاط دنيا. گرچه ناصر خسرو قصد داشت كه به سمت شرق نيز سفري داشته باشد، ولي اين امكان برايش مهيا نشد.