به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست نقد و بررسی رمان «شاه بیشین» نوشته محمدکاظم مزینانی با حضور حسن محمودی و یوسفعلی میرشکاک در حوزه هنری برگزار شد.
در این نشست میرشکاک در سخنانی بااشاره به مساله رمان اظهار داشت: رمان صناعتی است که به قول قدما نخست از سوی غرب وارد ایران شده است. اول کسی که توانست رمان را در ایران بومی کند صادق هدایت بود و تا الان آخرین کسی که توانسته این کار را انجام دهد محمدکاظم مزینانی است.
رمان ساحت تفصیل نفس است
وی ادامه داد: قبل از انقلاب متاسفانه سمت وسوی همه نگاهها در ادبیات به دلیل اندیشه قالب چپ در جامعه، رئالیزم سوسیالیستی بود و بعد از انقلاب نیز رئالیزم اسلامی پدید آمد که کاریکاتوری از آن شیوه سابق به حساب میآمد که نمونهاش را در رمان ها و فیلم های محسن مخملباف میشد دید. در دوران بعد از انقلاب شاهد بودیم که برخی به وحشیانه ترین شکل ممکن ادبیات را خلق کردند غافل از اینکه رمان ساحت تفصیل نفس است و نویسنده باید فراسوی نیک بد و قضاوت اخلاقی کارش را پیش برد. بدتر از این اینکه برخی بعد از انقلاب برای این دست نوشتهها تبلیغ هم کردند و وضع این شد که میبیند.
میرشکاک ادامه داد: در شعر ما میتوانیم موضع نفی یا اثبات بگیریم. شعر در واقع بیشتر از ادبیات میتواند موضع ایدئولوژیک را تحمل کند اما رمان در موضع گیرانه ترین وضع ممکن خود به شکلی است که نویسنده و کارگردان باید همه ماجرا را در آن بشکافند.
وی در ادامه افزود: در دهه اول انقلاب وقتی چپ ها میخواستند در ادبیات فردی را مرتد، دزد و جنایتکار معرفی کنند نام هایی مانند حسن و حسین و... روی او در داستان میگذاشتند و راستها نیز هر چه جانی و فاسد و خلافکار در داستانشن بود نام کامران و کامبیز و ... را به آو میدادند. اینها چیزی است که حتی یک کودک هم به خرجش نمیرود اماحاصل ایدئولوژی مدار شدن ادبیات است. البته ادبیاتی که پشتش حمایت مستقیم دولتی و سیاسی باشد بهتر از این هم نمیشود.
میرشکاک در ادامه با اشاره به اینکه به خاطر دفاع از رمان مزینانی بسیاری به وی بد و بیراه گفتهاند اظهار داشت: خیلیها دوست داشته و دارند محمد رضا پهلوی در این رمان طوری مطرح میشد که انگار تمامی گناهها و خطاهای عالم از ازل برگردن اوست اما رمان نمیتواند این مساله را بپذیرد. آئینه باید صاف باشد تا وضعیت ما را نشان دهد اگر کج بود معنایش این است که ما آئینه سازی کردهایم.
این شاعر و منتقد ادبی ادامه داد: یادم هست اوایل انقلاب ابراهیم حسن بیگی قصهای نوشته بود که درباره یک ضد انقلاب در کردستان. در بخشی از قصه به تعبیر عمران صلاحی، شخصیت قصه نوشابه غیربهداشتی نوشیده بود و در حال تلو تلو خوردن در خیابانی سی متری بود. به حسن بگی گفتم تا به حال تلو تلو خوردن دیدی؟ گفت نه. گفتم از این نوشابهها خوردی؟ گفت نه. گفتم پس برادر من چرا اینطور اغراق آمیز نوشتهای که در خیابان سی متری از این سو به آن سو میرفت. این همان نقطه ضعفی است که بسیاری از داستانهای ما دارد.
میرشکاک ادامه داد: سالها بود که منتظر بودم در داستان ما اتفاقی رخ دهد. من خودم یک رمان خوان حرفهای هستم اما متاسفانه بهترین رمان نویس ما در این سالها چیزی بهتر از یک مونولوگ ندارد. به محض اینکه ۲ یا ۳ کاراکتر به او بدهی دو تایش در هوا میمانند و یا از اساس چیزی بیشتر از خصوصیات همان کاراکتر ابتدایی برایش باقی نمیماند. دلیل این است که تکیه رمان نویس ما بر قصه و حکایت است و قصه و حکایت هیچ کاری به این ندارد که طرف و فاعل کار چه جور آدمی است و چه ویژگی اخلاقی یا عاطفی خاصی دارد. حکایت با یک تیپ سروکار دارد اما در رمان چارهای نیست جز اینکه قدری انسانی با کاراکتر برخورد کنی که خشم و نفرت او در لایههای مختلف داستان بگنجد. توفیق رمان اساس این است که کل روزگار یک فرد را به تصویر میکشد و افراط و تفریط را بر نمیتابد.
همه حسود و خود کم بین هستیم
وی افزود: رمان آقای مزینانی از دوران شاه سابق دفاع نکرده است. اما ما همه حسود و خود کم بین هستیم و نمیتوانیم بپذیریم برادرمان وضعش خوب است. انگار میخواهند چشمهایمان را در بیاورند وقتی میبینیم کار مزینانی بهتر است از کارهایی که ما با سرمایههای وسیع دولتی مینویسیم.
به گفته میرشکاک مزینانی توانسته رئالیزم سوسیالیستی را در ایران بومی کند و کرامت کار او جمع کردن زاویه دیدهای مختلف در یک رمان است.
وی در همین زمینه گفت: کار او خاطره نویسی نیست بلکه پدیدهای هنری و بسیار پیچیده است. در جامعهاش که بهترین رمانش دو یا سه کارکتر دارد مزینانی با کار هنری توانسته یک لشکر آدم را به رمانش بیاورد و برای هر کدام یک زاویه دید خلق کند و همه را نیز با هم سازگار کند. در کتاب او به اعتقاد من یک شاعر و نویسنده و مورخ جمع شدهاند. او در رمانش به شدت از شاعری استفاده کرده است و توانسته شعرش را به نثر تبدیل کند. این رمان نیز به اعتقاد من شعری است کاملا مستند و تاریخی.
میرشکاک تصریح کرد: کار عظیم دولت آبادی را در نظر بگیرید. از ۱۰ مجلدش میشود ۸ جلد آن را نادیده گرفت. من این را وقتی هنوز با خودش رفیق بودم نیز به او گفتم. رمان جای خالی سلوچ او به نظرم بهترین رمانش است چون به آن آب نبسته است اما انگار اتفاقی که برای کلیدر افتاده دست خودش نیست و ناگهان میرود در کار حماسه خوانی و... ما گاهی یادمان میرود که رمان منظومه خوانی نیست و نباید در آن فیلمان یاد هندوستان کند و کار آقای مزینانی درست همین است که به ما ناشر دهد چطور در رمان نباید فاصلهها را کم و یا زیاد کرد.
میرشکاک ادامه داد: روزگاری برای ما مهم بود که بتوانیم «پاییز پدرسالار» بنویسیم و من وقتی برای بار دوم رمان شاه بیشین را خواندم فهمیدم که این اثر «پاییز پدرسالار» ماست و من حتی این را از آن یکی بیشتر دوست دارم. در کار مزینانی ظهور و سقوط قدرت واقعی است اما در کار مارکز این ماجرا با اغراق بیان شده است. شخصیتهای مارکز اصلا باورکردنی نیستند اما شخصیتهای مزینانی هستند. ما با رمان مزینانی بالاخره توانستیم ثابت کنیم که میشود چیزی درباره قدرت نوشت و در آن تقدیر تاریخی قوم ایرانی و قدرتش را نشان داد.