به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ محمد بهارلو از معدود نویسندگان و منتقدان امروزی است که هم با بزرگ علوی دیدار حضوری داشته و هم درباره او کتابی نوشته است؛ کتابی با عنوان «بزرگ علوي؛ نويسنده سانتيمانتال يا روشنانديش». این منتقد و داستاننویس در گفتوگو با ایبنا، از فراز و فرودهای زندگی بزرگ علوی که بیش از هر چیز با سیاستزدگی همراه بود، سخن گفت و از روزهای سرگردانی این نویسنده میان گروه «پنجاهوسه نفر» و مبارزان سیاسی به رهبری تقی ارانی و گروه «ربعه» و روشنفکران ادبی به رهبری صادق هدایت.
علوی در بستر زمانی زندگی خود چه نوآوریهایی در نوشتن رمان و داستان کوتاه داشته است؟ کدام دسته از این نوآوریها بعدها در آثار دیگر نویسندگان شکوفا شد؟
از میان نسل اول نویسندگان ما، یعنی جمالزاده و هدایت و چوبک، تمایل علوی به خلق آثار «اجتماعی» بود؛ البته اثر اجتماعی به مفهوم روسی و نسبتاً قدیمی آن، و نه آن چیزی که بعدها به «رئالیسم سوسیالیستی» معروف شد. منظور از ادبیات اجتماعی بهدستدادن احساسِ خاص زمان نویسنده از حیث اجتماعی و تاریخی و فرهنگی است؛ بهاین معنی که خواننده حس کند نویسنده در کانون یک صحنه عمومی، یک کشمکش، ظاهر شده است و دارد شهادت میدهد و بنای این شهادت بر انتقاد اجتماعی است. در نوشتههای دوره دوم نویسندگی علوی ـ بعد از مجموعه داستان «چمدان» ـ در آثاری مانند «ورقپارههای زندان» و «نامهها»، این تمایل یا گرایش کاملاً محسوس است، و در خاطرات رمانگونه او «پنجاهوسه نفر» به اوج خود میرسد. در این آثار آنچه تازگی دارد نوشتن درباره زندان است، از زندانی و زندانبان و خاطرات ایام حبس؛ چیزی که میتوان آن را «ادبیات زندان» نامید و علوی مُبدع آن است.
ادبیات زندان، چگونه به دست او شکل گرفت؟ آیا ایجاد ادبیات زندان از سوی بزرگ علوی، در نویسندگان دیگری نیز تأثیر گذاشت تا در باب ایام حبس خود دست به قلم شوند؟
چنانکه میدانید علوی به جرم عضویت در گروه «پنجاهوسه نفر» از 1316 تا شهریور 1320 محکومیت سیاسی داشت و در زندان قصر بازداشت بود. او اولین نویسنده معاصری بود که زندان را تجربه کرد و رنجها و مصایب مردان سیاسی و ماجراجو و قربانیان را در میان دیوارهای محصور و تاریک توصیف کرد. او از قیافه و سیرت زندانیان و از سرگشتگی و بیچارگی و امید دردناک آنها به عفو و آزادی تصاویر کمابیش زندهای بهدست داد که تا پیش از آن در ادبیات ما سابقه نداشت. درحقیقت نوشتههای او از آنجا که از دست اول نقل شده بودند جنبه «اتوبیوگرافیک» نیز داشتند و بر صحنههایی شهادت میدادند که کمتر کسی دیده و چیزی از آن شنیده بود، و همین کیفیت باعث شد که بهزودی آثارش نظر خوانندگان را بگیرد. کمتر از دو دهه بعد، و چهبسا تحت تأثیر او، نویسندگانی مانند احمد محمود و نسیم خاکسار و درویشیان به طبعآزمایی در این زمینه پرداختند.
شما در کتابتان با عنوان «بزرگ علوي؛ نويسنده سانتيمانتال يا روشنانديش» گفتهاید: علوي داستانسراي زندگيِ روشنفکران و مبارزانِ سياسي است. چنین نگرشی تا چه حد پیش از علوی رواج داشته است؟ آیا این بازتاب سرمشقی از آثار همعصران یا گذشتگان اوست، یا بیش از همه خلاقیتی است که شرایط زندگی او را به این سبک نوشتن و انتخاب چنین درونمایه و موضوعاتی سوق داد؟
چنانکه اشاره کردم درواقع علوی به همان نسل از روشنفکران و مبارزان سیاسی تعلق دارد و در نتایج و عوارض فعالیتهای آنها شریک است. حال آنکه در نوشتههای جمالزاده و هدایت روشنفکران و مبارزان سیاسی حضوری ندارند، و اگر هم داشته باشند حضورشان نه در «متن» بلکه در حاشیه است، و درحقیقت جلوهای تصادفی دارند؛ چنانکه گویی اتفاقی گذرشان به صحنه داستان افتاده است. اما نکتهای که مایلم بگویم این است که علوی، در واپسین سالهای زندگی، خود را قربانی سیاست میدانست و در یکی از آخرین نوشتههایش با عنوان «میخواستم نویسنده شوم» توضیح میدهد که طی سالها میان دو گروه نوسان میکرده یا درواقع سرگردان بوده است؛ یکی گروه پنجاهوسه نفر و مبارزان سیاسی به رهبری تقی ارانی و دیگری گروه «ربعه» و روشنفکران ادبی به رهبری صادق هدایت. او با تأسف و حسرت آشکاری مینویسد که کاش صرفاً در جرگه هدایت سر میکرد و قادر بود در همان فضای ادبی جولان بدهد و زندگی خود را وقف نوشتن کند. در پایان هم این شعر را در وصف حال خود نقل میکند: هر درختی ثمری دارد و هر کس هنری/ من بیچاره بیمایه تهیدست چو بید.
برخی از تاریخشناسان معتقدند که برای خواندن سطور نانوشته تاریخ باید به سراغ رمانهایی رفت که وقایع زمان خود را به نحوی انتقال میدهند. آیا میتوان آثار ادبی علوی را در این زمره قرار داد؟
اغلب داستانها و رمانهای علوی، ازجمله معروفترین اثر او «چشمهایش»، به یک زمینه حاد تاریخی مستند است، به این معنی که عناصر آنها مأخوذ از زمان و مکان معین و آدمهاشان دارای سرنوشت تاریخیاند. خواننده براساس بسیاری از آثار علوی میتواند مشخصات تاریخی و سیاسی و اجتماعی دورههای کوتاهی از جامعه ما را واخوانی یا بازسازی کند. اما طبعاً نمیتوان در این آثار در پی اثبات تاریخیت حوادث بود یا از آنها توقع هستیشناسی تاریخی داشت. داستانها و رمانهای علوی را، مانند آثار ادبی دیگر، قبل از هر چیز از روی «ادبیت» آنها، یعنی آنچه محصول مفردات ذهن یا خلاقیت نویسنده است، باید شرح و تفسیر کرد. بنابراین شاید مطلب اصلی این باشد که آثار علوی در متن ادبیات معاصر ما، از حیث آزمایشگری و نوآوری یا سبکپردازی، در چه جایگاهی قرار دارند، و آیا اصولاً کارنامه او چیزی به این ادبیات افزوده است یا نه؟ بهرغم قریحهای که علوی در پارهای از نوشتههای خود نشان داده است من خیال میکنم سرانجام پاسخ مثبت نباشد.