به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسکانیوز؛ فیلم ارغوان، ناهید، بوفالو و قول در روز نخست جشنواره سی و سومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.در نشست های خبری کارگردان و عوامل فیلم صحبت های مختلفی درباره آثارشان گفتند.
ارغوان(بخش سودای سیمرغ)
در «ارغوان» با فیلمی مدرن مواجهیم که نیروی محرکش درونیات-افکار و احساسات- شخصیتهاست.عاشقانهای موزیکال که ساختار فیلمنامهاش جایی بین مینیپلات و ضدپلات است.مینیپلات است چون با سوبژکتیویته شخصیتها مواجهیم و ضدپلات است چون واقعیات ناسازگار و ناهمگوناند. پایبندی فیلمسازان به مولفههای مورد علاقهشان موجب شده تا بستر فرمال فیلم را موسیقی و نقاشی شکل دهد. فیلمسازان ایرانی فیلم نه به مانند مرجع اصلیشان "ونگ کار وای-مشخصا درحال و هوای عشق" اما در اندازه ای درخور ستایش نشان دادند که فیلمساختن با موسیقی را به درستی آموختهاند.فیلم در ابتدا قراردادش را با مخاطب بنا می نهد که با واقعیاتی ناسازگار اما نه در بی قانونی و هرج و مرج مواجه است.
به عنوان مثال نوع خاصی از دوربین سوبژکتیو در فیلم استفاده شده که گاها سوبژکتیو فاعلی-جایی که پدر ارغوان درمورد چشمها صحبت می کند در زمان اول- و یا سوبژکتیو مفعولی است-جایی که آوا و فربد در بیرون از ماشین مشغول صحبت کردن اند و یا جایی که فربد داستان ارغوان را برای پدر و لیلی تعریف می کند متناسب با حس و حال ارغوان نور بالا و پایین می شود-.ویژگیهای بصری و شنیداری فیلم متناسب با سه دوره زمانی تقسیم بندی شده است.زمان اول سال 1354 است که رنگها متاثر از نقاشیهای مارک روتکو است و مشخصا در آموزشگاه موسیقی از پالت رنگی گرم استفاده شده و همچنین صداها متناسب با حس صدای گرامافونی همسانسازی شده ااست و تصویر برداری با عمق میدان عمیق است.
در دوره دوم و سوم سالهای 1386 و 1392 از پالت رنگی سرد و عاشقانه استفاده شده و صداگذاری به فرمت موسیقی ارکسترال ملودیک است و دوربین با عمق میدان پایین است.نحوه کات زدن این سه دوره به هم از حفرههای متداول اینگونه فیلم هاست که فیلم بی که در این حفره بیفتد هر دوره زمانی را به تفکیک به فرجام میرساند.و با بازی اکسپرسیونیستی-شخصیت آوا- و اغراق شده و مینیمال-شخصیت فربد- مواجهیم که منتج به نوعی کنتراست می شود. به کارگیری نورپردازی دراماتیک و طراحی میزانسن و دکوپاژ نامتعارف و بازیهای اغراق شده همگی در خدمت فرمی واحد اند.فرمی که می توان آنرا متهورانه و جسورانه خواند."ارغوان" فیلمی است که مخاطبانی خاص دارد.مشخصا آن دست از مخاطبانی که بیشتر در دنیای ذهن زندگی میکنند و بیشتر به فکر کردن عادت دارند.
قول (بخش سودای سیمرغ)
داستان پسری به نام پوریاست که به دنبال التیام وجدان معذبش است. عذاب وجدانی که از حادثهای مرگبار می آید.سانحهای که آغازگرش پوریا بود و منتج به غرق شدن نزدیکترین دوستش دانیال میشود. ظاهرا فیلم کمترین ارتباطی با عنوانش –قول-دارد. "قول"در واقع واژهای است که در سکانسی که فلاش بک است بین پوریا و پدرش رد و بدل می شود.دیگر با واژه قول و یا پرسپکتیوش کاری نداریم تا به انتها،که به گونهای مضحک مجددا بین پوریا و پدرش رد وبدل می شود."قول"فیلمی بسیار طولانی و کشدار است. بازیهای نابازیگران مانع از برقراری ارتباط بین مخاطب و فیلم می شود.مشخص نیست که چرا در فضایی که همه لهجه ای گیلک دارند، شخصیت اصلی پوریا لهجه فارسی دارد.
صرف نظر از داستان اقتباس شده آمریکایی ، یکی دیگر از ضعفهای ناشیانه فیلم روایت غیرخطی و رفت و برگشت های ان است."قول" نهایت می توانست فیلم کوتاهی 30 دقیقه ای باشد و بجای آنکه با سکانس های مطول و کشدار که فیلم را مدام از ریتم می اندازد ادامه پیدا کند.مثلا سکانسی که پوریا برای نجات دانیال سراغ دختر و پسری می رود که از قلعه برمی گردند نحوه شیرجه زدن پسر- با شکم در آب شیرجه می زند- و همینطور دیالوگ هایی که ارجاعی به خارج از متن دارند که حکایت از آن دارد که روابط دختر و پسر در ایران تحت شعاع نظامیان است.گویی بیشتر توجیه جشنواره ای دارد.خیلی از این سکانس ها اضافی و قابل حذف است و در انتها فکر می کردیم با فیلمی از جنس "فیلم کانونی" مواجهیم اما "قول" یک ناامیدی بزرگ است که مشخص نیست چرا در جشنوارهای که کلی فیلم مطرح از بخش مسابقه کنار گذاشته شدند این فیلم در آن بخش قرار دارد.
ناهید(بخش نگاه نو)
«ناهید» فیلمی است که جغرافیایش به لحاظ بصری آن را غنی کرده و دکوپاژهای متداول غیرچشمگیر حاکی از دلبستگی کارگردان به برجستگی داستان است .ظاهرا فیلم داستان ناهید است.زنی مطلقه که به هرقیمتی بدنبال حضانت پسرش امیررضا است.از طرفی عاشق مردی –مسعود-می شود و در این حین چون نمی تواند به دلیل منع قانونی سرپرستی پسرش را به عهده گیرد از مسعود به اجبار جدا می شود. ساختار فیلمنامه بین شاه پیرنگ و خرده پیرنگ است.
نیروی محرک فیلم حوادث فیزیکی و بیرونی است–دعوا و درگیری ،ازدواج موقت جدایی،مشکلات کار،منع قانونی حضانت فرزند - اما گه گداری به درون و سوبژکتیویته شخصیت ها هم سرکی می زند-ناهید،مسعود،احمد-.در یک سوم پایانی فیلم در سیکل تکرار ماوقع گذشته خود می افتد و گویی مواد سناریست برای ادامه ته کشیده و بعضی از سکانس ها گنگ می مانند .
مثلا سکانسی که احمد به همراه ماادر و امیررضا به خانه برادر ناهید می روند مشخص نمی شود که علت رفتنشان چیست؟ این سکانس قابل حذف است بی آنکه خللی به داستان محوری فیلم وارد شود.و همچنین پایان فیلم که به گونهای تکرار گذشته است و به شدت کلیشه ای.همین موارد موجب شده تا ناهید علیرغم بهره گیری از فضای بیرونی و غیر شهری متداول فیلمی دلچسب و راضی کننده نباشد.باید دید که آیدا پناهیان در فیلم دومش چه میزان از اشتباهات این فیلم درس می گیرد و درصدد برطرف کردنشان برمیآید.
بوفالو (بخش سودای سیمرغ)
داستان فیلم درباره زوجی است که پس از سرقتشان به فکر مهاجرت به روسیه اند.مرد معافیت سربازی ندارد و میخواهند بصورت قاچاقی مهاجرت کنند.اما قبل مهاجرت مرد در کریخوانی شوخ و شنگ وار و مضحک و ناگهانی غرق می شود.از اینجای داستان دو شخصیت مرموز وارد فیلم می شوند که تا به انتها ناشناخته و غیرقابل لمس باقی می مانند.شخصیت بهرام بوفالو و همسر کر و لالش.مشخص نیست که چرا بهرام لقبش بوفالو است .تنها در سکانسی عربی حرف می زند که گویی ارجاع به جنگ و جبهه دارد.
اما مگر غیر از آن است که هر فیلمی می بایست تمام اجزایش را توضیحی بسنده دهد؟بعد از گره اول فیلم-یعنی غرق شدن مرد-فیلم بصورت عذابآوری ادامه پیدا می کند و انتهایش که دیگر حدیث مفصلی از کل فیلم است.فیلم با سوالات بی پاسخی که رها شده باقی می گذارد برای مخاطبش احترام قائل نیست و به نظر نمی رسد شانسی برای بردن سیمرغ در هیچ بخشی داشته باشد.فیلمی که به دیدنش نمی ارزد.