فرهنگ امروز / روزبه رحیمی: کواین و دیویدسن دو تن از بزرگترین فیلسوفان نیمهی دوم قرن بیستم به شمار میآیند. این دو از فیلسوفان سنت تحلیلی محسوب میشوند اما تأثیر بسیاری بر فلسفههای غیرتحلیلی (ـقارهای) نهادهاند. به جز چند مقاله و یکی دو کتاب نهچندان بااهمیت، ترجمهای از آثار این دو فیلسوف در دسترس نیست. اخیراً به همت نشر علم و با ترجمهی مجتبی درایتی دو کتاب در شرح و توضیح فلسفهی کواین و دیویدسن انتشار یافته است. درایتی دکترای فلسفهی غرب از دانشگاه تهران است. پایاننامهی کارشناسی ارشد خود را در فلسفهی کواین و رسالهی دکترایش را در فلسفهی دیویدسن نگاشته است. درایتی علاوه بر تدریس فلسفه در دانشگاههای مشهد، مشغول تحقیق در باب اطلاعات نسخههای خطی اسلامی در مؤسسهی الجواد در مشهد است.
مصاحبهی ما با این مترجم و استاد دانشگاه را بخوانید:
این دو کتاب از مجموعهی «سلسلهی فیلسوفان ودز ورث» است. لطفاً دربارهی این مجموعه توضیح دهید.
هر مجلد از این مجموعه گزارشی خلاصه از زمینهی فکری، آراء و اندیشههای یکی از اندیشمندان بزرگ جهان ارائه میدهد. کتابهای این مجموعه در حجم تقریبی صد صفحهی انگلیسی به چاپ رسیدهاند و هدف از آنها در درجهی اول آشنایی دانشجویان فلسفه با آراء فیلسوفان مختلف است اما در عین حال در نوشتن کتابهای این مجموعه خوانندگان عمومی کتابهای فلسفی نیز مدنظر بودهاند. از این مجموعه بیش از شصت مجلد در سالهای پایانی دههی نود قرن گذشته و سالهای ابتدایی دههی ابتدایی قرن حاضر به چاپ رسیده است. لازم به ذکر است که بیش از پانزده مجلد از این مجموعه به زبان فارسی ترجمه شده و از سوی ناشران مختلف به چاپ رسیده است. از جمله کتاب «فلسفه ریچارد رورتی» از همین مجموعه را همین نشر علم با ترجمهی مرتضی نوری (مترجم کتاب «فلسفه و آینهی طبیعت» رورتی) پیشتر به چاپ رسانده است.
تاکنون از کواین دو کتاب کوچک و تعداد اندکی مقاله و از دیویدسن تنها چند مقاله ترجمه شده است. شما فکر میکنید ترجمهی شرح فلسفهی آنها در شرایطی که دسترسی به متن ترجمه شدهی آثارشان ممکن نیست مفید است؟ و آیا به برداشتهای غلط در میان علاقهمندان به فلسفه منجر نمیشود؟ اتفاقی که برای بسیاری از فیلسوفها در ایران افتاد.
سبک نوشتن کواین، وضع اصطلاحات جدید از جانب او، استفادهی گسترده از منطق ریاضی و فلسفه ریاضیات در آثارش، در کنار عامهپسند نبودن فلسفهی او، از مواردی است که سد راه ترجمه آثار وی به زبان فارسی شده است. آثار مختصری که از او به فارسی ترجمه شده است هم از جمله آثار سادهتر وی است، گرچه برخی از مقالات ترجمه شده از او، از مهمترین آثار وی هستند. اساساً ترجمهی آثار کواین، کار هر کسی نیست. البته آثار اصلی و مهمتر او هم اگر به فارسی ترجمه شود، بخش عمدهای از آن بدون شرح و توضیح برای ناآشنایان با فلسفهی وی قابل فهم نیستند. لذا چاپ آثار توضیحی و شرحگونه قبل یا همراه چاپ آثار اصلی وی ضرورت دارد. از جمله همین کتابی که در این مجموعه دربارهی کواین نگاشته شده است، در عین اختصار از بهترین کتابهایی است که میتوان برای آشنایی با فلسفهی کواین و فضای فکری او از آن استفاده کرد. در مورد شرحهایی که موجب بدفهمی فیلسوفان در ایران شدهاند، لازم به ذکر است که عمدهی این شرحها عموماً منعکسکنندهی برداشت نادرست مؤلفان فارسیزبان آنها بوده است و یا اگر ترجمه بودهاند، یا ترجمههای مغلوط و نامفهومی بودهاند یا در انتخاب اثر دقت کافی نشده است. به طوری کلی بگویم، ما در طول این سالهای آشناییمان با فلسفهی غرب، حتی در انتخاب شرحهای نوشتهشده بر فیلسوفان برای ترجمه، بر اساس گونهای بدسلیقگی یا راحتطلبی عمل کردهایم و در بسیاری از موارد فاقد آگاهی و تسلط بودهایم. به تعبیر دیگر، آنچه به دستمان رسیده است یا آنچه میتوانستهایم ترجمه کردهایم، نه آنچه باید ترجمه میکردهایم.
اما وضعیت در مورد دیویدسن متفاوت است. فلسفهی او آن دشواریهای فلسفهی کواین را ندارد و نثر او هم روان و شیواست. فلسفهی او نیز به جریان اصلی و سنتی فلسفه نزدیکتر است. بهترین راه برای آشنایی با فلسفهی او رجوع به خود آثار وی است که البته در زمینهی ترجمهی این آثار کوتاهی شده است. شاید هنوز پیگیری تاریخ فلسفهی غرب در ایران به زمانهی دیویدسن که فیلسوف متأخرتری است نرسیده.
کواین در سه سنت تجربهگرایی، پراگماتیستی و منطق ریاضی قرار میگیرد و از پایهگذاران سنت «پراگماتیسم منطقی» است. ممکن است در مورد این سنت و خصوصیات آن توضیح دهید؟
البته اصطلاح «پراگماتیسم منطقی» را بعضی از مفسران کواین بهطور خاص هانس یوهان گلاگ در مورد سنت فکری کواین و دیویدسن به کار بردهاند. کواین از یک جهت در سنت تجربهگرایی قرار میگیرد که ریشه در تجربهگرایان انگلیسیزبان قرن شانزدهم و هفدهم دارد، از مجرای فلسفهی کانتی گذشته است و برجستهترین نمایندهی آن در زمان شروع کار کواین پوزیتیویستهای منطقی هستند. در این سنت نهایتاً هرگونه شاهد موجه برای معرفت باید به تجربه برگردانده شود یا ریشه در تجربه داشته باشد. کواین خود را در این سنت میبیند اما روایت پوزیتیویستها از آن را دارای مشکلات عدیده میداند. از این رو، در پی اصلاح و جزمزدایی از آن برمیآید. هدف او گونهای تجدید بنای تجربهگرایی است. وی در این تجدید بنا، از دو سنت دیگر استفاده میکند. سنت پراگماتیسم، که عمدهی فلاسفهی آمریکایی از آن متأثرند و کواین بهطور خاص روایت چارلز سندرس پرس را مدنظر دارد. تأثیری که این سنت در تفکر کواین دارد در این است که برای داوری در مورد یک گزاره یا نظریه به نتایج آن توجه میکنند نه به مبانی آن. به طور خاص، یک نظریه معرفتی با توجه به نتایج مشاهدهپذیر آن مورد ارزیابی قرار میگیرد نه با توجه به اینکه نظریه از چه مبانیای استنتاج شده است. سنت اخیر آن دید کلیای که کواین برای تجدید بنای مورد نظر خود دارد برای او فراهم میکند. سنت سوم سنت منطق ریاضی است با دستاوردهایی که از زمان راسل و فرگه و به طور خاص در زمان متأخرتر در تارسکی پیدا کرده است. این سنت ابزار آن تجدید بنا را در اختیار کواین قرار میدهد.
کواین با نوشتن یکی از بحثبرانگیزترین مقالههای تاریخ فلسفهی تحلیلی، «دو حکم جزمی تجربهگرایی»، مبانی پوزیتیویسم منطقی را محل تردید قرار داد. کواین چه جایگاهی در میان اندیشمندان تحلیلی دارد؟
می توان گفت کواین به نحوی در روند فلسفهی تحلیلی چرخش ایجاد میکند. مبنای این چرخش هم در همین مقالهی مهم «دو حکم جزمی تجربهگرایی» گذاشته میشود. دو جزمی که مدنظر کواین هستند، تمایز گزارههای تحلیلی و تألیفی و نیز تحویلگرایی است، که البته دو روی یک سکهاند. به طور خاص همین تمایز گزارههای تحلیلی و تألیفی، فیلسوفان تحلیلی قبل از وی، خاصه پوزیتیویستهای منطقی را دچار مشکل کرده بود. این فیلسوفان این تمایز را تمایزی سفت و سخت میدیدند که گریزی از آن نیست، و بر مبنای آن دیواری رسوخناپذیر بین علم و غیرعلم، معرفتشناسی و متافیزیک و سایر حوزههای دانش قائل بودند. کواین در این دیوار رخنه ایجاد میکند، اگر نگوییم کاملاً آن را از بین میبرد. به تعبیری خطکشیهای جزمیای که فیلسوفان تحلیلی پیش از وی قائل بودند، با او دگرگون میشود به نحوی که فیلسوفان تحلیلی بعد از وی چه با او موافق باشند چه مخالف، ناگزیرند که در مقابل آراء وی موضع خود را مشخص کنند.
شما مقالهای دارید در ارتباط با تأثیری که فیلسوفان قارهای بر فلسفهی تحلیلی داشتهاند. کواین چه نقشی در نزاع میان فلسفهی تحلیلی و قارهای بازی میکند؟
همین برداشتن مرزها که به آن اشاره کردم، از عوامل مؤثر در تغییر جو منازعهگونه بین فیلسوفان تحلیلی و قارهای بوده است (هرچند این جو دهههاست در غرب تغییر کرده است، اما تا این تغییر نگرش به مملکت ما برسد چند دههی دیگر طول خواهد کشید). کواین با رد تمایز تحلیلی و تألیفی و آموزهی کلگرایی خود، به واقع راه مراوده معرفتی بین علم، فلسفه و سایر حوزه های دانش را باز میکند به نحوی که اگر کلیت افکار وی را پی بگیریم به این نتیجه میرسیم که هیچ حوزهای از دانش یا حتی دیگر فعالیتهای بشری فارغ از حوزههای دیگر نیست و به نحوی با آن حوزهها در ارتباط است. هر چند، کواین خود پس از رد تمایز تحلیلی و تألیفی نتیجهی اصلی آن را این میدانست که فلسفه پیوسته با علم است، برخی پیروان او قائل بودند که آنچه از اندیشههای او نتیجه میشود چیزی بیش از این است و آن اینکه فلسفه پیوسته با کل فرهنگ است. این نگرش، چشمانداز فیلسوفان تحلیلی را به چشمانداز فیلسوفان قارهای نزدیک میکند و امکان مراوده فکری بین آنها را فراهم میآورد. اگر بخواهیم از آنچه در واقعیت اتفاق افتاد مثال بیاوریم، میتوان اشاره کرد که آنگونه تضاد و تعارض فکری که شما بین کارناپ و هایدگر میبینید به نحوی که کارناپ برای ذکر مثال از گفتههای بی معنا و پوچ از آثار هایدگر شاهد مثال میآورد، دیگر بین دیویدسن که شاگرد کواین است (و با واسطه او شاگرد کارناپ به حساب میآید) و گادامر که شاگرد هایدگر است دیده نمیشود و این دو فیلسوف قرابت فکری بسیاری بین خود احساس میکنند و به آن اذعان میکنند.
همانطور که در مقدمهی کتاب اشاره کردهاید دامنهی موضوعاتی که کواین به نظریهپردازی در آنها پرداخته گسترده است. آیا این کتاب تمام آن نظریهپردازیها را در بر میگیرد؟
این کتاب عمدهی نظریهپردازیهای فلسفی کواین را پوشش داده است، هرچند مختصر، اما دقیق و در حد خود کافی. اما کواین کارهای گسترده و ابتکاری بسیاری در حوزهی منطق انجام داده است که کتاب حاضر اصلاً به آنها نپرداخته است.
کواین نثر ویژهای در نوشتههای خود دارد. در مورد نثر کواین و مشکلات ترجمهی آن بگویید.
کواین در نگارش صاحب سبک است. از قضا نثر او را در زبان انگلیسی نثری فاخر و زیبا میدانند اما برگرداندن آن به زبان فارسی دشوار است. از سوی دیگر، کواین از جمله فیلسوفانی است که خود به جعل اصطلاح میپردازد و بعضی از اصطلاحات خاص وی است و تنها در آثار وی با آنها مواجه میشوید. به یاد دارم که در سال ۲۰۰۸ به مناسبت صدمین سالگرد تولد کواین کنفرانس دوروزهای در دانشگاه هاروارد برگزار شد که من در آن حاضر بودم. پسر کواین در سخنرانی خود به تعدادی از کلماتی اشاره کرد که بعد از جستوجو در هزاران صفحه از صفحات اینترنت تنها در آثار کواین با آنها برخورد کرده است. اینها به کنار، استفادهی گستردهی کواین از دانش منطق ریاضی و علوم تخصصی مرتبط در آثار خود، این اجازه را به هر کسی نمیدهد که به ترجمهی آثار وی دست بزند. البته این از جهتی خوب است، تا آن حد که ما میتوانیم امیدوار باشیم که با ترجمهای ضعیف از آثار کواین مواجه نباشیم. اما از جهتی هم مشکلزاست، از آن حیث که ممکن است تا سالها معروفترین اثر کواین، یعنی کتاب «کلمه و شیء»، و بعضی مقالات تخصصیتر او، به زبان فارسی ترجمه نشود. البته گامهای ابتدایی خوبی برداشته شده است و تعدادی از مهمترین مقالات کواین بعضاً دو بار به زبان فارسی ترجمه شده است، هرچند تعداد این مقالات از حد انگشتان یک دست فراتر نمیرود.
منظور نویسنده از اینکه کواین برای فیلسوفها کتاب مینوشت چیست؟
کواین معتقد است که فلسفه را باید برای اهل فلسفه نوشت، همانطور که فیزیک برای اهل فیزیک نوشته میشود و شیمی برای اهل شیمی و اساساً قائل به همگانی کردن فلسفه نبود و فلسفه را دانشی تخصصی میدانست. از همین روست که به او «فیلسوف فیلسوفان» میگویند که حاکی از آن است که فلسفهی او فلسفهای عامهپسند نیست، بلکه اهمیت و جذابیتش اساساً برای اهل فلسفه، و به تعبیر دقیقتر برای فیلسوفها، است.
در فصل اول کتاب، درآمد (ص ۱۸)، اشاره شده که کواین همواره پژوهش را به تدریس ترجیح میداد و بهطور مثال تنها یک بار به تدریس هیوم پرداخته است. این موضوع نکتهی مهمی در خود دارد. اکثر اساتید دانشگاههای ما، هر زمانی که لازم باشد سر کلاس حاضر میشوند و موضوعات مورد بحث در یک کلاس برای ترمهای متوالی تکرار میشود. در صورتی که میبینیم کلاسها برای اساتید غربی، بخشی از پروژهی مطالعاتی و پژوهشیشان است. نظر شما چیست؟
قصهی وضع فلسفه در نظام دانشگاهی ایران قصهی پرغصهای است. به واقع اگر درد فقط همان موردی بود که شما اشاره کردید، خوب بود. متأسفانه نمیتوان انکار کرد که در ایران در حوزهی تدریس آکادمیک فلسفه، گرفتار یک دور باطل ملالآور هستیم. به حق میتوان ادعا کرد که نگاه و سیستمی که در آموزش فلسفه در دانشگاههای ایران حاکم است، یک سیستم زایل کردن استعدادهاست. دانشجویان بااستعداد پرشور و تشنه دانستن وارد این سیستم میشوند و در نهایت افرادی مأیوس، سرخورده و در عموم موارد وامانده از این سیستم خارج میشوند. ممکن است بسیاری از این افراد به طور کلی از فلسفه زده نشوند، اما به این نتیجه میرسند که عمر خود را در سیستم دانشگاهی تلف کردهاند. شاید وضع اساتیدی که وارد این سیستم میشوند، به بدی دانشجویان نباشد، چرا که برخی از اساتیدی که در این سالها وارد نظام دانشگاهی شدهاند، حتی از همان ابتدا فاقد آن شور و تشنگی دانش هستند.
نتیجه آنکه یک استاد فلسفه یک درس را طی مدت طولانی تدریس میکند و تدریس اول او با تدریس دهم وی از حیث محتوا هیچ تفاوتی با هم ندارد، اگر فرض بگیریم که درس اول محتوایی داشته است. بگذریم از اساتیدی که عناوین دروس مختلفی را تدریس میکنند و حتی محتوای این دروس مختلف نیز با هم تفاوتی ندارد یا اساتیدی که دروسی را تدریس میکنند که کمترین مطالعه یا پژوهشی در آن نداشتهاند.
در این دایرهی معیوب، عملاً اگر هم جایی برای تحقیق، پژوهش و «تولید» مقالات وجود داشته باشد، صرفاً جنبهی صوری و کمّی دارد؛ بهعنوان امتیازی برای ارتقاء یا جذب. در ایران نهتنها بین پژوهش آکادمیک در حوزهی فلسفه و حوزههای فکری خارج از دانشگاه، یا حتی حوزههای فکری دیگر داخل دانشگاه، ارتباطی نیست، بلکه حتی بین این پژوهشها و درسی که خود پژوهشگر متکفل تدریس آن است نیز ارتباطی وجود ندارد. مقاله نوشته میشود که چاپ شود (یا به تعبیر دقیقتر، «پذیرش» شود)، نه اینکه خوانده شود. البته این حکم عام نیست و در ایران حتی در حوزهی فلسفه نیز اساتیدی یافت میشوند که همّ و غم اصلیشان تحقیق و تعلیم در بالاترین سطح ممکن است اما تعدادشان در مقایسه با کل تعداد اساتید اندک است و متأسفانه سال به سال این نسبت کمتر هم میشود.
بخشی از مشکل به اینجا برمیگردد که بعد از این همه سال مسئولان تصمیمگیرنده در باب آموزش فلسفه ــ و در حوزهای گستردهتر، آموزش علوم انسانی ــ در ایران هنوز به جواب این سؤال نرسیدهاند که ما برای چه در ایران فلسفه تدریس میکنیم؟ و اصلاً برای چه باید فلسفه تدریس شود؟ خروجی فلسفهی دانشگاههای ما بناست چه نقشی را در این مملکت به عهده بگیرد؟ طنز کار در اینجاست که برخی از بالاترین تصمیمگیرندگان در این حوزه، استاد فلسفه، آن هم فلسفهی غرب، هستند اما نسبت به فلسفهی غرب بدبیناند. بدبینیای که در بین مسئولین علمی به طور عام نسبت به فلسفه، خاصه فلسفهی غرب، وجود دارد انکارناپذیر است. برخی اوقات که سعی میکنم واقعبینانهتر به فلسفهی وجودی گروههای فلسفه در دانشگاههای ایران نگاه کنم به نتیجهای جز این نمیرسم که نگاه سیستم آموزش عالی به دانشجویان فلسفه (و بعضی اوقات حتی اساتید فلسفه) نگاه قرنطینهای است، یعنی عدهای از افراد را که گرایش به سمت فلسفه دارند و احتمال میرود استعدادی در این زمینه داشته باشند، در جایی (با عنوان اصطلاحی «گروههای فلسفه») جمع کنیم و تحت مراقبت قرار دهیم تا دیگران از تأثیرات سوء آنها در امان بمانند. شاید هم خدا قسمت کرد و با نظام آموزشی عاطل و باطلی که تعریف شده است، این افراد شفا پیدا کردند و کلاً قید فلسفه را زدند. اگر این نگاه به اصطلاح «واقعبینانه» را درست بدانیم، میتوانیم بگوییم موفقیت قابل توجهی در دستیابی به این هدف حاصل شده است. گام بعدی میتواند این باشد که با تصمیمی قاطع کل بساط فلسفه را از دانشگاهها جمع کنیم که البته زمزمههایی در این باره دست کم در خصوص فلسفهی غرب شنیده میشود. البته فلسفه و تفکر فلسفی از بین نمیرود چرا که با ذات آدمی عجین است، اما اتفاقی که میافتد و افتاده است این است که مرکز و محفل اصلی آشنایی با فلسفه و تحصیل فلسفه به خارج از دانشگاه منتقل میشود. این اتفاق حتماً آفاتی در پی دارد، اما شاید برای فلسفه در مملکت ما در نهایت بهتر باشد، چون ذات آزاد فلسفه در آن بهتر حفظ میشود.
دیویدسن را در کنار استادش، کواین، از تأثیرگذارترین فیلسوفان تحلیلی نیمهی دوم قرن بیستم دانستهاند. وجه ممیز دیویدسن از کواین چیست؟
به معنایی میتوان فلسفهی دیویدسن را ادامهی فلسفهی کواین یا گسترش آن دانست؛ بدین معنا که او مبانی فلسفهی کواین را میپذیرد و آنها را در حوزههایی گستردهتر وارد میکند. البته دیویدسن گرچه به شاگردی کواین افتخار میکند اما دوست ندارد او را در سایهی کواین یا صرفاً به عنوان ادامهدهندهی راه کواین بدانند. البته حق هم با اوست. او جدای از استادش، نظریات ابتکاری بسیاری دارد و برخی معتقدند که او بهعنوان یک فیلسوف حتی از استاد خود نیز برجستهتر است. شاید جنبهی جنجالی و انقلابی افکار کواین برجستهتر باشد، اما تسلط دیویدسن بر فلسفه بیشتر از اوست (البته این نظر من است). او برخلاف کواین در تاریخ فلسفه هم تحقیقات بسیاری دارد، از این رو درسی که او از تاریخ فلسفه گرفته، بیشتر از کواین است. وجه برجستهی فلسفهی کواین در طرح مشکل است، اما دیویدسن به حل مشکل پرداخته است. دیویدسن به نحو دقیقی متوجه اصلیترین مسائل در حوزه معرفتشناسی، فلسفهی ذهن و فلسفهی عمل شده و کوشیده است، ضمن قبول بیشتر اشکالاتی که کواین مطرح کرده است، راهحلی برای این مسائل ارائه دهد. البته اینگونه نبوده است که همواره تأثیر فکری از جانب کواین به سمت دیویدسن بوده باشد، در موارد بسیاری کواین خود از نظرات دیویدسن تأثیر پذیرفته است، یعنی یا نظرات او را پذیرفته یا در اثر نظرات او، اندیشه خود را اصلاح کرده است.
ما را با نویسندهی کتاب فلسفهی دانالد دیویدسن، درل ویلر، بیشتر آشنا کنید.
برخلاف زوج نلسون، ویلر نویسندهی معروفی نیست و اطلاعات چندانی از او به دست نیامد. همینقدر میدانیم که در سال ۱۹۹۷ رسالهی دکترای خود را دربارهی دیویدسن در دانشگاه کانزاس دفاع کرده و در سال ۲۰۰۳ به هنگام نوشتن این کتاب استاد دانشگاه تاوسن در بالتیمور امریکا بوده است.
در مقدمهی این کتاب از ترجمهی اثری از دیویدسن و تألیف کتابی دربارهی او خبر دادهاید. این کتابها در چه مرحلهای هستند و آیا کتاب جدیدی در دست ترجمه و یا انتشار دارید؟
کتابی که دربارهی دیویدسن تألیف کردهام سه سال است که به اتمام رسیده، از قضا همان سه سال پیش قرارداد انتشار آن نیز با یکی از انتشارات معروف امضا شد. اما در فاصلهای که در انتشار کتاب افتاد و تغییر افراد تصمیمگیر در مورد کتابها در آن انتشارات، نگاه مثبت انتشارات به فلسفهی تحلیلی به نگاه خصمانه تبدیل شد و بعد از دو سال منجر به فسخ قرارداد شد. اکنون مترصد فرصت هستم که با توجه به مطالعات اخیری که در این فاصله داشتهام برخی بخشهای این کتاب را بازبینی کنم. در این کتاب گرایش به سمت تفسیری از اندیشهی دیویدسن است که دغدغههای او را با دغدغههای دستکم برخی از فیلسوفان قارهای نزدیک میبیند.
ترجمهی کتاب «سوبژکتیو، اینترسوبژکتیو، ابژکتیو» اثر دیویدسن نیز چند سالی است به پایان رسیده است اما با توجه به وسواسی که دارم، ویراستاری برخی بخشهای آن به تعویق افتاده است. خاصه اینکه اخیراً ترجمهی آلمانی اثر نیز به دستم رسیده است که باید ترجمه فارسی را با آن نیز تطبیق دهم که آن هم منتظر فرصت فراغت است اما به زودی به انجام خواهد رسید.
کاری که اخیراً مشغول ترجمه آن شدهام، «شرح کتاب مابعدالطبیعهی ارسطو» اثر اسکندر افرودیسی است که از جمله بهترین شرحهایی است که در طول تاریخ فلسفه بر این کتاب نوشته شده است که با توجه به حجم اثر انجام آن مدتی به طول خواهد انجامید. لازم به ذکر است که پیشتر ترجمهای مشترک از من و آقای حمیدرضا محبوبی آرانی از پارههای بهجامانده از آثار مفقود ارسطو توسط انتشارات دانشگاه تهران باعنوان «ترغیب به فلسفه؛ دربارهی فلسفه؛ و پارههایی از آثار گمشدهی دیگر» به چاپ رسیده است.
کار آخری هم که در مؤسسهی الجواد در حوزهی نسخههای خطی انجام شده است، مجموعهی ۴۵ جلدی «فهرستگان نسخههای خطی ایران (فنخا)» است که از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران به چاپ میرسد و تا کنون ۳۴ جلد آن به چاپ رسیده و ۱۱ جلد انتهایی آن اکنون در چاپخانه است. این مجموعه حاوی اطلاعات کتابشناسی و نسخهشناسی بیش از ۳۲۰ هزار نسخه از نسخههای خطی موجود در ایران است.
* فلسفهی کواین، لین و جک نلسون، مجتبی درایتی، علم، ۱۳۹۳، ۱۲۵۰۰ تومان.
* فلسفهی دانالد دیویدسن، درل ویلر، مجتبی درایتی، تمدن علمی، ۱۳۹۳، ۱۲۵۰۰ تومان.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی موسسه شهر کتاب