به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در فصلی دیگر از پرونده انعکاس نظرها،انتظارها و پیشنهادهای اهالی کتاب از رئیس جدید صدا و سیما، مسعود مهرابی چهره شناختهشده تاریخنویسی و فرهنگنویسی سینمای ایران و مدیر و ناشر مجله پُرسابقه «فیلم»، نظرات خود را بیان کرده است.
انتقاد از رویکرد غیرفرهنگی تلویزیون، نبود آثار مهم و برجسته در برنامههای معرفی کتاب تلویزیون، انتقاد از حجم زیاد برنامهها و معرفی کتابهای کمکآموزشی و بیان کاستیهای نشریههای وابسته به صدا و سیما (سروش و جامجم) از مهمترین موضوعهای این گفتوگو هستند.
آیا بیننده تلويزيون و برنامههای معرفی کتاب آن هستيد؟
برايند مجموعه برنامههای تلویزیون برایم همانند حضور و جلوه نشریات زرد است كه اين روزها بخش زيادی از دكههای مطبوعاتی كشور از آنها انباشته شده است. به نظرم تلويزيون در مجموع چندان رویکرد فرهنگی ندارد (كه البته اين يك اپيدمی جهانی است و به ذات اين رسانه هم بر میگردد). به همین دلیل بيننده برنامههایش نيستم و فقط گاهی برنامههای خبری با اهميت و گزارش مسابقههای مهم ورزشی را تماشا میکنم. در اين نگاه گذرا و عوض كردن كانالها، گاهی برنامه «کتابنامه» شبكه چهار را هم دیدهام كه وجه غالبش آنتنفروشی است و عموماً کتابهایی را معرفی و تبليغ میکند که چندان قابلتوجه و حائز اهمیت نيستند. به نظر میرسد بيشتر مشتریهای اين برنامه ناشران دولتی و شبهدولتی هستند كه حساب سود و زيان برایشان مطرح نيست و به دلیل جنبههای تبليغاتی در اين برنامه حضور دارند.سود اغلب ناشران مستقل كتاب، به ویژه با شمارگانِ حقيرانه آن در اين روزها به قدری ناچيز است كه توان پرداخت هزينه حضور در اين برنامه را ندارند و به دشواری كارشان را تنها از سر عشق و علاقه ادامه میدهند.
سال گذشته در يكی از برنامههای «کتابنامه»، کتابی با موضوع تاريخ ايران معرفی شد که عنوان مهم و حجم قطور و قيمت ارزانش کنجکاویام را برانگیخت. آن را در نمايشگاه كتاب تهران پيدا و تورق کردم. کتاب به اصطلاح فراورده چسب و قيچی بود؛ يك كتابسازی تمام و كمال! کتابهایی که در برنامههای تلویزیون معرفی میشوند، مانند همین کتاب، كتابهایی گزينشی هستند. با وجود آنكه كتابهای منتشر شده از دايره مميزی وزارت ارشاد گذشتهاند، با اين حال، تلویزیون هر كتابی را تبليغ نمیكند. ناظران پخش و مميزان تلويزيون، معرفی بسياری از كتابهای مطرح مجوز گرفته از وزارت ارشاد را برای مخاطبانش زيانآور میدانند اما چشم بر تبليغ و اشاعه فرهنگ مصرفگرایی بیدروپيكر كه بیوقفه از همه كانالها پخش میشود، بستهاند. ربگوجه فرنگی بخر، ماشين ببر، برنج بخر، خانه ببر...، پيامك بزن، ويلا ببر. پيامك زدن از سر و كول تلويزيون بالا میرود. گويا شبكهها در اجاره شركت مخابراتاند.
تلویزیون در تبلیغ فیلمهای سینمای ايران نيز رويكردی مشابه معرفی كتاب دارد؛ آگهی هر فيلم اكرانشده در سينماها را پخش نمیكند. با آنكه تعرفه پخش آگهیهای سينمایی بسيار بالاست و همه تهيهكنندگان قادر به پرداخت آن نيستند، اما تلويزيون سياستی چندگانه دارد؛ آگهی بعضی فيلمها را اصلاً پخش نمیكند، در آگهی بعضی فيلمها دست میبرد و به سليقه خودش پخش میكند و آگهی برخی فيلمهایی را كه منطبق با سياست و سليقهاش است، آنقدر هر ساعت از شبكههای مختلف تكرار میكند كه از آن، شائبه پخش رايگان و منافع شخصی و گروهی برداشت میشود.
در تلويزيون بخشی از نویسندگان و مترجمان ايرانی نه تنها خودی محسوب نمیشوند و خود و آثارشان راهی به برنامهها ندارند، كه بعضاً به آنها توهين هم میشود. در مجموعهی «خندهبازار» كه چندی پيش از تلویزیون پخش میشد، بخشی وجود داشت كه مضمونش نمايش چگونگی محفل ادبی شاعران و نویسندگان بود. در اين قسمت گريم بازيگران یادآور چهره بعضی از شاخصترين شاعران و نويسندگان معاصرمان بود و نشان میداد آنها در میان دود و دم فراوان لميدهاند و پرتوپلا و معر میگویند! وقتی تلویزیون چنین نگاهی به گروهی از چهرههای فرهنگی دارد، دیگر چه انتظاری از برنامههای معرفی کتاب آن میتوان داشت؟ نویسندگان و شاعران، چه مقبول تلويزيون باشند يا نباشند، سرمایههای ملی ما هستند و نقش مهمی در ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی دارند اما بحران مطالعه کتاب و کتابخوانی ربط زيادی به سیاستهای صدا و سيما ندارد و بيشتر ناشی از تأثير روانی ممیزی كتاب در وزارت ارشاد است كه باعث سلب اعتماد مردم نسبت به کتاب شده است.
چيزی مثل نمایش فیلمهای سينمایی خارجی در تلویزیون كه به دلیل میزیهای اغلب سليقهای، گاهی فیلم 120دقیقهای تا 80 دقیقه کوتاه و در برنامههای سينمایی (حتی در «شبكه چهار» كه به شبكه فرهنگی موسوم است و مخاطبش بر اساس آمارهای خود تلويزيون حدود سه در صد از كل بينندگان تمام كانالهاست) نشان داده میشود. در نتیجه مردم اعتمادی به داستان فیلم خارجی نمايش داده شده در تلویزیون ندارند و میروند با دو هزار تومان، دیویدیِ نسخه كاملش را از كنار خيابان میخرند. بخشی از رونق بازار قاچاق فيلم و كتاب ناشی از چنين مميزیهایی است.
با این اوصاف به نظر شما تلویزیون چگونه میتواند در رفع بحران کتابخوانی موثر عمل کند؟
بخش ديگری از اين بحران به نظام آموزش و پرورش ما بر میگردد. نظام آموزشیِ موجود، بیشترین لطمه را به اهمیت مطالعه کتابهای غیر درسی زده است. انتشار کتابهای رنگارنگ کمک آموزشی، يكی از علل کم رنگشدن مطالعات غیردرسی است و تلویزیون هم با تبليغ اين كتابها و فروختن آنتن به ناشرانش در آتشِ بحران میدمد. این حجم کتابهای کمکآموزشی درسی كه از پيشدبستانی تا پيشدانشگاهی را در بر میگيرد، تمامی وقت دانشآموزان را پُر کرده و دغدغه و رقابت همگی آنها و خانوادهشان را معطوف به گرفتن نمره 20 و ممتازشدن کرده است؛ حفظ كردن چيزهایی كه همه به زودی از يادشان خواهد رفت و نقشی فرهنگی در «زندگی»شان نخواهد داشت. بنابراین لازم است تلویزیون با سفارش توليد برنامههایی در اين زمينه، ضعف نظام آموزشی کشور را به چالش بکشد و مقدمات تحولِ آن را فراهم کند. اما پيش از توليد چنين برنامههایی، در گام اول برنامههای مربوط به تبليغ و ترويج کتابهای کمک آموزشی که تربیت فکری نسل امروزمان را كاملاً يكسويه كرده است و باعث بيگانگی نسل جوان با مفاخر فرهنگ و ادب و آثارشان شده، حذف شوند.
سریالهای تلویزیونی چه عملکردی برای ترويج اهمیت «کتاب» و مقابله با بحران کتابخوانی داشتهاند؟
متاسفانه هيچ. در بيشتر سریالهای تلویزیونی تنها لایههایی سطحی از مسائل و مشكلات اجتماعی و خانوادهی ايرانی مطرح میشود؛ نشانه بارز اين سريالها اين است كه پايانشان در صلح و صفا به يك مجلس عقد و جشن ازدواج و مباركباد ختم میشود. در اين سريالها حتی شخصيتهای به اصطلاح فهيم و مثبت ماجرا هم كتابخوان نيستند و محض خالینبودن عريضه حتی يكبار هم آنها را كتاب در دست نمیبينيم. اگر در دكورِ لوكيشنِ سريال كتابخانه كوچكی هم نشان داده شود، اين كتابخانه شامل رديفی از كتابهای گزينش شده است! تنها سریال تاثیرگذاری که در سالهای اخیر به گسترش فرهنگ مطالعه پرداخت، «کتابفروشی هُدهُد» ساخته خوب و پُر مخاطب مرضیه برومند بود.
با توجه به اینکه نخستین فعالیتهای فرهنگی شما، در عرصه مطبوعات بوده و موضوع جذابیّت و تاثیرگذاری، یک اصل محوری در مطبوعات است، کمی از جزئیات پیشنهادهایی که برای ساخت برنامههای جذاب درباره کتاب دارید بگویید، زیرا این برنامهها غالبا به کسالتآور بودن و داشتنِ مخاطبان محدود محکوم هستند.
میتوان با دعوت از فيلمسازان و كارگردانهای فهيم تئاتر كليپهای كوتاه و جذابِ ميانبرنامهای توليد كرد. میتوان تيزری از كتابهای پُر فروش هفته كه آمارشان از كتابفروشیها و اتحاديه ناشران به دست آمده و گزينشی و جعلی نیست، ساخت. میتوان با هنرمندان مشهور و محبوب مردم درباره كتاب و كتابی كه تازه خواندهاند گپ زد. با توجه به گرايش مردم ما به ديدن سريال، میتوان با ساخت سریالهایی چون «کتابفروشی هُدهُد» يا سريالهایی كه بر اساس زندگی شاعران بزرگمان مانند سعدی، حافظ، مولوی، خيام، فردوسی و... شاعران معاصری چون سهراب سپهری فضای جامعه را تلطيف و فرهنگی كرد.
البته میدانيم که مدیران تلویزیون با درخواستها و انتظارهای متعدد و متنوعی از سوی گروههای اجتماعی روبهرو هستند. گروهی خواستار پُررنگشدن برنامههای سياسی هستند، گروهی خواستار تنوع بيشتر در برنامههای ورزشی، گروهی دیگر دنبال افزايش برنامههای مذهبی و... فکر میکنم مدعیان دیگرِ محمد سرافراز برای گرفتن آنتن، بسیار پر قدرتتر از اهالی کتاب هستند.
آیا انعکاسی را که تلویزیون از جشن کتاب سال سینمایی و مراسم تجلیل از شما ارائه کرد، مشاهده کردید؟
خیر. ولی شنيدم برنامهی سينمایی «هفت» و شبکه خبر لحظاتی از آن مراسم را پخش كردهاند.
به نظر شما تلویزیون ایران از آغازین روزهای تاسیساش تجربیات درخشانی نداشته که تدوین و گردآوری آنها بتواند، برای برنامهسازان و اهالی این سازمان، راهگشا باشد؟
برای هر دهه و هر نسل بايد طرحی نو درانداخت. توقع و خواستههای نسل جديد تفاوتهایی با نسل قديم دارد. در برنامهريزیهای بلند مدت بايد تلفيقی از اين نيازها را با گرايش به اغنای نسل جوان در نظر داشت. برای اين كار، جمعی از استادان رشته ارتباطات و جامعهشناس نیاز است كه با بررسی برنامههای موفق تلويزيون از گذشته تا امروز برای برنامههای آينده الگوسازی كنند و كار دشواری هم خواهد بود چون تلویزیون ایران از سالهای میانه دهه 1340 كه تاسيس شد تا امروز، دچار عوامزدگی است. تلويزيون در كليتاش به جای آنكه سطح سليقه مخاطب را بالا ببرد، دنبالهرو مخاطب بوده است. هر چند در همین تلویزیون سریالهای برجستهای ساخته شدهاند که قابل چشمپوشی نیستند. سریالهای «سلطان صاحبقران»، «هزاردستان» و «امام علی(ع)» از تجربههای شاخص تاریخ تلویزیون هستند و نمونههای خوبی برای الگو برداری هستند.
درباره نشریات وابسته به صداوسیما مانند روزنامه جامجم و سروش چه نظری دارید؟
مجله «سروش» ادامه انتشار مجله بسيار موفق «تماشا» است. تماشا یکی نشريههای وزین و پُرمخاطب زمان خودش بود. تماشا پیش از انقلاب با شمارگان 400 هزار نسخه چاپ و منتشر میشد، آنهم در زمانی كه فقط دو شبكه وجود داشت و جمعيت كشور هم نصف امروز بود. تاسفآور و تكاندهنده است كه بدانيم مجموع شمارگان روزنامههای ايران در حال حاضر زیر یک میلیون نسخه است. تنها رقیب «تماشا»، مجله «زن روز» از انتشارات «كيهان» بود که آن هم حدود 400 هزار نسخه شمارگان داشت. مجله تماشا کاملا در خدمت برنامهها و اهداف تلویزیون بود. مجله سروش هم دوران خوبی داشته، به ویژه در دورههایی كه مديرانی مثل مهدی فیروزان و علی اکبر اشعری مسئوليت اين انتشاراتی را بر عهده داشتند. نشریهای که تا ایناندازه موفق بود، به قدری دست به دست شد و مدیران آن تغییر کردند که امروز فاصله زیادی با جایگاه رويایی پيشيناش دارد.
روزنامه «جامجم» هم در دورانی که حسین انتظامی مدیریت آن را بر عهده داشت بسیار خوب عرضه میشد و بر خلاف امروزش بسيار پر تيراژ بود، چون او شناخت بسيار خوبی از رسانه داشت و دارد. «جام جم» روزنامهای تلويزيون است و باید موضوعِ تیتر اول هر روزش اختصاص به برنامهها و سریالهای مهم تلویزیون باشد و نه یک موضوع مثلاً سیاسی كه تيتر بقيه روزنامهها همان روز است. مگر قرار نبوده که این روزنامه در خدمت تلویزیون و توسعه فرهنگی باشد و برای آن مخاطبسازی کند؟ روزنامهای با وجود اين هم برنامه در شبكههای داخلی و برون مرزی و استانی، روی گنج نشسته، اما گويا از آن بیخبر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درباره مسعود مهرابی
مسعود مهرابی متولد 1333 و فارغالتحصیل دانشکده هنرهای دراماتيك در رشته سينما، یکی از پُرکارترین نويسندگان كتابهای مرجع سینمای ایران است. از مهرابی به دلیل بیش از 30سال تلاش در عرصه تاریخ و تحلیل سینمای ایران، چندی پیش در چهارمین دوره جشن کتاب سال سینما قدردانی شد.
کارنامه کتابی وی بر اساس اطلاعات وبسایت کتابخانه ملی به شرح زیر است:
♦ «نردبانهای بیبام» (مجموعه طرحها و کاریکاتورهای) - نشر امید، ۱۳۵۶
♦ «كاريكاتورهای سياه» (مجموعه طرحها و کاریکاتورهای) - نشر امید، ۱۳۵8
♦ «دندان» (مجموعه طرح و کاریکاتور) - ناشر دكتر عيسینژاد، ۱۳۵8
♦ «تاریخ سینمای ایران: از آغاز تا سال ۱۳۵۷» - انتشارات فیلم، (چاپ اول 1363، چاپ دهم 1384)
♦ «کاریکاتورهای سینمایی» - فیلم، ۱۳۶۳
♦ «کتابشناسی سینما در ایران: از آغاز تا 1367» - انتشارات فیلم، ۱۳۶۷
♦ «فرهنگ فیلمهای کودکان و نوجوانان: از آغاز تا سال ۱۳۶۸» - انتشارات فیلم، 1368
♦ «فرهنگ فیلمهای کوتاه داستانی: از آغاز تا سال ۱۳۶۹» - فیلم1369
♦ «کتابشناسی سینما در ایران: از آغاز تا سال 1370» انتشارات فراندیش، 1370
♦ «پوسترهای فیلم» (همراه با مقدمه آیدین آغداشلو و مرتضی ممیز) – انتشارات راد، ۱۳۷۱
♦ «میان سایه و روشن» (مجموعه طرح و کاریکاتورها) – انتشارات راد،۱۳۷۱
♦ «فرهنگ فیلمهای مستند سینمای ایران: از آغاز تا سال ۱۳۷۵» - دفتر پژوهشهای فرهنگی۱۳۷۵
♦ «کتابشناسی سینما در ایران از آغاز تا ۱۳۷۹» - بنیاد سینمایی فارابی، 1380 (متن كامل)
♦ «پشت دیوار رویا: سیاحتنامه جشنوارههای جهانی فیلم» - نشر پیکان، ۱۳۸۸
♦ «صد سال اعلان و پوستر فیلم ایران» - نشر نظر،1390
♦ «صد و پنج سال اعلان و پوستر فیلم در ایران»- نشر نظر،1393
گفتوگوهای پیشین
علی اکبر عبدالرشیدی: کتابهای ارسالی به تلویزیون معرفی نمیشوند/ تبلیغ کتاب، ممیزی دارد اما تبلیغ پفکنمکی نه!
پرویز فارسیجانی: فارسیجانی: متولیان کتاب ارتباطی با مدیران صدا وسیما ندارند/ توجهی به پژوهشهای حرفهای و مستمر در برنامه سازی نمی شود
احمد طالبینژاد: برنامههای كتابی تلويزيون با اجرای رضا سرشار، نفی نويسندگان غيرخودی بود
عباس جهانگیریان: بخشی از نابسامانیهای فرهنگی به گردن تلویزیون است/ بچههای ما نام بازیکنان رئال مادرید را میدانند، نام نویسندگان را نه!
سوسن طاقدیس: حتی انتشارات سروش هم در تلویزیون جایی ندارد!/ اهمیت نقش صدا و سیما برای معرفی آثار ارزشمند در دوره کتابسازی
حمیدرضا احمدی لاری: تلویزیون باید دوباره مرجعیت خود را بازیابد
حجت اله شکیبا: گزارش کتابهایم که به تاریخ ایران میپرداخت به کلی در تلویزیون حذف شد/ چرا تلویزیون از اهالی فرهنگ هراس دارد؟
مدیر نشر نظر: رییس جدید صدا و سیما تبعیض را از میان ببرد/ پیشنهادی برای کتابخوانی در سريالهای تلويزيوني
ایرج کریمی: نمایش قفسه کتابها در سریالهای تلویزیونی تصنعی است/ انعکاس واقعیت به ضرر هیچ رسانهای نیست
مدیر باغ کتاب: حجم بالای برنامه های كتاب محور تلویزیون مهم نيست/ اقتباس ادبی در توليد آثار نمايشی و قالب های اثربخش برای افزايش مطالعه
رضا استادی: آقای سرافراز! اهلقلم را فراموش نکنید