به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسکانیوز؛ جان هیک از پرنفوذترین اندیشمندان معاصر در حوزه الهیات فلسفی است. به طور خاص صورتبندی او از کثرتگرایی دینی و یا پلورالیسم بر اندیشمندان متعددی چه در عالم مسیحی و چه در میان متفکران اسلامی موثر بوده است. در این گفتگو با مختار مومنی، از کارشناسان حوزه فلسفه دین و الهیات فلسفی، تلاش کردیم رئوس اندیشه هیک را روشن سازیم.
پیش از آنکه به طور اختصاصی به اندیشه خود هیک بپردازیم. ممکن است نمای کلی از اندیشه پلورالیستی پیش از جان هیک ارائه کنید؟
اگر پلورالیسم را به معنایی که امروز در محافل علمی میشناسیم یعنی شاخهای از فلسفه دین که در آن با دو موضوع حقانیت و نجات در ادیان سروکار دارد در نظر بگیریم، باید بگوییم که جان هیک به طور رسمی آغازگر این بحث بوده است. موضوع حقانیت دین برای پیروان آن دین (دروندینی) و سایرینی (بروندینی) که با آن دین به هر نحوی سروکار دارند همیشه مطرح بوده است. گواه ادعای اول تلاشهایی است که متکمان مسیحی و مسلمان از دهههای آغاز ظهور مسیحیت و اسلام برای اثبات آموزههای دینی در آثارشان به کار بستهاند و در مورد دوم بحثهای مختلفی که میان پیروان ادیان ثبت شده است (مثلا در سنت خود ما جلسۀ بحثی که امام رضا علیهالسلام در مجلس مأمون با عمران صابی و سایر پیروان ادیان داشته است).
بنابراین میتوان گفت لب موضوع پلورالیسم همیشه وجود داشته است. اما به نحو صورتبندی شده و دقیق با هیک آغاز شده و پس از وی این بحث صورتهای مختلف پیدا کرده است. در واقع وی با طرح موضوع در قالبی با عنوان مشخص "پلورالیسم" و توجه به حدود و ثغور آن به نحو تشخص یافته بحث پلورالیسم را پرواند.
آیا ممکن است توضیحاتی در باب رئوس اندیشه هیک ارائه کنید؟
دلمشغولی هیک نه مسیحیت (شریعت به معنای عام) بلکه نیل به خدا برای همه مؤمنان است. این موضوع دو جنبه معرفتشناختی و روانشناختی دارد. او در جنبه اول از سویی همچون غالب فلاسفه دویست سال اخیر متاثر از کانت است. یعنی به دستگاه معرفتیای برای انسان قائل است که متاثر از حس و تجربه است (این مورد به مشکل و محدودیتهای سخن گفتن از حقیقت میانجامد). و از سوی دیگر به انسانی قائل است که تجربه دینی دارد (این مورد نیز به موضوع صدق تجربه فردی بر سایر موراد میانجامد). اما در جهت روانشناختی او خود اذعان دارد که با شرح پلورالیسم برای مومنان ممکن است برخی آن را بپذیرند و برخی خیر.
با توجه به توضیحاتی که فرمودید آیا اندیشه هیک به ناواقعگرایی (دینی) میانجامد؟
خود هیک خیر، اما در نظر گرفتن به شکل خاصی از اندیشۀ وی ممکن است به این امر بیانجامد. یعنی اگر هیک را صرفا اینگونه در نظر بگیریم که قائل به وجود حقیقتی (خدا) است که خارج از دسترس ما است و هر کس آنطور که آن را تجربه میکند و میفهد راجع به آن سخن میگوید و این امر نمیتواند حاکی از صدق و انطباق آن با واقعیت باشد، آنگاه ناواقعگرایی نیز قریب خواهد بود.
آیا ممکن است یک دستهبندی کلی از منتقدان جان هیک ارائه کنید؟
در این مورد به چهار دسته میتوان قائل شد: 1. هیک یک کشیش پروتستان است اما اعتقاد به پلورالیسم به معنای کنار گذاشتن انحصارگرایی (قائل شدن به حقیقت در یک دین) کلیسا است، گذشته آنکه وی آموزۀ تجسد را صراحتا نمیپذیرد و این دو مورد کافی است برای آنکه کلیسا او را نپذیرد 2. از سویی فلاسفه ملحدی چون فلو و مکی هستند که مبانی معرفتشناختی و همچنین اصل نظریه پلورالیسم را نمیپذیرند و همواره وی را مورد انتقاد قرار میدهند 3. فلاسفه متالهی نیز در غرب هستند که خواه به پلورالیسم قائل باشند یا انحصارگرایی یا... منتقد وی به حساب میآیند 4. در سنت خود ما نیز متفکرینی همچون استاد مطهری (به عنوان یک نواندیش دینی)، سیدحسین نصر (که قائل به حکمت خالده است) و عبدالکریم سروش نیز بر اساس مبانی دینی و معرفتی اسلام پلورالیسم هیک را مورد نقد قرار دادهاند یا میتوان آراء آنها را در قالب نقد هیک در نظر گرفت.