به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسکانیوز؛ در یادداشت دكتر یونس شكرخواه آمده است:
بعضیها به جهان سلام میكنند؛ بعضیها به سینما. انگار هنوز رفت و آمد بین واقعیت و ذهنیت؛ حقیقت و مجاز، یك اپیزود بیپایان است.
سینمای ایرانی؛ چند كلمه درباره چند جنبه
كیمیاگری سینما برای بعضیها فقط و فقط در قصه رخ میدهد. برای بعضیها این فقط ایماژهای غیرعادی هستند كه چسب دارند. عدهای تدوین را راز شروع و پایان فیلم میدانند. برای بعضیها سینما خمیرمایه زندگی روشنفكری است و برای جمعی دیگر فقط فرهنگ عامه.
برای خیلیها؛ عكس، حقیقت است نه فیلم، اما برای ژان لوك گدار، سینما حقیقتی است كه در هر ثانیه ۲۴ بار رخ میدهد. سینما برای رومن پولانسكی یعنی فراموشی حضور در سالن، برای دیوید لینچ مترجم ایدهها و برای مارتین اسكورسیزی هر آنچه درون كادر است و البته بیرون كادر.
عدهای بر این باورند جهان سینما بدون پول به جایی نمیرسد؛ اگر چنین بود فرانسویها میرسیدند، جمع دیگری هم میگویند سینمای پولدار اما بدون ایده؛ هم به جایی نمیرسد.. اما حتی همین بیایدهگی هم ممكن است پول بیاورد هم برای بالیوود هم برای هالیوود.
اما پرسش ایرانی این ماجرا می تواند این باشد كه سینمای ایرانی چه در كادر خود دارد؛ پول؛ ایده، قصه و ...
سینما را یك مربع میسازد و از درون همین مربع است كه رئالیسم اجتماعی بریتانیا، اكسپرسیونیسم المانی، نئورئالیسم ایتالیایی، موج نو و امپرسیونیسم فرانسوی؛ سورئالیسم اسپانیایی؛ مونتاژ دیالكتیكی روسی و ..... سر بر میآورد.
ضلعهای مربع سینما را میتوان در چهار تابلو به تصویر كشید: جنبه ادبی، جنبه درام؛ جنبه سینمایی و جنبه زبانی.
تابلوی اول؛ جنبه ادبی: هر جنبه سینما كه شانه به متن بزند؛ چه در تم و چه در زاویه دید و یا در وام گرفتن كاراكترها و نمادها و صحنهها؛ دارد به نوعی رفتار ادبی از خود بروز میدهد. مرادم ادبیات به مفهوم كلاسیك آن نیست. رفتار ادبی خود سینماست كه ممكن است از یك نماد؛ تصویری تكرار شونده بسازد و یا از همنشینی افقی عناصر؛ برساختهای نمادین و متفاوت از پارادیمهای واقعی بیرون سینما بیافریند. خلاصه كنم، سینما در جنبه ادبی خود "یكی بود یكی نبود" خودش را میسازد. سناریوها و روایتهای خودش را دارد و دكوپاژها و فراز و فرودها؛ داستانكها وتعلیقهای خاص خودش را.
تابلوی دوم؛ جنبه درام: این جنبه به بازیگری؛ لباس، گریم و دیالوگ و به باور پذیرسازی كاراكترها ربط دارد و به لوكیشن و .... نه قرار است زیره به كرمان ببرم و نه ذغال سنگ به نیوكاسل؛ پس صرفا بسنده میكنم به همین حد و میگویم همین جنبه هم هست كه میتواند رد پای یك كارگردان را حتی در هر پلان اثرش به جا بگذارد (نمونه من مولف شاخص؛ آقای عباس كیارستمی است) اما این كارگردان و بهتر است بگویم این كارخانه تك نفره تمایل سازی به شیوه دراماتیك، نمونه معرف و كارت ویزیت سینمای ایران نیست، ولی نماینده درخشانی است برای نور افكندن بر قصه مربوط به سینما در جهان بزرگ هنر ایرانی و حظ بردن از ژانر خودش.
تابلوی سوم؛ جنبه سینمایی: این جنبه برای سینما دوستان و دست اندركاران صنعت سینما هیچ نیازی به توضیح ندارد؛ آنچه در كنار این ضلع چیده میشود؛ همه چیزهایی است كه ابزارهای ویژه خود سینما هستند كه نور میسازند كه صدا میسازند كه تصویر و جلوهگریهای ویژه.
تابلوی چهارم؛ جنبه زبان: حتما باید به احترام یاد كنم از علی حاتمی با یك قدردانی ممتد برای چشیدن حلاوت همه حرفهایی كه زد و رفت. جای این نشان بی بدیل كه همگرا كننده همه مهارتها بود برای تمركز بر كلام و متن؛ برای تمركزبر دالها ومدلولها به شدت خالی است. استاد نشانه شناس، معنی شناس و نحو ساز زبان سینما علاو بر تسلط بر سایر جنبهها حتما بدون راش اضافه در این عرصه كار میكرد.
مطالعات فیلم صد البته طبقهبندیهای دیگری هم دارد كه میتوانند طرف توجه باشند. اما به گمان من دو ضلع از مربع مورد بحث میتوانند به طرز موثرتری درتكوین انگارهای به نام مكتب ایرانی سینما ایفای نقش كنند: جنبه ادبی و جنبه زبانی.
اینترنت به مثابه بزرگترین سیستم ارتباطی كه بشر تا كنون به دست اورده است زیستبوم جهانی معاصر ما را با كلیكهایی كه زده میشود سراپا دگرگون ساخته و به عنوان نمونه با "دروغهای واقعی" و با دایناسورهای دیجیتال "پارك ژوراسیك" و "متریكس" سرزمین سینما را هم فتح كرده است، دیجیتالیسم متاسفانه به تدریج دارد این كره خاكی را عاری از تنوع میسازد. حالا دیگر لازم نیست به جاده ابریشم زد برای تماشای فرهنگهای گوناگون در چین و ماچین؛ حالا در زمانه بزرگراههای دیجیتال؛ ارتباط خاك و فرهنگ گسسته شده و همه دارند شكل هم میشوند؛ وبرای دیدن و تجربه كردن به مهاجرت و سفر نیازی نیست. كافیست ماوس را به دست بگیری و بتازی در جهانی به اندازه ماوس پد. همین.
حالا حتی ژانرها دست در دست یكدیگر حركت میكنند و تمایزهای فرهنگی، سرزمینی و رفتاری خود را به فراموشی سپردهاند؛ هم هیچكاكها تكثیر شدهاند و هم شاتها؛ واقعا سخت است اگر چشم بسته وارد یك فرودگاه شوی بدانی در كدام شهر هستی؛ دور تا دورت را برندهایی گرفته اند كه همه جا هستند؛ هیچوقت فرودگاهها این قدر شبیه به هم نبودهاند. درست مثل همه جشنوارههای سینما، آكادمی اسكار امریكایی مثل اسكار انگلیسی بفتا؛ كن فرانسوی مثل برلین و لوكارنو و گولدن گلوب و ... فرش قرمز و .... فلاشها و سلفیها و .......
تمام كنم. به گمانم دو جنبه ادبی و زبانی سینما میتوانند سینما را به خاك گره بزنندو به فرهنگ و به تنوع و ریلهایی شوند برای بازگشت به اوریژینال شدن كه مثل همیشه سنگ پایه مكتب سازی سینما بوده است.
تكرار میكنم سینما یك مربع است و بنابراین دو جنبه دراماتیك و سینماتیك را هرگز نادیده نمیگیرم؛ اما میگویم مكاتب سینمایی بیشتر به دو ضلع ادبی – زبانی سینما به مثابه جنبههای لوكال تكیه كردهاند؛ حال آنكه آن دو ضلع دیگر جنبه گلوبال سینما هستند. به گمان من ستارگان و در یادماندگانی چون پرویز پرستویی؛ پرویز كیمیایی، خسرو شكیبایی؛ علی حاتمی و ... به خاطر گلوبالیسم سینمایی نیامدند به خاطر خودشان آمدند و به همین خاطر هم هست كه نه رفتهاند و نه خواهند رفت. اینها بوی مكتب سینمایی میدهند. اینها روی خمیر پیتزای سینما؛ جنس خودشان را ریختند. سینمای خودشان را ساختند وما را به فكر فرو بردند و به رویا كشاندند. مثل همه اوریژینالها كه نقطه نمیگذارند؛ علامت سئوال میگذارند.