شناسهٔ خبر: 28950 - سرویس دیگر رسانه ها

آیا ماشین‌ها تاریخ را می‌سازند؟ / رابرت هیلبرونر

ماشین‌ها همۀ تاریخ را نمی‌سازند -به هر نحوی که واژۀ تاریخ تعریف شود. بنابراین، چالش در اینجاست که ببینیم آیا می‌توان چیزی نظام‌مند در این خصوص گفت یا خیر، آیا می‌توان مسئله را به نحوی مطرح کرد که به لحاظ فکری قابل مدیریت شود یا خیر.

آسیاب دستی جامعه‌ای با اربابِ زمین‌دار به شما می‌دهد؛ و آسیاب بخاری جامعه‌ای با سرمایه‌دار صنعتی.

(کارل مارکس، فقر فلسفه)

فرهنگ امروز / رابرت هیلبرونر، ترجمه‌ی یاسر خوشنویس: می‌توان تأثیر ماشین‌ها را بر نگرش‌های اجتماعی‌ای که در بن تطور تاریخی قرار دارند، مطالعه کرد: می‌توان به تأثیر رادیو یا تلویزیون بر رفتار سیاسی فکر کرد. یا می‌توان تکنولوژی را به عنوان یکی از عوامل شکل‌دهندۀ ویژگی‌های پیوسته متغیرِ زندگی در اعصار مختلف مطالعه کرد: هنگامی که از «زندگی» در قرون میانه یا «زندگی» امروزی صحبت می‌کنیم، وجودی را تعریف می‌کنیم که بخش بزرگی از بافت و مادۀ آن ارتباط نزدیکی با نظم تکنولوژیک غالب دارد. هیلبرونر در این مقاله تلاش می‌کند به این سوالات پاسخ دهد که آیا تکنولوژی قرون میانه زمین‌داری را پدید آورد؟ آیا تکنولوژی صنعتی شرط لازم و کافی برای سرمایه‌داری است؟ یا در مقام بسط این ایده، آیا تکنولوژی رایانه و اتم علت گریزناپذیر نظم اجتماعی جدیدی خواهد بود؟

 آیا ماشین‌ها تاریخ را می‌سازند؟

این‌که ماشین‌ها تاریخ را می‌سازند روشن است، البته به این معنا که سطحِ تکنولوژی تأثیری مستقیم بر سرنوشت بشر دارد. به همین اندازه روشن است که ماشین‌ها همۀ تاریخ را نمی‌سازند -به هر نحوی که واژۀ تاریخ تعریف شود. بنابراین، چالش در اینجاست که ببینیم آیا می‌توان چیزی نظام‌مند در این خصوص گفت یا خیر، آیا می‌توان مسئله را به نحوی مطرح کرد که به لحاظ فکری قابل مدیریت شود یا خیر.

برای این کار، ابتدا باید وظیفۀمان را به دقت مشخص کنیم. ماشین‌ها به چند شیوۀ با اهمیت تاریخ را می‌سازند اما ربطی به بحث ما در اینجا ندارد. برای مثال، می‌توان تأثیر تکنولوژی را بر مسیر سیاسی تاریخ مطالعه کرد که جالب‌توجه‌ترین شاهد دربارۀ آن، نقش کلیدی تکنولوژی‌های جنگی است. یا می‌توان تأثیر ماشین‌ها را بر نگرش‌های اجتماعی‌ای که در بن تطور تاریخی قرار دارند، مطالعه کرد: می‌توان به تأثیر رادیو یا تلویزیون بر رفتار سیاسی فکر کرد. یا می‌توان تکنولوژی را به عنوان یکی از عوامل شکل‌دهندۀ ویژگی‌های پیوسته متغیرِ زندگی در اعصار مختلف مطالعه کرد: هنگامی که از «زندگی» در قرون میانه یا «زندگی» امروزی صحبت می‌کنیم، وجودی را تعریف می‌کنیم که بخش بزرگی از بافت و مادۀ آن ارتباط نزدیکی با نظم تکنولوژیک غالب دارد.

هیچ یک از این مسائل نقطۀ تمرکز این مقاله نیستند. بلکه، قصد دارم تأثیر تکنولوژی بر تاریخ را در حوزه‌ای دیگر بررسی کنم، حوزه‌ای که با نقل قول مشهوری از مارکس که در ابتدای مقاله ذکر شد، تعریف می‌شود. بنابراین، پرسشی که به آن علاقه‌مندیم به تأثیر تکنولوژی بر تعیین ماهیت نظم اجتماعی-اقتصادی توجه دارد. در ساده‌ترین بیان، پرسش این است: آیا تکنولوژی قرون میانه زمین‌داری را پدید آورد؟ آیا تکنولوژی صنعتی شرط لازم و کافی برای سرمایه‌داری است؟ یا در مقام بسط این ایده، آیا تکنولوژی رایانه و اتم علت گریزناپذیر نظم اجتماعی جدیدی خواهد بود؟

حتی در این معنای محدود هم جستار ما گسترده و پراکنده خواهد بود. بنابراین، تلاش نخواهم کرد به نحوی مستقیم به این موضوع بپردازم، بلکه آن را در دو مرحله بررسی خواهم کرد:
۱. اگر فرض کنیم که آسیاب دستی زمین‌داری را به ما «می‌دهد» و آسیاب بخاری سرمایه‌داری را، این ادعا تغییرات تکنولوژیک را در مقام محرک اول تاریخ اجتماعی می‌نشاند. آیا در این صورت، می‌توانیم «قوانین حرکت» خودِ تکنولوژی را توضیح دهیم؟ یا به بیانی عالی‌تر، آیا می‌توانیم توضیح دهیم که چرا تکنولوژی در مسیر خاص خود تطور می‌یابد؟

۲. مجدداً، با در نظر گرفتن پارادایم مارکسی در معنای ظاهری‌اش، هنگامی که می‌گوییم آسیاب دستی جامعه‌ای با ارباب زمین‌دار را «به ما می‌دهد»، مقصود ما دقیقاً چیست؟ نحوۀ تولید دقیقاً چگونه بر روبنای روابط اجتماعی تأثیر می‌گذارد؟
این پرسش‌ها ما را قادر می‌سازند تا محتوای تجربی ایدۀ تعین‌گرایی تکنولوژیک را بیازماییم، یا دست کم، دریابیم که آیا این ایده محتوایی تجربی دارد یا خیر. فکر نمی‌کنم که جای تعجب خواهد بود اگر اکنون ادعا کنم که در پژوهش‌مان، محتوا و نیز مجموعۀ بزرگی از شواهد از دست رفته را خواهیم یافت. آنچه در این صورت باقی خواهد ماند، این است که ببینیم آیا می‌توانیم عناصر قابل نجات دادن این نظریه را در چشم‌انداز تاریخی قرار دهیم، به بیان دیگر، آیا می‌توانیم تعین‌گرایی تکنولوژیک را به نحوی تاریخی و نیز تاریخ را بر مبنای تعین‌گرایی تکنولوژیک تبیین کنیم یا خیر.

یک
بحث را با پرسشی بسیار دشوار شروع می‌کنیم. پاسخ به این پرسش ساده‌تر نمی‌شود، حتی با اتکا به این واقعیت که گمان‌پردازی‌هایمان را نمی‌توانیم -تا جائی که می‌دانم- بر هیچ مطالعه تجربی بنا کنیم. پرسش مذکور این است که آیا زنجیره‌ای ثابت از رشد تکنولوژیک و بنابراین، مسیری ضروری که جوامعِ در حال رشدِ تکنولوژیک باید از آن عبور کنند، وجود دارد یا خیر. من معتقدم که چنین زنجیره‌ای وجود دارد. آسیاب بخاری از روی تصادف در پی آسیاب دستی نمی‌آید، بلکه به این دلیل چنین اتفاقی می‌افتد که آسیاب بخاری «مرحلۀ» بعدی فتح تکنیکی طبیعت است که از یک و تنها یک مسیر پیشرفت پیروی می‌کند.

در بیانی متفاوت،من معتقدم که غیرممکن است بتوانیم به عصر آسیاب بخاری برسیم، مگر آنکه عصر آسیاب دستی را پشت سر گذاشته باشیم و به همین ترتیب، نمی‌توان به عصر نیروگاه‌های بَرقابی رسید، پیش از آنکه بر آسیاب بخاری تسلط یافت و نمی‌توان به انرژی هسته‌ای دست یافت، پیش از آنکه از مرحلۀ برقابی گذشت. پیش از آنکه سعی کنم چنین ادعای فراگیری را موجه سازم، اجازه دهید چند قید را مطرح کنم. اول آنکه، کاملاً متوجهم که همۀ جوامع علاقه به توسعۀ نوع خاصی از تکنولوژی تولید یا هدایت کردن سهم مشابهی از انرژی اجتماعی در راستای آن علاقه‌مند نیستند.

من به خوبی از فشارهای مختلفی که جوامع متفاوت بر مسیر آشکار کردن تکنولوژی اعمال می‌کنند، آگاهم. نهایتاً، من به تفاوت میان کشف یک ماشین بخصوص و کاربردهای آن به عنوان یک تکنولوژی - برای مثال، اختراع موتور بخار توسط هرون اسکندرانی مدت‌ها پیش از به‌کارگیری این موتور در آسیاب بخاری - بی‌توجه نیستم. با این حال، تمامی این مسائل که در بخش پایانی به آنها باز خواهیم گشت، به شیوه‌ای اشاره می‌کنند که تکنولوژی از طریق آن با نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه‌ای که در آن بروز می‌یابد، به توافق می‌رسد. این مسائل مستقیماً بر این ادعا که زنجیره‌ای تعین یافته از تکنولوژی تولید برای جوامعی وجود دارد که به شکل‌گیری و به‌کارگیری چنین تکنولوژی‌ای علاقه‌مندند، تأثیری نمی‌گذارد. چه شواهدی برای چنین دیدگاهی داریم؟
من سه شاهد دلالت‌آمیز را مطرح می‌کنم:

۱. همزمانی اختراع

پدیدۀ همزمانی اختراع شناخته شده است. از دیدگاه ما، این پدیده نشان می‌دهد که فرایند کشف همراه با خط مقدم خوش‌تعریف دانش روی می‌دهد و نه به شیوه‌ای در هم و بر هم. قطعاً، مفهوم «همزمانی» امپرسیونیستی است، اما پدیدۀ مرتبط «خوشه‌بندیِ» تکنولوژیک مجدداً حاکی از آن است که تطور تکنیکی از مسیری زنجیره‌وار و تعین یافته و نه تصادفی پیروی می‌کند.

۲. عدم وجود جهش‌های تکنولوژیک

همۀ اختراعات و نوآوری‌ها، طبق تعریف، نشان دهندۀ پیشرفتی در امور به ورای مبانی موجود هستند. با این حال و خصوصاً با نگاهی به گذشته، بیشتر پیشرفت‌ها ماهیتاً تدریجی و تکاملی‌اند. اگر طبیعت جهش‌های ناگهانی ندارد، به نظر می‌رسد که تکنولوژی نیز همین طور است.
در بیانی غلوآمیز، هیچ آزمایشی را در حوزۀ الکتریسیته در سال ۱۵۰۰ و هیچ تلاشی را برای استخراج انرژی از اتم در سال ۱۷۰۰ نمی‌بینیم. در مجموع، توسعۀ تکنولوژی تولید نموداری نسبتاً هموار و پیوسته را نشان می‌دهد و نه نموداری همراه با پرش‌های ناهموار و گسستگی را.

۳. پیش‌بینی‌پذیری تکنولوژی

تاریخی طولانی از پیش‌بینی تکنولوژی وجود دارد که بخشی از آن مضحک است و بخشی خیر. آنچه جالب توجه است این است که توسعۀ پیشرفت تکنیکی همواره ذاتاً پیش‌بینی‌پذیر به نظر رسیده است. این نکته بدین معنی نیست که می‌توانیم جدولی زمانی برای کشفیات تکنیکی تدوین کنیم و همچنین، امکان پدید آمدن شگفتی‌ها را رد نمی‌کند. با این حال، جرأت به خرج می‌دهم و ادعا می‌کنم که بسیاری از دانشمندان خواهان آن‌اند که پیش‌بینی‌هایی عمومی را دربارۀ ماهیت ظرفیت‌های تکنولوژیکِ بیست‌وپنج یا حتی پنجاه سال آینده مطرح کنند. این نکته نیز حاکی از آن است که تکنولوژی از توسعه‌ای زنجیره‌ای پیروی می‌کند و نه از شیوه‌ای مبتنی بر بخت و اقبال.
نیازی به گفتن نیست که متوجهم که این شواهد مختصر «اثباتی» را برای فرضیه‌ام تشکیل نمی‌دهند. آنها در بهترین حالت، مبنایی را فراهم می‌آورند که استدلالی اولیه می‌تواند بر آن بنا شود. اما اکنون می‌خواهم این مبنا را بر طرح دو دلیل عمیق‌تر در این خصوص که چرا تکنولوژی باید تاریخی «ساختاریافته» را نمایش دهد، تقویت کنم.

دلیل اول این است که قیدی مهم همواره بر ظرفیت تکنولوژیک هر عصر اعمال می‌شود، قید مجموعۀ انباشتۀ معرفتِ در دسترس در آن عصر. این معرفت ممکن است با مدتی تأخیر پس از دستیابی به آن به کار گرفته شود؛ برای مثال، فناوری آسیاب دستی به هیچ وجه در خط مقدم معرفت قرون میانه نبود، اما بعید است که تحقق تکنیکی بتواند از آنچه انسان‌ها عموماً می‌دانند، فراتر رود (اگر چه آزمایش ممکن است هم معرفت و هم تکنولوژی را به طور همزمان به نحوی تدریجی پیش ببرد). خصوصاً از میانۀ قرن نوزدهم به بعد، ما نوعی سست شدن قیود حاکم بر تکنولوژی را به دلیل برداشته شدن پیاپی موانع معرفت علمی احساس می‌کنیم و این سست شدن قیود به پدید آمدن پیاپی تکنولوژی‌های الکتریکی، شیمیایی، هوانوردی، الکترونیک، هسته‌ای و فضایی منجر شده است.

با این حال، بسط تدریجی معرفت تنها قید نظام‌بخش بر توسعۀ تکنولوژی نیست. عامل کنترل کنندۀ دوم شایستگی مادی هر عصر است، یعنی سطح مهارت‌های تکنیکی آن. برای مثال، ساختن موتور بخار نه تنها نیازمند معرفتی دربارۀ خصوصیات انعطاف‌پذیر بخار است، بلکه نیازمند توانایی ریخته‌گری سیلندرهای آهنی در ابعادی خاص با دقتی مناسب نیز هست. ساختن یک ماشین بخار منفرد به عنوان اسباب‌بازی‌ای گرانقیمت، مانند ماشینی که هرون ساخته بود، یک امر است و ساختن ماشینی که به نحوی اقتصادی و کارا انرژی تولید کند، امری دیگر. مشکلاتی که وات و بولتون به هنگام تلاش برای تنظیم کردن سیلندر و پیستون با یکدیگر با آنها مواجه شدند، مسائل پیش روی خلق یک تکنولوژی را در مقایسه با ساختن یک ماشین منفرد نشان می‌دهند.

پیش از آنکه تکنولوژی فلزکاری تثبیت شود - در واقع، پیش از آنکه صنعت ابزارسازی نورس ریشه بدواند - خلق تکنولوژی صنعتی غیرممکن بود. علاوه بر این، شایستگی‌های مورد نیاز برای خلق چنین تکنولوژی‌ای تنها به توانایی یا ناتوانی در ساختن ماشینی خاص وابسته نیست (می توان به ماشین حساب بابج که سرانجام خوشی نداشت، به عنوان مثالی از ماشینی که زودتر از موعد متولد شده بود، فکر کرد)، بلکه به توانایی صنایع متعدد برای تغییر محصولات و فرایندهایشان به نحوی که با تغییرات در یک محصول یا فرایند کلیدی «همخوانی» داشته باشند، وابسته است.

این پیش‌نیاز ضروری تجانس تکنولوژیک علت دیگری را برای زنجیره‌وار بودن در اختیار ما می‌گذارد. چراکه توانایی صنایع متعدد برای همکاری در تولید تجهیزات مورد نیاز برای مرحله‌ای «بالاتر» از تکنولوژی نه تنها به معرفت یا مهارت صرف، بلکه به تقسیم کار و تخصصی شدن صنایع وابسته است. و این امر به نوبۀ خود به درجۀ قابل ملاحظه‌ای از سرمایۀ انباشته شده متکی است. بدین ترتیب، انباشته شدن آرام و دردناک سرمایه، که تنوع‌یابی تدریجی کارکرد صنعتی از آن نشأت می‌گیرد، به عامل تنظیم کنندۀ مستقلی برای دستیابی به ظرفیت تکنولوژیک تبدیل می‌شود.

در طرح این استدلال عمومی به نفع الگویی تعین یافته برای تطور تکنولوژیک - دست کم تا بدانجا که تکنولوژی تولید مورد نظر است - نمی‌خواهم ادعایی بیش از حد مطرح کنم. به خوبی آگاهم که این استدلال دربارۀ زنجیره تکنیکی به سادگی به عنوان نوعی وقوف بعد از وقوع نادرست دانسته می‌شود. بنابراین، اجازه دهید که از این مرحله از جستارم تنها با ذکر این نکته عبور کنم که ایدۀ پیشرفتِ نسبتاً منظم تکنولوژی تولید به نظر به اندازۀ کافی منطقی می‌آید تا پژوهش تجربی بیشتر را موجه سازد. در بیانی تا حد ممکن ملموس، فکر نمی‌کنم این امر که آسیاب بخاری پس از آسیاب دستی پدید آمد و نه پیش از آن، صرفاً یک اتفاق باشد، همچنین این تنها یک خیال‌پردازی در روزگار خود ما نیست که از پدید آمدن کارخانه‌های خودکار صحبت می‌کنیم. در آینده هم مانند گذشته، توسعۀ تکنولوژی تولید مقید به قیود معرفت و ظرفیت به نظر می‌رسد و بنابراین، دست کم علی‌الاصول، به عنوان عاملی تعین‌بخش در فرایندهای تاریخی پیش‌بینی‌پذیر است.

دو

گزارۀ دومی که باید بررسی کرد به هیچ وجه ساده‌تر از گزارۀ اول نیست. به یاد می‌آوریم که گزارۀ مذکور به این ادعای صریح مرتبط است که یک تکنولوژی مفروض مشخصه‌های اجتماعی و سیاسی خاصی را بر جامعه‌ای که در آن حضور دارد، تحمیل می‌کند. آیا آنچه مارکس در ایدئولوژی آلمانی می‌نویسد، مبنی بر اینکه «نحوۀ خاصی از تولید یا مرحلۀ صنعتی، همواره با نحوۀ خاصی از همکاری، یک مرحله اجتماعی، همراه است» یا اینکه در جمله‌ای بلافاصله پیش از پارادایم آسیاب دستی، آسیاب بخاری می‌گوید: «انسان‌ها با به دست آوردن نیروهای تولیدی جدید، نحوۀ تولید خود را تغییر می‌دهند و با تغییر نحوۀ تولید، شیوۀ زندگی‌شان را - آنها همۀ روابط اجتماعی‌شان را تغییر می‌دهند»، درست است؟ همانند قبل، باید فعلاً جنبه‌های خاص «فرهنگی» این پرسش را کنار بگذاریم. اما اگر خودمان را به روابط کارکردی که مستقیماً به خود فرایند تولید مرتبط‌اند، محدود کنیم، فکر می‌کنم که در واقع می‌گوییم تکنولوژی یک جامعه الگویی متعین کننده را بر روابط اجتماعی آن جامعه اعمال می‌کند.
می توانیم با توجه به واقعیت امر، دست کم دو نحوۀ تأثیر را تمیز دهیم:

۱. ترکیب نیروی کار

یک تکنولوژی برای آنکه کارکرد خاص خود را داشته باشد، باید با نیروی کاری بخصوص همراه شود. بدین ترتیب، آسیاب دستی (اگر آن را نمونه‌ای از تکنولوژی قرون میانه به طور کلی به حساب آوریم) نیازمند نیروی کاری مرکب از صنعتگرانی ماهر یا نیمه‌ماهر است که آزاد بودند شغل خود را در خانه یا در کارگاه‌های کوچک، در زمان‌ها و فصولی که تنوع قابل توجهی داشتند، انجام دهند. در مقابل، آسیاب بخاری - که نمونۀ تکنولوژی میانۀ قرن نوزدهم است - نیازمند نیروی کاری مرکب از کارگرانی نیمه‌ماهر یا فاقد مهارت است که تنها می‌توانند در محل کارخانه و تنها در برنامۀ زمانی اکیدی که با روشن یا خاموش کردن ماشین مشخص می‌شود، کار کنند و مجدداً، تکنولوژی عصر الکترونیک به نحوی پیوسته نیازمند سهم بالاتری از سرپرستان ماهر است؛ و تکنولوژی در حال ظهور ماشین‌آلات خودکار باز هم ترکیب مورد نیاز از مهارت‌ها و محل انجام کار را تغییر خواهد داد و ممکن است نیازهای مربوط به زمان کار را به نحوی جدی کاهش دهد.

۲. سازمان سلسله‌مراتبی کار

دستگاه‌های تکنولوژیک متفاوت نه تنها به نیروی کاری متفاوت، بلکه همچنین به نظام‌های متفاوتی از نظارت و همکاری نیاز دارند. سازمان داخلی یک واحد صنایع دستی قرن هجدهمی با روابط استادکاری نوعی‌اش، پیکربندی اجتماعی خاصی را نشان می‌دهد که کاملاً با پیکربندی اجتماعی کارخانۀ قرن نوزدهمی که با مواجهۀ افراد با مدیر همراه است، تفاوت دارد و این وضعیت به نوبۀ خود با ساختار اجتماعی درونی کارخانه‌های نیمه‌خودکار کنونی که به طور دائمی در حال کارند، متفاوت است. همچنانکه پیچیدگی فرایند تولید افزایش می‌یابد، نظام بسیار پیچیده‌تری برای کنترل درونی لازم است تا کل نظام را در حال کار نگاه دارد.

آیا نکتۀ اخیر به درک این گزاره که آسیاب بخاری جامعه‌ای با سرمایه‌دار صنعتی را به شما می‌دهد، کمکی می‌کند؟ قطعاً، سازمان کارکردی یک جامعۀ خاص قویاً مستلزم مجموعۀ مشخصه‌های آن جامعه است. با این حال، خردمندانه است اگر در مورد مرتبط دانستن انحصاری تأثیرات سیاسی به علل اقتصادی کارکردی محتاط باشیم. برای مثال، اتحاد شوروی خود را جامعه‌ای سوسیالیستی می‌داند، اگرچه زیربنای تکنیکی آن به سرمایه‌داری قدیمی شباهت دارد. اگر مارکس نوشته بود که آسیاب بخاری جامعه‌ای با مدیر صنعتی به شما می‌دهند، به واقعیت نزدیک‌تر می‌بود.

آنچه تصمیم گرفتن در مورد آن دشوارتر است، درجۀ وابستگی برخی خصوصیات جامعه‌شناختی جامعه به زیرساخت‌های تکنولوژیک است. آیا برای مثال، بی‌هنجاری بیماری سرمایه‌داری است یا بیماری همۀ جوامع صنعتی؟ آیا انسان سازمانی مخلوق سرمایه‌داریِ انحصاری است یا مخلوق هر نوع صنعت دیوان‌سالارانه‌ای در هر کجای جهان؟ این پرسش‌ها ما را ترغیب می‌کنند که به مسئلۀ تأثیر تکنولوژی بر کیفیت اگزیستانسیال زندگی توجه کنیم، حوزه‌ای که آن را از محدوده‌های این مقاله بیرون گذاشته‌ایم. ذکر این نکته کافی است که به نظر می‌رسد شواهد ظاهری مستلزم آن‌اند که تکنولوژی‌های مشابه روسیه و آمریکا در عمل به پدیدۀ اجتماعی مشابهی از این دست منجر شده‌اند.

همانند بخش اول جستارمان، به نظر می‌رسد می‌توان توصیه کرد که این بخش را نیز با یک هشدار به پایان بریم. در بحث دربارۀ ساختار نیروی کار یا ماهیت سازمان داخلی شرکت‌ها، این خطر وجود دارد که اثرگذاری علّی را تنها به حضور مرئی ماشین‌آلات نسبت دهیم و تأثیر نامرئی دیگر عوامل دخیل را نادیده بگیریم. برای مثال، گیلفیلان می‌نویسد: «مهندسان دچار اشتباهاتی از این دست شده‌اند که ماشین تحریر، زنان را به کار در دفاتر مشغول کرد و ماشین‌های حروفچینی انتشار روزنامه‌های بزرگ مدرن را ممکن ساخت، در حالی که آنها فراموش کرده‌اند که زنانِ کارمند دفاتر و همین طور روزنامه‌های بزرگ مدرن در ژاپن وجود دارند، بدون اینکه از ماشین‌های تحریر و حروفچینی کمک گرفته شود.» علاوه بر این، حتی در مواردی که به نظر می‌رسد تکنولوژی نقش کلیدی غیر قابل مناقشه‌ای را ایفا می‌کند، به هنگام طراحی تکنولوژی، عنصر «اجتماعی» مستقلی به نحوی ناگزیر وارد صحنه می‌شود که باید واقعیاتی مانند سطح آموزش نیروی کار یا هزینۀ نسبی آن را در نظر بگیرد. بدین ترتیب، ماشین روابط اجتماعی کار را - به همان اندازه که شکل می‌دهد - بازتاب می‌دهد.

این هشدارها ما را ترغیب می‌کند که آنچه ویلیام جیمز «تعین‌گرایی نرم» می‌نامد را در مورد تأثیر ماشین بر روابط اجتماعی به کار بگیریم. با این حال، معتقدم که هشدارهای اخیر این آموزه را که سطح غالب تکنولوژی خود را به نحوی قدرتمند بر سازمان ساختاری بخش تولید جامعه تحمیل می‌کند، مقید می‌سازند، نه آنکه آن را بی‌اعتبار کنند. بدین ترتیب، پیش‌آگاهی از شکل هستۀ تکنیکی جامعۀ پنجاه سال بعد این فرصت را به ما نمی‌دهد که صفات سیاسی این جامعه را توصیف کنیم و ممکن است تنها به شخصیت جامعه‌شناختی آن اشاره کند، اما قطعاً تصویری را از نیازهای این جامعه، هم از نظر مهارت‌های کاری و هم از نظر نیازهای نظارتی به ما نشان می‌دهد که به نحوی قابل توجه با تصویر امروزین ما متفاوت است. نمی‌توانیم بگوییم که آیا جامعۀ عصر رایانه به ما سرمایه‌دار یا کمیسر ارشد حزب کمونیست امروزی را خواهد داد یا خیر، اما به نظر می‌رسد که بدون تردید تکنسین و دیوان‌سالار را به ما خواهد داد.

سه
در طول تلاش‌مان برای نشان دادن آنچه در مفهوم تعین‌گرایی تکنولوژیک معتبر و کارآمد است، به تناوب تاگزیر شدیم که جنبه‌های خاصی از مسئله را به بعد موکول کنیم. اکنون زمان آن است که روانداز را برداریم و آنچه زیر آن مخفی شده را بررسی کنیم. اجازه دهید سعی کنیم قیدوشرط‌ها و انتقادات‌مان در مورد پاردایم مارکسی زیربنا را نظام‌مند سازیم:

۱. پیشرفت تکنولوژیک خود یک فعالیت اجتماعی است

نظریه‌ای دربارۀ تعین‌گرایی تکنولوژیک باید با این واقعیت که خود فعالیت اختراع و نوآوری یکی از صفات برخی جوامع هست و صفت برخی دیگر نیست، همخوانی داشته باشد. برای مثال، بوشمن‌های صحرای کالاهاری یا قبائل گینۀ نو تکنولوژی‌های دورۀ نوسنگی را تا زمان حاضر حفظ کرده‌اند؛ اعراب در گذشته به درجۀ بالایی از تبحر تکنیکی دست یافتند و پس از آن دچار افول شدند؛ چینیان دورۀ کلاسیک مهارت‌های تکنیکی را در برخی حوزه‌ها توسعه دادند، در حالی که آنها را به نحوی تبیین‌ناپذیر در حوزۀ تولید نادیده گرفتند. اینکه چه عواملی در ترغیب یا سست کردن این پیشرانه‌های تکنیکی مؤثرند، پرسشی است که در حال حاضر بسیار کم در مورد آن می‌دانیم.

۲. مسیر پیشرفت تکنولوژیک به جهت‌گیری‌های اجتماعی واکنش نشان می‌دهد.

اینکه تکنولوژی در حوزۀ جنگ، هنرها، کشاورزی یا صنعت پیشرفت می‌کند یا خیر تا حدی به پاداش‌ها، انگیزه‌ها و مشوق‌هایی وابسته است که جامعه پیش می‌نهد. بدین ترتیب، جهت‌گیری پیشرفت تکنولوژیک تا حدی نتیجۀ سیاست‌های اجتماعی است. برای مثال، نظام قطعات قابل جایگزینی ابتدا در فرانسه و سپس به طور مستقل در انگلستان مطرح شد، اما به دلیل عدم علاقۀ دولت یا عدم تحریک بازار، در هر دو کشور شکست خورد. موفقیت این نظام در آمریکا را می‌توان تا حد زیادی به حمایت دولت و جذابیت آن برای جامعه‌ای بدون سنت‌های صنفی و همچنین، هزینه‌های بالای نیروی کار نسبت داد. سطح کلی تکنولوژی می‌تواند به نحوی مستقل از مسیر زنجیره‌وار تعین یافته‌ای پیروی کند، اما حوزه‌های کاربرد آن قطعاً بازتاب دهندۀ تأثیرات اجتماعی است.

۳. تغییرات تکنولوژیک باید با شرایط اجتماعی موجود سازگار باشند

پیشرفت در تکنولوژی نه تنها باید با تکنولوژی‌های موجود همخوان باشد، بلکه باید با شرایط فعلی اقتصاد و دیگر نهادهای جامعه نیز سازگاری داشته باشد. برای مثال، ماشین‌آلاتی که در نیروی کار صرفه‌جویی می‌کنند، در جوامعی که نیروی کار در آنها فراوان و ارزان است و این نکته عاملی در تولید به شمار می‌رود، به سادگی پذیرفته نخواهند شد. همچنین، تکنیک‌های تولید انبوه در جامعه‌ای که بازار انبوهی ندارد، جا نخواهد افتاد. در واقع، به نظر می‌رسد که وجود نیروی کار برده معمولاً مانع استفاده از ماشین‌آلات می‌شود و وجود نیروی کار گرانقیمت این امر را شتاب می‌بخشد.

این تأملات دربارۀ نیروهای اجتماعی مؤثر بر پیشرفت تکنیکی ما را ترغیب می‌کنند که کل ایدۀ تعین‌گرایی تکنولوژیک را به عنوان امری نادرست یا گمراه کننده کنار بگذاریم. با این حال، پایین کشیدن تکنولوژی از مقام نادرست محرک اول در تاریخ به عاملی واسط که هم بر بدنۀ جامعه تأثیر می‌گذارد و هم از آن تأثیر می‌پذیرد، به معنای نادیده گرفتن تأثیر آن نیست، بلکه تنها عبارت است از مشخص کردن نحوۀ عملکرد آن با دقتی بیشتر. به نحوی مشابه، تصدیق این نکته که امور بسیار کمی را در مورد عوامل فرهنگی‌ای که موجب شکل‌گیری تکنولوژی می‌شوند، می‌دانیم، به معنای کاستن از اهمیت نقش تکنولوژی نیست، بلکه توجه ما را بر دوره‌ای از تاریخ متمرکز می‌کند که در آن، تکنولوژی به وضوح نیروی تاریخی عمده‌ای است، یعنی جامعۀ غربی از سال ۱۷۰۰ به بعد.

چهار

نقش واسطی که تکنولوژی در جامعۀ غربی مدرن ایفا کرده چیست؟ هنگامی که این پرسش بسیار معتدل‌تر را بپرسیم، تعامل میان جامعه و تکنولوژی شروع به روشن کردن خود برای ما می‌کند:

۱. ظهور سرمایه‌داری محرکی عمده را برای توسعۀ تکنولوژی تولید فراهم آورد

پیش از ظهور نظام بازاری که حول اصل مالکیت خصوصی سازمان یافته بود، نهادی که قادر باشد توانایی‌های اختراع و نوآوری جامعه را به نحوی نظام‌مند به سمت مسئلۀ تسهیل تولید راهبری کند، ظهور نیافته بود. بنابراین، محیط قرن‌های هجدهم و نوزدهم محرکی هم بدیع و هم به شدت کارا را برای توسعۀ تکنولوژی صنعتی فراهم آورد. علاوه بر این، چهارچوب سیاسی و اجتماعی جامعۀ مبتنی بر سوداگری متأخر که به آرامی در حال باز شدن بود، موجب شکل‌گیری خواست‌هایی اجتماعی شد که تکنولوژی جدید بهترین فرصت را برای تحقق آنها فراهم آورد. نه تنها آسیاب بخاری بود که سرمایه‌داری صنعتی را به ما داد، بلکه مخترع-تولیدکنندۀ در حال ظهور که آسیاب بخاری را به ما داد نیز در این فرایند سهیم بود.

۲. بسط تکنولوژی درون نظام بازار جنبۀ «خودکار» جدیدی را شکل داد

در نظام بازار در حال شکوفایی، نه تنها آغاز پیشرفت‌های تکنیکی، بلکه اتخاذ و تبعات بعدی آنها از طریق اقتصاد عمدتاً تحت ملاحظات بازاری قرار داشتند. در نتیجه، هم شکل‌گیری و هم انتشار تکنولوژی خصوصیات نوعی «نیروی» غیرشخصی رسوخ کننده را که بر زندگی اجتماعی و اقتصادی تأثیر می‌گذاشت، به خود گرفت. این امر بسیار برجسته شد، چرا که ایدئولوژی غالب عدم مداخلۀ دولت در اقتصاد، به نحوی جدی مانع از شکل‌گیری کنترل سیاسی مورد نیاز برای کاستن از شدت تبعات ازهم‌گسلندۀ تکنولوژی جدید شد.

۳. ظهور علم نیروی محرک جدیدی به تکنولوژی بخشید

دورۀ سرمایه‌داری متقدم تقریباً با توسعۀ منبعی مستقل برای ترغیب تکنولوژیک همزمان بود و وضعیتی مناسب را برای این امر فراهم آورد: ظهور فعالیت خودآگاه علمی. بسط پایدار تحقیقات علمی که به کاوش در رازهای طبیعت و استفاده از آنها برای کاربردهای اجتماعی معطوف بود، عامل محرکی بسیار مهم را برای پیشرفت تکنولوژیک در میانۀ قرن نوزدهم فراهم آورد. در واقع، همچنانکه قرن نوزدهم پیش می‌رفت، علم به نوبۀ خود به نیروی تاریخی مهمی تبدیل شده بود و اکنون پیش‌شرطی گریزناپذیر برای تکنولوژی کارا بود.

***

به همین دلیل است که تکنولوژی در بستر سرمایه‌داری - یا به همین دلیل در بستر سوسیالیسمی مبتنی بر بیشینه کردن تولید یا کمینه کردن هزینه‌ها - اهمیت خاصی پیدا کرد. چرا که در این جوامع، هم وجود مداوم پیشرفت تکنیکی و هم رسوخ آن در جامعه خصوصیات فرایندی خودکار را به خود می‌گرفتند که «به نحوی رازآمیز» توسط جامعه ایجاد می‌شد و به شیوه‌ای چنان بی‌تفاوت بر اعضای جامعه تحمیل می‌شد که گویی موضوعی آمرانه بود. به همین دلیل است که فکر می‌کنم مسئلۀ تعین‌گرایی تکنولوژیک - این مسئله که ماشین‌ها چگونه تاریخ را می‌سازند - به رغم اینکه می‌توانیم ادعاهای افراطی‌تر آن را به سادگی رد کنیم، اینچنین با ابرام به ما هجوم می‌آورد.

بنابراین، تعین‌گرایی تکنولوژیک مسئلۀ خاص یک عصر تاریخی بخصوص است - مشخصاً، عصری با سرمایه‌داری شدید و سوسیالیسم ضعیف - که در آن، نیروهای تغییرات تکنیکی آزاد شده‌اند، اما عاملانِ کنترل و راهبری تکنولوژی هنوز در مراحل ابتدایی تکامل خود قرار دارند.

این نکته به آیندۀ ما نیز ارتباط دارد. تسلیم کردن جامعه به بازی آزاد نیروهای بازار اکنون در حال افول است، اما به خدمت گرفتن آن در راستای نیروی محرک نگرش علمی در حال افزایش. چشم‌انداز پیش روی ما قطعاً از جنس تغییرات تکنیکی‌ای است که نه تنها از سرعت آن کاسته نشده، بلکه به احتمال زیاد شتاب خواهد گرفت. از جملۀ آنچه می‌توانیم دربارۀ جهت‌گیری این پیشرفت تکنولوژیک و تغییرات ساختاری‌ای که در پی خواهد داشت، پیشگویی کنیم، فشارهایی است که در آینده در راستای جامعه‌ای شکل خواهد گرفت که نشانۀ آن درچه بسیار بالاتری از سازماندهی و کنترل عامدانه است. این امر را که عصر رایانه چه تغییرات سیاسی، اجتماعی و اگزیستانسیال دیگری به وجود خواهد آورد، نمی‌دانیم. با این حال، آنچه قطعی به نظر می‌رسد این است که مسئلۀ تعین‌گرایی تکنولوژیک، یعنی مسئلۀ تأثیر ماشین‌ها بر تاریخ، بسیار بااهمیت باقی خواهد ماند، مگر اینکه درجه‌ای از کنترل عمومی بر تکنولوژی که بسیار فراتر از چیزی باشد که اکنون وجود دارد، اعمال گردد.

این مقاله ترجمه‌ای است از:

Robert L. Heilbroner, 1967, "Do Machines Make History?" in Technology and Culture, vol. 8, no. 3, pp. 335-345


منبع: ترجمان