فرهنگ امروز / مهدی بنایی جهرمی: ابتدا بگویم که قصد ندارم از خواستگاهی سخن بگویم که گویی مسئله روشن است و میتوان به راحتی به این پرسش پاسخ داد که عقلانیت چیست و چگونه میتوان آن را یافت؟ ابهام همواره هست و بحث ما صرفا تلاشی است برای زدودن آن و بنابراین بحث ما نمیتواند مختوم باشد. علی رغم تداوم این ابهام نمیتوان به تلاشهایی که در این زمینه انجام گرفته بیاعتنا بود. تلاشی که حاصل سعی سالیان فلاسفه بزرگی است که ما همه به آنها مدیون هستیم.
امکان تعدد هویت که موضوع بحث ماست مبتنی بر بحث تجدد است. خود این امر نشان دهنده آن است که ما برای واکاوی بحث تعدد هویت نیاز به درک تجدد داریم. برای به دست آوردن چنین درکی باید راهی طولانی از فهم غرب به عنوان منطقهای جغرافیایی تا غرب به عنوان مجموعهای از امکانات طی شود. بحث من این نکته را مسلم میانگارد که غرب منشاء امکانات بشر است و در هر حوزهای، زمانی که توجه ما معطوف بر این امر باشد که چه امکاناتی سر راه بشر است نمیتوانیم از غرب چشمپوشی کنیم.
سخن خودم را با تقسیم بندی اولیه آغاز میکنم که برای یافتنش باید این تکثرهای مسلم انگاشته توجه کنیم. هویت را میتوان به هویت خلاق و غیر خلاق تقسیم کرد. هویت گاهی تنها یک شعار و ادعا است. گاه شخصی هویت خود را با یک ادعا آشکار میکند که ممکن است انفعالی بودن آن را بپوشاند. در هویت منفعل چیزی که محوری است نداشتن درکی از نسبت میان امور است. در هویت فعال، شخص درکی از نسبت خود با اموری مانند علم دارد. از کجا ما دچار دوگانگی در هویت میشویم؟ هویت ما مسبوق به «بودن در» جایی و فرهنگی است. بدون این «بودن در» هویت معنایی ندارد. اما آنچه در این «بودن در» پراهمیت است در کجا بودن است. گاهی این «بودن در» بودن در غوغا و وراجی است و گاهی در نسبت برقرار کردن با عقلانیت است. خلاقیت انسان غربی به علت «بودن در» شرایط دوم است.
ما در تاریخ خودمان همواره تلاش کردیم به هویت خلاق برسیم. اما چرا این تاریخ، تاریخ کامیابی نبوده است؟ شرط نائل شدن تذکر به تجدد است که در تاریخ روشنفکری اتفاق نیفتاده است. تاریخ روشنفکری غربزدگی به معنای منفعل آن است. این تاریخ مشحون از طلب کردن است بدون درک شرایط این اخذ است. در مقابلش مخالفان روشنفکری هم هیچ زمینهای برای این تذکر فراهم نکردهاند.
پس نائل شدن ما به هویت از طریق بیاعتنایی به غرب ممکن نیست. تحقیر و بیاعتنایی راه نائل شدت را برای ما فراهم نمیکند. گفتگوی میان هویتهای منفعل هم راهی را باز نمیکند. اگر متذکر باشیم و از فهم ایدئولوژیک و سیاسی غرب فاصله بگیریم. اینجاست که هویت خلاق را میتوان پیدا بافت.
در پایان بد نیست به داستانی از مولانا اشاره شود. در این داستان مرد روستایی گاوی در طویله بسته بود. در این میان شیر وارد طویله میشود و گاوش را میبلعد و به جای آن مینشیند. روستایی به طویله باز میگردد و گاو را در شب میجست. این جویندگی در شب یک نیستانگاری منفعل است. اینکه پیش از این من صاحب گاو بودم و حال نیز بر این باورم که گاوی وجود دارد. شرایط انسان منفعل، شرایط انسان روستایی است. گستاخی او در این است که در نیست انگاری منفعل همچنان بر این گمان است که شرایط همان شرایط پیشین است.
منبع: ایسکانیوز