به گزارش فرهنگ امروز به نقل ازمهر؛ حسین دهباشی مدیر پروژه تاریخ شفاهی ایران (عصر پهلوی دوم) با ارسال تصویر توافقنامه همکاری منعقدشده میان سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و شبکه یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی که به امضای مدیران این دو مرکز رسیده، به خبرگزاری مهر، به جوابیه روابط عمومی صدا و سیما در خصوص نحوه بهرهبرداری رسانه ملی از این پروژه که پیشتر در مهر منتشر شده بود، پاسخ داد.
مطلب نوشته شده به قلم حسین دهباشی به قرار زیر است (ضمناً تصویر توافقنامه همکاری مورد اشاره ذیل این مطلب، درج شده است):
چنانچه مستحضرید در مورخه ۱۲ بهمن ۹۳ گفتگوی اینجانب با آن خبرگزاری تحت عنوان «واحد مرکزی خبر نقشی در تهیه مستند پهلوی ندارد/ به دادگاه شکایت میکنیم» و متقابلاً در تاریخ ۲۹ بهمن ۹۳ مدعیات صدا و سیما با عنوان «پاسخ صدا و سیما به مدیر پروژه تاریخ شفاهی/ طبق قرارداد عمل کردیم» منتشر شد؛ نگارنده مستدعی است متن ذیل و سند پیوست آن نیز از باب پیگیری و روشنگری نشر یابد.
۱. صدا و سیما مدعی شده است یک میلیارد تومان جهت پروژه «تاریخ شفاهی ایران در عصر پهلوی دوم» (که در آن مکتوب به جهت نادانی یا تمسخر «مستند شفاهی» نامیده شده است) پرداخت نموده است. تصدیق میشود که ادعای مذکور گرچه «کاملاً درست» است، امّا از آنجا که دربرگیرنده همه واقعیت نیست؛ لاجرم «دروغ» میباشد. چرا؟ زیرا آن مبلغ کلان، برخلاف آنچه موذیانه و در ابهام وانمود شده، «دستمزد کارگردان» مجموعه نیست بلکه تنها رقم تعهد شده صداوسیما است که تازه حدود نیمی از آن به صورت تجهیزات فنی خریداری و اکنون بیش از سه سال از تحویل کامل و رسید آن به معاونت سیما میگذرد و باقی آن نیز صرف بخشی از هزینههایی شده که جزئیات دقیق آن روشن است.
به علاوه این نکته از قلم افتاده که حسین دهباشی نه فقط ریالی از مبلغ مذکور سود مالی نبرده، بلکه نگارنده به همراه سایر نهادهای حامی، سهمی بسیار بیشتر از آن را هزینه و مشارکت کردهاند به نحوی که سهم مادی صدا و سیما نهایتاً به چهل درصد مالکیت این پروژه هم نمیرسد و بدیهی است هر گونه بهرهبرداری یکجانبه از یک مالکیت مشاع، خاصه اگر بیاذن شرکا و برخلاف تمایل و تعهدات قبلی باشد، «خیانت در امانت» و «تصرف مال غیر» محسوب شده و علاوه بر گناه، موجب ضمان نیز میگردد.
۲. در طول سالهای گذشته و به تناسب پیشرفت و توسعه «پروژه پژوهشی تاریخ شفاهی ایران در عصر پهلوی دوم»، توافقات متعددی میان اضلاع مختلف همکاران و حامیان آن و از جمله حسین دهباشی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و صدا و سیما، کتباً و رسماً منعقد شده که بر مبنای منطق عقلی و حقوقی آخرین آنها، حجت و معیار داوری است و ارجاع به هر گونه توافق نوشته یا نانوشته قبلی و احیاناً متعارض مسموع نیست.
بر این اساس آخرین توافقات طرفین به شماره ۱۷۳/۹۳/د مورخ۱/۶/۹۳، شماره ۱۷۳۸۹/۹۳/د و مورخ۳۱/۶/۹۳، (که تصویر آن به پیوست آمده) به روشنی مشخص میکند: علاوه بر آنکه کلیه حقوق مادی و معنوی صدا و سیما از پروژه مذکور در قالب انتشار کتاب در ازای درج آرم شبکه اول سیما در محلی مناسب در کتب چاپ شده کلاً و دائماً به حسین دهباشی و کتابخانه ملی تعلق دارد، بهرهبرداری تلویزیونی از پروژه یاد شده نیز صرفاً در قالب مجموعه مستندی ۲۶ قسمتی که در سازمان اسناد و کتابخانه ملی و انحصاراً توسط حسین دهباشی کارگردانی خواهد شد، انجام میشود و حدود تعهدات و اختیارات صدا و سیما بر این مبنا فقط در محدوده پرداخت دستمزد منابع انسانی در مرحله تدوین و متقابلاً پخش بیکم و کاست مستندهای ارائه شده توسط نگارنده در کتابخانه ملی است و لاغیر.
۳. اما اصل سخن فراتر از دو نکته پیش گفته که شرح مفصل و مستندات ضمایم آن در شکوائیه اینجانب به دادگستری مطرح شده، بوده و دربرگیرنده سوالات اخلاقی و سادهای از سوی صاحب این قلم است که متاسفانه در مدعیات مطروحه در جوابیه صدا و سیما، اثری از پاسخ به آنها نیست: اوّل، محمد سرافراز و کارمندان بیناماش در واحد مرکزی خبر چرا بیاجازه هیچیک از مصاحبهشوندگان، هیچیک از مصاحبهکنندگان و هیچ مجوزی از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و حتی بدون هیچ اطلاعی به حسین دهباشی، از تکه پارههای گزینشی، تقطیع و به شدت تحریف شده این پروژه تحت عنوان جعلی «به روایت دربار»، «دیکتاتور» و غیره سوء استفاده کرده است؟
دوّم، درحالیکه رسماً و کتباً به کلیه مصاحبهشوندگان این پروژه بر روی سربرگ کتابخانه ملی ایران که نشان ریاست جمهوری را بر بالای خود دارد، تعهد شده که تا زمان انتشار متن کامل و بدون سانسور سخنانشان، از مصاحبههای ایشان استفاده نشود (و این مهم تاکنون تنها در مورد چهار نفر از ایشان تحقق یافته) محمد سرافراز به چه دلیلی دستور داده تا کلیه تصاویر از معاونت تخصصی سیما به کارکنان بیارتباط و مطیع واحد مرکزی خبر تحویل داده شده و با پخش غیراخلاقی بریدههایی مسئلهدار که بسیاری از آنها از اساس و در متن کامل منظور گوینده آن سخن دیگری است، با آبروی محترمترین نهاد فرهنگی و پژوهشی کشور که مطابق قانون اساس وابسته به عالیترین مقام نظام جمهوری اسلامی پس از مقام معظم رهبری است، بازی میشود؟
سوال واپسین آنکه، در طی پانزده سال گذشته و با رنج و مرارت و صبوری و حُسن اعتماد بسیار طرفین، گنجینهای حاوی صدها ساعت روایت دست اول از مجموعه تجارب تصمیمسازان و مقامات عصر پهلوی و از جمله اموری که منجر به فروپاشی آن رژیم و انقلاب شکوهمند اسلامی و برخاستن نظام مقدس جمهوری اسلامی که خونبهای شهیدان والاگهر این مرز و بوم است، فراهم شده که میشد نه فقط نکتهها و عبرتهای بسیاری در ابعاد مختلف کشورداری آن دوران آموخت که به استناد آنها میبایست صدها کتاب، مقاله علمی و مستند پژوهشی ارزشمند تهیه کرد که کوچکترین فایده آن، پاسخ خردمندانه، موثر و هنرمندانه به شبهات روزافزونی است که با هدف گمراهی نسل جوان ما، از سوی افراد و رسانههای کماطلاع، معاند یا بیگانه در تحریف واقعیتهای تاریخ این ملک و ملت شریف مطرح میشود.
حال آنکه با بداخلاقی ناشی از عهدشکنی، کجسلیقگی ناشی از نابلدی، شتابزدگی ناشی از ذوقزدگی و بیتدبیری ناشی از مدیریت تازه به دوران رسیده و آن هم توسط افرادی بینام در واحد مرکزی خبر که به قدر سرسوزنی در پدید آوردن آن نه نقشی داشتند و نه دغدغهای، به هدر رفت و فرصت بهرهبرداری محترمانه و موثر از بیتالمال که در بیش از پانزده سال فراهم آمده بود، در کمتر از پانزده روز به یغما رفت و بدتر از آن بهانهای مستند به دست دیگران داد تا ضمن بیاثر کردن فرصت یادشده، کلیت نظام ما را به کلاهبرداری، پیمانشکنی و سوء استفاده اخلاقی و ابزاری از مصاحبهشوندگان متهم کنند و اکنون حتی اگر این همه را به حساب خیرخواهی خالهخرسهگونه حضرات بگذاریم، هزینه این فرصتسوزی بر عهده چه کسی غیر از «محمد سرافراز» است؟